مدرسههای ایران ترم اول سال تحصیلی جاری را به پایان رساندهاند. بسیاری از خانوادهها اما هنوز کارنامه ترم اول فرزندانشان را دریافت نکردهاند. بیشتر مدیران مدرسهها، تحویل کارنامه و ادامه تحصیل در ترم دوم دانشآموزان را مشروط به پرداخت پول از جانب دانشآموزان و خانوادههایشان کردهاند.
پولی کردن آموزش عمومی در چارچوب سیاستهای کلی آنها امری مبارک محسوب میشود. در پاییندست سلسلهمراتب آموزشی، این معلمان، مدیران و معاونان هستند که رویاروی دانشآموزان و خانوادههایشان قرار میگیرند. نظم آموزشی جدید طوری چیده شده که تنشهای حاصل از سیاستهای خصوصیسازی مستقیما دولت و مرکزهای قانونگذاری را هدف نگیرد.
گروگان کارنامهها
اما گروگان گرفتن کارنامه دانشآموزان در مدرسههایی که عنوان «دولتی» دارند برای مردم بیشتر آزاردهنده است. چرا که اینها طبق قانون و مطابق گفتهها و اظهارنظرهای مسئولان کلان آموزشی کشور نباید هیچ پولی از دانشآموزان دریافت کنند.
اما در این میان، یک طرف دروغ میگوید. معمولاً هم در ایران آن طرف دروغگو حاکمیت و دولتها بودهاند. بدون شک برای آنها کاری ندارد که مدیران متخلف را شناسایی و مجازات کنند. در این بروکراسی عریض، چند معاون و مدیر مدرسه نمیتوانند بدون اجازه یا دستکم چراغ سبز بالادستیهایشان سرخود کاری انجام دهند. آنها معمولا حلقهبهگوشتر از این حرفها هستند.
دروغ سیستمی
دولت دروغ میگوید و نه تنها به هیچ مدرسهای دستور ندادهاند از والدین دانشآموزان پول نگیرند، بلکه در عمل با پس گرفتن حمایتهای عمومی از این مدرسهها و کاهش بودجه آموزشی آنها را تشویق و وادار به گرفتن پول کردهاند.
پولی کردن آموزش عمومی در چارچوب سیاستهای کلی آنها امری مبارک محسوب میشود. در پاییندست سلسلهمراتب آموزشی، این معلمان، مدیران و معاونان هستند که رویاروی دانشآموزان و خانوادههایشان قرار میگیرند. نظم آموزشی جدید طوری چیده شده که تنشهای حاصل از سیاستهای خصوصیسازی مستقیما دولت و مرکزهای قانونگذاری را هدف نگیرد. تنشهای حاصل از این سیاستها و پولیسازیها در عمل در خردترین سطح نظام آموزشی، یعنی در همان مدرسهها جریان دارد.
والدین دانشآموزان در مقام مقاومتکنندگانی عمل میکنند که به نمایندگی از جامعهای پساانقلابی همچنان آموزش رایگان طلب میکنند. مدیران مدرسهها هم در جایگاه متناقضی قرار گرفتهاند که هم باید به مردم و به وعدههای داده شده به آنان پاسخگو باشند، هم به بالادستیهایشان و هم طوری عمل کنند که بساط شغل خود و همکارانشان بر هم نریزد.
در روزهایی که مردم، دانشآموزان و معلمان و مدیران بر سر پول مدرسه با هم سرو کله میزنند، مسببان و مسئولان اصلی چنین وضعیتی اصولا ککشان هم نمیگزد. آنها توپ را در میدانی بسیار دورتر از خود انداختهاند. آنها سیستمی عمل میکنند.
طرد و حذف بیپولها
گزارشها و گلایههای مردم به ویژه طبقات پایین از گرفتن این پولهای زور کم نیست. محدود به چند شهر و منطقه هم نیست. باید درک کرد که اینها صرفا گلایههایی خشک و خالی نیستند. بلکه در عمل پیامدهایی به دنبال دارد.
از مهمترین پیامدهای مستقیم پولی کردن مدرسهها در ایران، روند صعودی ترک تحصیل در کشور است. طبق گزارش مرکز آمار ایران در سال تحصیلی ۱۴۰۲ ـ ۱۴۰۱ نزدیک به یک میلیون دانشآموز در این سال از تحصیل بازماندهاند، یعنی یک میلیون دانشآموز ترک تحصیل کردهاند.
۹۱۱ هزار نفر از این تعداد، در گروه سنی ۶ تا ۱۷ سال بودهاند که از این تعداد هم نزدیک به ۵۰۰ هزار نفر در مقطع دبیرستان از تحصیل بازماندهاند.
نمیتوان ادعا کرد یگانه عامل این ترکتحصیلها پولی شدن مدرسهها است. اما بدون شک یکی از عمدهترین عاملهای تأثیرگذار در آن بوده است. دیگر عوامل دخیل هم در یک پیوستگی منطقی با همین مسئله قرار میگیرند. مثلا ناامیدی عمیق از تحصیل که آن هم نتیجه همان سیاستهای کلان پولیسازی و نهادینه کردن فساد و بیلیاقتی در نظام اداری و آموزشی کشور است.
آمار مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهد همزمان با بحرانهای اقتصادی و تشدید سیاستهای کلان خصوصیسازی و پولیسازی آموزش، دانشآموزان بیشتری هم عطای درس و مدرسه و را به لقایش بخشیدهاند. تنها در سال تحصیلی جاری به نسبت سال گذشته، ۱۸ هزار مورد ترک تحصیل بیشتری در کشور ثبت شده است. از سال ۹۵ به بعد روند افزایشی ترک تحصیل در کشور همچنان ادامه داشته است.
نرخ ترک تحصیل دانشآموزان در سال ۹۵، معادل ۰,۹۹ درصد بوده است. در حالیکه این نرخ در سال تحصیلی جاری به ۱,۲۰ درصد رسیده است. بیشترین نرخ ترک تحصیل هم مربوط به متوسطه اول با ۵,۴۷ درصد است. استانهای سیستان و بلوچستان، آذرباییجان غربی، خراسان رضوی و شمالی و گلستان بیشترین آمار ترک تحصیل در این سالها را داشتهاند.
پول از مردم، محتوا از حکومت
برقراری چنین وضعیتی در نظام آموزشی در شرایطی است که هسته ایدئولوژیک حاکمیتی کنترلش بر روند تولید محتوای آموزشی را تشدید کرده است.
«دیگریستیزی» اصلیترین مشخصه محتوای دستکاریشده درسی جامعه امروز ایران است. محتوای جدید با ساختن دوگانهها و تقابلهای ایدئولوژیکی «مؤمن» را در برابر «کافر»، مسلمان را در برابر «یهود»، «شیعه» را مقابل «سنی»، «ایرانی» را در تقابل با «عرب» و دیگران تعریف میکند و به ذهن کودکان تزریق میکند. درسهای زائد و بیکاربرد برای زندگی، اما کاملا کاربردی برای تعمیق سلطه حکومت بیشتر شدهاند. مدرسههای ایران در حال تبدیل شدن به دارالقرآنهای پاکستان هستند. دارالقرآنهایی که نیروهای آموزشدیده داعشی و تکفیری، خروجیهای آنها بودند.
نظامِ مدرسهای برای پیشبرد اهداف و برنامههای خاصِ خود، که از تعاملِ با سایر نهادها و بدنه جامعه منتج میشوند، مجموعهای از ارزشها، هنجارها و قوانین را در پیش میگیرد که برای رسیدنِ به اهدافِ تعیین شده ضروریاند. این ساختارهای هنجارین و ارزشها اغلب با اهدافِ مدارس و در کلیتی بزرگتر، با چارچوبها و رویکردهای کلانِ دستگاهِ رسمی آموزش در حالتی از انسجام و هماهنگی به سر میبرند. یعنی نوعی اینهمانی میانِ جنبههای ذهنی و عینی این ساختارهای هنجارین و گاه انضباطی با تلقی کلی از امرِ آموزش و تعریفِ جایگاهِ عاملانِ نهادِ آموزش وجود دارد. واضح است که در نظامهای اجتماعی امروزه این نهادهای سیاستگذارِ کلانِ فرهنگی هستند که تا حدِ زیادی هم اهدافِ درازمدت را برای دستگاه آموزش رسمی تعیین میکنند و هم برای رسیدن به چنین دورنماهایی قانون وضع میکنند و در حدِ توان مسیرِ کلی آموزش را تعیین میکنند.
هسته سخت حاکمیت در ایران همچنان کنترلی انحصاری بر تولد محتوای آموزشی دارد، در حالی که هزینه اداره مدرسهها بر دوش مردم است. مردم ناچارند برای آنچه که حاکمیت میخواهد به فرزندانشان آموزش دهد پول بپردازند. این وضعیت اما تقدیر ازلی این مردم نخواهد بود. حرکت به سوی ایجاد تشکلهای عاصی دانشآموزی و یا خانوادههایشان میتواند نقطه آغازی باشد برای پایان دادن به وضعیت فاجعهباری که نظام آموزشی کشور را به آن دچار کردهاند.