گزارشهایی که اداره ثبتاحوال از تعداد ازدواجها و طلاقهای ثبت شده منتشر کرده است نشان میدهد که به طور تقریبی، به ازای ثبت هر سه ازدواج، یک طلاق ثبت میشود. رژیم جمهوری اسلامی ایران سالهاست که با ابراز نگرانی از افزایش تعداد طلاقهای ثبت شده، سعی در کاهش آن دارد. با اینحال، شیوهاش در کاستن از آمار طلاق، نه شناخت و حل مشکلات زوجها، که دستکاری آماری از طریق مانعتراشی برای ثبت طلاق است.
یادداشت حاضر با کمک و همراهی زنانی نوشته شده است که در سالهای اخیر در ایران، با ترکیبی از مانعتراشیهای دولت و آزارهای مردان در فرایند طلاق روبهرو شدهاند. تمرکز یادداشت به هیچروی بر علل درخواست طلاق، یا ابعاد فرهنگی و اجتماعی طلاق برای زنان و عناوینی چون «زنِ مطلقه» نیست، بلکه هدف صرفا روشنتر کردن روندی است که زنان از زمان درخواست طلاق تا زمان صدور حکم و جدایی طی میکنند، دشواریهای عاطفی که آنها از سر میگذرانند تا اعداد و ارقامی که «آمار» طلاق را نشان میدهند تا جای ممکن پایین بماند. زنانی که طلاق توافقی گرفتهاند، آنها که حق طلاق نداشتهاند و قصد جدایی داشتهاند، و آنها که حق طلاق داشتهاند همگی با به اشتراکگذاری تجربه عاطفیشان بر ابعاد مختلف خشونتهای بروکراتیک در دادگاههای جمهوری اسلامی ایران علیه زنان نوری تاباندهاند.
حلقهی بردگی
بر طبق قانون مدنی و شرع اسلامی، حق طلاق در ایران با مرد است. ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی در اینباره آورده است:
مرد میتواند با رعایت شرایط مقرر در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.
در مقابل، طلاق، اگر خواست زن باشد فقط در صورتی محقق میشود که مرد به آن رضایت دهد. در صورتی که مرد به هر دلیل با جدایی موافق نباشد، زن نمیتواند از قرارداد ازدواج خارج شود. در سالهای اخیر فعالان حقوق زنان مکررا دربارهی ضرورت ثبت شروط ضمن عقد از جمله حق طلاق صحبت کردند اما حق طلاق، صرفا پس از ثبت ازدواج و به صورت «وکالت طلاق به زن» میتواند ثبت شود.
کیمیا* در این خصوص به زمانه میگوید:
خود «حق طلاق» هم خیلی معتبر و محکم نیست. موقع عقد ما حواسمان بود که همهی حقوق را ثبت کنیم، ولی «حق طلاق» همانموقع که در محضر هستی ثبت نمیشود و باید جداگانه و در یک مراجعه دیگر به محضر ثبتش کرد. قرار ما این بود که همزمان من مهریه را ببخشم و او حق طلاق را به من بدهد.
از آنجا که صحبت از نابرابری در زمینه «حق طلاق» غالبا با بحث دربارهی نابرابری در زمینه «مهریه» گره میخورد، لازم است در همین ابتدای بحث چند موضوع را روشن کنیم که گاه از نظر دور مانده است:
۱. در تعیین میزان مهریه، قانون جز کاستن از آن و اعمال محدودیت برای زنان در دریافت آن، هیچ میزان مطلقی را عنوان نکرده و دست مردان کاملا در پذیرش یا رد آن باز است. به این ترتیب، مردها میتوانند با توجه به توان مالی خود زیر بار تعهد به پرداخت مهریه بروند یا نه. این در حالیست که تمامی زنان از سمت قانون و بدون حق چانهزنی از «حق طلاق» محروماند. تا پیش از سال ۱۴۰۲ تمام کسانی که بدهی مالی در خصوص مهریه داشتند، مانند دیگر بدهکاران مشمول حبس میشدند، اما در حال حاضر، اولا که تنها به ازای ۱۱۰ سکه بهار آزادی بدهکار شناخته میشوند و دوما با اجرایی شدن قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی و قانون جدید مهریه سال ۱۴۰۲ که به امضای رئیس جمهور و مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز رسیده است، در حال حاضر هیچ فردی به دلیل ناتوانی از پرداخت مهریه زندانی نمیشود.
بیبیخانم استرآبادی، نویسنده ایرانی و از فعالان حقوق زنان در زمان مشروطه، سال ۱۳۱۲ در کتاب معایبالرجال نوشته بود:
اما از اول شرط زن بردن آن است که مهریهی زن را بدهند و مردان این زمان، هیچیک به ادا کردن مهر نپرداختهاند. چنانچه دیده و شنیدهاید، گفتار همهی مردهاست که مهر زن را که داده و که گرفته؟ پس از اول خیال دادن مهریه را ندارند. این است که مردی که صد تومان سرمایه ندارد، پانصد تومان مهریه میکند. و این منتهای نفهمی و تقلب است.
نویسنده در سال ۱۳۱۲ از موضوعی شکایت میکند که امروز همچنان بعد از گذشت یک قرن، بحران است.
۲. راه فرار برای پرداخت مهریه کاملا باز است. سیدصادق سعادتیان، در گفتوگویی با خبرنگار حقوقی و قضایی ایرنا درباره وصول مطالبات مهریه گفته بود:
پس از ثبت درخواست صدور اجراییه از طریق دفتر اسناد رسمی ازدواج، این درخواست به صورت الکترونیک در کارتابل اجرای اسناد رسمی قرار میگیرد و از تاریخ صدور اجراییه، مدیون (زوج) ۲۰ روز مهلت دارد تا نسبت به پرداخت دِین خود اقدام کند در غیر اینصورت با درخواست بستانکار (زوجه)، اموال مدیون اعم از منقول، غیرمنقول و حسابهای بانکی و سهام و اوراق بهادار مدیون در بورس و هر آنچه از اموال وی که ارزش ریالی داشته باشد، شناسایی میشود.
بر این اساس، از زمان ثبت درخواست مهریه، مردان حدود ۲۰ روز فرصت دارند که اموالشان را به نام کس دیگری انتقال دهند و از پرداخت مهریه بگریزند. دربارهی مهریه، صحرا* به زمانه میگوید:
مهریه من ۵۰۰ سکه بود و وقتی به وکیل مراجعه کردم بهم اطمینان داد که با گذشتن از چنین مهر سنگینی حتما میتوانم جدا شوم. اما بعدا فهمیدم که هروقت درخواست مهریه کنی از طرف دادگاه برای مرد پیامی ارسال میشود مبنی بر اینکه خانمت چنین درخواستی دارد و او مدتی در حدود ۲۰ روز وقت دارد که اموالش را به نام کس دیگری منتقل کند. چون دادگاه دارایی او را از زمانی مسدود میکند که پروندهات به دست قاضی برسد. در نتیجه نقل و انتقال اموال در این مهلت کاملا برای مرد قانونی است.
۳. موانع بر سر راه دریافت مهریه بسیاراند. بر اساس نتایج یک پژوهش در شهر تهران باید گفت که بیش از ۴۰درصد زنان برای گرفتن طلاق مجبور شدهاند از مهریه خود بگذرند و بیش از ۳۵درصد بهدلایل دیگر به مهریه خود نرسیدهاند، یعنی جمعا بیش از ۷۵ درصد زنان در روند طلاق مهریهای دریافت نکردهاند. ليلا اسدي در گفتگو با خبرنگار اجتماعي خبرگزاري مهر گفته است:
از بين درصد بالاي زنان مراجعه كننده به مجتمع قضايي خانواده ، تنها ۳ درصد موفق به دريافت مهريه خود مي شوند و مابقي بايد هر ماه و شايد سالها بدنبال مهريه خود باشند اما در نهايت درصد بالايي از آنان موفق به اخذ آن نميشوند.
مشاورههای اجباری و مانعتراشی برای جدایی
اما گذشته از موضوع مهریه که عمده نگرانیهای مردها دربارهی طلاق را بیان میکند، روند درخواست طلاق، حتی درصوتیکه توافقی باشد برای زنان تحقیرآمیز و پرخشونت است. الهام* دربارهی تجربهی طلاق توافقی به زمانه میگوید:
باید اول درخواستمان را در سامانه ثبت میکردیم. بعد باید میرفتیم مرکز مشاوره تا مشاور تعیین کند که آیا واقعا «عدم سازش» داریم یا نه. سختترین قسمت جدایی برای هر دو ما همین مراجعه به مشاور بود. ساختمانی که مشاوره درش برگزار میشد فضای واقعا رعبآوری داشت و مشاور هم مرد خیلی بیادبی بود که اظهارنظراتش حال من را بد میکرد. بعضی حرفهایش واقعا شوکآور بود، مثلا با اشاره به رنگ لباس ما میگفت که به هم میآییم و باید با هم بمانیم. اما بیشتر تلاش میکرد با ترساندن و تهدید من از طلاق منصرفمان کند. مدام میگفت «بیوه» و «مطلقه» میشوم و یادآور میشد که «برای یک زن خیلی سخت خواهد بود که در جامعه تنها بماند.» و حرفهایی از این دست که خیلی برایم توهینآمیز بود.
بر خلاف الهام*، مشاور «عدم سازش» سیما* را صادر نمیکند:
ما یک بار وقتی زمانی از ازدواجمان نگذشته بود برای جدایی به مشاوره مراجعه کردیم. مشاور ما یک خانم نسبتا جوان بود که به نظرم تمام هدفش این بود که رابطه ما به هر قیمتی که شده ادامه پیدا کند. یادم میآید که در یکی از جلسهها با حال خیلی منقلبی از دلایلم برای جدایی و مسائل و مشکلاتم میگفتم و مشاور در همان حال منقلب من به همراهم راهنمایی کرد که «الان ببوسش و بغلش کن». من واقعا شوکه شده بودم و گفتم که «الان من نمیخوام این آدم اصلا به من نزدیک بشه». مشاور بعدا با تحکم من را تحقیر کرد که «فکر کردی چه خبره و …» .
جز تحقیر و توهین، مشاورها زنان را تشویق میکنند که خود را به روانپزشک بسپارند و مسائل زندگی مشترکشان را به گردن اختلالات روانی آنها میاندازند:
طی جلسههای مشاوره کافی است که یکی از دو طرف تصمیم بگیرد که رابطه را ادامه دهد. هدف جلسههای مشاوره هم این است که «عدم سازگاری» را تایید نکنند. مشاور در طی جلسهها به من برچسبهای زیادی زد، از جمله گفت که «اختلال شخصیت مرزی» دارم و باید به روانپزشک مراجعه کنم. دکتر روانپزشک با چند سوال خیلی پایهای و کلی از جمله اینکه خواب و خوراکم چطور است، تشخیص مشاور را تایید کرد و به من قرص «کنترل خشم» داد. فکر میکنم همه اینها تلههایی است برای اینکه به خودت و تصمیمی که گرفتهای شک کنی. من بعدا به سه یا چهار روانپزشک دیگر مراجعه کردم و آنها هیچکدام آن تشخیص را قبول نداشتند. نهایتا هیچیک از مشکلات ما در این جلسات مشاوره حل نشدند و من بعدا چند سال دوندگی کردم تا بتوانم جدا بشوم. مشاورهها حتی کار را برایم سختتر کردند چون پارتنرم قرص و روانپزشک را دستاویزی کرده بود و مدام با آن من را تهدید و تحقیر میکرد.
آزار روانی دائمی زنان با ایجاد تعلیق و بلاتکلیفی
روند طلاق گرفتن، در مواردی که توافقی در کار نباشد و مرد به آن رضایت ندهد، ممکن است سالها طول بکشد. احساس تعلیق و بلاتکلیفی، ترس و تحقیر و نگرانی دائمی و درگیری ذهنی، در تمام سالهایی که مردها به طلاق «رضایت» نمیدهند زنان را همراهی میکند. در این مورد، ندا* از تجربیات عاطفیاش میگوید:
در تمام این مدت احساس میکردم با اطرافیانم صادق نیستم. مخصوصا وقتی در محیطی قرار میگرفتم که در آن دوستهای جدید پیدا میکردم. در تمام سه سالی که درگیر روند طلاق گرفتن بودم، زندگی من متوقف نشده بود. مثل هر آدم دیگری در محیطهای جدید قرار میگرفتم و دوستان تازه پیدا میکردم. اما هیچوقت نمیدانستم که دربارهی وضعیت تاهلم چه بگویم. از طرفی، آن آدم دیگر اصلا در زندگی من نبود. او را نمیدیدم و ازش هیچ خبری نداشتم. در نتیجه، اگر به دیگران میگفتم که متاهل هستم، به نوعی دروغ به حساب میآمد. از طرف دیگر هم که خب نام او هنوز در شناسنامه من بود. انگار نه مجرد بودی، نه متاهل بودی، و نه مطلقه بودی. اصلا نمیدانستم که درباره وضعیتم چه بگویم و همیشه فکر میکردم که اگر اتفاقی سر برسد دوستانم دربارهام چه فکری میکنند. نوعی گمراهی و گنگی در تمام این سه سال همراه من بود و بار روانیاش در تمام روابط دوستانهام تاثیر میگذاشت. و این فقط درباره روابط دوستانه است که پیچیدگیهای کمتری از روابط عاطفی دارند.
ناهید* هم از ترس و نگرانیهایش در روابط اجتماعی میگوید:
وقتی طلاقگرفتن خیلی طولانی میشود، آدم میخواهد زندگی عادیاش را از سر بگیرد. اما من همیشه فکر میکردم که مثلا اگر من را در یک مهمانی دستگیر کنند، شاید به داشتن روابط نامشروع متهم بشوم. در حالی که برای اون اینطور نمیشد. همه چیز برای من با استرس بود. هر فرصتی که برای تفریح و آرام کردن خودم پیدا میکردم با یک فشار روانی همراه بود که هیچوقت تمامی نداشت.
بازار سودآور طلاق برای وکیلهای خانواده
ساختار قانونی جمهوری اسلامی به گونهای است که قرارداد ازدواج برای زنان، جز از دست رفتن هر چه بیشتر حق و حقوقشان نتیجهای ندارد. در مسیر خروج از قرداد فسخناپذیر ازدواج، نه تنها زنان حمایت نمیشوند، بلکه با سوءاستفادههای مالی وکیلهای خانواده هم روبهرو میشوند:
فکر میکنم بخشی از طولانیشدن روند طلاق من بهخاطر اهمالکاری وکیلها هم بود. من تا زمانی که جداییام نهایی شود سه وکیل داشتم که دوتای اول مبلغی را در ابتدا و مبلغی را انتها و بعد از صدور رای دادگاه میگرفتند. بعدا متوجه شدم که برای برخی وکلا همان مبلغی که در ابتدا دریافت میکنند کافی است و اصلا کارت را پیگیری نمیکنند. حتی یکی از آنها دادگاهی که برای من تشکیل شده بود را نرفته بود. یک بار هم به یک وکیلی مراجعه کردم که ۴۰۰ میلیون تومان حقالوکاله دریافت میکرد و علاوه بر آن از من میخواست که چند مرد را بهعنوان شاهد اینکه من تحت فشار روانی هستم راضی کنم که در دادگاه شهادت بدهند. مبلغی که میخواست خیلی زیاد بود و پیدا کردن مدارکی که از من میخواست هم انقدر برایم سخت بود که پیش خودم فکر کردم همینطور بدون طلاق و در تعلیق زندگی کنم. حتی یک بار در دادگاه به من گفتند که «خب اشکالی ندارد، او که حق ازدواج مجدد دارد و تو هم خب همینطوری زندگی کن»
دیگر خشونتهای بروکراتیک
اما مساله اینجاست که حتی اگر زنی حاضر باشد به لحاظ بروکراتیک طلاقش را ثبت نکند، درباره مواردی مثل اشتغال، محل زندگی، حق خروج از کشور و … با مشکل مواجه خواهد شد:
من حاضر بودم مهریهام را ببخشم که اجازه خروج از کشور رو بگیرم. وقتی در اداره گذرنامه اصل پاسپورتم را گرفتند، ماموری که آنجا بود بهم گفت «همسرت دوست نداره تو از کشور خارج بشی، شما زنها که بلدید، یه قرمه سبزی درست کن از دلش دربیار و حق خروج از کشور رو ازش بگیر.» جز توهین و تحقیر این مامور، در آن بخش بدون چادر راهت نمیدادند و در فشار عصبی آن لحظات مدام تذکر حجاب میدادند.
فشار روانی جدایی و خشونتهای بروکراتیکی که قانون به زنان تحمیل میکند، نهایتا برخی از آنها را قانع میکند که ازدواج کردن جز از دست دادن هرچه بیشتر حقوقشان نتیجهای ندارد:
به هیچ عنوان حتی با حق طلاق هم دیگر حاضر نیستم ازدواج کنم. تبعات این قرارداد به قدری زیاد است که واقعا همان ازدواج سفید یا رابطه دوستی کافی است. من حتی بعضی حقوقی که پیش از ازدواج داشتم را هم از دست دادم و بعدا با طلاق دیگر نتوانستم به دستشان بیاورم.
*اسامی به کار رفته بنا به درخواست راویان مستعار انتخاب شده است.