بعد از ختم تاریخ هشدار دولت فاشیستی و مهاجرستیز پاکستان، هزاران طفل، زن، مرد و جنسیتهای مخفی جامعه الجیبیتیکیوال پلاس به شکل بیرحمانهای گرفتار و به کمپهای اخراج منتقل شدند.
این رفتار دولت پاکستان در برابر پناهندگان و شهروندانی بود که شناختی کارت و حتا پاسپورت پاکستانی داشتند. تصور کنیم رفتار این دولت در برابر مهاجرین تازهوارد و آنهایکه از دوسال حاکمیت طالب بدانجا رفتهاند چه خواهد بود؟
این اخراج حتا آنهای را شامل میشود که نظر به قانون نکاح ۱۹۶۱ با شهروند پاکستانی ازدواج کردند.
دولت پاکستان برخلاف تصمیم و موضع قانونی خود و مقررات بینالملل پناهندگان افغانستانی را بیرون میراند. و همین نشان میدهد که قانون نزد دولت های امپریالیستی و بورژوا بیشتر از یک ابزار نمیتواند باشد؛ ابزاریکه صرفاً برای کنترول رفتار طبقهای فرودست تطبیق میشود و ساحه تطبیق آن نمیتواند طبقهای ثروتمند و قدرتمند را دربر گیرد.
عوامل این سیاست مهاجرستیزانه چیست؟
یکی ازین عوامل را میتوان لجاجت این دولت بر اخاذی پولی بیشتر از سوی سازمان ملل و سایرنهادیهای حقوقبشری فرض کرد.
قبل از حاکمیت طالبان، این دولت از متحدان ناتو، اروپا و آمریکاییاش بهنام پرورش طالبان پولهای هنگفتی را دریافت مینمود و اکنون که طالبان دیگر میروند مبدل به یک قدرت شوند و بهانهای نیست برای جذب پول، این دولت اخراج پناهندگان را نقطهی فشار بر سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی قرار میدهد تا بودجه جدیدی بدست آورده باشد.
پاکستان بهنام حقوق پناهندگان سالانه پولهای هنگفتی را ازسوی سازمان ملل بهشکل رسمی دریافت مینمود و اما یک روپیه کلدار پاکستانی هم به آن مهاجرین حق نمیداد.
پاکستان عمده ترین عامل اخراج را گسترش تروریسم در خاکش عنوان میکند. اما واقعاً باید پرسید، این مردم فقیر و پناهنده که اقتصاد و امنیت عوامل عمده فرار آنها را از افغانستان تشکیل میدهد، چگونه میتوانند برای شما خطری محسوب شوند؟ آنهایکه خود تشنه و گرسنه لحظهای آرامش و سکون اند چگونه میتوانند برای دیگران ناامنی ایجاد کنند؟
به علاوه این مهاجران در ثبت و راجستر دولت شما هستند و اگر واقعا خطری محسوس شده است، خیلی راحت میتوانید کشف و دستگیرشان کنید. چه نیازی به اخراج صدها هزار تن انسان بود و است؟
نکته اساسی اینجاست که پاکستان خود از عوامل ایجاد تروریسم در منطقه و جهان است، آنها تروریسم را با حمایت متحدان ناتویی و آمریکاییشان در منطقه ایجاد کردند و پولهای هنگفتی بابت آن دریافت نمودند. مصاحبههای پرویز مشرف و کتاب دگروال یوسف به این مسأله اشاره میکنند. اگر واقعاً در میان این مهاجرین ادعا میشود تروریستی وجود داشته است، عامل آن آیاسآی پاکستان است که دههها ازین پناهندگان افغانستانی استثمار عقیدتی، نظامی، اقتصادی و سیاسی نموده است. این کشور مدارس حقانیه و تروریستی را در کمپهای مهاجرین و پناهندگان، همچنان مناطق مرزی پشتوننشین ایجاد کرد تا بتواند بعدها از نیروی انسانی این تودهها استفاده نهایی را در اعمال مقاصد سیاسیـنظامیاش داشته باشد. وگرنه مهاجری که برای یک وعده نان روزانهاش محتاج است و جان میدهد چگونه میتواند مواد گرانقیمت انفجاری را خریداری کند و واسکت انتحاری [جلیقهی انفجاری] درست کند؟
چه کسانی در چه شرایطی اخراج میشوند؟
این پناهندگان در شرایطی وحشتناکی اخراج میشوند که آنطرف مرز بقیه مردم تلاش دارند به قیمت هر هزینهای پاسپورت دریافت کنند و از طالب انسانکش انتحاری نجات یابند!
عموماً آنهای که اخراج میشوند حتا پاپوشی برای به پا کردن ندارند؛ لباسهای ژولیده و پارهپاره به تن دارند و بر سر شانههایشان هم اندک بسترهای است برای خوابیدن و گذراندن سرمای سرد و زننده افغانستان.
مشکل عمده این مهاجرین زبان است. اکثریت آنها از چندین دهه در پاکستان سپری کردند و هیچ آشنایی با زبانهای رایج در افغانستان ندارند. این معضل بزرگی برای آنها خواهد بود در کشوریکه فقر و ناامنی به یک مسئله روزانه عادی مبدل شده است.
آنها از دو سه نسل در پاکستان تولد شدند و کلاً وطن برایشان پاکستان معنا میدهد نه افغانستانی که هیچگاهی با آن حتا روبرو نشده بودند. تصور کنیم انسانها دو سه نسل در یک خاک بمانند اما بازهم روی آن باور مردسالار ضدانسانی ناسیونالیسم، بیگانه تصور شوند و بالاخره با لگد پرت شوند به کشوری که بنابر همان گمانهزنیهای ناسیونالیستی مربوط به آن خاک پنداشته میشوند!
همه دار و ندار این پناهندگان و مهاجرین از آنها سلب و غصب شده است و این دزدی براعلای دولت پاکستان از فقیرترین و درماندهترین انسانهای روی زمین است؛ دولتهای سرمایهدارانهی اینچنینی حتا به دارایی اندک نادارترین افراد هم چشم حرص میدوزد و حتا خواهان تملک یافتن بر آنها میشود. مقامات پاکستانی جواز انتقال بیش از ۱۷۸ دالر به افغانستان را به مهاجرین و پناهندگان اخراج شده نمیدهند و اگر فردی مقدار بیشتری را حمل کند با بدترین رویه با وی برخورد خواهد شد و ملکیتش نیز سلب خواهد شد. دارایی این افراد حاصل دههها سال زحمت و عرقریزی پناهندگان افغان بوده است اما اکنون بهراحتی به اکانتهای بانکی دولت پاکستان سرازیر میشود.
خانههای این افراد توسط بلدوزورهای دولتی هموار شده و زمینهایشان نیز غضب گردیدند.
اخراج این پناهندگان در حالی صورت میگیرد که سرمای سرد افغانستان در حال آغاز است و حداقل در این شرایط داشتن یک سرپناه و خریداری ده هزار افغانی لزومی پنداشته میشود؛ مقداریکه این پناهندگان ندارند و نمیتوانند با محدودیتهای زبانی و تازهوارد بودن آن را تهیه کنند.
این شرایط برای زنان تاثیرات مضاعفی خواهد داشت، از جمله معضل دستشویی و بیتالخلا. مردان برای رفع حاجت شان حتا در ملاء عام هم دچار مشکل نیستند و به سادگی میتوانند هرجایی را اختیار نمایند. برخلاف آنها زمینه برای زنان خیلی محدود است و زنان حتا در بیتالخلاهای مخصوص خودشان هم با احتیاط رفتار میکنند، زیرا در جوامع مردسالار و اسلامی چون افغانستان هر آنچه مربوط به زن باشد، خواه مخواه با تابو گره خورده است.
همچنان بود و باش زیرخیمهها برای زنان محرومیتهای بیشتری را خواهد افزود و آنها را بیشتر زیر سرکوب خانوادگی و مردان خانواده قرار خواهد داد. بهطور مثال: صدای بلند و خنده زنان تابو شمرده میشود و مردان در چنین شرایط که در اطراف زنان خانواده مردان بیگانه حضور دارند بیشتر تلاش به محدود نگهداشتن زنان، سرکوب صدا و خندههای بلندشان مینمایند.
* سائمه سلطانی، فمینیست افغانستانی ساکن پاکستان و عضو سازمان زنان هشت مارس ایران ــ افغانستان است.