در مقاله پیش‌ رو تأکید می‌کنیم که پرداختن به مسائل زنان بلوچ به دلیل چند وجهی بودن عوامل موثر بر آن به رویکردی با بالاترین میزان حساسیت نیاز دارد که نه تنها ستم تاریخی آن‌ها را دربرگیرد بلکه تجارب متنوع و پتانسیل آن‌ها برای عاملیت را شامل شود.

پس از گذشت نزدیک به دو هفته از حادثه جمعه خونین زاهدان و ایستادگی مثال‌زدنی بلوچستان در مقابل تبعیض و ستم سیستماتیک، با اتفاقی که سالیان سال است توسط مرکزنشینان در حال تکرار است، مواجه شدیم. در حالی که مردم بلوچ از دل کلیشه‌ها، جانی تازه به روایت خودشان بخشیده بودند، حساب اینستاگرامی از یک زن نویسنده ایرانی فاکتورِ خرید برای کودکان فقیر بلوچ را به انتشار گذاشت. عملی که چه‌بسا خیرخواهانه و بشردوستانه به نظر می‌رسید، اما با توجه به این‌که اشخاص و گروه‌هایی در طی سالیان اخیر با اسم خیر و فعال مجازی دست به خلق فضایی زده بودند که مردم بلوچ به‌خصوص زنان را فقیر، آسیب‌پذیر و نیازمند حمایت گروه‌های دارای امتیاز نشان می‌داد، تنها دست‌آورد این عمل به ظاهر خیرخواهانه «گدایی و نشان تحقیرآمیز فقر و مظلومیت» دوباره برای بلوچستان بود.

توانمندسازی، موضوعی چندوجهی و پیچیده است که اغلب با کلیشه‌ها وتلاش‌های خیرخواهانه اما در نهایت زیان‌آور شناخته می‌شود. از یک سو، ابزاری حیاتی برای پرداختن به نابرابری و ارتقای مشارکت مدنی در نظر گرفته می‌شود تا منافع خود را به طور مسئولانه نمایندگی کنند و از سوی دیگر، زمانی که به دقت اجرا نمی‌شود، می‌تواند به طور ناخواسته کلیشه‌ها و‌نگرش‌های تبعیض‌آمیز تحت سلطه را تداوم بخشد.

در طی سال‌ها، افراد وگروه‌هایی که اغلب مدعی حسن‌نیت و فعال اجتماعی هستند، چرخه‌ای از التماس و تحقیر را برای مردم بلوچ تداوم بخشیده‌اند و زنان بلوچ را در معرض روایت‌های یک‌دست وتقلیل‌گرانه، فاقد عاملیت و قربانی محض قرار داده‌اند که در آن تصویر مظلوم، فقیر، ساکت و آسیب‌پذیرشان از مقاومت استوارشان در مقابل نظام‌های ستم‌گر و تحت‌سلطه، پیشی گرفته است. تصویر غیرواقعی تحمیلی که منطبق بر فهم و اندیشه گروه‌های تحت سلطه و دارای امتیاز است. بازنمایی از فقر و رنج زن بلوچ که چه در صف اول دادخواهی باشد، چه در زندان‌های جمهوری اسلامی و چه در نقش زن سرپرست خانوار، هم‌چنان اسیر کلیشه‌ها در نحوه بازنمایی مرکزمحور است. 

اگرچه در تمام این سال‌ها، مطالب زیادی‌ درباره رشد قارچ‌وار خیریه‌ها وآسیب‌های آن در بلوچستان توسط فعالان بلوچ نوشته شده است، اما همیشه با واکنش‌های تدافعی همراه بوده است. اما چرا؟

Ad placeholder

تعریف دقیق توانمندسازی معکوس چیست؟

همان‌طور که در سطور بالا ذکر شد، توانمندسازی به نوعی از فعالیت توسط گروه‌های دارای امتیاز اشاره دارد که تمرکز بر برابری و توانمندی‌ای است که از طریق ابزارهای سرمایه‌داری به‌دست می‌آید. اما گروه‌های صاحب امتیاز، در بسیاری از موضوعاتِ زنان در جایگاه اصلی قرار می‌گیرند و‌ اصرار دارند که درهای رهایی را برای گروه‌های تحت ستم از طریق همان سیستمی که از آن نفع می‌برند، باز کنند. این نوع نگرش هم‌چنین ارتباط نزدیکی با ستم‌های هم‌دست با نظام سلطه دارد که در مواجهه با مسائل مربوط به ستم ملی-اتنیکی-تاریخی، شکلی  تدافعی به خود می‌گیرد، و ادعا دارد جهان باید از منظر آن‌ها نگریسته شود. زنانِ مرکزمحور دارای امتیاز، شرایط زندگی را به همان شیوه‌ای که زنان بلوچ تجربه می‌کنند تجربه نمی‌کند و مسئله به این سادگی نیست.

 یکی دیگر از بخش‌های بسیار مهم ساختارهای توانمندسازی، وجود ریشه‌های آن در برتری زنان غیربلوچ است که برتری نژادی (و قومی) یکی از عناصر اصلی این ستم است. در جایی که نیازهای زنانِ نژادها و قومیت‌های تحت ستم، زنان کوییر، زنان معلول، زن سنی مذهب، با برتری نیازهای مرکزمحور در تضاد باشد، نیازهای آن‌ها نادیده گرفته می‌شود و تحت سلطه مجدد قرار می‌گیرند و این امری است که هم در سطح ساختاری و هم بر مبنای فردی رخ می‌دهد.

گروه‌های دارای امتیاز با زنان بلوچ تحت ستم سیستماتیک، در جایگاه یکسان ملاقات نمی‌کنند. زنان کم‌برخوردار تحت ستم، زنان اسیر و زندانی ساختارهای مردسالارانه، زنان فقیر، زنان سوزن‌دوز سرپرست خانوار، به دلیل عدم دستیابی به پیروزی‌های فمینیستی سرزنش می‌شوند.

زنان بلوچ به طرق مختلف توسط فعالان مرکزمحور آسیب می‌بینند؛ بر روی لهجه و کلمات آن‌ها متمرکز می‌شوند. در مورد موضوعات مرتبط با ستم تاریخی حذف می‌شوند. یک زن بلوچ، حتی در مسائل مربوط به زنان بلوچ، ایده‌هایش رد می‌شود، زیرا مربوط به کلیت جامعه نیستند، و مورد بازنگری قرار نمی‌گیرند، این زنان دارای امتیاز هستند که به ما-زنان بلوچ- می‌گویند که چه مسائلی مهم هستند، حوزه‌های دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی، آموزش و مراقبت از کودکان، دسترسی به آب سالم، به اندازه کافی فمینیستی نیستند، چرا که آن‌ها در مرکز به تمام این موارد دسترسی دارند.

برای درک دقیق این‌که، چگونه و چرا این نوع بنگاه‌ها وخیریه‌ها مضرند لازم است که ریشه‌های گروه‌های تحت سلطه مرکز (غیربلوچ) بررسی شود. آن‌ها تسلط خود را با تهاجم‌های خشونت‌آمیز به این سرزمین‌ها، با این ادعا که این مردم فاقد اندیشه و توانایی‌اند، چیزی نمی‌دانند و باید به آن‌ها آموزش داده شود که چگونه زندگی متمدنانه‌تری داشته باشند، پایه‌ریزی کرده‌اند، بنابراین از طریق خشونت و تحقیر، فرهنگ و سبک زندگی استعمارگر به زندگی مردم در حاشیه تحمیل می‌شود، زبان، لهجه و پوشش آن‌ها مورد تمسخر قرار می‌گیرد. سبک زندگی‌شان مورد قبول آن‌ها نیست و چون به دلیل سال‌ها استعمار و استثمار، از امتیازاتی که گروه‌های غالب دارند، محروم مانده‌اند، خود را نجات‌دهنده آن‌ها می‌دانند. 

این نوعی از اکتیویسم است که با «عقده ناجی» درهم‌تنیده شده است. با این تفکر که هر گروهی که متفاوت از گروه‌های مرکزمحور است، درمانده در نظر گرفته می‌شود و به ایده‌های مرکزگرا نیاز دارد، تا به دنیای آن‌ها بیایند و آن‌ها را نجات دهند. این ویژگی اصلی ذهنیت «ناجی مرکزمحور» است، ذهنیتی که ریشه‌های عمیقی در استعمار دارد.

اما نکته مهمی که در مورد توانمندسازی معکوس باید به آن توجه کرد این است که به گروه خاصی اشاره نمی‌کند، بنابراین ضروری است که هرچه بیش‌تر در مورد آن صحبت کرد و آن را شکافت و از زوایای مختلف وآسیب‌هایی که برای بسیاری از جوامع ایجاد می‌کند آن‌را درک کرد و‌ فراموش نکرد که زنان بلوچ یک گروه یک‌دست ویک‌پارچه نیستند؛ زنان بلوچ بیش از قربانیانی هستند که نیاز به نجات دارند. آن‌ها افرادی با اختیار و قدرت‌اند. در حالی که تلاش‌های توانمندسازی بسیار مهم است، به همان اندازه مهم است که پتانسیل توانمندسازی معکوس را به رسمیت شناخت؛ سناریویی که در آن اقداماتِ با نیت خوب، ناخواسته کلیشه‌ها را تداوم می‌بخشد و افراد تحت ستم را بیشتر به حاشیه می‌برد.

برای پرداختن به مسائلی که زنان بلوچ را تحت تأثیر قرار می‌دهد، باید رویکرد‌ متفاوت داشته و به تنوع آن‌ها احترام گذاشت، عاملیت آن‌ها را به رسمیت شناخت، و ماهیت چندوجهی تجارب آن‌ها را تصدیق کرد. با انجام این کار، می‌توان به سمت توانمندسازی واقعی حرکت کرد، جایی که زنان بلوچ به عنوان افراد توانمند دیده می‌شوند، نه قربانیان منفعل.

Ad placeholder