شیدا یک درام خانوادگی محصول استرالیا و به کارگردانی نورا نیاسری درباره یک زن و مادر ایرانی ساکن استرالیا است.
شیدا به همراه همسرش حسین و دختر شش سالهشان مونا در استرالیا زندگی میکند. هنگامی که شوهر شیدا علیه شیوه زندگی غربی او به خشونت روی میآورد، او با دخترش مونا به پناهگاه زنان میگریزد و درخواست طلاق میدهد. با این حال او تلاش میکند تا یک زندگی عادی را برای دختر ترسخورده خود فراهم آورد. با نزدیک شدن به عید نوروز شیدا به از سرگیری یک زندگی تازه خوشبین است. او میخواهد از آزادیهای جدید و نامحدودی که در اختیارش است، از جمله آزادی پوشش استفاده کند.
این فیلم نخستین بار ۲۰ ژانویه ۲۰۲۳ در سی و نهمین جشنواره فیلم ساندنس به نمایش درآمد.
«شیدا» محصول استرالیا برنده جایزه «از نگاه مخاطبان» جشنواره فیلم ساندنس، اولین فیلم بلند داستانی نورا نیاسری، فیلمساز استرالیایی ایرانیتبار است. این فیلم یادنامهایست شخصی و جسورانه که خاطرات تلخ شش سالگی کارگردان در سال ۱۹۹۵ در بریزبین استرالیا را ترسیم کرده است. گویی میل به صحنه آوردن روان-آسیبهای کودکی انگیزهای برای روی آوردن نیاسری به سینماست.
نورا نیاسری دانشآموخته معماریست ولی بر خلاف بسیاری از فیلمسازان خودآموز دانش آکادمیک و تحصیل در رشته سینما را نیز جدی گرفته است. او در عین حال کارگردان پرکاری بوده است. مستند «بیروت زیر پل» (۲۰۱۱) که نابسامانیهای جنگ داخلی لبنان را از دریچه انهدام سیستم ترابری بیروت و پیامدهای آن بررسی کرده است برنده دو جایزه از جمله بهترین کارگردان مستند در فستیوال بیروت شده است. مستند طولانی «خانه انتونز» (۲۰۱۷ ) حاصل سه سال پیگیری مستمر از ماجرای خانوادهایست که خانه آنها در زلزلهای در شیلی ویران شده. «شیدا» شاید تجلی دیگریست از میل نیاسری به کالبدشکافی انهدام و ویرانی. این بار خانواده خود اوست که در خطر ویرانیست.
موفقیت نسل جدید سینماگران ایرانیتبار و نقش برجسته زنان جوانی چون نیاسری از تداوم سینمای برونمرزی ایران و آینده امیدبخش آن نشان دارد. نقشآفرینی برجسته زر امیرابراهیمی، بازیگر نامدار و از دیار رانده شده مقیم فرانسه و شکوفایی هنری او در غربت و همچنین بازی چشمگیر کودک هنرمند سلینا زاهدنیا نشانههای دیگریست برای امکان آیندهای روشن و بارور.
پشتیبانی نهادهای دولتی استرالیا و تهیهکنندگان آمریکایی مشوق استعدادهای جدید چون Dirty Films از نیاسری برای به ثمر رساندن فیلمنامهای که او با کمک گرفتن از مادرش نوشته بسی امیدوارکننده است. اگرچه با فاصله گرفتن از خاطرات و وابستگیهای عمیق ممکن بود لفظ را اندکتر کرد و به معنی افزود. شاید فیلم ۱۱۷ دقیقهای میتوانست از ویراستاری ماهرانهتری بهره برد تا داستان با تحرک بیشتر و روال سریع تری جریان یابد. با این حال موفقیت فیلم در جسنواره فیلم ساندنس و قرارداد پخش از استودیوی معتبر SonyPictureClassics جهش مهمی در آینده حرفهای این کارگردان ایرانیتبار محسوب میشود.
داستان فیلم از بیان متعارف درد دوری و غم غربت یک قدم جلوتر رفته و به چالشهای سازگار شدن با زندگی در جامعهای نوین و دوردست که نوروز را در پاییز برگزار میکند میپردازد. ولی چالش اصلی شیدا (زر ابراهیمی)، مادر جوان و آزادیطلب که از ضرب و شتم شوهر سنتگرا، به خانه امنی پناه آورده همانا سنت زنستیز و خبرچین ایرانی است که با تجدد و استقلال زنان سر جنگ دارد، فرهنگی که با استیلای جمهوری اسلامی تقویت شده است. شیدا طبعا از جمع ایرانیان سنتگرا و عیبجو و داوریهای آنان در مورد زنی که حجاب از سر برداشته گریزان است. زندگی در خانه امن در پناه مددکاری دلسوز او را با زنان قربانی خشونت خانوادگی از کشورهای مختلف روبرو میکند که با وجود داشتن مشکلات مشابه میکوشند تا بر افسردگی خود غالب آیند. این همدردی کنشی نو و عزمی جزم برای کسب حقوق را در شیدا برمیانگیزد. پشتیبانی مؤسسات دولتی و کمک نهادهای امدادگر به تدریج به توان او در مقابله با سنت مردسالار و بدرفتاریهای لفظی و جسمی شوهرش میافزاید و امید برای شروع یک زندگی نوین را در او زنده میکند.
در این میان این فرزند اوست که باید بخشی از بار سنگین جدایی و کشاکش بین والدین را بدوش کشد. فشار ناشی از دوگانگیهای عاطفی روی کودک زمانی فزونی مییابد که شیدا به حکم دادگاه به ملاقات همسر با فرزندش تن میدهد و کودک مجبور به رازداری و پردهپوشی میشود. این اجبار به دوگانگی، پنهانکاری و تناقض فرهنگی با آنچه که همنسلان نیاسری در ایران تجربه کردهاند بیشباهت نیست. خواستههایی بس گران از کودکان از بدو ورود به دبستان: سرپوش گذاشتن بر واقعیتهای خانه و خانواده، جلوه دادن ظاهری پارسا و متقی در محیط خارج و درگیری دائمی با فرهنگ دروغ و ریا. ولی تحمل ناملایمات لزوما به سرخوردگی نمیانجامد و لااقل در این مورد مایه رشد فکری و خلاقیت هنری نیاسری شده است.
شخصیت همسر «شیدا»، دانشجوی برخوردار از بورسیه و وفادار به ارزشهای سنتی نشانگر گروهیست که غرب را تنها برای کسب دانش حرفهای مناسب میدانند و تمایل چندانی به گفت و شنود با اطرافیان و یا کسب فهمی عمیقتر از جامعه و منش غربی ندارند. تصویر او و درگیری با همسر آزادهطلب ممکن است از یک دید انتقادی اندکی قراردادی و یک بعدی به نظر بیاید. حتی زمانی که شوهر به زعم خود انعطاف به خرج میدهد و حاضر به قبول بیحجابی همسرش میشود و یا میکوشد با فرزندش ارتباطی عاطفی برقرار کند، چندان همدلی در بیننده بر نمیانگیزد. ولی چنین ملاحظاتی و یا حتی مضمون به ظاهر تکراری زن ستمدیده، چیزی از اهمیت واقعیتهایی که راوی صادقانه و با شجاعت از تجربیات کودکی خود به نقش کشیده نمیکاهد. حتی اگر نقش سنت در زندگی ایرانیان مهاجر امروزی کمرنگتر شده باشد ولی فرهنگی که با تساوی حقوق زنان، دگراندیشان و دگرباشان مشکل دارد همچنان چالشی بزرگ است.
بسیاری از فیلم سازان شناخته شده ایرانی در غربت اغلب در ایجاد ارتباط با بیننده برون مرزی و به ویژه بیننده غیر ایرانی مشکل دارند و به آسانی تاب دوری از بستر هنری گذشته خود را نمیآورند. فیلمسازان جوان خارجی تبار اما عموما از یک امتیاز مهم یعنی پیوند عمیق تر و درک بهتر از “جامعه مهمان” برخوردارند. اگرچه بعضی به مضامین باب طبع امروز و یا “فستیوال پسند” پرداختهاند و ثمره کارشان خالی از عریانی فیلم نیاسریست. باشد که این فیلمساز جوان که قابلیت خود را در بهره برداری از بازیگران هنرمند نشان داده است در پروژههای آتی نیز خلاقیت خود را نمایان کند و به مضامین نغز و مبتکرانه دیگری بپردازد.