یک باور رایج وجود دارد که حکومت ایران با تغییر حاکمش در سال ۱۳۵۷، تغییر کرد؛ هدف هم حتما همین بوده. اما بسیارند شباهت‌های حکومت‌های سلطانی و ولایی ایران. در فرم حتما به لباس خاص می‌شود اشاره کرد و به‌این‌که حاکم چیزی به نام تاج/عمامه به سر می‌گذارد. بر متن سانسور گسترده، فساد افسار گسیخته‌، سرکوب خشن و به حاشیه راندن افکار و اقوام توسط حکومت از شباهت‌هاست. اما یک شباهت کم‌تر پرداخته شده‌ی دیگر هم وجود دارد. هر دو در تاریخ‌سازی دو چیز را پنهان کرده‌اند، دو عنصر مهم برای قضاوت داده‌های تاریخی.

 صدای سلطنت‌خواهی بلند شده است. بعد از دوره‌ی بیش‌فعالی سلطنت‌خواهان در زمان ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ بر آمریکا، به‌نظر می‌رسید این هیاهو فروکش کرده است. حالا چندی بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» تلاش سلطنت‌خواهان برای تصاحب این خیزش پررنگ و متکثر اعتراضی نمایان شد. فرزند آخرین شاه ایران بیشتر در شبکه‌های تلویزیونی ظاهر می‌شود و موج‌هایی مجازی در حمایت از او رقم می‌خورد. نوشتار حاضر یکی از ادعاهای پرتکرار سلطنت‌خواهان را نقد می‌کند، ادعایی که (در شکل ساده‌اش) می‌گوید «وضعیت ایران خوب بود» و «باید به همان مسیر برگردیم». این سوال مطرح می‌شود برای این ادعا کدام شاهد فراهم شده است و آیا این ادعای کاملی است؟

 نقدهای پرشماری به سلطنت‌خواهی وارد است. نابرابری و فرض انگاشتن روابط حاکم/رعیتی در جامعه از میان این انبوه است. اما یکی از ادعاهای ساده‌ی سلطنت‌خواهان کمتر به چالش کشیده شده است. آن‌ها با استناد به فیلم‌ها، عکس‌ها و برخی نوشته‌ها، وضع اقتصادی مردم ایران را گاه بی‌‌نظیر می‌دانند. همچنین با مقایسه‌ی آن‌چه پیش از سال ۱۳۵۷ رواج داشت با سال‌های بعد از آن، رفاه و آزادی‌های اجتماعی در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی را مطلوب می‌دانند. آیا چنین بوده؟

 مثلا رضا پهلوی در توییتی به‌طور تلویحی پدربزرگش را آغازگر جنبش حاضر می‌داند. او با درج هشتگ #زن_زندگی_آزادی در توییتر به مناسبت سال‌روز فرمان کشف‌حجاب از سوی پدربزرگش می‌نویسد: «رضاشاه با فرمان تاریخی خود در روز ۱۷ دی ۱۳۱۴، آرزوی زنان پیشرو ایران از دوره مشروطیت را محقق کرد. پدربزرگم معتقد بود تا زمانی که زنان آزاد نیستند، ایران آزاد نخواهد بود.»

 آیا این ساده‌انگاری نیست که پیشینه‌ی جنبش «زن، زندگی، آزادی» را که با کشته‌شدن دختری جوان در بازداشت ماموران حراست از حجاب‌ِ اجباری کشته شد، با فرمانی که نوع دیگری از لباس را برای زنان اجباری می‌کند پیوند دهید؟ رضاشاه و پسرش فقط یک بار حکومت کردند. اما جمهوری اسلامی و حامیان سلطنت با استناد به مدارک همان یک دوره، دو روایت کاملا متضاد را رقم می‌زنند. بسیاری از مدارکی که استفاده می‌کنند هم نادرست نیست. پس کدام راست می‌گویند؟

 چینش گزینشی و جهت‌دار مدارک تاریخی

نگاهی ناکامل به تاریخ موجب درکی ناکامل از آن خواهد شد. درک انسان‌ها از گذشته‌ی تاریخی متغیر است. شواهد و مدارک جدید می‌تواند به خوبی منجر به تغییر نظر حافظه‌ی جمعی ‌شود. اما تنها شواهد و مدارک این قدرت را ندارد. چیدمان همان مدارک قبلی، شیوه‌ی انتخاب و کنار هم چیدن شواهد یا بازتعریف روایات هم این قدرت را دارد که آ‌ن‌چه را که یک فرد یا یک جامعه از گذشته می‌داند تغییر دهد.

در نظر گرفتن چند نکته مهم است. اول این‌که خاطرات به تنهایی قابل اتکا نیستند. حتی اگر با مدارک جزئی و ناکامل پشتیبانی شوند. ممکن است فردی مدعی شود که در کودکی‌اش خانه‌ای بزرگ داشته‌اند که در حیاطش درختی انجیری بوده و هرسال میوه فراوان می‌داده است. فرد کاملا به این خاطره باور دارد و عکسی قدیمی دارد که نشان می‌دهد در کودکی زیر یک درخت انجیر پر از میوه ایستاده است. اما حقیقت این است که خانه‌ی کودکی آن‌فرد آن‌قدر هم بزرگ نبوده و آن درخت انجیر فقط در همان سالی که عکس برداشته شده میوه داده است. نمی‌شود فرد را برای به‌یادآوری ناقص گذشته‌اش سرزنش کرد. براساس شواهد مختلف خاطره شخص دقیق نیست و تغییر می‌کند.

 حالا می‌شود یک شهر را در نظر گرفت. موزه‌ی شهر ادعا می‌کند سه‌قرن پیش مردم شهر بسیار غنی بوده‌اند، انبار هایشان مملو از غلات بوده و شهروندان زندگی بسیار مرفهی داشتند. مسئولین این موزه برای این ادعا چند دست‌خط از تجار شهر دارند که از پر بودن انبارها حکایت دارد و چند دست خط از افرادی که نشان از لباس پوشیدن و شیوه‌ی زندگی مرفه ‌آن‌ها دارد. حالا فرض کنیم مثلا بر اثر یک کاوش جدید، مدارکی از زندگی فقیرانه‌ی انبوهی از مردم شهر پیدا شود. مشخص می‌شود ادعای قبلی موزه کامل نبوده. جمعیتی کوچک از مردم شهر زندگی مرفه و متمولی داشته‌اند، انبارهای‌شان پر بوده، لباس گران قیمت می‌پوشیدند و زندگی راحتی داشتند. آن‌ها احتمالا خانواده سلطان شهر و از نزدیکان تاجران پر نفوذ بوده‌اند. اما جمعیت انبوهی از مردم شهر در فقر زندگی می‌کردند و روز و شب خود را با کارگری برده‌وار برای خانواده‌ی ارباب یا سلطان می‌گذراندند. چندی بعد مدارک دیگری نشان می‌دهد که این اکثریت انبوه زیر ستم نژادی حاکمان هم بوده‌اند و به‌علت نژادشان پست انگاشته می‌شدند.

 سوالی که شکل می‌گیرد این است که آیا سلطنت‌خوهان تصویر کاملی از ایران پیش از سال ۱۳۵۷ دیده‌اند؟ آیا انتخاب گزینشی تصاویر رنگی شده مستندهای برخی از شبکه‌ها برای درک آن زمان کافی است؟

 تصور کنید که چهل و چند سال بعد با نمایش مکرر تصاویر خوش‌گذرانی‌ها و مهمانی‌های متمولان جوان ایرانی و ماشین‌های گران‌قیمت‌شان در خیابان‌های مثلا تهران، نتیجه بگیریم که وضع اقتصادی مردم ایران در سال‌های منتهی به ۱۴۰۱ خوب بوده است. این باور را می‌شود با عکس‌ها و فیلم‌هایی از فروشگاه‌های چندطبقه‌ی شمال شهر تهران یا مناطق مرفه شهرهای دیگر پشتیبانی کرد. می‌شود گفت که ایران چنان قدرتمند بود که عراق را تقریبا در اختیار داشت و اربعین هرسال سیلی از زائرین شیعه را بدون حتی مدارک مسافرتی کافی راهی عراق می‌کرد. یا می‌شود گفت چند کشور دیگر منطقه (مثلا لبنان و سوریه) تحت نفوذ سنگین ایران اداره می‌شدند. می‌شود استدلال آورد که ایران آن‌قدر از نظر نظامی نیرومند بود که به پایگاهی آمریکایی در خاک عراق موشک‌پراکنی می‌کرد و نیازی هم به پاسخ‌گویی به‌کسی نداشت. یا می‌شود گفت خلیج‌فارس در اختیار ایران بود و ایران اگر می‌خواست هر شناوری را توقیف می‌کرد. تمام این ادعاها با مدارک فراوان و خاطرات شفاهی بسیاری قابل اثبات است. اما آیا واقعیت دارد؟ البته. بله. واقعیت دارد. اما اول این‌که جزئی از حقیقت بیشتر نیست و مهم‌تر این‌که تفسیر این حقایق از خودشان با اهمیت‌تر است. حتما درک کامل‌تر حقیقت تنها وقتی میسر می‌شود که نشان داده شود چطور حکومت ایران برای رفتارهایش رنج فراوانی به مردم تحمیل کرده بوده یا خوش‌گذرانی متولمانه و ماشین‌های گران‌قیمت فقط بخش بسیار کوچکی از جامعه‌ای را تشکبل می‌داده که در فقر سنگینی زندگی می‌کرده است. بنابراین نشان دادن تصاویری از مراکز خرید لوکس تهران، بدون نشان دادن بیمارستان‌های و مراکز درمانی کم‌درآمدان آن شهر، هرگز تصویر کاملی از آن‌چه در تهران می‌گذشته شکل نمی‌دهد.

 پس گذشته‌از این‌که خاطرات منبع مناسبی نیستند، چینش گزینشی مدارک هم می‌تواند تصویری گمراه کننده ایجاد کند. آن‌طور که تری کوک، محقق علوم بایگانی، می‌نویسد کنار هم قرار گرفتن خاطرات و مدارک برای درک گذشته کافی نیست. گذشته از این دو در نظر گرفتن یک الگوی دیگر مهم است. به باور او بدون در نظر گرفتن مفهوم هویت شخصی (یا سازمانی) بایگان (فراهم‌کننده آرشیو) هرگز یک درک تاریخی کامل شکل نمی‌گیرد. هویت بایگان، به باور او، مفهومی کلیدی است. کوک به خوبی نشان می‌دهد هویت و انگیزه (شخصی یا ارگانی) بایگان باید در به شکلی موشکافانه در نظر گرفته شود. در نظر گرفتن هویت و انگیزه بایگان، هر تحلیلی که حامیان جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۷ تاکنون از وضعیت جامعه ارایه‌دهند را بی‌ثبات و جهت‌دار می‌کند. به همان‌شکل هر چینشی از مدارک پیش از سال ۱۳۵۷ که توسط هواداران سلطنت شکل گرفته باشد. این دو گروه با استناد به مدارکی که ممکن است نادرست هم نباشد تصویری کاملا متناقض را از ایران پیش از بهمن ۱۳۵۷ ترسیم می‌کنند. همین نشان می‌دهد که نمی‌شود هویت و انگیزه ارایه‌دهنده مدارک را نادیده گرفت.

 تاریخ با صداهای در حاشیه تغییر می‌کند

رندال جیمرسون، استاد تاریخ دانشگاه واشنگتن معتقد است بدون درنظر گرفتن صداها و مدارک گروه‌های به حاشیه رانده شدهِ، هرگز هیچ روایتی کامل نخواهد بود. او می‌نویسد آرشیوداری و پژوهش‌تاریخ بدون مستند سازی صداهای شنیده نشده بی‌معنا است. به باور او با نشنیدن صداهای به حاشیه رانده شده او فرصت شناخت تاریخ کاملا از دست می‌رود. اگر در یک مستند تاریخی صدای همه‌ی جوامع نیاید یا مدارک مربوط به همه‌ی گروه‌ها درج شود، چیزی که با آن سروکار داریم نمی‌تواند فراتر از پروپاگاندا باشد.

تاریخ واقعی بیشتر از دولت‌ها به صدای شهروندان گوش می‌دهد. حتما خاطرات و مدارک تاریخی فراوانی توسط رسانه‌های حامی حکومت ولایی/سلطانی نادیده گرفته شده‌اند. شاید یکی از وظایف شخصی افراد بتواند ثبت زندگی طبقاتی و قومی خود در روزگار فعلی یا بازتاب صداها، خاطرات و مدارک باقی‌مانده از چهل و چند سال پیش ایران باشد. حتما روایت ولایی/سلطانی از ایران پیش و پس از سال ۱۳۵۷ با هر نوع اشاره‌ای به فقر و نابرابری اجتماعی و برتری سیستماتیک طبقه‌ی حاکم از بین می‌رود. حتما هر شاهدی از خودش می‌پرسد که چگونه می‌توان در مقابل چنین نابرابری ظالمانه‌ای ایستاد و بازتولیدش نکرد. حکومت ولایی با پیوند ناپیدا و ناننوشته‌اش با متمایلان به حکومت سلطانی بخش مهمی از واقعیت ایران را پنهان کرده. مهم‌ترین این پنهان‌شدگان شاید شباهت بی‌نظیر این دو به هم در توزیع نابرابر ثروت، سانسور گسترده و سرکوب خشن منتقد و از بین بردن افکار و اقوام به نفع ایدئولوژی و طبقه‌ی حاکم باشد. شباهت دیگر حتما در تاریخ‌سازی است و در پنهان کردن دو فاکتور مهم. هویت و هدف تاریخ‌ساز و صداهای فراوان به حاشیه رانده شده. حامیان حکومت‌های ولایی یا سلطانی حتما دوست ندارند صدای زندانیان سیاسی در تاریخ بماند. آن‌ها حتما تلاش می‌کنند مدارک سرکوب گسترده‌ای اقوام را پنهان کنند.

 شباهت ولایت و سلطنت فقط در فرم نیست. در بطن رفتار این دو نگاه حکومتی شباهتی روشن در تکنیک‌های پروپاگاندا و جعل تاریخ می‌بینیم. پنهان کردن هویت، هدف و جزئیات تاریخ‌ساز و حذف آگاهانه و سیستماتیک صداها و مدارک مربوط به انبوهی از جوامع از شباهت‌های تکنیک آن‌هاست. باید پرسید حال چگونه با افزودن این دو محذوف درک درست‌تری را از آن‌چه در تاریخ معاصر ایران گذشته به دست آورد.

Ad placeholder