از همان هفتههای ابتدایی خیزش انقلابی مردم ایران در پی قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی، شماری از فعالان بر اهمیت اعتصاب به عنوان راهکاری برای پیشروی خیزش تأکید داشتند. در نزدیک به سه ماهی که سپری کرده ایم، اعتصابهایی رخ دادند؛ همچون اعتصاب بخشی از کارگران پیمانی نفت، معلمان، کامیونداران، دانشجویان و مغازهداران. برای سه روز پیش رو یعنی روزهای ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ آذر نیز فراخوانهای زیادی به اعتصاب منتشر شده اند. یکی از بخشهایی که بنا به حافظه تاریخی از انقلاب ۵۷ اعتصاباش تعیینکننده دانسته میشود، اعتصاب کارکنان و کارگران صنعت نفت و پتروشیمی است. یکی از کسانی که در سه دهه اخیر در پروژههای نفتی و گازی مشغول به کار بوده و ساکن ایران است، در یادداشت زیر به امکانسنجی چنین اعتصابی میپردازد.
در خبرهای روزهای اخیر میدیدیم که کارگران «پتروشیمی عسلویه»، یا «پتروشیمی بندرعباس» اعتصاب کردهاند. با کمی جستجو در اینترنت به راحتی متوجه میشویم که هیچ واحد پتروشیمیای با این نامها وجود ندارد که کارکنان آنها بخواهد دست به اعتصاب بزند. برای بررسی احتمالات و امکان اعتصاب در تاسیسات نفتی بهتر است شناخت بهتری از بافت کارگری و تولیدات صنایع نفت و گاز پیدا کنیم.
کارگران و کارکنان صنایع نفت و گاز تقسیمبندیهای مختلفی دارند که مهمترین آنها تمایز کارگر «رسمی» و «پروژهای» است.
کارگران و کارکنان رسمی مستقیماً با یکی از شرکتهای متعلق به وزارت نفت قرارداد دارند. استخدام آنها بعد از گذر از انواع گزینشهای عقیدتی و امنیتی صورت میپذیرد. داشتن سابقه بسیج در دوران تحصیل، برخوردار بودن از سهمیهها و عضویت در خانوادهای سپاهی امتیاز تعیینکنندهای در جذب نیرو محسوب میشود و نزدیک به نیمی از کارکنان اینگونه اند. محل کار کارکنان رسمی در پالایشگاهها و تاسیساتی است که به بهرهبرداری رسیدهاند؛ یعنی محصول تولید میکنند و شریانات اصلی سوخت در کشور را در کنترل دارند. بنابراین حقوق و مزایا و تامین اجتماعی ویژهای دارند و بهترین درآمدهای کارگری کشور از آن این دسته است.
کارگران و کارکنان پروژهای صنایع نفت کسانی هستند که با شرکتهای پیمانکاری قرارداد بستهاند که در مقایسه با گروه قبلی از گزینشهای سطحیتری گذر میکنند. از حقوق و مزایا و امنیت شغلی بسیار پایینتری برخوردارند و معمولاً چندین ماه معوقات مزدی و شرایط رفاهی و ایمنی فاجعه باری دارند. این کارگران فقط در تاسیسات «در حال ساخت» مشغول به کار هستند. برخی از این پروژهها مربوط به قسمت «افزایش ظرفیت» و «توسعه تاسیسات» در حال بهرهبرداری هستند.
برای شناخت بهتر صنایع نفت باید به تولید آنها توجه کرد. «پالایشگاههای نفت»، نفت خام را از چاهها دریافت و تصفیه کرده تا قسمتی از آن «صادر» و مابقی تبدیل به سوخت شود و یا خوراک پتروشیمیها را تامین کند. «پالایشگاههای گاز» که گاز شهری و میعانات گازی تولید میکنند. گاز شهری مصرف خانگی و نیروگاههای برق و برخی از کارخانجات را تامین میکند. میعانات گازی برای تولید بنزین و استفاده در واحدهای پتروشیمی به کار میرود. در نهایت «پتروشیمیها» که از پالایشگاهها خوراک میگیرد و موادی تولید میکند که یا «صادر» میشوند و یا مواد اولیه کارخانهای داخلی هستند.
تا اینجا با مقایسه انواع کارکنان و تاسیسات صنایع نفت به راحتی متوجه میشویم که کارکنان پروژهای مشغول در تاسیسات در حال ساخت دلایلی بیشتری برای اعتصاب و اعتراض دارند و از آزادی بیشتری نیز برخوردارند اما تعطیلی اینگونه از پروژهها اثری کوتاهمدت یا میان مدت بر «درآمد ارزی» وزارت نفت نخواهد داشت. اعتصاب آنها صرفاً از این جنبه مهم است که مقدمهای بر اعتصابات کارکنان رسمی مشغول در تاسیسات در حال بهرهبرداری باشد؛ چرا که کارکنان رسمی پالایشگاههای نفت که اعتصاباتشان برای کاهش درآمد دلاری موثرتر است از روحیه بسیار محافظهکارتری نسبت به کارکنان پروژهای برخوردارند. و تا سیگنال قدرتمندی از باقی اقشار جامعه دریافت نکنند به اعتراضات نخواهند پیوست.
آن دسته از مردم معترض که کارکنان صنایع نفت را تشویق و ترغیب به اعتصاب میکنند معمولاً الگویی از اعتصابات فلج کنندهی دوران حکومت پهلوی را در نظر دارند که منجر به سقوط رژیم و پیروزی انقلاب ۵۷ گردید. اما سه نکته مهم در نظر این طیف مغفول مانده است.
نخست اینکه اعتصاب کارگران صنعت نفت در ۵۷ در ادامه اعتصابات بازار، کسبه خرد، دانشگاه، رانندگان، کارخانهها و کارگاهها بود و خود شروع کننده اعتصاب نبودند. امروز نیز تا چنین سیگنال قدرتمندی از جامعه به سمت کارکنان رسمی و محافظه کار ارسال نشود امیدی به آنها نخواهد بود. در این شرایط هرگونه ترک کار در شهرها میتواند ارزشمند باشد و با فراگیر شدن اعتصاب در کسب و کارهای کوچک و رانندگان سنگین که موثرترین و مستقلترین واحدهای اقتصادی هستند، پیام قدرتمندی به کارکنان محافظه کار صنعت نفت ارسال میگردد.
دوم اینکه سبب قسمت اعظمی از اعتصابات کارگری ۵۷ وجود «آگاهی طبقاتی» در اقشار مختلف جامعه بود. به دلایل تاریخی در دهههای چهل و پنجاه در جهان اندیشههای مارکسیستی چنان شیوع داشت که حتی گروههای اسلامگرا نیز از آن مقبولیت میگرفتند. «حزب توده» تشکیلات منسجم و وسیعی در اقشار مختلف جامعه از جمله کارگران و دانشگاهیان داشت و بسیار جلوتر از حکومت توانایی «سازماندهی» کارگران را پیش میبرد.
در حال حاضر اما به دلیل سالها «چپ زدایی» و سرکوب در جمهوری اسلامی، اندیشههای مارکسیستی که صحبت از آگاهی طبقاتی، زیربنا و روبنا، اتحادیه، و تضاد منافع در طبقات میکرد از ذهن مردم دور شده تا علیرغم وجود رسانههای مجازی فراگیر جامعه کارگری ایران یک «سندیکای مستقل» به معنای واقعی کلمه نداشته باشد که همین باعث شده نیروی جامعه کارگری که قدرت بسیار زیادی دارد بدون سازماندهی سراسری، لخت و ناکارآ برای احقاق حقوق خود و دیگران باقی بماند.
در حال حاضر هیچ اتحادیه کارگری در سراسر مناطق نفتی وجود ندارد و هر چه هست یا شوراهای اسلامی کار است که تماماً دستساز حاکمیت است و یا اتحادیههای زیرزمینی که به خاطر سرکوب و جو امنیتی با هزینههای فراوانی که اعضاء شریف آن متحمل میشوند، دستاورد بزرگی ندارد.
سوم تامین مالی اعتصابگران است که در انقلاب ۵۷ اسلامگراها از طریق وجوهات دریافتی از بازاریان مذهبی این کار را انجام میدادند.
مادامی که جامعه به این سه نکته توجه نکند و راهی برای بازسازی یا جایگزینی آنها نیامد ترغیب و تشویق کارکنان رسمی پالایشگاهها به نتیجه موثر و معنا داری منجر نخواهد شد.