خیزش سراسری در شهرهای مختلف ایران با تداوم اعتراض‌ها در دانشگاه‌ها همراه شده و دختران دانشجو ضمن شعار دادن علیه جمهوری اسلامی، روسری‌های خود را در هوا می‌چرخانند یا بدون حجاب اجباری در برابر نیروهای سرکوب می‌ایستند.

استقامت و ایستادگی دانشجویان در برابر قوای امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی به روشنی نشان می‌دهد رویکرد سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در مورد این نسل از دانشجویان کارا نخواهد بود و در نهایت حتی اگر صدای آن‌ها را برای چند روز ساکت کند، نمی‌تواند روند مطالبه‌گری و دادخواهی آنان را متوقف کند.

دانشجویان به شهروندان معترض در سراسر کشور این پیام را می‌فرستند که دانشگاه به عنوان یک نهاد مدنی با وجود اعمال سیاست حذف و سانسور و تلاش‌ها برای «سیاست‌زدایی کردن از دانشگاه‌»، همچنان پویا، زنده و در کنار آنان است.

این پویایی و بیداری سیاسی که با وجود مجازی شدن عمده فعالیت‌های دانشگاهی در دو سال گذشته به دلیل شیوع ویروس کرونا، غافل‌گیر کننده نیز بوده، پیام مشخصی را هم با این مضمون به حاکمیت مخابره می‌کند که دانشجویان با وجود سرکوب، ساکت نمی‌شوند!

اما روندی طی شده است تا دانشگاه و دانشجو در سال ۱۴۰۱ و در این خیزش سراسری در چنین نقطه‌ای قرار بگیرد. این روند که در سه دهه گذشته اوج و فرودهایی را تجربه کرده است، گاه به دلیل سرکوب و گاه به دلیل بروز عواملی خارج از کنترل قطع شده اما هرگز خاموش نشده است.

۱۸ تیر ۷۸، خون‌های به جوش آمده و جان‌های از دست رفته

شامگاه جمعه ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸، التهاب در کوی دانشگاه و خیابان‌های اطراف آن احساس می‌شد …. آتشی که در امیر‌آباد شمالی افروخته شده بود‌، زبانه‌کشان و قابل لمس بود.

دانشجویان با سنگ بر نرده‌های کوی می‌کوبیدند تا رعب در دل نیروهای سرکوب‌گر بیندازند. در ساعت‌های پایانی شب جمعه و بامداد شنبه، وقتی آنان پس از یک تظاهراتی بدون خشونت به خاطر تعطیلی روزنامه‌ سلام، به اتاق‌هایشان برگشتند و در حال استراحت بودند، با «حمله‌ گاز‌انبری» گارد ویژه‌ نیروی انتظامی غافلگیر شدند.

نیروهای سرکوب به شکلی بسیار بی‌رحمانه دانشجویان را کتک زدند و درهای اتاق‌ها، کامپیوترها و وسایل شخصی آنان را خُرد کردند.

تامی ‌حامی‌فر (دانش‌آموز)، سعید زینالی، فرشته علیزاده و عزت ابراهیم‌نژاد که پیش‌تر شعرهایی از او در مجله‌ دنیای سخن چاپ شده بود، قربانی خشونتی شدند که از سوی نیروهای فرهاد نظری، رئیس پلیس وقت تهران بزرگ اعمال شد و البته قربانیانی دیگر که هیچ‌وقت هویتشان آشکار نشد.

پس از اعمال خشونت شدید علیه دانشجویان معترض، خون آنان به جوش آمد و دیگر حاضر نبودند به هیچ شکلی کوتاه بیایند.

نیروی انتظامی نتوانست دوباره به کوی دانشگاه نفوذ کند و این بار علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، نماینده‌ای را فرستاد تا با دانشجویان مذاکره کند: حسن غفوری‌فرد. او سال آخر نمایندگی در مجلس پنجم را می‌گذراند و به ادعای خودش از طرف رهبر جمهوری اسلامی نامه‌ای برای دانشجویان آورده بود اما دانشجویان آن شب نامه و وعده‌های رهبر را نمی‌خواستند. آنان خواستار آزادی بودند … آزادی.

غفوری‌فرد آمده بود تا رهبر جمهوری اسلامی یک بار دیگر خودش را در قامت مصلحی که زیردستانش خودسرانه دست به جنایت می‌زنند، پنهان کند. به همین دلیل هم خامنه‌ای در سخنرانی روز ۲۱ تیر ۱۳۷۸ خود، سه روز پس از واقعه‌ ۱۸ تیر، خطاب به کسانی که به دیدارش برده شدند و «ذوب در ولایت» بودند، با ادای تواضع گفت:

«… حتی اگر یک حرفی که خون شما را به جوش می‌آورد به زبان آورند – مثلاً فرض کنید اهانت به رهبری کردند – باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس مرا هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید ….»

و حاضران در مجلس که از آنان با عنوان «دانشجویان پیرو ولایت» یاد می‌شد، با شانه‌های لرزان، بغض‌هایشان ترکید و هق‌هق زدند …. شاید بودند کسانی در میان آن‌ها که نمی‌دانستند آن‌چه خامنه‌ای در حال طرح آن است، اسم رمزی است برای تحریک دانشجویان به جان آمده از بیداد.

رهبر جمهوری اسلامی به خوبی مظلوم‌نمایی کرد و به قول خودش، دست‌ پولادینش را پشت لفافه‌ای از مخمل، پنهان نگه داشت تا طرفدارانش سخت‌تر از قبل به جان دانشجویان و معترضان بیفتند.

جنبش دانشجویی اما همان سال با وجود سرکوب‌های خونین خیابانی که ۱۰ روز تمام پایتخت را ملتهب کرده بود، شکل تازه‌ای به خود گرفت تا بعدها در هسته‌هایی چون تحکیم وحدت، سویه‌های اعتراضی خود را بیش‌تر جلوه‌گر کند.

پس از آن اما جامعه، التهاب ناشی از خروش دانشجویان را با سر کشیدن جام داروی نظافت از سوی سعید امامی، پشت سر گذاشت. عامل وزارت اطلاعات که به عنوان طراح قتل‌های سیاسی-زنجیره‌ای در ایران معرفی شده بود.

همزمان اما برای اینکه دانشجویان از اعتراض ناامید شوند، فشارها بر آنان و دانشجویان بازداشت‌ شده ادامه یافت: احمد باطبی که عکس او با پیراهن خونین هم‌دانشکده‌‌ای‌هایش در رسانه‌ها منتشر شده بود، روانه‌ اوین شد. علی افشاری، فعال دانشجویی و از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت هم پس از اعتراضات کوی دانشگاه، بارها و بارها به بهانه‌های مختلف بازداشت و زندانی شد و قوه قضاییه جمهوری اسلامی برایش احکام حبس برید.

به این ترتیب شکل‌گیری جریان‌های اعتراضی در نهایت نتوانست خواسته‌های دانشجویان را محقق کند و آنان را در راه مورد نظرشان به موفقیت برساند. آن‌ها طرح‌ریزی می‌کردند اما طرح‌ریزی‌‌ها و فعالیت‌های مسالمت‌آمیزشان به طور معمول و پیوسته، با مشت آهنین حاکمیت روبه‌رو و سرکوب می‌شد. بر همین اساس بسیاری از دانشجویان از تحصیل محروم شدند و عنوان دانشجوی ستاره‌دار را از آن خود کردند یا از دانشگاه اخراج شدند یا برای ادامه تحصیل، ناچار تعهدهای سنگین دادند.

۱۸ تیر ۱۳۷۸، جلوی در ورودی اصلی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب − این محل شاهد چه صحنه‌ها که نبوده است
۱۸ تیر ۱۳۷۸، جلوی در ورودی اصلی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب − این محل شاهد چه صحنه‌ها که نبوده است

Ad placeholder

دانشگاه و دانشجو، پس از جدال ۷۸

در طول سال‌های پس از ۱۸ تیر ۷۸، جنبش دانشجویی فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشت و بخشی از این جنبش با رفتن شماری از نخبگان از وطن کم‌رنگ‌ شد. فضا به گونه‌ای پیش رفت که در مقاطعی دانشجویان بسیجی و «پیرو خط رهبری»، زمام امور را در دانشگاه‌ها در دست گرفتند و چشم و گوش نظام اسلامی شدند.

۱۰ سال بعد اما در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، فضای دانشگاه‌ها متأثر از نامزد شدن میرحسین موسوی و مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری شد و پس از آن، با شکل‌گیری جنبش سبز و با طنین انداختن شعار «رأی منو پس‌ بده» در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، دانشجویان بار دیگر با شدت و حدت همراه با قشرهای دیگر مردم برای اعتراض به خیابان آمدند.

این ‌بار اما حرکت آنان متأثر از نوعی واکنش جمعی و توده‌ای بود و کمتر خط و مشی سیاسی خاصی را دنبال می‌کرد. البته جنبش سبز شرایط و ویژگی‌هایی برای پیوستن دانشجویان به آن در خود داشت که همپایی و همراه شدن دانشجویان با آن را توجیه می‌کرد؛ برای اینکه در میان افرادی که امیدوار به تغییر بودند، نوعی همبستگی پدید آمده بود.

پیش از آن و در دوره‌ چهار ساله دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی هم سطح توقع جامعه از فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی بالا رفته بود و نقش رهبر جمهوری اسلامی نیز در رویارویی با فعالیت‌های دانشجویی تثبیت شده بود.

خاتمی در نامه‌‌ای برای فردا که در سال ۱۳۸۳ منتشر شد، گفت:

«چشم‌ها را نمی‌توان بر تحولات بست و پدیده‌های نو را در قالب‌های ذهنی استبداد زده و خود‌مدار که با نوعی سرسختی و انعطاف‌ناپذیری همراه است، ریخت. اندیشه‌ای که در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ مطرح شد و مورد اقبال بی‌نظیر و غیرمنتظره‌ مردم به‌خصوص نسل جوان و فرهیختگان جامعه قرار گرفت، بازتابی از یک ظرفیت جدید در جهت این بازاندیشی بود.»

Ad placeholder

به نظر می‌رسد که جلوه دوباره بازاندیشی رخ داده از نظر خاتمی، در همراهی دانشجویان با مردم در جنبش سبز بود اما مهم‌ترین نکته در پایداری قدرت جنبش دانشجویی، تداوم آن بود، در حالی‌ که اتاق فکر جمهوری اسلامی با فراری دادن نخبگان و به هم‌ ریختن اجتماعات دانشجویی، حتی اجتماعات ادبی، هنری و اجتماعی، این طفل تازه به بلوغ رسیده را اخته کرده ‌بود.

بار دیگر و پس از حدود ۱۰ سال، در جریان اعتراضات آبان ۹۸ فرصتی برای ابراز وجود جنبش دانشجویی فراهم شد اما سیاست‌بازان خبره و «امنیتی‌های کار بلد جمهوری اسلامی»، مجال چندانی به دانشجویان ندادند و دست به بازداشت‌های پیشگیرانه زدند. محصول این وضعیت چنین شد که دانشجویان نتوانستند با اعتراضات طبقات فرودست جامعه همراهی آشکاری داشته باشند و برای باز پس‌گیری حقشان به ایشان کمک کافی و وافی کنند. گهگاه اگر اعتراضی در هر دانشگاه شکل می‌گرفت، با سرکوب سخت روبه‌رو می‌شد، فضای دانشگاه بیش از پیش امنیتی شده بود و رنگ ‌و بوی اعتراضات هم اغلب صنفی بود و برای انجام اصلاحات مورد نظر در دانشگاه‌ها، نه اعتراض برای اصلاحات اساسی در جامعه.

ساقط شدن هواپیمای اوکراینی با موشک‌های سپاه پاسداران اما بار دیگر فرصت ابراز وجود جدی را برای دانشجویان و فعالان جنبش دانشجویی فراهم کرد. آنان این بار با شعار دادخواهی به میدان مبارزه آمدند و گرچه باز هم با سرکوب و بازداشت روبه‌رو شدند، اما صدای همراهیشان به گوش جامعه رسید. صدایی که از بد حادثه، همه‌گیری ویروس کرونا و تعطیلی دانشگاه‌ها به دنبال آنلاین شدن فعالیت‌های آموزشی، موجب انقطاع آن شد.

حالا اما با شکل‌گرفتن خیزش سراسری مردم ایران پس از قتل مظلومانه‌ مهسا امینی در شهریور ماه ۱۴۰۱، جریان تازه‌ای از جنبش دانشجویی شکل گرفته ‌است که به نظر می‌رسد فعلا و با وجود «حمله‌ گازانبری» که این بار به دانشگاه شریف شد، سر باز ایستادن ندارد.

حمله‌‌ نیروهای سرکوبگر به دانشگاه شریف که ۱۶ نفر از دانشجویانش را در شلیک به هواپیمای اوکراینی از سوی سپاه از دست داد اما موجی از همدلی را در دیگر دانشگاه‌ها نیز برانگیخت تا این‌ بار دانشجویان سراسر کشور، فعال‌تر از گذشته همراهی خود را با اعتراضات عمومی فریاد بزنند.

دانشجویان در همراهی با این خیزش سراسری که شعار پیشروی «زن، زندگی، آزادی» شعار محوری آن است، بار دیگر پا به میدان مبارزه گذاشته‌اند تا تحولی اساسی را پیگیری کنند. این نسل از دانشجویان البته مطالبتشان را با زبان اعتراضی متفاوتی فریاد می‌زنند و از رکاکت کلام نیز ابایی ندارند که همین امر واکنش‌های گوناگونی هم به دنبال داشته است.

موافقان این شیوه اعتراض، رفتار دانشجویان را می‌ستایند و آن را محصول تغییرات اجتماعی در طول سال‌های گذشته می‌دانند و مخالفان هم معتقدند این نوع شعارها و اعتراض‌ها، با شأن دانشگاه همخوانی ندارد.

جنبش «زن زندگی، آزادی» اما اینک گذشته از آن‌که چالشی بزرگ برای حکومت به شمار می‌آید، فرصتی بزرگ‌تر برای دانشجویان است تا حرکت‌های خود را در همین آغاز سال تحصیلی به شکلی کاملا برنامه‌ریزی شده نظم دهند. از طرفی، اعتصاب اعضای هیات‌های علمی دانشگاه می‌تواند این جنبش را به توفانی بزرگ در برابر ظلم حاکمیت اسلامی بدل کند.

حالا حاکمیت آسیب‌پذیرتر از پیش به نظر می‌رسد و برای همین است که اعمال خشونت عریان را به عنوان بهترین گزینه مورد نظر خود انتخاب کرده است.

Ad placeholder