معلولان سیستان و بلوچستان، در استانی که همواره دارای بیشترین نرخ بیکاری، تورم، فلاکت و کمترین میزان سواد و تولید ناخالص داخلی بوده، جدای از دردهای مشترک با هم‌استانی‌هایشان، از دردی مضاعف هم رنج می‌کشند: نگاه ترحم‌آمیز همشهریان و نبود بستر و زیرساخت‌های مناسب فرهنگی و اجتماعی، حضور آنها را در بطن جامعه کمرنگ‌تر کرده است. به گفتۀ کشنگران فرهنگی بلوچ، فضای نامناسب فرهنگی و نامناسب بودن فضای شهری در این استان، آگاهانه افراد معلول را به حاشیه رانده و نگاه ترحم‌آمیز همشهریان به این اشخاص را تشدید کرده است.

گزارش‌های متفاوتی از میزان معلولان استان سیستان و بلوچستان منتشر می‌شوند. این گزارش‌ها از تعداد ٣٦ هزار الی ٦٠ هزار معلولی می‌گویند که در استان حضور دارند. مسئولان استان سیستان و بلوچستان معمولاً آمار معلولانی که تحت پوشش ارگان‌های حمایتی مانند بهزیستی و کمیته امداد قرار دارند را اعلام می‌کنند و از به آمار کلی معلولان به سادگی درمی‌گذرند. رئیس هیات مدیره جامعه معلولان سیستان و بلوچستان آذر سال گذشته در گفت‌وگو با خبرگزاری دولتی ایرنا گفته بود: بالغ بر ۶۰ هزار معلول ثبت شده در استان داریم که این آمار بالاترین اقلیت افراد جامعه را تشکیل داده‌اند. به گفتۀ رئیس اداره بهزیستی ایرانشهر تنها در این شهرستان بالغ بر پنج هزار و ٣۵١ معلول از خدمات حمایتی بهزیستی بهره‌مند هستند. عباسعلی اویسی، مدیرکل بهزیستی سیستان و بلوچستان بیشترین علت معلولیت در این استان را ازدواج‌های فامیلی و تصادفات منجر به معلولیت می‌داند. اما حکایت زندگی معلولان سیستان و بلوچستان تنها در آمارهای دولتی و خدمات اندک بهزیستی خلاصه نمی‌شود. شهروندان چگونه با آنها تعامل می‌کنند؟ آیا معلولان این استان همانند دیگر همشهریانشان از حداقل امکانات رفاهی و فرهنگی برخوردارند؟ در این گزارش به سراغ تعدادی از شهروندان این استان رفتم تا از نگاهی فرهنگی نحوه روبرو شدن آنها با فرد معلول را جویا شوم.

در نبود شغل به حاشیه می‌روند

آنچه معلولان استان سیستان و بلوچستان را با رنجی مضاعف روبرو می‌کند، حس سربار و طفیلی بودن است. آنها مانند هر شهروندی می‌خواهند در جامعه حضور داشته باشند و از همه مهم‌تر برای خود شغلی دست‌وپا کنند. اما عدم زیرساخت‌های مناسب آنها را به حاشیه رانده است.

زیرساخت‌ها و مبلمان شهری زاهدان برای افراد معلول شرایط مناسبی ندارد. به گفتۀ مسئولان حدود ٨٠ درصد از معلولان استان سیستان و بلوچستان معلول جسمی -حرکتی، بینایی و ذهنی هستند که برای تردد در محیط‌های شهری و روستایی با مشکل مواجه می‌شوند. شهرهای استان، از خیابان و کوچه و آپارتمان‌هایش گرفته تا امکان تفریحی برای تردد این افراد مناسب‌سازی نشده است.

یک شهروند بلوچستانی در مورد معلولان شاغل می‌گوید:

«تا به حال با فرد معلولی که کار کند و شاغل باشد روبرو نشدم. سر چهارراه‌ها یا خیابان دیدیم که تکدیگری می‌کنند، اما اینکه با کسی که شغل درست و حسابی داشته باشد برخورد نکردام. شغل‌های که مردم عادی انجام می‌دهند برای آنها سخت است. کارگری، سوخت‌بری، کشاورزی، حتی فروشندگی برای معلولان سخت است. آنها نمی‌توانند از کله سحر تا بوق سگ این‌ور و آن‌ور بدوند و کارهای مربوط به شغلشان را رفع و رجوع کنند. به همین خاطر بیشتر این افراد در منزل می‌مانند و وظیفۀ مراقبت و پرستاری‌شان می‌افتد رو دوش خانواده‌های‌شان.»

اما شهروندی دیگر در این باره می‌گوید:

«بعضی از معلولان که شرایط جسمی بهتری دارند می‌توانند کار کنند. کارهای پشت میزی منظورم است. هرچند خیلی خیلی کم با این افراد در جامعه روبرو می‌شویم. من خودم به شخصه برایشان احترام زیادی قایل هستم. در این جامعه افراد سالم هم به مشکل برمی‌خورند، چه رسد به کسی که معلولیت دارد. چند سال پیش، نزدیک محل سکونتم، خانم معلولی بود که گلیم می‌بافت. مادرم فامیل‌هایمان را مجاب کرده بود اگر گلیم می‌خواهند، حتماً از او بخرند.»

از این شهروند می‌پرسم آیا به خاطر اینکه گلیم‌های بهتری می‌بافت ازش خرید می‌کردند؟ در جوابم می‌گوید:

« نه، فرق چندانی با بقیه گلیم‌ها نداشت. نه اینکه مشکلی داشته باشند، منظورم این است تفاوت آنچنانی با بقیه گلیم‌ها نداشت. فقط مادرم همیشه دلش به حالش می‌سوخت. می‌گفت درآمدی ندارد، ثواب دارد ازش خرید کنیم. آدم سخت‌کوشی بود، خیلی کم بیرون می‌آمد. من تنها جلوی در منزل‌شان یا فوقش یکی دو خانه آن‌ورتر می‌دیدمش.»

اگرچه مسئولان استانی سیستان و بلوچستان در مصاحبه‌های مختلف از اشتغال معلولان این استان خبر می‌دهند، اما آنچه عیان است آمار کم معلولان شاغل این استان است. شواهد نشان می‌دهد معلولان ساکن روستا، بیشترین میزان تبعیض را به نسبت معلولان ساکن در شهر تجربه می‌کنند. اگرچه برای هر دو دسته شغل پیدا نمی‌شود اما برای روستایی‌ها سخت‌تر است. یکی از شهروندان ایرانشهر می‌گوید:

«روستاهای استان از وضعیت خوبی برخوردار نیستند. افراد ساکن در روستا با مشکلاتی از قبل خشکسالی تا نبود معیشت درست و حسابی دست و پنجه نرم می‌کنند. معلولان در آنجا مشکلات بیشتری دارند. نبود آموزش کافی برای برخورد با این افراد و عدم زیرساخت‌های لازم فرهنگی برای حضور آنها در جامعه، آنها را گوشه‌گیرتر کرده است. واقعاً دیدن کسی که مثلاً روی ویلچر است و نمی‌تواند عادی‌ترین کارهای روزمره‌اش را انجام دهد، ترحم‌برانگیز است. دست خودت نیست دلت به حالش می‌سوزد. پرستاری از این اشخاص روی دوش خانواده‌هاست. بیشتر این خانواده‌ها وضعیت اقتصادی خوبی ندارند. یا تصور کنید مادری که حتی سواد نوشتن و خواندن ندارد، چطوری می‌تواند با فرزند معلولش طوری رفتار کند که انگار مشکلی ندارد، وقتی حتی خوداش هم به خوبی نمی‌تواند با مشکلاتش کنار بیاید! به نظر من هرجا با فرد معلول روبرو شدیم باید کمکش کنیم.»

این شهروند دربارۀ تجربۀ خود می‌گوید:

«یکی از فامیل‌هایمان فرزندش معلول است. متاسفانه این معلولیت حاصل ازدواج فامیلی‌ست. فرزند معلولش مدرک کارشناسی ارشد دارد. دقیقا نمی‌دانم در چه رشته‌ای ولی می‌دانم که دو سال پیش پایان‌نامه‌اش را تمام کرد. اما هیچ‌جایی استخدام نشده. کاملاً مطمئنم دلیل استخدام نکردش، معلولیت است. چون تصور مسئولان اداری اینجا، به گونه‌ای‌ست که فرد معلول نمی‌تواند از پس شغل‌اش بربیاید. الان خانه‌نشین است و بعد از دو سال امیدی به پیدا کردن شغل ندارد.»

‌محمدرضا سراوانی، مدیرکل سابق بهزیستی سیستان و بلوچستان در یکی از سخنرانی‌هایش (١٣٩٦)، ٤٥ درصد عامل معلولیت در این استان را عوامل ژنتیکی و ازدواج‌های فامیلی برآورد کرده بود.

عدم مناسب‌سازی شهر و نگاه ترحم‌آمیز

«عدم توجه کافی به معلولان استان باعث شده سطح ترحم و دلسوزی مردم به نسبت آنها بالا برود. وقتی مردم با فرد نابینا یا ویلچرنشینی برخورد دارند که نمی‌تواند عادی‌ترین امور زندگی خود را انجام دهد، ناخودآگاه و برحسب وظیفۀ انسانی می‌خواهند کمک‌اش کنند. خود این کمک کردن‌ها در قالب ترحم و دلسوزی نمایش داده می‌شود. در واقع وقتی مردم می‌بینند محیط شهری، اصلاً برای تردد فرد معلول مناسب‌سازی نشده است، مثلاً بدون کمک نمی‌تواند حتی یک پله را بالا برود، کاملاً طبیعی ست دلشان به حالش بسوزد و کمک‌اش کنند. اگر حداقل‌های از استاندارد سازی شهری مراعات شود، بدون شک افراد معلول مشکلات کمتری خواهند داشت و لازم نیست برای انجام امور عادی مثل تردد یا رد شدن از خیابان و ورد و خروج از آپارتمان‌ها از کسی دیگری کمک بگیرند.»

(حبیب) در زاهدان فروشگاه صنایع دستی دارد. او می‌گوید:

«تعدادی از اجناس مغازه‌ام کار دست افراد معلول شهر است. در بین‌شان هم اجناس خوب پیدا می‌‌شود هم متوسط.  تقریباً هر جنسی که این افراد برایم می‌آورند را در مغازه می‌گذارم. می‌گویم گناه دارند باید بهشان کمک کنم. حتی کارهایی که مشتری ندارد را در مغازه می‌گذارم. وقتی می‌بینیم فرد معلولی با همۀ ناتوانی‌اش همت کرده، دلم نمی‌آید کارش را قبول نکنم. این افراد به قدرکافی در جامعه نادیده گرفته می‌شوند. وظیفه ماست که بهشان کمک کنیم.»

زیرساخت‌ها و مبلمان شهری زاهدان برای افراد معلول شرایط مناسبی ندارد. به گفتۀ مسئولان حدود ٨٠ درصد از معلولان استان سیستان و بلوچستان معلول جسمی -حرکتی، بینایی و ذهنی هستند که برای تردد در محیط‌های شهری و روستایی با مشکل مواجه می‌شوند. شهرهای استان، از خیابان و کوچه و آپارتمان‌هایش گرفته تا امکان تفریحی برای تردد این افراد مناسب‌سازی نشده است. از حبیب می‌پرسم آیا خود معلولان صنایع دستی‌هایشان را برای فروش می‌آورند؟ در جواب می‌گوید:

«چند نفرشان را از نزدیک می‌شناسم و هر وقت کارهای‌شان‌ آماده می‌شود، تلفن می‌کنند و خودم می‌روم. ولی بعضی‌ها هستند که کارها را یکی از افراد خانواده می‌آورد. آخر رفت و آمد برایشان سخت است و باید هزینۀ اضافی مثلاً بابت کرایه تاکسی بپردازند. بعضی وقت‌ها هم خودشان می‌آیند ولی همیشه حداقل یک نفر را همراه دارند. چون تنهایی نمی‌توانند بیرون بیایند. من که دلم به حالشان می‌سوزد. حتی سعی می‌کنم کارهای آنها را زودتر بفروشم.»

نامناسب بودن محیط شهری، معلولان استان سیستان و بلوچستان را در استفاده از فضاهای عمومی مانند پارک‌ها و فروشگاه‌ها و نیز حضور فعال و پررنگ در اجتماع محروم کرده است. مصاحبه‌شوندگان معتقدند نامناسب‌ بودن محل تردد عمومی، معلولان را گوشه‌گیر کرده است.

یکی از کنشگران فرهنگی بلوچ می‌گوید:

«عدم توجه کافی به معلولان استان باعث شده سطح ترحم و دلسوزی مردم به نسبت آنها بالا برود. وقتی مردم با فرد نابینا یا ویلچرنشینی برخورد دارند که نمی‌تواند عادی‌ترین امور زندگی خود را انجام دهد، ناخودآگاه و برحسب وظیفۀ انسانی می‌خواهند کمک‌اش کنند. خود این کمک کردن‌ها در قالب ترحم و دلسوزی نمایش داده می‌شود. در واقع وقتی مردم می‌بینند محیط شهری، اصلاً برای تردد فرد معلول مناسب‌سازی نشده است، مثلاً بدون کمک نمی‌تواند حتی یک پله را بالا برود، کاملاً طبیعی ست دلشان به حالش بسوزد و کمک‌اش کنند. اگر حداقل‌های از استاندارد سازی شهری مراعات شود، بدون شک افراد معلول مشکلات کمتری خواهند داشت و لازم نیست برای انجام امور عادی مثل تردد یا رد شدن از خیابان و ورد و خروج از آپارتمان‌ها از کسی دیگری کمک بگیرند.»

این کنشگر معتقد است عدم آگاهی‌سازی مردم در نحوه تعامل با افراد معلول، موجب شده این افراد اعتماد به نفس خود را از دست دهند و کمتر در اماکن عمومی ظاهر شوند. او در توضیح سخنانش اضافه می‌کند:

«فروشند‌ه‌ای که اسباب و وسایل مغازه‌اش را در پیاده‌رو قرار می‌دهد یا دانش‌آموزی که همکلاسی معلولش را تمسخر می‌کند، همه از ناآگاهی مردم در تعامل با فرد معلول سرچشمه می‌گیرد. در حقیقت فضای فرهنگی و محیط شهری به گونه‌ای عمل می‌کند که رفتار و اعمال فرد معلول را محدود می‌کند. به عنوان نمونه اگر در سطح شهر المان‌هایی که مخصوص افراد معلول است تعریف شود یا در اماکن عمومی -که برای استفاده تمام شهروندان ساخته شده‌اند- وسایل مربوط به افراد معلول را تعبیه کنند، مردم عادت می‌کنند که این افراد هم در جامعه حق و حقوقی دارند. ولی عدم توجه مسئولان شهری به این موارد بیشتر از همیشه باعث شده که این افراد در حاشیه قرار بگیرند. در حاشیه همه چیز.»

در مجموع می‌توان گفت شهروندان، فرد معلول را کسی می‌‌پندارند که در برابر انجام امور معمولی روزانۀ خود ناتوان است، به همین دلیل نیاز به کمک و همیاری دارد. مسئولان استانی سیستان و بلوچستان شرایط مساعدی را برای رفع ناتوانایی‌های این افراد لحاظ نکرده‌اند، از این‌رو فرد معلول به ناچار در حاشیه قرار گرفته و وظایف روزمره‌اش را بدون همیاری نمی‌تواند به انجام برساند.