در سال‌های اخیر همزمان با افزایش انزجار عمومی از نظام حاکم بر ایران بازار تئوری‌های توطئه به شدت رونق یافته است. رایج‌ترین تئوری که از همان بدو انقلاب اشاعه و به محافل آکادمیک نیز راه یافت گمان نقشه دولت‌های غربی برای جایگزین ساختن رژیم محمد رضا شاه پهلوی با جریان موسوم به آیت الله خمینی بود که گویا بواسطه برخی ملاحظات ژئوپولیتیک، از جمله اقتدار روزافزون شاه در صحنه سیاست بین المللی به اجرا گذاشته شد. این تئوری به تازگی زیر نام “فتنه ۵۷” از سوی حامیان بازگشت نظام پادشاهی به ایران در شبکه‌های اجتماعی تبلیغ و ترویج می‌شود و بر بخش‌هایی از مردم بی تاثیر نبوده است. اما آنچه برای بسیاری از باورمندان به این تئوری روشن نیست عملکرد آن در مخدوش ساختن واقعیت‌های تاریخی و گرایش به حذف است، توطئه‌ای که در نهانخانه تئوری توطئه خفته است.

انقلاب ۵۷

تئوری‌های توطئه اساسا علل ظهور وقایع را به عوامل جانبی و فرضی نسبت می‌دهند که در خوش‌بینانه‌ترین حالت ضعف فکری سازندگانشان را در تبیین و تحلیل وقایع منعکس می‌کند. این مدعا لزوما به معنی انکار وجود توطئه نیست؛ توطئه‌ها همواره وجود داشته و وجود هم خواهند داشت. مثال بارز، توطئه‌هایی است که پی در پی از سوی سران جمهوری اسلامی به قصد فریب، سرکوب و کشتار مردم، قتل دگر اندیشان و ترورهای برون مرزی صورت می‌گیرند و در واقع سیاست رسمی نظام را تشکیل می‌دهند. معهذا ذهن جستجوگر توطئه را نیز همچون هر پدیده دیگر قابل بررسی می‌پندارد و همینجاست که رویکرد علمی مرز خود را از باورهای عامیانه جدا می‌سازد.

اما تئوری‌های توطئه اغلب بیش از آنکه برآمده از خطای ذهن باشند روایت‌هایی هدفمند‌اند که با انگیزه مخدوش ساختن واقعیت‌های تاریخی ساخته و پرداخته می‌شوند. تقلیل علل انقلاب ۵۷−۱۳۵۶ درایران به نقش مداخله جویانه قدرت‌های غربی نیز برخاسته از همین انگیزه است. در اینجا هدف ارائه تصویری محبوب و ملی از محمد رضاه شاه پهلوی همچون مصدق است، تصویری که با واقعیت چندان همخوانی ندارد. بر خلاف تصورات حامیان سلطنت، نه سیاست‌های جاه‌طلبانه شاه به عنوان قدرت منطقه‌ای تهدیدی برای غرب به شمار می‌رفت و نه “دلسوزی‌های پدرانه‌اش” از او چهره‌ای محبوب و ملی می‌ساخت. او به رغم اعلام اولتیماتوم به کشورهای غربی یا به قول خودش “چشم آبی‌ها” درخصوص افزایش قیمت نفت، برای آنها همچنان متحد استراتژیک محسوب می‌شد، متحدی که قلمرو فرمانروایی اش عنوان “جزیره ثبات” به خود گرفت. این جزیره گرچه نیازهای دنیای غرب را برای صدور کالا و سرمایه برآورده می‌ساخت، ولی برای بسیاری از ساکنان‌اش که آزادی و مشارکت سیاسی را طلب می‌نمودند و یا از مدرنیزاسیون آمرانه بی بهره مانده بودند‌، سرزمینی ایده‌آل نبود و همین امر در تداخل با شماری از عوامل دیگر بی ثباتی آن را رقم زد. از جمله این عوامل باید به سیاست متضاد خود شاه اشاره کرد که از یکسو عرصه را بر سیاستمداران ملی و سکولار تنگ نمود و از دیگر سو فضا را برای فعالیت‌های مذهبی باز گشود، سیاستی که در مقطع پیش از انقلاب عملا توده‌های ناراضی را به سوی واپسگرایان مذهبی سوق داد. پیش‌زمینه تاریخی این سیاست واقعه تخریب مرکز بین المللی بهاییان در سال ۱۳۳۶ بود که با حضور نمادین دو تن از مقامات بلند پایه حکومت به ظاهر سکولار شاه، سپهبد نادر باتمانقلیج، رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی، و سرلشگر تیمور بختیار، فرمانده نظامی تهران، انجام گرفت.

Ad placeholder

لزوم توجه به اساس خواست دموکراتیک مردم

اما هدف از این گفتار نه شرح علل انقلاب و نه نقد سیاست‌های دوره حکومت محمد رضا شاه پهلوی است. هدف افشای مکانیزم دفاعی گرایشی است که خواست برحق ملتی را برای رسیدن به یک جامعه دموکراتیک و عدالت‌محور به توطئه‌ای از جانب اجانب تقلیل می‌دهد تا بدین سان از پذیرش اختناق و سرکوب سیاسی و نارسایی‌های اجتماعی زمان شاه سر باز زند.

اینکه نتیجه جنبش اعتراضی مردم علیه نظام سلطنتی به استقرار و تثبیت منجلابی چون جمهوری اسلامی انجامید به هیچ وجه نمی‌تواند نافی خواست دموکراتیک آنها باشد که برای تحقق بخشیدن به آن به پا خاستند. این پیامد بیش از هر چیز بیانگر ضعف و عدم آگاهی نیروهای سکولار از روند تاریخی بود که آنها را در جبهه‌ای واحد با مرتجعین مذهبی قرار داد. بی شک آگاهی از ماهیت ایدئولوژی واپسگرای آیت الله خمینی می‌توانست حمایت نیروهای سیاسی سکولار را به یک آلترناتیو درون حکومتی از نوع بختیار معطوف دارد. مع الوصف مبارزه برای حقوق دموکراتیک و بهبود شرایط زندگی که فلسفه وجودی جامعه انسانی را تشکیل می‌دهد همچنان ملت را در تقابل با استبداد شاهنشاهی قرار می‌داد. این همان عاملی است که نمود آن در تظاهرات گسترده واپسین ماه‌های قبل از انقلاب ویلیام سولیوان، سفیر وقت آمریکا را بر آن داشت تا در ۱۸ آبان ۱۳۵۷ در تلگرامی به جیمی کارتر، تلاش برای حفظ رژیم شاه را بیهوده بداند، ایده‌ای غیر قابل تصور اما نا گزیر که در روزهای بین ۱۴ و ۱۷ دیماه همان سال در اجلاس سران چهار کشور بلوک غرب (آمریکا، انگلیس، فرانسه، و آلمان) در گوادلوپ مورد تایید قرار گرفت.

اگر چه نمی‌توان جامعه زمان شاه را با حکومت دینی و توتالیتر حاکم بر ایران، چه از نظر فضای فرهنگی و سیاسی و چه از نظر استاندارد زندگی مقایسه کرد، ذکر این نکته ضروری است که آنچه مردم را بر ضد شاه برانگیخت نه فقر مطلق، که حس حقارت سیاسی و محرومیت نسبی بود که در آخرین دهه پیش از انقلاب به شدت بروز یافت.

“فتنه ۵۷”

اصطلاح “فتنه ۵۷” که از سوی محافل سلطنت طلب و اخیرا شخص شهبانو فرح پهلوی اشاعه داده می‌شود نسخه به روز شده همان تئوری اولیه است، با این تفاوت که در اینجا تمرکز از مسایل ژئوپولیتیک به معادلات سیاسی ایران انتقال می‌یابد.

قرابت این اصطلاح با “فتنه ۸۸” که توسط سران جمهوری اسلامی به منظور بی اعتبار ساختن جنبش سبز به کار برده شد خود حکایت از این دارد که مبارزه برای تحقق مطالبات دموکراتیک و عدالت محور در نگاه صاحبان قدرت همواره فتنه و اغتشاش تلقی می‌شود، بویژه از آن جهت که آنها محرک تحولات اجتماعی را فرامین پدرانه خود می‌دانند. از همینروست که در کنار ادعا‌های کاذب ولی فقیه مبنی بر دستاوردهای عظیم تحت رهبری وی، حامیان بازگشت سلطنت نیز سخت در تلاش‌اند تا ایران دوران پهلوی را عصری طلایی جلوه دهند. اگر چه نمی‌توان جامعه زمان شاه را با حکومت دینی و توتالیتر حاکم بر ایران، چه از نظر فضای فرهنگی و سیاسی و چه از نظر استاندارد زندگی مقایسه کرد، ذکر این نکته ضروری است که آنچه مردم را بر ضد شاه برانگیخت نه فقر مطلق، که حس حقارت سیاسی و محرومیت نسبی بود که در آخرین دهه پیش از انقلاب به شدت بروز یافت. این حقیقتی است که بسیاری از طرفداران احیای سیستم پادشاهی در ایران به رغم گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب همچنان به انکار آن می‌پردازند.

Ad placeholder

طرح تخطئه دیگران

کارکرد مهمتر فرضیه “فتنه ۵۷” تخطئه و تخریب نیروهایی است که فعالانه در انقلاب شرکت داشتند. این نیروها طیف گسترده‌ای از ملی گرایان سکولار، ملی-مذهبی ها، فعالان مدنی و چپ را در بر می‌گیرند که در ایران پسا اسلامی رقبای سیاسی سلطنت طلبان محسوب می‌شوند و به همین علت باید از سر راه برداشته شوند.

یکی از راه کارهای موثر در این مورد بزرگنمایی خطاهای استراتژیک چهره‌های شاخص و سکولار عصر انقلاب و معرفی آنان به عنوان شرکای جرم در به راه اندازی نظام کنونی است، پروژه‌ای که با هدف حذف آنان از صفحه تاریخ در شبکه‌های اجتماعی تبلیغ می‌شود. گردانندگان این پروژه در سفر در تونل زمان چهره‌های نمادین ملی را نیز از حملات خود مصون نمی‌گذارند. شاخص‌ترین این چهره‌ها مصدق است که به رغم برخی کاستی‌ها همچنان از او به عنوان نماد مشروطیت و مدافع منافع ملی ایران یاد می‌شود. استناد به تصمیم جنجالی مصدق مبنی بر برگزاری رفراندم و انحلال مجلس شورای ملی در دوازدهم مرداد ۱۳۳۲ از جمله مواردی است که حامیان سلطنت به منظور ارائه تصویری مستبد و ضد ملی از او اقامه می‌دارند، حال آنکه رضا شاه که اصولا مجلس را “طویله” می‌پنداشت به عنوان قهرمانی ملی تصویر می‌شود.

بی علت نیست که همزمان با تخطئه مصدق، تحریف وقایع عصر او نیز صورت می‌گیرد. مهمترین نمونه، تحریف واقعه کودتای ۲۸ مرداد است که از آن به عبث با عناوینی چون “روز رستاخیز ملی” یا “قیام شاه و ملت” نام برده می‌شود. این تحریف عملا جایگاه شاه و مصدق را عوض می‌کند تا از مصدق چهره‌ای خائن و از شاه و کودتاچیان قهرمانانی ملی بسازد.

کارکرد مهمتر فرضیه “فتنه ۵۷” تخطئه و تخریب نیروهایی است که فعالانه در انقلاب شرکت داشتند. این نیروها طیف گسترده‌ای از ملی گرایان سکولار، ملی-مذهبی ها، فعالان مدنی و چپ را در بر می‌گیرند که در ایران پسا اسلامی رقبای سیاسی سلطنت طلبان محسوب می‌شوند و به همین علت باید از سر راه برداشته شوند.

ولیعهد و پیروانش

اما دغدغه تاریخ بیش از آنکه مربوط به گذشته باشد معطوف به حال است که طرفداران بازگشت سلطنت در اتخاذ مواضع سیاسی اشان بر آن صحه می‌گذارند. به این اعتبار، می‌توان دریافت که تحریف تاریخ و تخریب چهره‌های ملی از سوی این گروه نهایتا تلاشی است در جهت از میان برداشتن رقبای سیاسی که اصل را بر اساس تشکیل نهاد‌های مدنی و دموکراتیک یا به عبارت دقیق تر توانمند ساختن مردم قرار می‌دهند. این گرایش به حذف هم از طریق فعالان و نظریه پردازان احیای سلطنت در برنامه‌های رسانه‌ای خارج از کشور به پیش برده می‌شود و هم از طریق لشگرهای سایبری که با شیوه‌های ترور شخصیت، نفرت پراکنی، و فحاشی مبارزانی را که همچنان بر مواضع اصولی خود پا برجا مانده‌اند آماج قرار می‌دهند.

اینکه آیا چنین شیوه‌هایی لزوما مورد تایید خاندان پهلوی و شخص شاهزاده رضا پهلوی باشند اهمیت چندانی ندارد؛ مهم خروش جریانی است که با ذوب شدن خود شیفتگان حقیر در شخصیت رهبر آغاز گردیده و رهبر را با خود به دیاری نامعلوم سوق می‌دهد. تحت این شرایط عدم تمایل رهبر به نشستن در جایگاه پادشاهی خشم و ناخرسندی حامیان او را بر می‌انگیزد تا آنجا که آنان یا اظهارات او را مطابق با امیال خود تعبیر و تفسیر می‌کنند یا اینکه او را شخصی نا لایق می‌پندارند. مثال تاریخی این وضعیت موضع تهاجمی سلطنت طلبان فرانسوی در دوران پس از انقلاب است که در مواجهه با تزلزل اولیه لویی هجدهم برای پذیرش تاج و تخت شعار سر دادند: “مرگ بر شاه غیر از خود شاه”. شاید از همینروست که شهبانو فرح پهلوی در مقام میراث دار نظام پادشاهی شخصا به مداخله بر می‌خیزد و با انتصاب نور زهرا پهلوی به عنوان ولیعهد ایران تلویحا حق انتخاب بین پادشاهی و جمهوریت را از پسر سلب می‌کند.

توطئه تئوری‌های توطئه

اکنون با توجه به آنچه گفته شد می‌توان از ماهیت پنهان تئوری‌های توطئه پرده برداشت و آن اینکه تئوری‌های توطئه خود توطئه‌هایی هستند با دامنه‌ای گسترده که پس از نابودی دیگران خودی‌ها را هم در یک بازه زمانی در تیر رس قرار می‌دهند.

تاریخ چهل و چند ساله جمهوری اسلامی سرشار از توطئه‌هایی است که طراحان خود را با همان شیوه به دار فنا سپردند. شاید این آیینه عبرتی برای آن دسته از روشنفکران چپ گرای پیشین باشد که اینک در تمجید از دست آوردهای عصر پهلوی و زمینه سازی برای بازگشت سلطنت گوی سبقت را از یکدیگر ربوده‌اند.

Ad placeholder