اصلاحطلبان در اواسط دهه هفتاد خورشیدی توانستند با شعار دموکراسی و جامعه مدنی تا حدودی بر شکافهای جامعه ایرانی غلبه کنند و مردم را حول برنامهای سیاسی متحد کنند. شکست اصلاحات مصادف بود با فروپاشی این اتحاد و تکثر بیشتر و عمیقتر جامعه ایران.
آیا اصلاحطلبان مجددا خواهند توانست جامعه مدنی را همبسته سازند؟ چرا جناح احمدینژاد توانست طبقات پایین را بسیج کند و آیا هنوز میتواند این همبستگی را حفظ کند؟ آيا حذفشدگان و حاشیهنشینان جامعه ایرانی قادر هستند نوعی همبستگی سیاسی جدید تشکیل دهند؟ این پرسشها را با یک فعال سیاسی در ایران که مایل به ذکر نامش نیست در میان گذاشتهایم.
به نظر شما اساسیترین شکاف جامعه ایران در حال حاضر چیست؟
فعال سیاسی ـ یک: مهمترین شکاف موجود در جامعه ایران در حال حاضر شکاف طبقاتی است. به دلیل اجرای سیاست های تعدیل ساختاری و شرایطی که تحریمهای بینالمللی بر اقتصاد ایران تحمیل کرده است، اکنون یک طبقه سرمایهدار جدید، حریص و خشن روی طبقه متوسط و طبقه کارگران و زحمتکشان ایران چنبره زده است.
این طبقه نوظهور از دل نهادهای نظامی، امنیتی و هیئتهای مذهبی مورد اعتماد حکومت بیرون آمده است و رقیب جدی خود را روحانیون صاحب نفوذ میبیند. نزاعی بین این دو رقیب در گرفته است و هر یک سعی دارد دیگری را پایین بفرستد. از همه روشهای مرسوم در بین مافیای اقتصادی برای حذف یکدیگر استفاده میکنند. این جدال نفسگیر هم در عرصه سیاست و هم در عرصه اقتصادی فشارهای بی امانی بر مردم ایران وارد کرده است.
دو: جدال مرکز و حاشیه. تا کنون در هیچ زمانی از دوران فعالیت سیاسی خود این شکاف را تا این اندازه جدی و عمیق ندیده بودم. مجموعه تحولات سیاسی و اجتماعی بعد از ۱۳۸۸ یک شتاب فزاینده به باز شدن دو لبه این شکاف داده است. در گفتوگوهایی که در این مدت با مجموعههای “پان ترک” در شهرهای مختلف آذربایجان ایران داشتهام در جمع برد دو حادثه به عنوان نقاط جهش عضوگیری خود اشاره دارند. اول؛ کشیده شدن کاریکاتوری توسط مانا نیستانی که به شورشهایی در مناطق ترکنشین انجامید و تعدادی کشته بر جای گذاشت و دوم؛ مجموعه حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸. دربین احزاب کرد نیز چنین حالتی وجود دارد.
مهمترین شکاف موجود در جامعه ایران در حال حاضر شکاف طبقاتی است. به دلیل اجرای سیاست های تعدیل ساختاری و شرایطی که تحریمهای بینالمللی بر اقتصاد ایران تحمیل کرده است، اکنون یک طبقه سرمایهدار جدید، حریص و خشن روی طبقه متوسط و طبقه کارگران و زحمتکشان ایران چنبره زده است.
موجِ ناامیدی سیاسی و فشارهای اقتصادی ایجاد شده بعد از سال ۸۸ هویتها کوچک و دم دستی را پر رنگتر کرده است. با بیشتر شدن فشارهای سیاسی و اقتصادی، یک کل واحد به عنوان “حکومتشوندگان” در برابر “حکومتکنندگان” در حال تجزیه به هویتهای کوچکتری مانند هویت قومی، منطقهای، زبانی، مذهبی و غیره است.
آیا اصلاحطلبان در جذب «پیرامونها» مانند اقوام، طبقات فرودست، دگراندیشان و غیره موفق بودهاند؟ آیا در آینده شانسی برای جذب یا دوباره جذب کردن این گروهها وجود دارد؟
اصلاحطلبان و در کل جنبش سبز، هرگز موفق به همراهسازی اقوام و طبقات فرودست جامعه با خود نشدند. آنها فقط توانستند اقلیتهای جنسی، روشنفکران و بعضی اقلیتهای دینی و مذهبی را با خود همراه کنند. اگر اشتباه نکنم آقای طائب بود که در یکی از مصاحبههای خود گفت: «اگر شورشهای سال ۸۸ به میدان شوش میرسید باید چمدان های خود را جمع میکردیم و میرفتیم.»
در دوران تظاهرات خیابانی بعد از سال ۱۳۸۸ حکومت در یک تاکتیک دو منظوره اقدام به سازماندهی لمپن پرولتاریا شهری و فقرای روستایی کرد. از پرداخت مستقیم نقدی تا کمکهای جنسی و وعده و وعیدهایی درباره وام و اشتغال، به عنوان حربهای برای همراهسازی این افراد استفاده کردند و کسانی که خطر جدی پیوستن آنها به جنبش سبز وجود داشت تبدیل به نیروی کمکی حکومت برای سرکوب جنبش سبز شدند.
اصلاحطلبان بارها اعلام کردهاند که جامعه هدف آنها طبقه متوسط شهری است و در طول هشت سال در دست داشتن قدرت و بعد از آن تلاشی برای فعالیت در مناطق روستایی نکردند. مردم روستایی برای اصلاحطلبان معادل همان مردمی هستند که “هیچ وقت نمیفهمند”. این دید در بین نیروهای جوانتر اصلاحطلب به یک کینه و نفرت تبدیل شده است. نه زمینه فکری مناسب و نه نیروی مناسب برای برقراری این ارتباط، در بین اصلاحطلبان وجود ندارد. ضمن اینکه همراهسازیهای اینچنینی در کلیت خود نیاز به یک برنامه زمانبر دارد و با وضعیت بینالمللی حاکم، به نظر میرسد دیگر چنین زمانی برای آنان قابل تصور نیست. اکنون اصلاحطلبان همان طرفداران خود در طبقه متوسط شهری را نیز دوپاره میبیند. اصلاحطلبان ایران قیچی شدهاند، اگر دوباره وارد مناسبات حکومت و فرآیندهای انتخاباتی بشوند، بدنهای را که دیگر معتقد به اصلاحپذیری سیستم نیست از دست می دهد. اگر بخواهند نقش اپوزیسیون را بازی کند شرایط لازم برای زیست سیاسی در محیط حکومتی را از دست می دهد.
اصلاحطلبان فراموش کرده بودند که گردش آزاد اطلاعات و افزایش ضریب نفود ماهواره، اینترنت، تکنولوژی تلفن همراه و از همه مهمتر بالا رفتن سطح آگاهی سیاسی در کشور، مطالبات اقتصادی مردم هم بالا خواهد رفت.
احمدینژاد در ابتدای کار خود توانست بعضی از بخشهای فرودست جامعه ایران را بسیج کند. نخست اینکه چرا به چنین موفقیتی دست یافت؟ دوم اینکه به نظر شما آیا هنوز چنین تواناییای دارد؟
احمدینژاد در دوره اول خود نه تنها توانست اکثریت طبقات فرودست جامعه را با خود همراه کند که بر این اساس لایههای پایینی طبقه متوسط را نیز تحت تاثیر خود قرار داد.
رای پایین آقای معین در انتخابات نه به دلیل تحریم یا تقلب که به دلیل چرخش آرای مردم به سمت مطالبات اقتصادی بود. احمدینژاد به خوبی توانست از خستگی هشت ساله مردم از دعواهای سیاسی فرسایشی استفاده کند و با شعار عدالت اقتصادی پا به میدانی بگذارد که در سوی دیگرش یکی از مظاهر فساد اقتصادی در ایران ـ یعنی آقای هاشمی رفسنجانی ـ قرار داشت.
اصلاحطلبان فراموش کرده بودند که گردش آزاد اطلاعات و افزایش ضریب نفود ماهواره، اینترنت، تکنولوژی تلفن همراه و از همه مهمتر بالا رفتن سطح آگاهی سیاسی در کشور، مطالبات اقتصادی مردم هم بالا خواهد رفت. خاتمی در دوره دوم ریاست جمهوری خود بسیار ضعیفتر از دوره اول ظاهر شد. بنبست روشهای اصلاحطلبانه در ساختارهای متصلب جمهوری اسلامی عامل ایجاد یک سرخوردگی سیاسی عمومی درجامعه شد و نگاهها و ذهنها از هیجان سیاسی آن سالها کم کم متوجه عرصههای دیگر زندگی شد.
به عنوان کسی که در آن فضا زندگی کردهام باید بگویم ممکن بود این فضا مثلاً تا ۱۰ سال دیگر ادامه یابد، اما به شرطی که پیروزیهای کوچک به صورت مداوم به عنوان یک انگیزه روانی موجود میبود. چیزی که در دوران اصلاحات وجود نداشت، پیروزی بود. بیش از نیمی ازمهرههای دولت اصلاحات، اصولگرا بودند و اعتقادی به اصلاح هیچ چیز نداشتند مگر اصلاح وضعیت اقتصادی و منافع شخصی خود. نیم دیگر مردم را غریبه فرض کردند. ادبیات سیاسی رازگونه شد. از هویتهای مجهول صحبت میشد. گفتوگوهای سیاسی عمومی با گفتوگوهای سر بسته و متلکاندازی شخصی بعضی چهرههای اصلاحطلب با مهرههای حکومتی تبدیل شده بود. کتابهایی که تبلیغ افکار مبتلا به خودسانسوری بود، زندانی شدن چهرههای رادیکال و محبوب، درگیریهای فکری درون جبهه اصلاحات و در پایان چرخش بدنه دانشجویی اصلاحات علیه جریان اصلاحات باعث شده همه درگیریها و دغدغههای این جریان درونی شود. این فکر در بین بسیاری از مردم رواج پیدا کرده بود که “خودشان هم خسته شدهاند و ول کرده اند”.
احمدینژاد در پایان چنین دورهای آمد. در پایان دورهای که طبقات پایین جامعه احساس میکردند هیچ جایی در مناسبات ندارند. کسی به آنان توجه نمیکند و هویتی ندارند. احمدینژاد به آنها هویت داد. از آنها گفت و اتفاقاً در مقابل بدنه اصلی رای خود ـ یعنی طبقات پایین جامعه ـ پاسخگو باقی ماند.
تمامی شعارها در انتخابات پیش رو اقتصادی است و اگر فرد مناسبی وارد عرصه شود و بتواند با شعارهای خود توجه افکار عمومی را جلب کند، امکان تکرار کار احمدینژاد را دارد. این بار به دلیل شرایط اسفبار معیشتی در ایران، مخاطب بیشتری نیز برای شعارهای اقتصادی وجود دارد.
با شکست جنبش سبز به نظر شما چگونه میتوان همبستگی سیاسی جدیدی میان حذفشدگان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایجاد کرد؟
موجِ ناامیدی سیاسی و فشارهای اقتصادی ایجاد شده بعد از سال ۸۸ هویتها کوچک و دم دستی را پر رنگتر کرده است. با بیشتر شدن فشارهای سیاسی و اقتصادی، یک کل واحد به عنوان “حکومتشوندگان” در برابر “حکومتکنندگان” در حال تجزیه به هویتهای کوچکتری مانند هویت قومی، منطقهای، زبانی، مذهبی و غیره است.
متوجه نمیشوم منظور از “حذفشدگان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی” چه کسانی هستند. اگر منظور حذفشدگان از قدرت هستند به شخصه ترجیح میدهم دوباره وارد یک همبستگی نشوند و به همین صورتی که هست پراکنده و بی اثر باقی بمانند. تجربه جنبش سبز به خوبی ثابت کرد این افراد به دلیل پیشینه، افکار و منافع خود تا چه اندازه برای جامعه ایران خطرناک و برای فضای سیاسی ایران مخرب هستند.
ما نیز به دنبال یک همبستگی جدید سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستیم، اما از بین شهروندان درجه دوم ایران. همبستگی جدید تنها میتواند با افق سرنگونی جمهوری اسلامی شکل بگیرد. درگیر کردن اقوام و اقلیتها بر مبنای مطالبات عقلانی و قابل پذیرش، دخیل کردن منافع اقتصادی طبقات پایین جامعه و ایجاد ائتلافی سیاسی بر مبنای نفی دخالت خارجی در ایران و ایجاد تحول به پشتوانه دخالت مردم. مبارزه با مافیای اقتصادی (اعم از بورژوازی نظامی و بورژوازی سنتی) و فعالیت علیه خفقان سیاسی حاکم بر ایران دو محور ایجاد این همبستگی جدید است.
نقش نیروهای خارج از کشور و اپوزیسیون در این همبستگی سیاسی احتمالی چه میتواند باشد؟
خرافهزدایی. تلاش برای تقدسزدایی از هر فرد، گروه و مفهومی در سیاست. ویژگی مشترک همه درگیران در سیاست ایران ـ از خود خامنهای تا رهبران اپوزیسیون ایران ـ همواره فرار از نقد و پاسخگویی به دلیل “وضعیت خطیر فعلی” بوده است. در ایران چه زمانی اوضاع خاص نبوده است؟ هرکس نقدی به افکار و اعمال سیاسی چهرهها و جریانهای اپوزیسیون وارد میکند متهم به خیانت میشود. عدهای که سوار بر موج سبز شدند و با افکار و طرحهای کذایی خود عامل شکست این جنبش شدند همواره نقدها را به دلیل اینکه “حالا وقت آن نیست”، “فعلاً فقط باید به پیروزی فکر کرد”، “این حرفها فقط عامل اختلاف و تفرقه است” و غیره فرار کردند. تجربه جنبش سبز به خوبی ثابت کرد آنکه دستش به رسانهای میرسد و در جایی زندگی میکند که حاشیه امنیت دارد بهترین و ارزندهترین خدمتی که میتواند به مردم ایران و جامعه ایران بکند شکستن هر گونه حریم مقدس در عرصه سیاست است.
باید افراد با همه پیشینه و شناسنامه فعالیت خود به مردم شناسانده شوند تا گنجشک را نشود جای قناری رنگ کرد و به مردم فروخت. ظاهراً قرار است نیروهای خارج از کشور به دلیل امنیتی که دارند جلوتر از مردم ایران حرکت کنند، اما در هنگام اعتراضهای خیابانی سال ۱۳۸۸ شاهد آن بودیم که بخش بزرگی از نیروهای خارج ایران (اغلب صاحب رسانه) نه تنها عقبتر از مردم حرکت میکردند که طلبکار نیز شده بودند.
نقش نیروهای خارج از کشور نقد، شفافسازی و تقدسزدایی است. نباید اجازه داد دوباره منافع یک جامعه و منافع مردم یک کشور قربانی منافع یک گروه سیاسی خاص شود. تلاش برای “حذف کامل اشکال قرون وسطایی حکومت مانند سلطنت و حکومتهای موروثی از گفتمان و فضای سیاسی”، تلاش برای “متقاعد کردن افکار عمومی جهان به نادرست بودن حمله نظامی به ایران”، تلاش برای “هم وزن کردن مسائل مربوط به حقوق بشر با پرونده اتمی به نحوی که حتی اگر سازشی در زمینه مسائل هستهای بین جمهوری اسلامی و قدرتهای جهانی شکل گرفت، حساسیتی دو چندان شامل حال موضوعات حقوق بشری در ایران شود”، تلاش برای “گردش آزادانه اخبار و اطلاعات و تسهیل دسترسی الکترونیک به مجموعه کتب و رسالاتی که میراث جهانی اندیشههای انسانی هستند و به دلیل حاکم بودن سانسور در دو رژیم گذشته، مردم و فعالان سیاسی و اجتماعی ایران امکان دسترسی به آنها را نداشته و ندارند” مهمترین وظایف فعالان ایرانی خارج از کشور است.