معلم کلاس زبان سوئدی، بخش‌هایی از یک رمان را به شاگردان مهاجرش می‌دهد. داستان درباره زنی است که در آستانه روز عروسی، دوست پسر دوران نوجوانی‌اش را می‌بیند و با دیدن او، احساسات تازه‌ای در زن برانگیخته می‌شود.

عاقله،‌ دانشجوی افغان و مادر دو بچه چهارساله و دوساله، نگران است. داستان که پیش می‌رود و به بوسه می‌رسد، تحمل عاقله تمام می‌شود: «خیلی نگران بچه‌هایم هستم.»

Multicultural

او فکر می‌کند که سوئدی‌ها نمی‌خواهند تنها زبان‌شان را به او یاد بدهند: «دارند فرهنگ‌شان را هم به ما آموزش می‌دهند؛ خیلی بی سر و صدا.»

برای او خیلی جالب نیست که معلم‌ها در آغاز هر جلسه مناسبت‌های ملی و جهانی را اعلام می‌‌کنند و از حقوق زنان و قوانین رفتار با بچه‌ها حرف می‌زنند. دختر برادر شوهر او که در دانمارک زندگی می‌کند، در ۱۹ سالگی برای خودش خانه مستقل گرفته است: «۱۴ سالش که بود، رفت و گفت خانواده‌ام مرا محدود می‌کنند. آنها هم فرستادندش مدرسه شبانه‌روزی. حالا هم که جدا شده و رفته. می‌ترسم بچه‌هایم هم با این فرهنگ بار بیایند. سخت است، سخت.»

در مالمو، شهری که عاقله زندگی می‌کند، ملیت‌ها متنوع و گسترده‌اند؛ رنگ‌ها و نژادهای گوناگون و زبان‌ها و پوشش‌های متفاوت. اما آنها مشکلی در حفظ فرهنگ خودشان ندارند. شوهر عاقله برای هر نماز به مسجد می‌رود و اقوام آنها در شهرهای مختلف کشورهای همسایه پراکنده‌اند. مواد غذایی هماهنگ با فرهنگ کشور خودشان را از فروشگاه‌های شرقی می‌خرند و روابط خودشان را دارند. شوهر عاقله رفتاری مبتنی بر ارزش‌های جامعه افغان با زنان دارد و عاقله این رفتارها را جزو فرهنگ‌شان می‌داند و آن را پذیرفته است. عاقله در یک شهر چندفرهنگی، هنوز در فرهنگ خودش زندگی می‌کند.

سیاست چندفرهنگی؛ غالب یا مغلوب؟

چندگانگی فرهنگی یا چندفرهنگ‌گرایی (Multiculturalism) نوعی رهیافت یا رویکرد است که بر مبنای آن، انسان‌ها از اقوام، نژاد و ملیت‌های گوناگون با داشتن حقوق شهروندی یکسان در یک مکان (مثلا یک کشور) با هم زندگی می‌کنند.

برخی معتقدند چند عامل در پیدایی چندفرهنگ‌گرایی دخالت دارد: «مهاجرت بین‌المللی بعد از جنگ جهانی دوم به کشورهای غربی و تغییر ترکیب انسانی این جوامع پس از آن، فرایند جهانی شدن و اهمیت پیدا کردن عنصر فرهنگ از دهه 70 به بعد و رواج مکاتب نوین فکری همانند جامعه‌گرایی و رهیافت‌های متعدد آن.»

البته چندفرهنگ‌گرایی با تمرکز بر مقوله فرهنگ، به شیوه‌های روابط متقابل و تعامل فراملی بین فرهنگ‌های دو یا چند کشور هم مربوط است و به طور خاص به هویت‌های چندگانه فرهنگی در درون مرزهای یک ملت واحد دلالت دارد.

محمدرفیع محمودیان، جامعه‌شناس معتقد است: «من انگاره چند فرهنگ‌گرایی را در شرایط کنونی جهان، گفتمانی منسوخ می‌دانم. فرهنگ طبقه متوسط اروپا و آمریکای شمالی جهان را در نوردیده و هرگونه مقاومتی را در مقابل خود درهم شکسته است.»

مفهوم محوری چندفرهنگ‌گرایی این است که در جوامع چندفرهنگی، اقلیت مهاجر در کشور میزبان شایسته احترام و پذیرش رسمی هستند. چندفرهنگ‌گرایی را با جامعه مدنی هم مرتبط می‌دانند و معتقدند بنیان اندیشه چندفرهنگ‌گرایی در غنای جامعه مدنی نهفته است؛ زیرا هر شهروند، فرصت مشارکت در سنت‌های فرهنگی متنوع‌تری را به دست می‌آورد و در نتیجه ارتباط بین گروه‌های مختلف سیاسی بسیار ‌آسان‌تر می‌شود.

بر مبنای رابطه حوزه عمومی و خصوصی، چندفرهنگ‌گرایی در جامعه‌‌ای متضمن برابری فرصت‌ها ایجاد می‌شود؛ یعنی جامعه‌ای که در حوزه عمومی بسیط و یکپارچه باشد، اما در موضوعات و مسائل خصوصی و جامعه‌ای تنوع داشته باشد. به این معنا که افراد در حوزه عمومی از شرایط یکسان برخوردار باشند، اما بتوانند در حوزه خصوصی انتخاب‌‌های گوناگون داشته باشند و مانعی از این لحاظ نبینند.

اقلیت‌های قومی، جنسی، مذهبی و سیاسی گروه‌هایی هستند که بیشترین استفاده از زندگی در جوامع چندفرهنگی می‌برند.

در میان مهاجران ایرانی نیز مقاومت در مقابل چندفرهنگ‌گرایی و تبادل فرهنگی کمتر است و بسیاری از آنها تلاش می‌کنند در جامعه جدید جذب شوند و با محیط سازگار شوند. بسیاری از ایرانیانی که راه مهاجرت را برگزیده‌اند، با جنبه‌هایی از فرهنگ ملی یا مذهبی خود مشکل داشته‌اند. نمونه‌اش امیر، مرد 42 ساله‌ای که اکنون در آلمان زندگی می‌کند: «من از فرهنگ ایران فرار کرده‌ام. یعنی چون نمی‌توانستم خیلی از جنبه‌های فرهنگی آن کشور را بپذیرم، انتخاب کردم که در کشور دیگری زندگی کنم. دوست نداشتم بچه‌هایم را در آن فرهنگ بار بیاورم. از ریا و دروغی که به اسم دینداری در آن مرزها وجود دارد بیزار بودم. از تکیه بیش از حد به افتخارات گذشته که هیچ‌کدام برای زندگی امروز به درد نمی‌خورند گریزان بودم. آن همه رفتار و باور غلط که به اسم فرهنگ ایرانی در میان ما بود، از نظر من ارزش نداشت. من مهاجرت کردم تا با جنبه‌های دیگری از فرهنگ بشری آشنا شوم و با آن‌ها زندگی کنم. هرچند که دوست دارم بعضی از جنبه‌های فرهنگ ایرانی را هم حفظ کنم؛ مثل هنر و ادبیات که البته آن را هم باید گزینش کرد.»

در عین حال در بین مهاجران ایرانی هم هستند کسانی که در مقابل فرهنگ جدید می‌ایستند. نرمین، دانشجویی است که با همسرش در نروژ زندگی می‌کند. او درباره تجربه‌اش از برخورد و رابطه با مهاجران ایرانی می‌گوید: «خود ما خیلی از جنبه‌های فرهنگ جدید را پذیرفته‌ایم و با آن مشکلی نداریم. اما دوست‌های ایرانی زیادی داریم که مقاومت می‌کنند. فقط هم مسئله مذهب و سیاست نیست. مثلاً از میان ایرانی‌های مهاجری که ما می‌شناسیم، هستند کسانی که سال‌هاست در جایی زندگی می‌کنند، اما زبان کشور جدید را یاد نمی‌گیرند یا ارتباطی با مردم آن کشور برقرار نمی‌کنند.»

نرمین خود در روابطش یا این گروه از مهاجران ایرانی دچار مشکل شده است و حس می‌کند فاصله‌ای فرهنگی در میان‌شان وجود دارد: «روابط اینها بیشتر محدود به خودشان است. در عین حال مدام از فرهنگ جدید ایراد می‌گیرند که مثلاً مردمش سردند یا فرهنگ و رفتارشان با ما فرق دارد. من پدرهای ایرانی زیادی دیده‌ام که هنوز رفتارشان با دخترشان مثل رفتار مردی است که در داخل ایران زندگی می‌کند و همان محدودیت‌ها را برای او قائل هستند. بعضی‌ها هم البته از آن طرف بام می‌افتند و یک جوری می‌خواهند ایرانی بودن خودشان را فراموش کنند. خانواده‌ای را می‌شناسم که کلاً زبان فارسی را گذاشته‌اند کنار و نمی‌خواهند بچه‌شان اصلاً فارسی یاد بگیرد. آنها در ایران جزو اقلیت‌های قومی بودند و حالا می‌خواهند در جامعه جدید تنها ارزش‌های قومی خودشان را تقویت کنند؛ چون کشور جدید این امکان را به آنها می‌دهد.»

مقاومت

چندفرهنگ‌گرایی «مبارزه برای به رسمیت شناختن شدن تنوع و تکثر فرهنگی-هویتی» و نسبت آن با «هویت جامعه‌ و انسجام ملی»، «حقوق اقلیت‌ها» و «سیاستگذاری‌های عمومی» است که به مسئله مبتلا به و گریزناپذیر دولت‌های لیبرال دموکراسی تبدیل شده است.

برخی از مهاجران با همان فرهنگ خودشان وارد جامعه جدید می‌شوند و در مقابل فرهنگ جدید مقاومت می‌کنند و با پس زدن دستاوردهای بشری در زمینه برابری‌طلبی، در عین برخورداری از خدمات اجتماعی، نوعی مقاومت را در جامعه به وجود می‌آورند که هم برای خودشان و هم جامعه میزبان پیامدهایی را در بر دارد. به همین دلیل، منتقدان سیاست چندفرهنگی معتقدند فرهنگ‌های گوناگون باید با پذیرش اصول پایه‌ای دموکراسی در کنار هم باشند.

با وجود این تعریف‌ها و نفوذ گفتمان چندفرهنگ‌گرایی در بسیاری از جوامع، برخی نیز آن را در مقابل فرهنگ عمومی جهان شکست‌خورده می‌دانند.

سیاست چند فرهنگی، اگرچه در دهه ۷۰، ۸۰ و ۹۰ میلادی طرفداران پروپاقرصی در اروپا داشت، اما این استقبال از اواخر دهه ۹۰ رو به کاهش گذاشت و امروز منتقدانی جدی دارد. به طوری که برخی از دولت‌های لیبرال، شکست چندفرهنگی را اعلام کرده‌اند. به این دلیل که برخی از فرهنگ‌ها به خاطر عدم پذیرش اصول پایه‌ای مبتنی بر دستاوردهای حقوق بشری، از جمله دموکراسی (مواردی چون برابری جنسی، برابری زن و مرد، حقوق کودک، بردباری، عدم دخالت دین در سیاست و حوزه عمومی)، دولت‌های غربی را به چالش‌های جدیدی در این زمینه کشانده‌اند. انگلستان و آلمان نمونه‌های بارز این کشورهای اروپایی هستند. در همین زمینه، سال گذشته آنجلا مرکل، شکست سیاست چند فرهنگی را اعلام کرد. همه این نگرانی و اعلام شکست در پی افزایش مهاجران از کشورهای مسلمان‌نشین و در پی حوادثی چون صدور فرمان قتل سلمان رشدی توسط آیت‌الله خمینی، چاپ کاریکاتورهایی از پیامبر مسلمانان در روزنامه دانمارکی یولاندز پستن و واکنش شدید شماری از مسلمانان تندرو، قتل‌های ناموسی و… صورت گرفته است.

محمدرفیع محمودیان، جامعه‌شناس از زاویه دیگری به مسئله نگاه می‌کند و معتقد است: «من انگاره چند فرهنگ‌گرایی را در شرایط کنونی جهان، گفتمانی منسوخ می‌دانم. فرهنگ طبقه متوسط اروپا و آمریکای شمالی جهان را در نوردیده و هرگونه مقاومتی را در مقابل خود درهم شکسته است. از نظر حقوقی حق خرده فرهنگ‌ها در ماندگاری و سرزندگی به رسمیت شناخته می‌شود، ولی فقط به خرده فرهنگ‌هایی متروک و وابسته به دین یا قومیتی حاشیه‌ای، اجازه زندگی و بازآفرینش داده می‌شود. آنها نیز بدیل فرهنگی جدی‌ای در مقابل فرهنگ مسلط ارائه نمی‌دهند. خرده فرهنگ‌های مبتنی بر سرخوشی، لذت و شور مدت‌هاست به حاشیه جامعه رانده شده‌اند.»

این جامعه‌شناس معتقد است معیارهای مشترکی در زندگی انسان مدرن، صرف ‌نظر از آنکه کجا زندگی می‌کنند، تعریف شده‌ است: «امروز برای برخورداری از یک زندگی پربار و پویا، مهم بهره‌مندی از سرمایه فرهنگی و نمادین است. موازین سرمایه فرهنگی نیز از سوی طبقه متوسط تعیین می‌شود. سختکوشی، انضباط و آموختن دانش به سان یک فن بدون اتخاذ نگرشی انتقادی و تخیلی، ارزش‌های حاکم بر زندگی انسان مدرن هستند. موفقیت آموزشی و شغلی مهم‌ترین غایت زندگی مردم شده است.»

در جوامع چندفرهنگی، گاه آدم‌ها کاملاً جذب جامعه جدید می‌شوند و جامعه اکثریت بر فرد مهاجر غلبه پیدا می‌کند. گاهی هم ضمن حفظ هویت خودشان، فرهنگ‌ جامعه میزبان را می‌پذیرند و ترکیبی جدید را عرضه می‌کنند که خود منشاء شکل‌گیری هم شاخه‌های نوینی در زمینه هنر و ادبیات و هم ترکیب جامعه می‌شود.

برخی از مهاجران هم با همان فرهنگ خودشان وارد جامعه جدید می‌شوند و در مقابل فرهنگ جدید مقاومت می‌کنند و با پس زدن دستاوردهای بشری در زمینه برابری‌طلبی، در عین برخورداری از خدمات اجتماعی، نوعی مقاومت را در جامعه به وجود می‌آورند که هم برای خودشان و هم جامعه میزبان پیامدهایی را در بر دارد. به همین دلیل، منتقدان سیاست چندفرهنگی معتقدند فرهنگ‌های گوناگون باید با پذیرش اصول پایه‌ای دموکراسی در کنار هم باشند.

این موضوع بسته به گروه‌های مختلف مهاجران و تفاوت‌های فرهنگی آنان متفاوت است. برخی گروه‌ها به‌هم پیوسته‌اند و تسلط فرهنگ ملی آنقدر در میان‌شان بالاست که به ندرت تحت تاثیر فرهنگ‌های جدید قرار می‌گیرند. در مواردی، تعصب و تاکید بر الگوهای ایدئولوژیک باعث می‌شود که این دسته از افراد، در مقابل هر نوع تغییری مقاومت کنند و حتی جنبه‌های مثبت و عمومی آن را نپذیرند.

نمونه بارز آن، نوع عملکرد گروهی از اسلام‌گرایان تندرو در کشورهای اروپایی و آمریکاست. چندی پیش در سوئد، گروهی از روزنامه‌نگاران، در یک گزارش تحقیقی، عملکرد امامان جماعت مساجد سوئد را بررسی کردند و متوجه شدند که این امامان جماعت، مسائلی را با نمازگزاران آموزش می‌دهند که با اصول دموکراسی و تساوی زن و مرد مغایرت دارد. در تازه‌ترین اخبار هم گروهی در استکهلم سوئد با پخش اذان از مسجدی در این شهر مخالفت کرده‌اند و در مقابل، گروهی این مخالفت را به منزله پهن کردن فرش قرمز برای گروه‌های نژادپرست دانسته‌اند.

 رواج قتل‌های ناموسی در میان مهاجران، محدود ماندن آنها به روابط درون‌گروهی و آمیخته نشدن آنها با فرهنگ‌های دیگر، نمونه‌هایی از چالش‌ها در جوامع چندفرهنگی است. در روزهای اخیر نیز در استکهلم سوئد، تجمع گروهی از جوانان مهاجر و رفتارهای خشونت‌آمیز، بار دیگر باعث دغدغه سیاستمداران و فعالان اجتماعی و اظهارنظرهای گوناگون آنان شده است.

 سیاست چندفرهنگ‌گرایی، این روزها با چالش‌های گوناگونی روبه‌روست؛ مقاومت گروه‌های کوچک و اقلیت‌ها و تاکید آنها بر اصول خود، جوامع میزبان را به دشواری تصمیم رسانده است: آیا می‌توان همه فرهنگ‌ها را با جامعه هماهنگ کرد؟