مجبوریم فیلمی به نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی رضا درمیشیان و ساخته سال ۱۳۹۷ است. فیلم در جشنوارههای بینالمللی مختلف برنده جایزه شده است.
این فیلم که وضعیت قشر حاشیهنشین و بیخانمان و بعضا بزهکار اطراف تهران را با تمرکز بر زندگی یک دختر نوجوان بررسی میکند، توسط کنش سه شخصیت اصلی زن روایت میشود که هر یک از منظری متفاوت درگیر ماجرای فیلم میشوند و نگاهی متفاوت به مساله دارند. شخصیت اولی که در فیلم معرفی میشود، گلبهار با بازی پردیس احمدیه است، او دختر نوجوان کارتنخوابی است که در محلههای پر از فقر و جرم و اعتیاد از پدر و مادری نامعلوم متولد شده و نمیدانیم چطور کودکیای داشته اما حالا در شانزدهسالگی با سابقه چند زایمان و چند سقط ناموفق (با شروع از یازده سالگی)، در خیابان میخوابد و تنها کسی که در دنیا دارد و بسیار به او وابسته است، مردی است که از او برای بچهدار شدن بهرهکشی میکند. او چنان بیکس است که با تمام وجود به این مرد دلبسته شده و بیچون و چرا اوامر او را اجرا میکند و آرزویی جز با او بودن ندارد، آرزویی که میدانیم چیزی جز سرابی محال برای سوءاستفاده هرچه بیشتر از او نیست.
ماجرای فیلم از جایی شروع میشود که گلبهار توسط مردی که دوستش دارد (مجتبی با بازی مجتبی پیرزاده)، با وعده سر و سامان گرفتن برای همیشه، دوباره برای بچهدار شدن به مردی فروخته میشود، سه ماه بعد با شکایت از باردار نشدن به همراه مجتبی به پزشک مراجعه میکند و اینجاست که متوجه میشود لولههای تخمدانش بسته شده و دیگر امکان حامله شدن ندارد. او که حکم ماشین جوجهکشی و منبع درآمد را برای مجتبی داشته است، حالا از کار افتاده و حتی خودش هم میداند که اگر نتواند بچهدار شود آیندهای ندارد و کنار گذاشته شده یا حتی کشته میشود و بارها این مساله را در صحبتهایش با اطرافیان عنوان میکند.
سرنوشت او انتخاب بین بد و بدتر است. نکبتی است که پایان ندارد. تا اینجا در فیلم به این مساله واقف شدهایم و اینجاست که با همکاری مددکار اجتماعی به دنبال پیگیری این قضیه میرود و با شخصیت دوم فیلم، سارا با بازی نگار جواهریان آشنا میشود، او که وکیل است نگاهی قانونمدار و در پس آن آزادیخواهانه به انسان دارد. او خوشبینانه معتقد است میتواند با پیگیری پرونده اقشار محروم یا اقلیت جامعه تغییری هرچند کوچک در وضعیت آنها ایجاد کند و به همین دلیل است که پیگیری پرونده را قبول میکند. او از کوچکترین سرنخها شروع میکند و با دانش قانونی خود و همچنین کمی راههای غیرقانونی (مثل نحوه دسترسی اولیه به پرونده موکلش با رشوه دادن) پیش میرود و با شخصیت اصلی سوم فیلم آشنا میشود.
دکتر پندار با بازی فاطمه معتمد آریا که در بیمارستانی در جنوب شهر کار میکند و هر روز با زنانی از قشر محروم و آسیبدیده اجتماع سر و کار دارد و نگاهی متفاوت از سارای وکیل به آنها دارد. در مواجهه این سه زن و پیگیری پرونده است که کمی با گذشته تاریک و مبهم گلبهار و همچنین با انگیزههای دکتر برای بستن لولههای تخمدان او اشنا میشویم: گلبهار در آن زمان هشت ماهه باردار بوده و از ماشین به بیرون پرتاب شده و با کودکی مرده در شکمش به بیمارستان آورده شده و دکتر پندار با شناختی که از زندگی امثال او داشته و دیدن وضعیتش تصمیم به بستن لولههایش گرفته تا جلوی چرخه معیوب و غیر انسانی بارداریها مکرر و فروخته شدن کودکان را بگیرد.
در ادامه فیلم بارها این سوال برای مخاطب هم مطرح میشود که کدام نگاه و تصمیم درست است، نگاه وکیل که میگوید این افراد لااقل باید به عنوان انسانی آزاد و دارای حق انتخاب پذیرفته شوند و با توجه مثبت کردن به آنها و فراهم کردن امکانات برایشان به دنبال اصلاح وضعیت این قشر باشیم یا نگاه دکتر پندار که حاشیهنشینان را افرادی مجبور میداند که اسیر سرنوشت شوم خود هستند و بهتر است لااقل تا حدودی از بیرون کنترل شوند و به جای آنها برای سبک زندگیشان تصمیم گرفت تا شاید آسیب کمتری برای خود و جامعه به بار آورند.
فیلم اما در پایان پاسخ متفاوتی به این هر دو نگاه میدهد. نه وکیل که امکان پول درآوردن و زندگی مرفه را کنار گذاشته و به دنبال حقوق افراد آسیب دیده و اقلیت هاست به موفقیتی دست مییابد، که حتی از سمت حکومت تهدید و موقتا پروانه وکالتش لغو میشود و از سمت مجتبی خلافکار هم ضربه چاقویی نصیبش میشود که نهایتا جانش را میگیرد و مانند کارتنخوابی کنار خیابان میافتد و مردم کنایهوار، کنار جنازه او سکه میاندازند؛ و نه دکتر که امکان مهاجرت را دارد و زندگی بیدغدغه و راحتی را داشته باشد اما ماندن و درمان زنان نیازمند و کمک به آنها و حتی پرداخت هزینه عمل آنها را انتخاب کرده؛ میتواند سرنوشت تلخ گلبهار را بهبود دهد.
گلبهار حالا بدون تحصیلات، خانواده، دانش یا حرفه و مهارتی برای تامین هزینههای زندگیاش یا حتی درکی از موقعیت خود، دوباره در خیابانها سرگردان است. او دیگر نمیتواند به جمعیت افراد آسیبپذیر جامعه کودکی اضافه کند، کودکی که معلوم نیست چند وقت زنده میماند و چه وضعیتی پیدا میکند، آیا میتوان تصویر کودک فلجی را که برای گدایی به طور بی رحمانه و وحشیانهای فلج شده و حالا در سالنهای دادگاه حمل میشود را فراموش کرد و یکی از گزینههای ممکن برای آینده فرزندان گلبهار و کودکان مشابه او در نظر نگرفت؟
«مجبوریم» ساخته درمیشیان پاسخی برای معضل بیکاری و اعتیاد و حاشیهنشینان ارایه نمیکند، انگشتش را به سمت مشکل میگیرد و به ما نشان میدهد که یک فرد، یک نگاه و تلاشهای گاه و بیگاه چطور سارا را به عنوان نماینده قانون و نگاه انسانی و امیدوار به کشتن میدهد و دکتر پندار را از سالها کمک به این افراد و سرکردن در این وضعیت سرخورده میکند.
سوال نهایی اما اینجاست که ریشه این وضعیت کجاست و چه راه حلهایی به جز حضور یکباره پلیس برای دستگیری این مجرمان وجود دارد؟ حکومت چقدر با فقرزایی و ایجاد وضعیت نابسامان اقتصادی در هرچه گسترده کردن این معضل نقش داشته است و جامعه شهری تا کجا توان تحمل گسترش این معضلات را دارد؟
فیلم بسیار خوبیه که با ظرافتی مثالزدنی یکی از معضلات جامعهی امروز ایران روبه تصویر میکشه. از دید من تماشای چندبارهی این فیلم برای هر ایرانی یکی از واجباته.
اصغر آقا / 28 May 2022