میکل فریر، نویسنده‌ی «فوکوشیما، داستان یک فاجعه»، نشر گالیمار (۲۰۱۲) است. 
• منبع: لیبراسیون

بسیاری از مفسران به ما می‌گویند که جنگ اخیر در اوکراین منجر به یادآوریِ مجدّدِ خطر هسته‌ای شده است: در زمانی که جنگ در حال وقوع است، در زمانی که رئیس جمهور پوتین نیروی بازدارنده هسته‌ای خود را در حالت “هشدار ویژه” قرار می‌دهد، در زمانی که نیروگاه‌های اوکراین به طور ناگهانی موضوع مورد توجه همگان می‌شوند (چرنوبیل یکی از اولین اهداف ارتش روسیه بود) و در زمانی که در ماریوپول و در خارکف، بمباران ها، تأسیسات تحقیقات هسته‌ای (پزشکی و صنعتی) را نیز شامل می‌شود – چیزی که ما در مورد آن کم حرف می‌زنیم -، جهان نفس خود را حبس کرده است. ما شاهد یک تغییر شگرف پارادایم، یک رویداد بی سابقه خواهیم بود.

مثل یک تأثرِ واضح از دژاوو

با این حال، هرچند وضعیت واقعا بی‌سابقه است (این اولین بار است که یک قدرت هسته‌ای بزرگ، عامل هسته‌ای را تا این حد در استراتژی جنگی خود ادغام و بی‌اهمیت جلوه می‌دهد)، اما سرچشمه‌های واقعیِ این فاجعه اکنون سال هاست به خوبی شناخته شده، شناسایی و فهرست‌شده است. برای کسانی که بیش از ده سال پیش فاجعه هسته‌ای فوکوشیما را از سر گذراندند، وضعیت اوکراین، حتا تا آنجا که به مدیریت معضل هسته‌ای مربوط می‌شود، تصور واضحی از دژاوو (آشناپنداری و حالت پیش دیده: D`javu) ایجاد می‌کند. البته، این دو بحران منشأ کاملا متفاوتی دارند: این یکی وضعیتی جنگی است، در آن طرف آن دیگری فاجعه‌ای طبیعی (زلزله و سونامی)، و جالب اینجاست که ما از انطباق این دو فاجعه با یکدیگر خیلی سریع اجتناب می‌کنیم. با این حال، وقایع در اوکراین تنها آنچه را که همه برای مدت طولانی می‌دانستند برجسته می‌کند: خواه جنگ باشد یا نباشد.

جنگ در اوکراین سه امر بزرگ هسته‌ای پرسش انگیز را آشکار می‌کند که چرنوبیل (۱۹۸۶) و فوکوشیما (۲۰۱۱) قبلا در زمان خود آشکار کرده بودند: شفافیتِ کاذبِ سازمان‌های مسئولِ تنظیم انرژی هسته‌ای در سطوح ملی و بین‌المللی، لفاظی‌های منسوخ شده‌ی آن‌ها که واقعیتِ این موضوع را پنهان می‌کند، و به جای روشن شدن وضعیت، سردرگمی‌ها را افزایش می‌دهد، و در نهایت کمبود نظارت و پیش بینیِ ساختاری در این مراکز که در واقع به سانِ علامت تجاری انرژی هسته‌ای است.

هر بار، ترجیع بندشان یکسان است: “بدون عواقب نشت پرتو”، “بدون افزایش تشعشعات”، “بدون خطر برای عموم”. این همان چیزی است که می‌توان آن را “پروپاگاندای هسته ای” نامید. اما چرا روس‌اتم [Rosatom]، آژانس فدرال انرژی اتمی روسیه، مهندسانی را برای “ارزیابی سطح تشعشع” و “کمک به تعمیر نیروگاه” به آنجا گسیل می‌کند؟ یک “کمک مشاوره ایِ” ساده!

همان لفاظی همیشگی: به حداقل رساندن

حقیقت جای دیگری است: در محیطی به ناپایداری فعلی که در اوکراین وجود دارد، به سادگی غیرممکن است که بتوان دیدِ روشنی از وضعیت داشت و بیانیه‌های مطبوعاتی مختلف فقط یک نسخه قابل ارائه از فاجعه را که در حال وقوع است، تداوم می‌بخشند. همه آنها لفاظی یکسانی را پیش می‌برند، بین گوش بزنگی و انکار، و همیشه یک هدف دارند: به حداقل رساندنِ منازعه در اطراف نیروگاه. بیانیه مطبوعاتی آژانس بین المللی انرژی اتمی  (AEIA): وضعیت “بسیار نگران کننده” (که گویای ابعاد واقعیت نیست)، اما -در ادامه- ” حمله در این مرحله پیامدهایی از نظر ایمنی هسته‌ای نداشته است “. در این سطح از گفتمان حرفه ای، شما باید این جمله‌ها را چنین ترجمه کنید: در واقع، ما چیزی در مورد آن نمی‌دانیم، اما خود را با سه کلمه‌ی کوچک می‌پوشانیم: “در این مرحله”. با این حال، زمانی که مقیاس‌های زمانیِ خاصِ انرژی هسته‌ای را در نظر بگیریم، عبارت «در این مرحله» معنای زیادی ندارد: زمانِ غیرقابل پیش بینیِ اشتعال واقعی آن، و زمان فوق‌العاده طولانی و محاسبه ناپذیرِ تأثیرات آن. در ژاپن، اپراتور نیروگاه فوکوشیما برای اعلام فاجعه، دو ماه صبر کرده بود… و کارشناسان در سراسر جهان سکوت کردند و منتظر تایید رسمی “در این مرحله” بودند.

این استراتژی گفتمانی تنها به دلیل پیچیدگی دنیای هسته‌ای نیست، دنیایی که در آن که هر حادثه دارای خصلت‌های خاص خود است و در آن به دست آوردن اطلاعات قابل اعتماد دشوار است؛ درضمن ناشی از عدم شفافیت سازنده و کاهش سیستماتیک اطلاعات است که منجر به شناسایی خطرات واقعی نمی‌شود.

هر از گاهی لعاب صیقلی تَرَک می‌خورد. زمانی که بزرگترین نیروگاه هسته‌ای اروپا با «مشکلاتی در دسترسی به مواد اولیه و تدارکات» مواجه شد (امکان تحویل قطعات یدکی، دارو و غیره)، پترو کوتین، رئیسِ Energoatom، شرکت دولتی ای که نیروگاه‌های هسته‌ای اوکراین را اداره می‌کند، به CNN می‌گوید که کارمندان اکنون “با تفنگِ نشانه رفته روی سر ِخویش” کار می‌کنند.

تفنگ نشانه رفته روی سر: به محض اینکه یک وضعیت بحرانی پیش می‌آید، دقیقا این وضعیتی است که انرژی هسته‌ای ما را در آن قرار می‌دهد. حادثه هسته‌ای فوکوشیما در زمان خود پایانِ پارادایم «ایمنی هسته‌ای» بود. چرخشی ۱۸۰ درجه ای: برخلاف آنچه که در طول سال‌ها ادعا شده بود، سرانجام تصادف جدی به عنوان اتفاقی همیشه ممکن تشخیص داده شد.

جنگ در اوکراین نشان‌دهنده‌ی سطح جدیدی از بحران است: ضعف تحلیل‌های رسمی (تمایز ساختگیِ هسته‌ای غیرنظامی-نظامی، که یکی در هر زمان قابل تبدیل به دیگری است) و کوریِ سیستمِ اعتقادیِ جوامع هسته‌ای (جایی که قرار بود انرژی هسته‌ای فقط برای بازدارندگی استفاده شود). این همه، خلأهای موجود در مقررات و ابهامات موجود در مدیریت صنعت هسته‌ای را نشان می‌دهد که قادر به تصور ِ خطای انسانی (چرنوبیل)، یا فاجعه‌ی طبیعی (فوکوشیما) یا رویدادی به قدمت خود بشریت (جنگ) نیست. این در تمام عمق خود نشان دهنده‌ی شکست سیستماتیک همان نهادهایی است که قراربود آن را کنترل کنند.