یک

فسادِ دانشگاهی در ایران چنان گسترده و فراگیر شده که دیگر نمی‌توانیم به‌آسانی آن را تبیین و چرایابی و نیز درمان و چاره‌یابی کنیم. از همین رو می‌بینیم که بسیاری از دست‌اندرکارانِ پژوهش و دانش در ایران نیز خودشان درک درستی از این پدیده ندارند. درباره‌ی فساد دانشگاهی پرسیدنی ست که آیا با وضعی طبیعی سر-و-کار داریم؟ آیا با وضعی موقتی سر-و-کار داریم که دورانش را طی خواهد کرد و به پایان خواهد رسید؟ یا با وضعی پایا سر-و-کار داریم که بخشی از سامانه‌ای بزرگ‌تر است؟

اگر بخواهیم فساد دانشگاهی را درست تبیین کنیم باید آن را در چارچوب «زیست‌سیاست» به بوته‌ی بررسی و واکاوی بگیریم.

در این نوشته استدلال می‌کنیم که فساد دانشگاهی در ایران درحقیقت گونه‌ای فساد سیستمی است. منظور از این سخن این است که فساد دانشگاهی در ایران نه وضعی طبیعی، و نه وضعی گذرا و موقتی، و نه ناشی از عواملی گذرا و موقتی، بلکه فسادی است که بخشی جدایی‌ناپذیر از ساختار سیاسی در ایران است. به‌طورمشخص‌تر، نشان می‌دهیم که فساد دانشگاهی در ایران ریشه در ساختارها و سازوکارهای قدرت و کنترل دارد. به عبارت دیگر، مدعا این است که اگر بخواهیم فساد دانشگاهی را درست تبیین کنیم باید آن را در چارچوب «زیست‌سیاست» به بوته‌ی بررسی و واکاوی بگیریم.

دو

در نخستین نگاه، نهاد دانشگاه در ایران چندان مشکل‌دار نمی‌نماید. دستگاهی است سترگ (به‌تر است بگوییم غول‌پیکر) که دارد کارش را می‌کند. معمولاً در هر شهری در ایران که جمعیتی حدود دست‌کم ده هزار تَن داشته باشد دست‌کم یک دانشگاه (اغلب دانشگاه پیام نور یا آزاد) پیدا می‌کنیم. این یعنی شمارِ بالایی از ایرانیان در ارتباط با نهاد دانشگاه هستند، یا به‌عنوان دانشجو و استاد یا به‌عنوان کارکنان. بدین‌سان می‌توان گفت نهاد دانشگاه در اشتغال‌‌زایی به‌طورمستقیم و غیرمستقیم نقش بزرگی دارد. این ممکن است از نگاهِ یک نگرنده‌ی بیرونی پیشرفتی بسیار بزرگ در نهاد علم بنماید. برای یک نمونه، دوستی اهلِ افغانستان که به‌تازگی به ایران آمده بود از دیدنِ گسترش دانشگاه در ایران بسیار شگفت‌زده شده بود. او این گسترش را با وضع دانشگاه در افغانستان مقایسه می‌کرد و معتقد بود که ما ایرانیان نباید این همه پیشرفت را نادیده بگیریم.

این گسترشِ بیرونی اما نباید ما را بفریبد. این سازمان بیرونی درحقیقت رویه و پوسته‌ای توخالی بیش نیست. چراکه وقتی در کاروبارِ نهاد دانشگاه باریک شویم می‌بینیم که اصلاً معلوم نیست جایگاه این نهاد غول‌پیکر در کجای جامعه است و چه برون‌دادی دارد. اگر با نگاهی کارکردگرا بررسی کنیم، برای بخش عمده‌ای از این نهاد نمی‌توانیم کارکرد مشخصی بیابیم. این سخن به‌ویژه در زمینه‌ی پژوهش درست است. گزاف نگفته‌ایم اگر بگوییم بیش از هشتاد درصد از کار پژوهشی که در ایران انجام می‌شود بی‌ارزش و بی‌هوده و بی‌جایگاه است. آموزش هم تا جایی که قرار است معطوف به پژوهش باشد همین مشکل را دارد. آنچه باقی می‌ماند آموزش‌های فنی و کاربردی در رشته‌های مهندسی و رشته‌های پزشکی است. برون‌دادِ این گونه آموزش‌ها در چرخه‌ی اقتصادی قرار می‌گیرند و از آن اثر می‌پذیرند.

گسترشِ بیرونی اما نباید ما را بفریبد. این سازمان بیرونی درحقیقت رویه و پوسته‌ای توخالی بیش نیست. چراکه وقتی در کاروبارِ نهاد دانشگاه باریک شویم می‌بینیم که اصلاً معلوم نیست جایگاه این نهاد غول‌پیکر در کجای جامعه است و چه برون‌دادی دارد.

در بقیه‌ی رشته‌ها کارکرد آموزش دانشگاهی در ایران به هیچ رو روشن نیست، به‌ویژه در علوم انسانی و اجتماعی و علوم محض، اما همچنین در اکثر رشته‌های تجربی که فقط بخش کوچکی از دانش‌آموختگانشان ممکن است جذب بازار کار شوند؛ این رشته‌ها اغلب در یک چرخه‌ی باطل گرفتارند: آموزش دانشجویان و بارآوردنِ استادانی که کارشان آموزش دیگران است. این بلاتکلیفی و بی‌جایگاهی در ساحت‌های گوناگون اثر می‌گذارد. نخست در سطح آموزش برای کسی روشن نیست که آموزش در دانشگاه‌ها چه هدفی دارد. در قصه‌ای قدیمی آورده‌اند که استادی بوده که به دانشجویانی فنِ شکارِ اژدها می‌آموخته و دانشجویان هم سال‌ها مراحل آموزش را یکی پس از دیگری پشتِ سر می‌گذاشتند تا به درجه‌ی استادی می‌رسیدند اما سپس متوجه می‌شدند که در دنیا اژدهایی وجود ندارد که شکار کنند و برای همین خودشان هم دانشجویانی برای خود پیدا می‌کردند و همین فن را به آنان می‌آموختند. این قصه‌ی قدیمی درحقیقت بخش بزرگی از کاروبار دانشگاه در ایران را نشان می‌دهد.

سه

بی‌هودگی و بی‌جایگاهی اما تنها مشکلِ چرخه‌ی آموزش در دانشگاه‌های ایران نیست. با دست‌اندازی‌های حکومتی به نهاد دانشگاه و اخراج‌ها و پالایش‌ها و سهمیه‌ها و سیاست‌های حکومتی‌سازی به‌نامِ اسلامی‌سازی، مشکلی بزرگ‌تر این است که یک طبقه‌ که هرچه بیش‌تر وابسته به حکومت است شکل می‌گیرد، یک نهاد که نه در کاروبار و نه در اندیشه و نه در معاش نمی‌تواند از حاکمیت مستقل باشد بلکه در واقع بخشی از حاکمیت است.

وقتی مسئله‌ی جایگاهِ دانشگاه در جامعه را بررسی می‌کنیم باید ربطِ دانشگاه با حاکمیت را هم حتماً در تحلیل بگنجانیم. فرض کنیم دانشگاه در همه‌ی رشته‌ها در حقیقت نقشی ملموس و مفید در جامعه ایفا کند، یعنی فرض کنیم برون‌دادهای نهاد دانشگاه در حقیقت کمبودهایی از جامعه را برطرف کند یا نیازهایی واقعی در جامعه را برآورده کند. فرض کنیم همه‌ی رشته‌های دانشگاهی پژوهشگرانی را پرورش دهند که وجودشان به‌راستی لازم است و اگر نباشند کمبودی در جامعه حس شود. آنگاه چنین دانشگاهی خودبسنده خواهد بود، می‌تواند روی پای خود بایستد و مستقل باشد، یعنی چنین دانشگاهی مستقل از حاکمیت خواهد بود. این اما چیزی نیست که حاکمیتِ تمامیت‌خواه تاب بیاورد.

دانشگاه در ایران قرار نیست کوچک و جمع‌وجور ولی مفید و نتیجه‌بخش باشد. اتفاقاً قرار است بزرگ باشد و بی‌فایده و بی‌جایگاه. این وضعیتی است که ساختار سیاسی می‌طلبد.

فساد دانشگاهی را نیز باید در همین چارچوب درنگریست و تبیین کرد. در ساختاری سیاسی که در حال حاضر در ایران حاکم است اساساً قرار نیست دانشگاه جایی باشد که کاری از نظر علمی ارزشمند یا سودمند برای جامعه انجام شود. حتا قرار نیست همه یا اکثر پژوهش‌ها در تراز جهانی باشند. بد نیست شماری از آنها چنین باشند تا حاکمیت سیاسی هم از این نمد برای خود کلاهی بدوزد و کارش را توجیه کند، ولی اساساً قرار نیست کار پژوهشیِ ارزشمند و جدی در دانشگاه‌های ایران فراگیر شود. اما اگر کار ارزشمند و جدی قرار نیست انجام شود آیا قرار است هیچ کاری انجام نشود؟ نه! اتفاقاً قرار است کارهای بی‌ارزش و بی‌ربط انجام شود و قرار است چرخه‌ی باطل بگردد، چراکه به این شیوه و از این طریق بخش بزرگی از جمعیت جوان و پویا سرگرم نگاه داشته می‌شوند. اتفاقاً همان سازمان بیرونیِ غول‌پیکر لازم است تا این نقش را بتواند به‌خوبی ایفا کند:‌ بخشی از جمعیت را برای چند سالی به کار دانشجویی و درس و مشق سرگرم نگاه دارد تا تقاضای شغل و درآمد نکنند. یعنی دانشگاه درواقع سازوکاری عظیم برای به‌تعویق‌اندازیِ مطالبات است. از این کارکرد که بگذریم، بخشی بزرگی از روندهای کنترل و مهار و واپایش و نظارت و به‌-انقیاد-درآوردن نیز از طریق نهاد دانشگاه ممکن می‌شود.

پس فساد دانشگاهی برخاسته از ساختار سیاسیِ موجود است، بخشی از آن است و از آن جدایی‌ناپذیر است. برای اینکه این نکته را بفهمیم کافی است برای چند لحظه کمی مُحال‌اندیشی کنیم. فرض کنیم دانشگاه‌های ایران همه در سطح دانشگاه‌های برتر جهان باشند. فرض کنیم که همه‌ی دانشگاه‌ها در ایران در حد دانشگاه‌هایی چون آکسفورد و هاروارد و کمبریج و استنفورد باشند. اگر چنین وضعی را به تصور درآوریم آنگاه بی‌درنگ پی می‌بَریم که چنان دانشگاه‌هایی در چنین ساختار سیاسی‌ چون وصله‌هایی ناجور هستند و اساساً جایی در این ساختار ندارند. از همین رو ساده‌انگاری کرده‌ایم اگر گمان کنیم وضع دانشگاه در ایران ریشه در مسائلی چون کمبود بودجه دارد.

همچنین به راهی خطا رفته‌ایم اگر گمان کنیم فسادهای دانشگاهی در ایران امری گذرا است و ریشه در رشد کمّی دانشگاه دارد و وقتی به‌زودی حباب آموزش عالی ترکید این پدیده هم از بین می‌رود.

چنین نظری را برای مثال رضا منصوری — که خود زمانی معاونت پژوهشی در وزارت علوم، تحقیقات، و فناوری را بر عهده داشته و از کسانی بود که مقررات و آیین‌نامه‌هایی را طرح‌ریزی کرد که مقاله‌نویسی را ترویج دادند — در گفت‌وگویی که تابستان امسال با مجله‌ی مترجم انجام داده چنین مسائلی را به گسترش کمّی مربوط می‌داند و می‌گوید «گسترش کمّی همیشه در هر جای جهان و در هر زمینه خسارت‌هایی به دنبال دارد» و در نگاهی خوش‌بینانه معتقد است که حباب آموزش عالی در ایران ترکیده است و زین‌رو این مسئله هم برطرف خواهد شد.

این گونه تبیین‌ها هرکدام به مشکلی اشاره می‌کنند اما هیچ‌یک ریشه را نمی‌بیند. دانشگاه در ایران قرار نیست کوچک و جمع‌وجور ولی مفید و نتیجه‌بخش باشد. اتفاقاً قرار است بزرگ باشد و بی‌فایده و بی‌جایگاه. این وضعیتی است که ساختار سیاسی می‌طلبد. در این معنا اما نهاد دانشگاه کار بسیار بزرگی انجام می‌دهد و به‌عنوان بخشی از ساختار سیاسی نقشی بسیار مهم را ایفا می‌کند: روندهایی فراگیر برای کنترل و واپایش و سرگرم‌سازی و به تأخیراندازیِ مطالبات و به-‌انقیاد-درآوری از طریق این نهاد غول‌پیکر در حال انجام است. پس، بر اساس آنچه گفتیم، تا فساد دانشگاهی را در چارچوب «زیست‌سیاست» نبینیم نمی‌توانیم آن را به‌درستی تبیین کنیم.

––––––––––––––

یک سخنرانی درباره وضعیت دانشگاه و آموزش عالی