در کشورهایی برپایهی رأی آزاد و قانونیت، روال معمول این است که نظامهای سیاسی بر جای خود هستند اما دولتها و کابینهها با انتخابات میآیند و میروند. در کشورهای استبدادی یا اقتدارگرا، تعویض نخستوزیر، رئیس جمهور یا کابینه در مقابل این مسئله که کل رژیم استبدادی یا توتالیتر چه زمانی سقوط میکند یا تغییر رویه میدهد، اهمیت چندانی ندارد. این سوال در ایران از زمان تثبیت قدرت بنیادگرایان و روحانیون شیعه به این شکل مطرح است که «آخوندها کی میروند؟».
قدمت سوال «آخوندها کی میروند؟» به اندازه طول عمر نظام جمهوری اسلامی است با این حال در مقاطعی از اهمیت یا عمومیت آن کاسته شده است، به طور مشخص در دولت اول محمد خاتمی که تصور میشد جمهوری اسلامی در حال استحاله است یا مجبور به استحاله خواهد شد. این دوره با طرح بنبست اصلاحات و چرخش اجباری یا اختیاری محمد خاتمی و اصلاحطلبان به سمت هسته سخت قدرت پایان یافت. مقطع دیگر، دوران انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ بود. در این دوران تحریمهای هستهای به قدری به زندگی مردم ایران فشار آورده بود که اکثر مردم بیشتر به فکر توافقی در میان ۵+۱ بودند تا نجات پیدا کنند. این دوره از پیروزی جناحی که معتدل تصور میشود آغاز شد و تا زمان خروج دولت آمریکا از برجام به فرمان دونالد ترامپ ادامه یافت.
به نظر میرسد بعد از سرکوب خونین اعتراضات آبان ۱۳۹۸ و شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اوکراین توسط سپاه پاسداران به مرور یک گزاره جدید به نظرات و گفتگوها اضافه شده است. «دیگر چیزی برای درست شدن وجود ندارد».
در این گزارش سعی شده است با رجوع به نظرات برخی مردم کوچه و بازار که به صورت تصادفی انتخاب شدهاند توضیح داده شود «دیگر چیزی برای درست شدن وجود ندارد» یعنی چه.
«تا سقف ۱۵۰ هزار تومان دارو بنویس»
به دلیل کاهش ارزش ریال و کم شدن ارزش دستمزدها در مقایسه با نرخ تورم در ایران، اکثریت مردم ایران مجبور به استفاده از پساندازها و یا اصل سرمایههای خود شدهاند. ارزش داراییهای ریالی از بین رفته است و آنها که داراییهای خود را به شکل کالاهای مصون از نرخ تورم درآوردهاند قادر به استفاده از آنها نیستند. ثروتهای زیادی در شکلهای طلا، سکه، ارزهای خارجی، زمین و ملک محبوس شدهاند. از ابتدای سال ۱۳۹۷ تاکنون اوضاع اقتصادی و معیشتی چنان زیر و رو شده است که در صحبتهای مردم در کوچه بازار این اشتراک وجود دارد که اگر دوباره برجامی امضا شود، وضعیت زندگی آنها به حالت قبل باز نمیگردد.
■ یک خانم کارمند میگوید: «یکی مثل من فقط کار میکند که صفر بماند و زیر صفر نرود. از سال ۱۳۹۷ که برجام به هم خورد، چیزی به زندگی ماها اضافه نشده است. پول ودیعه که دست صاحبخانه دادم پنج برابر شده است اما ارزش آن نصف شده است. از سال ۹۷ فقط از ما کم شد. تلاش میکنم منفی نشوم که بتوانم دوباره شروع کنم ولی به چه قیمتی؟ آخرین سالهای جوانی من در این ده سال نابود شد. با دلاری که بیست و هفت یا بیست هشت هزار تومان شده است دیگری چیزی نمانده که درست شود.»
■ یک کارگر جوان میپرسد: «اگر دوباره با آمریکا صلح کنند دلار چقدر میشود؟» او سکوت میکند تا پاسخی برای سوال خودش بگیرد و این نشاندهنده تردیدها و تلاطمهای درونی او به عنوان یک نفر از شهروندان فرودست است. پاسخ خود او به سوالی که توسط خودش طرح شده، شاید نمونهای از افکاری است که در ذهن بسیاری از مردم ایران وجود دارد: «این ۲۷ هزار تومان میشود ۵۰ هزار تومان؟ میشود ۲۰ هزار تومان؟ ما که ندیدیم در ایران اگر چیزی گران شد دوباره ارزان شود ولی از اول برگردند به برجام بالاخره یک فرقی باید بکند، نه؟ »
او بعد از طرح این گمانهها میگوید: «اینجا که شهرستان است و از این خبرها نبوده، خانه مسکن مهری شده هشتصد میلیون به بالا. چقدر مگر ارزان میشود؟ این هشتصد میلیون بشود هفتصد میلیون یا ششصد میلیون چه فایده دارد؟ آن کسی که یک میلیارد داده خانه یا دو میلیارد داده خانه دربست خریده است قبول نمیکند این را کمتر بفروشد. ما دیگر تا آخر عمرمان نمیتوانیم خانه بخریم مگر اینکه انقلاب شود و خانههایی را که دست بانکها است تقسیم کنند بین مردم.»
■ یک پزشک از تحلیل بدنها و قدرت اقتصادی مردم ایران صحبت میکند: «مثل خیلی از هموطنان خودم دوست دارم یک حکومت آبرومند داشته باشیم که برای تخصص ارزش قائل باشد. نه به این صورت که دلار هر روز یک قیمتی است و هیچکس نمیداند ما قرار است در آینده چطور زندگی کنیم. من تحصیل کردهام و شغلی دارم که نگران مخارج زندگی و امکانات رفاهی نیستم با این حال در این سه، چهار سال اخیر واقعاً به من فشار آمده است. اگر درآمدهای جانبی نداشتم نمیتوانستم زندگیام را تامین کنم. مردمی که درآمد کافی ندارند این چندسال چطور زنده ماندهاند؟ مشاهدات من به تنهایی نمیتواند ملاک باشد ولی فکر میکنم طبق آن چیزی که میبینم بدنها و روانها تحلیل رفته است و این چیزی نیست که اگر وضعیت اقتصادی بهتر بشود به این راحتی به حالت قبلی برگردد. ندیده و نشنیده بودم که یک بیمار بگوید دکتر جوری نسخه بنویس که از صد و پنجاه هزار تومان بیشتر نشود. معمولاً بیماران تقاضا میکردند برایشان بیشتر دارو نوشته شود ولی الان میگویند ننویس.» این پزشک ادعا میکند بعد از سال ۱۳۹۷ «حدود ۴۰ درصد از مراجعین کم شدند» یعنی «درمان را رها کردند.»
■ یک جوان ۲۷ ساله که تحصیل در دانشگاه آزاد را رها کرده و اکنون در بازار رمزارزها فعالیت دارد، معتقد است: «دقیق که نمیشود گفت ولی حدودی بخواهم بگویم شاید ده تا بیست درصد قیمت جهانی رمزارزها به خاطر بازار ایران است.»
برای انعکاس نظرات این فرد، به ناچار برخی کلمات و اصطلاحات تغییر یافته است تا صحبتهای او قابل فهم برای عموم باشد. میگوید: «پولی که من در شش سال از “استخراج” و “معامله” به دست آوردم پدرم در ۳۰ سالی که کار کرد به دست نیاورد. بعضی از دوستانم به من میگویند سلطان و در جمع خودمان اسم و رسمی دارم ولی اگر شما بدانید در بازار رمزارزها چه خبر است امثال من را به حساب نمیآورید. پولهایی جابجا میشود که مغزتان سوت میکشد. کسی را میشناسم که هر بیست روز یا نهایتش را حساب کنیم هر یک ماه میآید و با “کیف پول دیجیتال” بچههای شرکت، پولهایش را میفرستند خارج کشور. از سی هزار دلار بگیر تا دویست هزار یورو را هم خودم دیدهام. صد میلیارد دلار ارزی که میگویند، با صرافی یا قاچاق که از کشور بیرون نرفته با “بیتکوین” خارج میکنند. اگر خودشان راهش را بلد باشند لازم نیست یک سنت کمیسیون بدهند. با این پولی که از ایران خارج شده فقط باید به فکر رفتن بود. کله گندههایی که سرمایه خودشان را خارج کردهاند خبر دارند اتفاقی قرار است بیافتد وگرنه نمیرفتند. ایران مال آنهاست، پس چرا میروند؟ اینکه جمع میکنند و میروند معنیاش این است که اوضاع ایران بدجور خراب شود و باید رفت.»
■ یک خانم شاغل در بخش خرید و فروش قطعات هیدرولیک میگوید در سال ۱۳۸۸ دومین سال تحصیل در دانشگاه را پشت سر میگذاشته است: «در آن دوران سیاسی نبودم. الان هم نیستم. آن دوران به فکر این بودم که زندگی خودم را بسازم. یک عالم نقشه داشتم برای زندگی، ولی دیگر خودتان دیدید چه شد. تقلب شد، تظاهرات شد، از آن طرف انرژی هستهای و تحریمها. فقط میخواستم تمام شود. هر روز خبرها را میخواندم بلکه یک خبر امدیوار کننده بشوم، ولی ،تا سال ۹۲ همه چیز بدتر شد.، سال ۹۲ دوباره منتظر شدیم تا برجام امضا شود و فکر میکردیم همه چیز درست میشود. ترامپ رئیس جمهور آمریکا شد و دوباره همه بدبختیها از اول شروع شد.»
این خانم میپرسد: «سال ۸۸ من ۲۰ سالم بود، الان وارد سی و سه سالگی شدهام. این دوازده سال چطور قرار است برگردد؟ قرار بوده که نسل ما، در این فاصله زندگی خودش را بسازد و کنارش به کشور کمک کند و کشور را بسازد اما حالا من شغل دائمی ندارم، خانه ندارم، ازدواج نکردهام، ماشین داشتم ولی مجبور شدم بفروشم و دیگر نتوانستم ماشین بخرم. شاید گفتنش درست نیست، ولی دوست داشتم تشکیل خانواده بدهم و بچه داشته باشم. چیزی که دیگر فکر نمیکنم اتفاق بیافتد. بالای ۳۵ سال بارداری خطرناک است و بعضی کارها یک سنی دارد. نمیدانم ۲۴، ۲۵، ۲۶،… وقتی رسید به سی سال دیگر آن انرژی و اعتقادی که به ازدواج هست از بین میرود. نمیگویم دوست ندارم ولی برای یک نفر مثل من فکر میکنم شرایطش از دست رفته است.»
با صد میلیون تومان پول چکار میشود کرد؟
■ یک کارگر ۳۶ ساله برای توصیف وضعیت زندگی خودش مثالی میزند که برای فهم وضعیت اقتصادی یا تصورات شهروندان ایران که در طبقه متوسط به پائین جامعه قرار دارند ممکن است مفید باشد. او میگوید: «در همین دورهای که من استخدام شدم کسی هست با صلاحیت علمی کمتر، با معدل کمتر، با توانایی کمتر که استخدام رسمی است و سه برابر من حقوق میگیرد چون وصل بوده است. مجبور هستم کارهای او را انجام دهم زیرا زبان انگلیسی بلد نیست، جواب نامهها را نمیتواند بدهد، نقشه نمیتواند بخواند و غیره؛ با این حال من نه مدیر هستم و نه کارمندم. جایگاهم در واقع جایگاه یک کارگر ماهر است که نمیتوانند او را بیرون کنند چون کل شرکت میخوابد. با این حال قرار دادم یک ساله است.»
این کارگر در ادامه میگوید: «به نسبت بقیه کارگران حقوق خوب میگیرم، اضافهکاری همیشه به راه است، کنارش در بورس فعالیت دارم، “ترید” میکنم، آن زمانی که ماشین داشت بالا میرفت زرنگی کردم و ماشین را عوض کردم. اما میدانید چطور شده؟ خورد و خوراک مردم کم شده است اما زندگی من عوض نشده است. همانقدر که قبلاً گوشت میخوردم، گوشت مصرف میکنم. با ۳۶ سال سن، یک ماشین دارم که حدود ۴۵۰ میلیون میارزد. سیصد میلیون پیش دست صاحبخانه دارم. مارکت را حساب کنم و همه را روی هم بریزم دو و نیم میلیارد کل دارایی من است. دوستانم که آشنایی ندارند با این بازارها به من میگویند گرگ وال استریت. این گرگ وال استریت کل زندگیاش ۸۹ هزار دلار میارزد. دوست و همکار من که در نظرش من گرگ وال استریت هستم الان زندگی خودش چطوری است که یک نفر با ۸۹ هزار دلار برایش گرگ حساب میشود؟ »
نکته تاملبرانگیز صحبتهای این شهروند کشورمان در اینجاست: «همکار من با ۴۵ سال سن آمده میگوید کل زندگیام را جمع کردهام شده ۱۰۷ میلیون تومان. این را برای من یک کاری بکن. یک هفته با خودم کلنجار رفتم که به این آدم چه بگویم؟ اینها وقتی فیلترشکنشان قطع میشود خودشان نمیتوانند یکی دیگر پیدا کنند و گوشی را میدهند دست من که مهندس زحمتش را بکش. این آدم را راهنمایی کنم به کدام بازار؟ این ۱۰۷ میلیون تومان کل پس انداز یک آدم ۴۵ ساله است که یک پراید شلخته زیر پایش است. هر بازاری ۱۰ درصد بریزد زندگی این آدم نابود میشود. از این آدمها زیاد هستند. پولهای کمی دارند که هیچ کاری نمیتوانند بآن بکنند و مثل برف آب میشود. بگویی دلار قرار است بالاتر برود اینها بغض میکنند و بگویی قرار است پائین بیاید اینقدر منتظر میمانند که ارزش پسانداز آنها با تورم نابود میشود. از آن طرف یک مشت فرصتطلب همیشه در کمین این بندگان خدا هستند.»
مغز و هندوانه
■ یک خانم ۲۸ ساله میگوید بیشتر دوستانش طی سالهای اخیر از ایران مهاجرت کردهاند. او میگوید از آدمهایی نیست که تحصیلات دانشگاهی را یک «تمایز خاص» در نظر بگیرد اما «منظورم افرادی است که در هر جامعهای آموش میبینند و مدیریت علمی و صنعتی جامعه را به دست میگیرند» و «طی این سالها بیشتر این افراد از کشور خارج شدهاند.»
این خانم در یک مقایسه عجیب، فرار مغزها را با صادرات هندوانه مقایسه میکند. «در شبکههای اجتماعی میبینم که برخی نگران صادرات هندوانه هستند و معتقد اند منابع آبی کشور با صادرات هندوانه از بین میرود ولی همین افراد اهمیتی به مهاجرات نیروهای تحصیلکرده نمیدهند. شاید چون فکر میکنند از این نیروها در ایران زیاد است و شاید برای اینکه خبر ندارند چقدر فارغالتحصیل از ایران رفته است. فکر میکنند ایران پر از افراد متخصص است ولی اینطور نیست. بهترینها از ایران رفتهاند و چون این وضع را خوب میشناسم به شما میگویم که این اتفاق برگشتپذیر نیست. کسی که میرود و آنطرف یک پوزیشن مناسب میگیرد دیگر بر نمیگردد. تربیت این آدمها حداقل سی سال زمان و زیرساخت لازم دارد.»
بعد از صحبتهایی مفصل درباره مسئله مهاجرت و فرار مغرها، او سوال میکند «من که خوشحال میشوم دوباره برجام احیا شود ولی فرض کنیم این اتفاق افتاد. منابعی که بعد برجام امضا میشود قرار است با مدیریت روحانیون و به قول آقای ظریف “میدان” به مصرف برسد؟ این اتفاقاتی که در کشور افتاده قابل جبران نیست و کسانی که مسئولیت دارند توانایی این را ندارند که اوضاع را درست کنند چون خودشان بخشی از مشکل هستند.»
■ یک آقای ۶۵ ساله میپرسد «کشوری را که آب ندارد چطور میشود درست کرد؟» او میگوید از ۱۲ سالگی کارکرده، از ۱۹ سالگی نانآور دو خانواده بوده است و اکنون نیز با اعتبار خودش برای هشت استادکار و هشت شاگرد شغل ایجاد کرده است. «کسی که فنی است، روزی بیست نفر زنگخور داشته که پنج نفرشان مشتری نقد بودهاند امروز وضعش طوری شده که روی موبایلش اسنپ و تپسی وصل کرده که وقتی مشتری نیست مسافرکشی کند. اگر این آخوندها کثافت نزده بودند به این مملکت، درآمد این آدم الان از درآمد یک دکتر بیشتر بود. منتها مردم نه پول دارند چیزی بخرند و نه پول دارند چیزی تعمیر کنند. جنسی که خودش یک و نیم میلیون بوده، الان فقط برد آن بدون دستمزد تعمیر، شده دو نیم میلیون. این اقتصاد چقدرش قرار درست شود؟» او ادامه میدهد: «سه سال پیش قیمت دلار زیر چهار هزار تومان بود الان نزدیک بیست و هشت است. در بازار فرض این است که حساب و کتاب آخر سالشان را با دلار ۳۵ هزار تومانی باید ببندند. حالا گیریم برگردند به برجام و دلار بشود ۲۵ تومان به فرض. مملکتی که آب ندارد، چطور میخواهد بکند با خودش؟ جوانی که شده چهل سالش و زن و بچه برای خودش درست نکرده چطور قرار است درست شود؟ خانه بود ۴۰۰ میلیون، ارث را تقسیم میکردند نفری ۱۰۰ تومان به هر کس میرسید، صد تومان هم وام و قرض، میشد خانه. یک خانه میشد چهار تا خانه، میشد دو تا خانه. الان خانه معمولی شده دو میلیارد. ارث تقسیم میکنند میشود نفری پانصد میلیون. یک و نیم میلیارد بقیهاش را چطور قرار است بگذارند رویش که بتوانند خانه بخرند؟ اینها را که میگویم، قوم و خویش خودم را دارم میبینیم. فکر نکن داستان دارم تعریف میکنم. آقای رئیسی آمده و آمریکا دوباره بر میگردد به برجام و نیم میلیارد قیمت خانه کم میشود. قیمت خانه ده برابر شده است. دستمزد کدام جوانی در این چهار سال ده برابر شده که بتواند خانه بخرد؟ با برجام قیمت دلار برگردد؟ آب بر میگردد؟ اعصاب مردم بر میگردد؟ جمعیتی که کم شده بر میگردد؟ عمری که رفته بر میگردد؟ این جوانهایی که رفتند معتاد شدند یا خودکشی کردند بر میگردند؟ این کشور اگر بخواهد درست بشود باید از چنگ آخوندها بیرون بیاید یکبار از اول ساخته شود. چیز درستکردنی باقی نمانده. هرچه بود را آخوندها خوردند و بردند.»
چرا به این وضع دچار شده ایم؟
آیا با وجود عاملهای ایجاد این وضع، جامعه درست میشود یا بدتر میشود؟
در جریان انقلاب گروهی بنام حزب الله با رهبری آقای خمینی و در رده بعدی کسانی چون بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای و آیت با بیرحمی، سرکوب و کشتار مردم شکل و قدرت گرفت و کشور را به این وضع دچار کرد. گرچه میان خودشان بر سر قدرت و ثروت ستیز در گرفت، ولی همچنان بخشی از آن گروه با رهبری آقای خامنه ای کشور را در اختیار دارند، تازه یک بار دیگر، خرده رقیبان داخلی را کنار زده اند.
بنابراین چه توقعی است که وضع خوب شود؟
گفتمان ملی با بهره گیری از همین گونه رسانه ها باید جریان یابد. برخی گروه ها مانند طرفداران استبداد محمدرضاشاهی و «پان …»ها به خود بیایند و برای همبستگی گفتگوی ملی بکوشند. هدف بنظر من باید ایجاد قانون اساسی پاسدارنده ی ایران و تأمین کننده حقوق شهروندی بی استثنا برای همه ایرانیان باشد.
با تأسف کسانی را نداریم که اعلام کنند هر روز تعطیل مردم بدون شعار وارد خیابانها شوند و حرکت کنند، تأکید میکنم بدون شعار. تا جنبش ملی شکل گیرد، بدون خشونت برای ایجاد چنان قانون اساسی که نوشتم.
بابکان / 03 November 2021