روزگار کرونایی و وضعیتی که برای مردم ایران رقم زده است بیشباهت به هر وضعیت تجربهشدهی دیگریست. باوجود اینکه واکسیناسیون در ایران سرعت گرفته است، میزان مرگومیر روزانه از ابتلا به بیماری کرونا هنوز بالاست و ناامیدی عمومی نسبت به واکسیناسیون در سطح جامعه موج میزند. اطمینان به برنامه واکسیناسیون بهنظر حقی است که به دلیل سوء مدیریت بحران کرونا در ایران از شهروندان سلب شده است.
هانا شریف در این گزارش میدانی که در روزهای اوج مرگ و میر بر اثر کرونا در ایران تهیه شده، در گفتوگو با شهروندان ایرانی حس و حالشان را از این ایام و مرگهای مکرر بازتاب داده است.
محمد از خراسان: روزانه بیش از هفتصد نفر مرگ
محمد که نوازنده تنبور است و اهل خراسان میگوید: «حکومت ایران دستآخر این جغرافیا را تبدیل به گورستانی جمعی میکند.»
او معتقد است: «حتی تخیلیترین رمانها و کتابهای تاریخ اندیشه بشر نمیتوانست چنین روزی را پیشبینی کند که جمعیت هشتاد میلیونی یک کشور روزانه بیش از هفتصد نفر در آمار رسمی مرگ براثر جهالت ناشی از مقابله با ورود واکسن را به خود ببیند. نه ژوزه ساراماگو در کوری و نه جورج اورول در ۱۹۸۴ نمیتوانستند این میزان جهالت را تصویر کنند.»
تصور مردم درباره آینده بسیار مبهم است. آنها روزنهای ندارند و از سویی عدم مراعات شهروندان را هم تشدیدکننده وضعیت فعلی میدانند.
شهروندی در توییتر: آمار مرگومیر صادقانه نیست
شهروندی در توییتر خود نوشته است: «او بااینکه میداند کرونا دارد و هنوز دوره نقاهت چهارده روزهاش تمام نشده به آرایشگاه رفته چون از قبل وقت داشته و سر آرایشگرش برای جابجایی وقت شلوغ بوده. او فامیل ما نیست، او یک گاو است.»
وقتی از این شهروند درباره این موضوع بیشتر میپرسیم میگوید: «اینکه هنوز عدهای از شهروندان باوجود وضعیت وخیم در حال انکار وضعیت هستند ناشی از انکار و پنهانکاریای است که حکومت در مواجهه با مردم در پیشگرفته است.»
این آمار مرگومیر که هیچ معلوم نیست صادقانه باشد و در افواه اینگونه پیچیده که آمار اصلی تا هفت برابر آمار رسمیست، باید زنگ خطری جدی برای هر شهروند باشد اما نیست؛ چون حکومت از هر مجرایی استفاده میکند تا وضعیت را عادی جلوه دهد.
برای عادی جلوهدادن نبود امکان واکسیناسیون عمومی آنهم در شرایطی که اغلب کشورها حتی کشورهای همسایه مثل ترکیه و ارمنستان به سرعت جمعیت را واکسینه کردند حکومت میزان مخاطرهآمیز بودن وضعیت را برای مردم بهاندازه کافی روشن نمیکند و اینگونه است که یک نفر بااینکه هنوز دوره نقاهتش بهپایان نرسیده به مکان عمومی مثل آرایشگاه میرود.
لنا دختری پانزده ساله: این وضعیت حاصل فقدان آموزش و فرهنگسازی
«همهچیز میتواند شبیه به انیمیشن وال-ای رقم بخورد؛ این بار بهجای کرهی زمین، ایران خالی از سکنه شود و جغرافیایی که میلیونها سال بستر زیست چندصدهزار نوع گونه گیاهی، جانوری و… را فراهم ساخته بود تبدیل به گورستانی بزرگ شود.» این تصور لناست، دختر پانزدهسالهای که در مدارس طبیعت تحصیل میکند و معتقد است این وضعیت امروز ایران حاصل نوع زیستیست که حکومت معاصر ایران با فقدان آموزش و فرهنگسازی رقم زده است.
لنا میگوید خودش را دنبالهرو گرتا تونبرگ در مقابله با سیستم سرمایهداری و نئولیبرال میداند و هماکنون حکومت جمهوری اسلامی را پیروی جریان جهانی نئولیبرال تلقی میکند.
یک داروساز: ابتلا به قارچ سیاه زیاد شده
از سوی دیگر وضعیت دارویی نیز مردم را به عجز رسانده است، گویی مسائلی که با آن دستوپنجه نرم میکنند یکی دوتا نیست. مهدیس داروساز است و در داروخانه مطرحی در مرکز تهران مشغول به کار است. او میگوید: «آمار ابتلا به قارچ سیاه در پی ابتلا به کووید خیلی زیاد شده و ما برای بیمارانی که مبتلا میشوند نیاز مبرم به ویال Ambisome داریم که اغلب در داروخانهها موجود نیست و در بازار آزاد ناصرخسرو باقیمت نجومی به فروش میرسد.»
در هفته اخیر شاهد بودم که بیمارانی با نیاز مبرم به این دارو جان داده اند. او نیز معتقد است شیوع قارچ سیاه در پی ابتلا به کرونا وضعیت را وحشتناکتر از گذشته کرده است.
مادری باردار: حکومت اعتماد را از شهروندان سلب کرده
فائزه در چهل و چند سالگی برای اولین بار باردار شده و همزمان به کرونای سختی مبتلا شده است و در بخش کرونای بیمارستانی در تهران بستری است؛ ریههایش درگیر شده و بهشدت نگران جنینیست که حمل میکند. او میگوید: «وضعیت چنان وخیم است که دلم میخواست همهچیز منجمد میشد تا دو هفته و هیچکس از جایش تکان نمیخورد تا ریشه این ویروس کنده میشد.»
او دل پری از وضعیت نابسامان واکسیناسیون دارد و میگوید: «همینکه خیلیها ظن به این دارند که واکسنهایی که تزریق میشود آب مقطر است یعنی حکومت هر امکان اعتمادی را از شهروندان سلب کرده است.»
کارگر یک کافه: سوء ظن
بهنظر میرسد پنهانکاری حکومت در اطلاعرسانی و توزیع واکسیناسیون مردم را حسابی به شک انداخته است. مهسا جوان است و در یکی از کافههای معروف تهران کار میکند. او چند روز پیش ویدیویی از تئوری توطئه ها درباره این که این واکسنها مرگ جمعی را در سالهای آینده رقم خواهد زد منتشر کرده بود؛ ویدیویی که شامل صحبتهای چند کارشناس حوزه سلامت در امریکا بود.
او میگوید: «آخرالزمان اصلی هنوز راه نیفتاده و این روزهای خوب ماست». او بر اساس آن ویدیوی تئوری توطئه میگوید حکومتها بعد از واکسیناسیون سراسری مردم دنیا در پی ساختن گورهای جمعی هستند تا جمعیتی که بر اثر واکسیناسیون و نیرنگی که در ساخت آن وجود داشته میمیرند را دفن کنند. این البته تفکری داییجان ناپلئونی و کذب است اما مهسا یقین دارد ویروس کرونا خود یک نیرنگ از سوی قدرتهای جهانی است و واکسنزدن برای ایمنی در برابر آن نیز نیرنگ بزرگتری از جانب فرمانداران دنیای نو است.
میلاد در قزوین: کپسول اکسیژن بهسختی پیدا میشود
شرایط وخیم تنها مختص پایتخت نیست و در شهرستانها گویی وضع وخیمتری حاکم است. میلاد درس و مشقش را در اروپا ول کرده و به ایران بازگشته تا از خانوادهاش که همه با هم درگیر کووید شدهاند نگهداری و مراقبت کند. او در همین مدت کوتاه مادربزرگش را بر اثر ابتلا به کرونا از دست داده و پدر و مادرش هر دو در بیمارستان بستری هستند.
میلاد میگوید: «در قزوین ما حتی برای پیدا کردن قرص ویتامین سی هم مشکل داریم و واقعاً امکانات حداقل است، بماند که برای بستریکردن هر یک از اعضای خانواده در بیمارستان با زجر و سختی روبهرو بودیم و آنها در حال جان دادن بودند و هیچ کاری از من ساخته نبود، حتی کپسول اکسیژن بهسختی پیدا میشد و برای یک سیتیاسکن ساده باید ساعتها منتظر میماندیم. این وضعیت تماماً محصول ناکارآمدی سیاستمدارانیست که بهسبب بازی قدرت حاضر نشدند بهترین واکسنها را به ایران بیاورند و من شاهدم که در شهرم قزوین فوج فوج آدمها با این بیماری درگیر میشوند و هیچ امکانات پزشکی مناسبی برای درمانشان وجود ندارد.»
میلاد در پایان این تجربه را با آنچه که در اروپا دیده مقایسه میکند: «در فرانسه دولت با برنامهریزی و بهکارگیری حداکثر توان برای مدیریت بحران آمار ابتلا را به حداقل رساند و سپس با واکسیناسیون سریع توانست جلوی مرگ بیشتر را بگیرد و فشار و سختی را به شهروندان تحمیل نکرد اما اینجا مدام شهروندان را مسبب وضعیت جلوه میدهند. گرچه مراسمهای مذهبی مثل هیئتهای محرم که بازار داغی هم امسال داشت که البته مسبب جلوگیرینشدن از آن حکومت بود، قطعاً نقش جدیای در شیوع و ابتلای بیشتر بیماری داشت اما اینکه مردم سفر میروند یا مهمانی برگزار میکنند یا در محرم مراسم میگیرند همه از سر سیاست کثیف حکومت برای مقصرنشاندادن مردم بجای پذیرش مسئولیت خودش است.»
مطهره پرستاری در مازندران: مردم بازیچه رقابتهای سیاسی
وضعیت حاکم و ورود ناگهانی واکسن پس از روی کار آمدن دولت رییسی (عضو هیأت مرگ) مردم را به این یقین رسانده که جان آنها بازیچه رقابتهای سیاسی دولتهاست. مطهره چهل ساله است و اهل مازندران. او پرستار است و میگوید شاهد از دسترفتن جان همکارانش در این ماهها بوده و حتی پس از واکسیناسیون نیز وضعیت بهتر نشده است.
او شاهد از دسترفتن روزانه حداقل سهنفر در بیمارستان کوچکی که در بهشهر در آن مشغول بهکار است در این روزهاست و وضعیت را بسیار اسفبار توصیف میکند. اما این همه ماجرا نیست. او میگوید: «قطعاً آمار رسمی مخدوش است و آمار کشتهشدگان بیش از روزانه هفتصد نفر است».
رضا: به واکسنها اطمینان ندارم
آنچه در گفتوگو با شهروندان بیش از هرچیز به چشم میآید موج شک و شبههای است که به حکومت دارند و حتی اطمینانشان را از وضعیت واکسیناسیون سلب کرده است.
رضا بیستوپنج ساله است و جنوب شهر تهران زندگی میکند. او میگوید با این که امکان تزریق واکسن بهخاطر سربازی را داشته این کار را نکرده چون ابداً به واکسنهایی که وارد شده اطمینان ندارد. او با بازگو کردن یک تئوری توطئه کذب دیگر میگوید شنیده که چینیها میتوانند با این واکسنها و ریزذرات موجود در آن بهواسطهی ماهوارههایی که در مدار زمین قرار دادهاند بشر آینده را کنترل کنند و بر خلقوخوی او اثر مستقیم بگذارند.
با این حال او نگران است که مادر و پدر مسنش را بهخاطر رفتوآمد و حضور در پادگان مبتلا کند.
هزینههای هربار ابتلا به کرونا بیست میلیون تومان
شهلا چهل و پنج ساله است و ساکن کرمانشاه. او میگوید با اینکه برای تزریق واکسن میخواسته به ارمنستان برود اما بهخاطر هزینههای زیاد نتوانسته و تابهحال دوبار به کرونا مبتلا شده و دوران سختی را با بستری در بیمارستان پشت سر گذاشته. او میگوید پس از دومین ابتلا ریزش موی شدید و ضعف جسمانی بارزی پیدا کرده و مسبب وضعیت خودش را نابسامانی سیستم بهداشت و درمان میداند.
او میگوید هزینههای هربار ابتلایش حدود بیست میلیون تومان شده که بیمه تقریباً هیچیک از هزینههای آن را پوشش نمیدهد. همزمان با او مادر و مادربزرگش هم مبتلا شدند که مادربزرگش را به همین علت از دست داده و حالا هم سوگوار است و هم نقاهت سختی دارد. بارزترین چیزی که پس از پشت سر گذاشتن خود بیماری برای او اتفاق افتاده خشمی فورانشده است که نمیداند باید با آن چه کار کند؛ خشمی معطوف به نابسامانی اداره وضعیت که زندگی را برایش شبیه جهنم ساخته است.
آنچه در گفتوگو با شهروندان مشهود است موج ناامیدی فورانشدهای است که نمیدانند با آنچه باید کرد. اغلب آنان مسبب این ناامیدی را متولیان بهداشت و درمان و بیش از همه سیاستمدارانی میدانند که ورود واکسن را با تعلل مواجه کرده و مدیریت بحران را ناممکن ساختند. آنها مستأصلاند و چیز زیادی نمیخواهند، خواست آنان این است که پرپرشدن عزیزانشان را زیر دستگاههای ونتیلاتور نبینند و بتوانند امیدی به آینده و فردا داشته باشند، اگر امروز زندگی از آنها ربوده نشود.