واکنش‌ها نه به خودِ فیلمِ «قهرمان» بلکه به حواشیِ آن دیگربار نشان داد که در میانِ ما ایرانیان کمابیش همه چیز سیاست‌زده شده است. یعنی هرچیزی را از دریچه‌ی ارتباطش با سیاست و به‌ویژه ارتباطش با نظام جمهوری اسلامی می‌بینیم و بررسی می‌کنیم. ما درباره‌ی هر ‌پدیده‌ای نه با نگاهی واقع‌بین و نه حتا با نگاهی آرمان‌گرا بلکه با نگاهی سیاست‌زده گفت‌وگو می‌کنیم. در این نوشته این سیاست‌زدگی را در ارتباط با انگاره‌ی این روزها پرکاربردِ «ابتذال شرّ» واکاوی می‌کنم و نشان می‌دهم که منطقی که در پشت این نگاه قرار دارد منطقی مبهم و خودسرانه است که به تنوع و فردیت آسیب می‌زند.

سیاست‌زدگیِ همه چیز

در واکنش به وضعِ موجود (status que)، تنها راهی که پیشارویِ بسیاری از ما هست نقد (critique) و گفت‌وگو (dialogue) است. در حقیقت تأکید بر نقد و گفت‌وگو راهی است که بسیاری از ما برای پیشگیری از خشونت و گسست در پیش می‌گیریم. اما وضعِ موجود درمورد جامعه‌ی ایران باعث شده که نقد و گفت‌وگو خود به پدیده‌‌هایی پرسش‌انگیز و پژوهیدنی تبدیل شوند. بیش از همه، نبودِ آزادیِ بیان در داخل ایران و جنگ رسانه‌ایِ شدید درمورد ایران در پهنه‌ی جهانی به چنین وضعی دامن زده‌اند. کوچک‌ترین ‌رخدادی و کم‌اهمیت‌ترین کنشی فردی در چارچوبی تنگ و سیاست‌زده گذاشته و بحث می‌شود. کنش‌های فردی و شخصی دیگر چندان هم شخصی و فردی قلمداد نمی‌شوند بلکه هرچه شخصی و فردی است چندان دیده می‌شود که انگار نقشی اجتماعی و سیاسی دارد. رخدادها و کنش‌ها به‌خودی‌خود دیده نمی‌شوند و تبیین نمی‌شوند بلکه به هر چیزی معنایی سیاسی اطلاق می‌شود.

نمونه‌ای از سیاست‌زدگیِ همه چیز را اخیراً در واکنش به حواشیِ فیلم «قهرمان» ساخته‌ی اصغر فرهادی دیدیم. پس از آنکه «قهرمان» جایزه‌ی بزرگ جشنواره کن را برد، فرهادی آماجِ تازش‌ها قرار گرفت—که چرا در جایگاهی که برای سخن گفتن به دست آورده بود از وضعیت ایران چیزی نگفت، که چرا جمهوری اسلامی را نقد نکرد، که چرا بازیگرانی را به کار گرفته که سابقه‌ی همکاری با نهادهای حکومتی دارند، و چرا فیلمی ساخته که وضعیت جامعه‌ی ایران—وضعیتی فلاکت‌زده و تیره و تار—را بازتاب نمی‌دهد. تازش‌ها به خودِ فرهادی محدود نماند بلکه حتا نوع پوششِ دخترش سارینا فرهادی هم آماجِ تازش قرار گرفت، چراکه برخی آن را مهر تأییدی بر حجاب اجباری در ایران قلمداد کردند.

در این سیاست‌زدگیِ همه چیز، گویی یک دیو سیاه و پلید هست که همان نظام جمهوری اسلامی است؛ هرکس باید از آن دیو پلید تبری جوید و حداکثر فاصله را از آن بگیرد و نه‌تنها هیچ نسبتی با آن نداشته باشد بلکه از هر فرصتی بهره جوید تا با آن دیو مقابله کند. از این گذشته، سیاست‌زدگیِ همه چیز به هیچ روی با امیدواری سرِ سازگاری ندارد. باید همه چیز را تیره و تار نشان داد و هیچ روزنه‌ی امیدی نباید ترسیم کرد. این کار اما به نظام جمهوری اسلامی محدود نمی‌شود و دامنِ خودِ ایران را هم می‌گیرد؛ از آنجا که در حال حاضر ایران را نظام جمهوری اسلامی اداره می‌کند پس هیچ سخن مثبتی درباره‌ی ایران نباید گفت بلکه ایران را باید سراسر تباهی و فساد و سیاهی نشان داد. وقتی نگاه چنان سیاست‌زده باشد البته طبیعی است که گمان رود هر سخن مثبتی که درباره‌ی ایران گفته شود به سود نظام جمهوری اسلامی خواهد بود.

پیش‌پاافتادگیِ شرّ

معمولاً نگاه سیاست‌زده- وقتی مستدل می‌‌نماید -بر انگاره‌ی «ابتذال شرّ» یا «پیش‌پاافتادگیِ شرّ» استوار می‌شود، انگاره‌ای که هانا آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» طرح می‌کند. منظور آرنت از این انگاره این است که شرّهای بزرگی که به دست انسان روی می‌دهند در پیِ عادی شدن یا به‌هنجار شدنِ شرّ روی می‌دهد. به عبارت دیگر، انسان‌ها به‌خودیِ‌خود شرّ نیستند، هیولاصفت یا بیمار روانی نیستند، بلکه سازوکاری که بر زندگی‌شان حاکم می‌شود باعث می‌شود در همکاری با همدیگر شرّهای بزرگ را رقم بزنند. برای مثال، در نظر آرنت، هولوکاست را انسان‌هایی رقم زدند که فکر می‌کردند دارند کارشان و وظیفه‌شان را به نحو احسن انجام می‌دهند، و نه کسانی که در حقیقت کورمغز و نژادپرست بودند یا خصومتی با یهودیان داشتند، چنان‌که آیشمن که افسر نازی بود در دادگاه می‌گوید که شخصاً هیچ خصومتی با یهودیان نداشته است و صرفاً دستورهای پیشوا را اجرا کرده است. چنان‌که آرنت می‌گوید، حتا شوراهای یهودی در پیِ انجام وظیفه با نازی‌ها همکاری می‌کردند و آمارِ یهودیان را به آنها می‌دادند.

در پاسخ به این پرسش که چرا بازیگرانی را به کار گرفته که با پروژه‌های حکومتی همکاری کرده‌اند، فرهادی می‌گوید «من در واقع بازیگر را بازیگر می‌دونم. بازیگر می‌ره سر یک فیلم بهش یه نقشی می‌دن سعی می‌کنه اون نقش را به به‌ترین شکل اجرا کنه». در واکنش به این پاسخ، محمد رسول‌اف با ارجاع به انگاره‌ی «ابتذال شرّ» می‌گوید:

واکنشِ رسول‌اف در اینجا از این جهت مهم است که مشکلی عمومی را نشان می‌دهد، مشکلی که هر ایرانی را درگیر می‌کند، مشکلِ نسبت با وضع موجود و اینکه سوژه‌ی نقاد از کدام جایگاه باید این نسبت را نقد کند.

پاسخی که فرهادی می‌دهد سازمایه‌هایی در خود دارد که عجیب نیست اگر بی‌درنگ انگاره‌ی آرنتی را به یاد ‌آورَد: بازیگر صرفاً بازیگر است و می‌کوشد وظیفه‌اش را به به‌ترین نحو انجام دهد. رسول‌اف نیز درست بر همین نکته انگشت می‌گذارد. اگر یک نهاد حکومتی بخواهد فیلمی بسازد و از این راه حکومت را تطهیر ‌کند آنگاه بازیگر نباید بگوید من صرفاً یک بازیگرم پس نقش را می‌گیرم و به به‌ترین نحو آن را انجام می‌دهم. پس سخن رسول‌اف در نخستین نگاه خردپسندانه می‌نماید. در نگاهی نزدیک‌تر اما به نظر می‌رسد پیوند برقرار کردن میان سخن فرهادی و انگاره‌ی «ابتذال شرّ» پی‌آوردِ نوعی نگاهِ افراطی باشد. افراطی از این جهت که هیچ مرز مشخصی نیست که نشان دهد تا کجا می‌توان چنان متر و معیاری را به کار بست. تو گویی انگاره‌ی «ابتذال شرّ» برای ما یک تخت پروکروستس می‌سازد که قامتِ هر ایرانی باید به اندازه‌ی آن باشد وگرنه باید بریده یا کشیده شود. و البته هرکس ممکن است کوچک‌ترین کنشِ فردی و شخصی را از این نگاه ببیند. چنان‌که دیدیم، حتا پوشش ساده‌ی سارینا فرهادی نیز با همین معیار سنجیده شد. با این منطق چه بسا کسانی حتا از این نیز فراتر روند و پوشش زنان در داخل ایران را نیز همنوایی با شرّ قلمداد کنند.

به هر روی کسی که بر ‌پایه‌ی منطق «سیاه و سفید» سخن می‌راند و معتقد است جای میانه و وسطی وجود ندارد (این منطق را برای مثال در سخنان بهمن قبادی (در اینجا) در واکنش به حواشیِ «قهرمان» می‌توان یافت) باید نشان دهد که چنین منطقی تا کجا روا است. و چه کسی از چه نقطه‌نظری مجاز است چنان منطقی را به کار گیرد. برای نمونه، وقتی می‌گوییم فرهادی اگر از تریبون بین‌المللی سخن از ستم‌های حکومتی نگوید با شرّ همراهی کرده است آیا انتظار داریم او از تحریم‌های ستمگرانه نیز سخنی بگوید؟ آیا اینکه چنین نکرده است مصداق همنوایی با شرّ نیست؟ بدین‌سان منطقی که بر پایه‌ی انگاره‌ی «ابتذال شرّ» در این روزها در گفت‌وگوهای برخی از ایرانیان دیده می‌شود منطق روشنی نیست. عجیب نیست که حاکمیت در ایران نیز خود از همین منطق بهره می‌گیرد و انتظار دارد همگان در همنوایی با او ضدیت خود را با جز-او (غیرخودی‌ها) به‌عیان نشان دهند.

گذشته از این اما آنچه در این نوشته برای نگارنده اهمیت دارد این نکته است که چنین منطقی با تنوع و فردیت سازگاری ندارد. جامعه‌ی ایران در حال حاضر طیفی رنگارنگ از دیدگاه‌ها و سوژه‌ها را در بر می‌گیرد، طیفی رنگارنگ از فردیت‌ها. تا جایی که پای شرّ در میان است، بسیاری از ایرانیان ناچارند جایگاه خود را چونان یک سوژه نه صرفاً در قبال یک شرّ مشخص بلکه در میان شرّهای گوناگون بیابند، میان شرّهای بین‌المللی که در رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی به بار می‌آیند و شرّهای داخلی که حاکمیت ناکارآمد به بار می‌آورد. در چنین وضعی، انگاره‌ی «ابتذال شرّ» می‌تواند چونان چارچوبی از پیش تعیین‌شده به فردیت و تنوع آسیب بزند. هر کنشی فردی و شخصی، که حتا ممکن است به‌ جای خود پیشروانه و رهایی‌بخش باشد، با نگاهی سیاست‌زده نگریسته می‌شود. فردیت از آن کنش زدوده می‌شود، گویی فرد نباید از خود هیچ‌گونه خودآیینی داشته باشد بلکه باید خود را با چارچوب‌هایی که از پیش تعیین شده هماهنگ کند، چارچوب‌هایی که خود معمولاً ساخته و پرداخته‌ی جنگ‌های رسانه‌ای هستند.