برای سال ۱۳۹۲، ۲۱۶ هزار نفر داوطلب شرکت در آزمون دوره دکترای نیمه متمرکز سراسری شدند (۱۸ اسفندماه ۱۳۹۲). در نخستین آزمون دکترای نیمه متمرکز در سال ۱۳۹۰، ۱۲۷ هزار و ۳۵۳ نفر و در دومین آزمون که در سال ۹۱ برگزار شد ۱۷۸ هزار و ۴۲۷ داوطلب شرکت کردند (۳۵ درصد افزایش نسبت به سال ۹۰).

azmoon

زنان در این سال‌ها حدود ۴۰ درصد شرکت‌کنندگان را تشکیل داده‌اند. تعداد شرکت‌کنندگان در آزمون دکترای سال ۱۳۹۲ دانشگاه آزاد نیز با افزایش ۶۲ درصدی نسبت به سال قبل به ۶۵ هزار نفر افزایش یافت. این دانشگاه تنها حدود دوهزار نفر را می‌پذیرد. تعداد پذیرفته‌شدگان در دانشگاه‌های دولتی در سال‌های ۹۰ و ۹۱ به ترتیب پنج‌هزار و ششصد و ۱۰ هزار و ۱۸۲ نفر بوده است. (پنجم تیرماه ۱۳۹۱)

از مشکلات مربوط به اصل و اساس این آزمون‌ها (که در هیچ کجای دنیا برای دوره‌ دکترا آزمون سراسری برگزار نمی‌شود و انتخاب دانشجو را به بخش دانشگاهی مربوطه واگذار می‌کنند) و نحوه‌ برگزاری آنها (برگزاری غیر استاندارد، نحوه نادرست طرح و چینش سئوالات، عدم اعلام ظرفیت پذیرش دانشجو قبل از امتحان، عدم اعلام به موقع منابع آزمون، تغییر مدام سهم آزمون، نمرات دوره‌های قبل و مصاحبه در پذیرش، اعلام تا ده برابر ظرفیت منتخبان برای مصاحبه) که بگذریم، چرا اینهمه شور و شوق برای کسب مدرک دکترا در کشور وجود دارد با آن که این مدرک، فقط به کار تدریس در دانشگاه و کار در مراکز پژوهشی می‌آید؟

سه توضیح برای این میزان شرکت کننده وجود دارد:

دانشگاه‌های کشور حتی برای پذیرفته‌شدگان نیز نمی‌توانند امکانات فوق را تامین کنند، چه برسد به صدهاهزار متقاضی دوره‌های دکترا. از این رو نمی‌توان از دانشجویان دوره‌ دکترا در ایران انتظار داشت که در حد استانداردهای بین‌المللی عمل کنند.

کمال‌گرایی

در دنیای امروز رساله‌ دکترا قرار است ایده‌ای باشد که در یک دوره‌ پژوهشی محور کار قرار بگیرد و چیزی به دانش بشری اضافه کند.

طبعاً نوشتن چنین رساله‌ای بعد از فرا گرفتن روش تحقیق و تدقیق بیشتر در جزئیات هر یک از زیر شاخه‌های علم، باید هدف صدها هزار داوطلبی باشد که در این آزمون شرکت کرده‌اند. فرض کنیم که همه‌ ۲۱۶ هزار شرکت‌کننده در آزمون دکترای سال ۹۲ خورشیدی چنین هدفی داشته باشند (که البته فرض دور از واقعیتی است)، آیا در عالم واقع امکان چنین چیزی در ایران امروز وجود دارد؟ آیا استادان کافی با برنامه‌ تحقیقاتی لازم برای جذب این دانشجویان به حلقه‌های مطالعاتی خود وجود دارند؟ آیا دانشگاه‌ها، آزمایشگاه و فضا و امکانات لازم برای انجام این کار را دارند؟ آیا دانشجویی که در دوره‌ دکترا تحصیل می‌کند، می‌تواند در ایران دانشجوی تمام وقت باشد و وقت خود را صرف تحصیل و پژوهش کند؟ آیا دولت جمهوری اسلامی زندگی دانشجویان دوره‌ دکترا را برای انجام وظایف محوله تامین می‌کند؟ چند درصد از دانشجویان (یا خانواده‌های آنها) امکان مالی تامین هزینه‌های تحصیل و زندگی خود (یا فرزندانشان) را دارند؟

پاسخ به همه‌ پرسش‌های فوق منفی است. دانشگاه‌های کشور حتی برای پذیرفته‌شدگان نیز نمی‌توانند امکانات فوق را تامین کنند چه برسد به صدهاهزار متقاضی دوره‌های دکترا. از این رو نمی‌توان از دانشجویان دوره‌ دکترا در ایران انتظار داشت که در حد استانداردهای بین‌المللی عمل کنند. اگر چنین است، دیگر گذراندن دوره‌های دکترا با همه‌ صرف وقت و هزینه‌ای که برای آنها صورت می‌گیرد با کمال‌گرایی همخوانی چندانی نخواهد داشت. حتی بازده‌های پایین نیز از این دوره‌ها در ایران قابل انتظار نیست. تحصیل ممکن است برای گروهی از دانشجویان فی‌نفسه یک ارزش باشد، اما وقتی لوازم و امکانات آن فراهم نباشد افرادی به این درجه نائل خواهند شد که خود بهتر از همه می‌دانند صلاحیت آن را ندارند.

 حتی در کشورهای توسعه یافته که امکانات بسیاری برای تامین هزینه‌های تحصیل و زندگی در دوره‌های عالی وجود دارد بسیاری این رنج را بر خود تحمیل نمی‌کنند که هفت روز هفته و روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت وقت خود را برای کاری صرف کنند که درآمد آن در حد متوسط جامعه است، اگر بتوان به سرعت و سادگی شغلی پیدا کرد که هر روز سخت تر و سخت تر می‌شود. در کنار این وظایف دستیاری آموزشی و پژوهشی را نیز اضافه کنید که در بسیاری از دانشگاه‌ها یک روال برای کسب منابع است. آیا دانشجوی ایرانی دوره دکترا حتی در همین موقعیت احساسی نیز می‌تواند خود را قرار دهد؟

منزلت‌گرایی

بی ارزش یا کم ارزش شدن مدرک کارشناسی (با وجود میلیون‌ها فارغ‌التحصیل در این مقطع) برای کسب شغل و نیز کسب منزلت اجتماعی (نامزدی در انتخابات، ازدواج، دسترسی به حلقه‌های قدرت و ثروت) می‌تواند انگیزه‌ بسیاری از افراد برای ورود به دوره‌های دکترا باشد.

 بسیاری که نمی‌توانند با مدرک کارشناسی در ایران کار پیدا کنند فکر می‌کنند که بهترین کار به جای بیکاری خواندن درس است. مدارک بالاتر حتی اگر به کسب شغل متناسب و پردرآمدتر منجر نشود حداقل منزلت اجتماعی افراد را بالا می‌برد.

آیا استادان کافی با برنامه‌ تحقیقاتی لازم برای جذب این دانشجویان به حلقه‌های مطالعاتی خود وجود دارند؟ آیا دانشگاه‌ها، آزمایشگاه و فضا و امکانات لازم برای انجام این کار را دارند؟ آیا دانشجویی که در دوره‌ دکترا تحصیل می‌کند، می‌تواند در ایران دانشجوی تمام وقت باشد و وقت خود را صرف تحصیل و پژوهش کند؟

نتیجه‌ این طرز تلقی به علاوه‌ تاثیر مدارک بر ارتقای شغلی موجب نوعی مدرک‌گرایی در کشور شده است. مدرک‌گرایی که می‌تواند تاثیرات مثبتی مثل افزایش تعداد دانشجویان و بسط و گسترش علم در جامعه باشد در ایران تنها موجب نوعی مسابقه برای کسب مدرک به هر طریق ممکن (ازجمله جعل مدرک یا تاسیس دانشگاه‌های بی‌کیفیت و القاب و عناوین مضر برای قدرتمندان) شده است. سیل انبوه مدارک داده شده هر روز منزلت عناوین مربوط به تحصیلات را پایین‌تر و پایین‌تر آورده است.

منفعت گرایی

دلیل دیگر برای روی آوردن به تحصیلات عالی منافع عمومی و فردی ناشی از اینگونه تحصیلات است؛ اما آیا عرضه‌ بیش از حد فارغ‌التحصیلان دکترا به جامعه غیر از پاسخ به عطش مدرک‌گرایی کارکرد دیگری داشته است؟ آیا بازار کار ایران در سال‌های اخیر با کمبود فارغ‌التحصیل دوره‌ دکترا مواجه است؟ آیا صنعت و کشاورزی ایران دارای مراکز تحقیقاتی‌ای هستند که این فارغ‌التحصیلان را جذب کنند؟ فراتر از این، چند درصد از این خیل عظیم دانشجویان فارغ‌التحصیل می‌شوند؟ به طور متوسط در چند سال؟

دلیلی که برای ادامه‌ تحصیلات در ایران علاوه بر منزلت اجتماعی و منافع عمومی آورده می‌شود بالاتر بودن درآمد افراد با تحصیلات بالاتر است (به‌طور متوسط)، اما آیا آن درآمد بیشتر با هزینه‌هایی که فرد در دوره‌ تحصیل دارد (بالاخص اگر خود این هزینه را بپردازد) و هزینه‌ سال‌های از دست رفته (که در آن دوره فرد می‌توانسته کار کند و درآمد داشته باشد) قابل مقایسه است یا خیر؟ همچنین ما نمی‌دانیم چند درصد از ورودی‌ها می‌توانند درس خود را تمام کنند.

غیر از منافع، به مضار این مسابقات که تا دهه‌ سوم عمر افراد بسط می‌یابند نیز می‌توان فکر کرد. دانش‌آموزان و دانشجویان ایرانی از وقتی که خود را باز می‌یابند همیشه در فشار روانی و عصبی امتحان‌هایی هستند که در زندگی آنها نقش تعیین‌کننده دارند؛ از کنکور ورودی به دانشگاه‌ها تا کنکور کارشناسی ارشد و بعد کنکور دوره‌ دکترا. حتی استخدام در آموزش و پرورش یا دیگر دستگاه‌های دولتی با نوعی امتحان کتبی غیر از گزینش ایدئولوژیک گره خورده است.

***

با در نظر گرفتن مشکلاتی که هر سه دلیل در بافت و سیاق جامعه و آموزش عالی در ایران دارند، دوره‌های دکترا به طور کلی و در همه‌ شهرها و دانشگاه‌ها صرفا متوجه پاسخگویی به نیاز منزلت اجتماعی در برخی اقشار بوده است. تنها در رشته‌هایی معدود که استادان مجرب و دارای برنامه‌ پژوهشی وجود دارد (و تعداد آنها در ایران بسیار اندک است) داشتن دوره‌های دکترا قابل توجیه است. برگزاری دوره‌های دکترا برای دانشگاه‌های ایران صرفاً ابزاری برای کسب بودجه‌ بیشتر و برای دانشجویان عمدتاً مجرایی برای به تاخیر انداختن تلاش برای پیدا کردن کار (مرد یا زن) و سربازی (برای مردان) بوده است.