شبنم زنی ۳۱ ساله است به عنوان پناهجو در شهر اسکی شهیر ترکیه زندگی می‌کند. شوهرش او و فرزند یک‌ساله‌اش را پس از اینکه بارها مورد خشونت و آزار قرار داد، رها کرد و رفت. می‌گوید: «آنقدر من و این بچه بی‌گناه را کتک زد تا خودش خسته شد و رفت و من در تمام این مدت نه کسی داشتم که به او پناه بیاورم و نه می‌دانستم جایی هست که می‌توانم به آنجا مراجعه کنم.»

غزاله مجرد و ۳۴ ساله است، به خاطر فعالیت‌های هنری و موسیقی در ایران تحت تعقیب قرار گرفت و مجبور شد در ترکیه پناهجو شود. می‌گوید برای تامین مخارج زندگی در ترکیه مجبور شده تن به کارهای سیاه مثل نظافت و ظرفشویی بدهد و بارها در محیط کار مورد آزار جنسی قرار گرفته اما نتوانسته از حقوق خود دفاع کند. 

مونا زنی ۵۳ ساله پناهجوی ایرانی ساکن شهر دنیزلی ترکیه و صاحب سه فرزند دختر است. دیابت، فشار خون و ناراحتی کلیه دارد سرپرست خانواده است و در حالیکه  هیچ کمکی از سازمان ملل دریافت نمی‌کند حتی برای تامین مخارج عادی زندگی به تنگنا افتاده است.

رها یک زن ترنس ۲۸ ساله و ساکن شهر اسپارتا است. می‌گوید: «وقتی خانواده‌ام من را طرد کردند تصورم این بود که می‌توانم به کشوری دیگر بیایم تا بتوانم خودِ واقعی‌ام را زندگی کنم، غافل از اینکه اینجا با عمیق‌ترین و دردناک‌ترین تحقیرها و توهین‌ها روبه‌رو خواهم شد.»

شبنم، غزاله، مونا و رها چهار زن پناهجوی ایرانی در ترکیه هستند و نمونه‌ای از هزاران زن پناهجوی ایرانی که در کشورهایی مثل ترکیه و یونان، از شرایط نابه‌سامان، نا امنی، خشونت خانگی و آزارهای اجتماعی رنج می‌برند. بسیاری از زنان پناهجو به دلیل از دست دادن شبکه‌های حمایتی خود در غربت، ندانستن زبان کشور میزبان، ناآشنایی با حقوق خود و مشکلات فزاینده‌ای از قبیل اشتغال و امرار معاش در ترکیه دچار مشکلات عدیده‌ای شده‌اند و در حالی‌که دسترسی به نهادهای حمایتی ندارند از سوی سازمان ملل نیز مورد حمایت قرار نمی‌گیرند. 

رنج پناهجویی و خشونت خانگی

«هنوز مادر و پدرم نمی‌دانند که او رفته و هیچکس خبر ندارد که حتی حاضر نشد برای بچه‌اش شناسنامه بگیرد. سه سال پیش به ترکیه آمدیم. اوایل همه چیز خوب بود. همسرم کاملا زبان ترکی را بلد بود اما من حتی یک کلمه نمی‌توانستم حرف بزنم. مدتی در یک کارواش و چند وقتی هم در یک رستوران کار کرد. من همه‌ روزها را در خانه بودم نه دوستی داشتم و نه جایی می رفتم و چون زبان ترکی بلد نبودم نمی‌توانستم کار پیدا کنم تا اینکه همسرم از طریق یکی از آشنایان خودش برای من در خانه یک پیرزن بیمار کار پیدا کرد. پیرزن کاملا زمین‌گیر بود و نمی‌توانست حرف بزند، فرزندانش کسی را می‌خواستند که از صبح تا عصر که خودشان بازمی‌گردند از او پرستاری کند. این کار برای من که زبان ترکی بلد نبودم، عالی بود اما مشکل از همین‌جا شروع شد چون بعد از شاغل شدن من همسرم نه تنها دیگر کار نمی‌کرد که حقوق من را هم می‌گرفت. شاید هفته‌‎ای یک یا دو روز می‌رفت کارواش و بقیه هفته را بیکار بود. از من انتظار داشت همه درآمد خودم را در اختیار او بگذارم و حتی سوال نکنم که حقوق من را برای چه مواردی خرج کرده است. اوایل برای اینکه غرور او جریحه دار نشود، اعتراض نمی‌کردم اما بعد که شب‌ها دیر می‌آمد یا اصلا نمی‌آمد من هم اعتراض کردم. رفتارهایش کاملا تغییر کرده بود و هر بار که اعتراض می‌کردم چرا دیر به خانه می‌آید یا ارتباطات مشکوک دارد با کتک و ناسزا پاسخ می‌شنیدم. بارها من را در چهار دیواری آن خانه کتک زد ولی من هیچکس را نداشتم که به او پناه بیاورم. در آن روزهای سخت حتی با خانواده‌ام تصویری صحبت نمی‌کردم که متوجه سر و صورت زخمی‌ام نشوند. اندوه من وقتی هزاران برابر شد که فهمیدم باردار هستم. گفت باید بچه را سقط کنی، نمی‌خواستم این کار را بکنم چون هم چهارماه گذشته بود و خطر داشت و هم دوست داشتم بچه‌ام به دنیا بیاید. 

 تهدید می‌کرد که خودت و بچه را با هم می‌کشم. در نهایت استیصال، یک شب از طریق ترجمه‌گر گوشی تلفن همراهم از دختر پیرزنی که پرستارش بودم درخواست کردم اجازه دهند من شب‌ها هم پیش مادرشان بمانم، متوجه وضعیت من و بارداری‌ام شده بود. با کمک و حمایت او توانستم همسرم را از خانه بیرون کنم. او همسرم را تهدید کرد که پلیس را در جریان می‌گذارد. وقتی که بچه متولد شد او دیگر رفته بود. حتی حاضر نشد بیاید و برای بچه شناسنامه بگیرد. حالا با وجود اینکه زندگی خیلی سختی دارم و در تامین هزینه‌های زندگی دچار مشکل هستم، خوشحالم که نیست و دیگر کتک نمی‌خورم. اگر دختر آن پیرزن به من کمک نمی‌کرد شاید من تا سال‌ها در آن خانه می‌ماندم و کتک می‌خوردم چون هیچ‌کس را نداشتم از من حمایت کند.

نا آشنایی با زبان کشور میزبان، فرد مهاجر را با محدودیت‌های زیادی در برقراری ارتباطات اجتماعی مواجه می‌کند و بسیاری از پناهجویان زن از آنجا که بدون برنامه و تصمیم قبلی ناگزیر به مهاجرت شدند، با زبان کشور میزبان آشنا نیستند. آن‌ها در صورتی که مورد آزار و خشونت خانگی قرار بگیرند، سکوت می‌کنند چون دسترسی به نهادهای حمایتی ندارند و نمی‌دانند به کجا باید مراجعه کنند و حتی ممکن است این تصور را داشته باشند که کسی از آن‌ها حمایت نخواهد کرد.

تجربه تلخ آزار جنسی در محیط کار 

زنان پناهجو علاوه بر خشونت‌های خانگی در محیط اجتماعی، نیز با مخاطرات عدیده‌ای روبه‌رو می‌شوند. آن‌ها به دلیل نداشتن اجازه کار مجبور هستند، تن به مشاغل سیاه بدهند و در صورتی‌که مورد آزار قرار بگیرند، حق شکایت و اعتراض ندارند چون بدون مجوز مشغول به کار شده‌اند. غزاله ۳۴ ساله یکی از همین زنان است که در ایران به همراه دوستان دیگرش در قالب یک گروه زیرزمینی فعالیت موسیقی می‌کرد:

«برای شرکت در کنسرت یکی از خوانندگان به استانبول آمده بودم، خبر رسید که همه اعضای گروه ما دستگیر شده‌اند و از طرف اطرافیان به من توصیه شد که به ایران برنگردم. اعلام پناهندگی کردم و ماندگار شدم. الان شش سال شده و هنوز هیچ پاسخ روشنی دریافت نکرده‌ام و همچنان بلاتکلیف مانده‌ام. ما اجازه کار نداریم ولی نه از طرف سازمان ملل و نه از طرف اداره مهاجرت ترکیه، کمک‌هزینه‌ای دریافت نمی‌کنیم، ناچار هستیم برای تامین مخارج زندگی و اجاره خانه کار سیاه کنیم. من در دانشگاه شریف مهندسی برق خواندم اما اینجا تحصیلات برایم سودی نداشت. پنج سال تمام در رستوران‌ها و بارهای شهر، ظرف شستم و نظافت کردم و روزی نبود که سنگینی نگاه، متلک‌ها، لمس‌های بدون اجازه و آزارهای جنسی در محیط کار روحم را زخمی نکند. چه از طرف افرادی که صاحب‌کار بودند و چه از طرف دیگرانی که آنجا کارگری می‌کردند و حتی همو‌طنان خودم. اوایل به محض اینکه با این آزارها مواجه می‌شدم به سرعت محیط کار را ترک می‌کردم و مدتی طول می‌کشید تا کار جدید پیدا کنم ولی محیط جدید هم هیچ فرقی با قبلی نداشت و گاهی حتی بدتر هم بود. یک‌بار حوالی نیمه شب بود، تقریبا همه مشتری‌ها رفته بودند و من در حال شستن آخرین ظرف‌ها بودم، برادر صاحب‌ رستوران آمد و من را از پشت گرفت، دست گذاشت روی دهانم، داد و فریاد که بماند، نفس هم نمی‌توانستم بکشم. خودم را نجات دادم و آمدم بیرون به جیغ و داد کردن، چند نفر جمع شدند زنگ زدم به پلیس، خیلی زود آمدند اما به من گفتند مساله را بزرگ نکن اتفاقی نیفتاده و اگر کار به شکایت بکشد پای خودت هم گیر است چون بدون مجوز داری کار می‌کنی. حدود شش ماه بیکار بودم و یک روزهایی حتی نان برای خوردن نداشتم، در این مدت از طریق فیلم‌های آموزشی یوتیوب یادگرفتم زیورآلات دستی بسازم، حالا کارهایم را می‌برم یکی دو مغازه برای فروش می‌گذارم، درآمد کمتر اما امنیت بیشتری دارم. فکر  می‌کردم اینجا می‌توانم فعالیت موسیقی‌ام را ادامه بدهم ولی حالا همه آرزوهایم را بر باد رفته می‌بینم و هیچ امیدی به فردا ندارم.» 

غزاله در صحبت‌هایش از دوستانش مریم، صفورا و سارا می‌گوید که تجربیات مشابهی با او داشته‌اند. می‌گوید:

«امکان ندارد زن باشی و بتوانی در این محیط با امنیت کامل کار کنی. مگر اینکه شانس بیاوری و جایی کار پیدا کنی که صاحبکارت زن باشد.»

مشکلاتی که زنان پناهجو را تهدید می‌کند به طور مستقیم با جنسیت آن‌ها ارتباط دارد. این وضعیت درباره زنانی که در کمپ‌های پناهجوپذیر یونان سکونت دارند نیز وجود دارد و آن‌ها بارها در گفت‌وگو با رسانه‌ها اعلام کرده‌اند به دلیل ترس از تعرض جنسی شب‌ها از سرویس‌های بهداشتی استفاده نمی‌کنند. آزار جنسی زنان مهاجر در مسیر مهاجرت و در مدت اقامت در کشور دوم مسئله‌ای است که با وجود هشدارهای فراوان همچنان وجود دارد و سازمان ملل با وجود آگاهی از وضعیت مخاطره‌آمیز زنان، به خصوص زنان مجرد و تنها اقدام مناسبی در جهت حمایت از آن‌ها انجام نمی‌دهد. 

مادران پناهجو و سرپرست خانواده 

هفت سال پیش به همراه همسر و سه فرزند دخترش به ترکیه آمدند، همسرش فعال سیاسی کرد بود، همان سال اول از سازمان ملل حکم قبولی گرفتند و در انتظار تعیین تکلیف برای انتخاب کشور سوم بودند که قوانین تغییر کرد. کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، تمام وظایف خود را به اداره مهاجرت کشور ترکیه سپرد و این کشور را ترک کرد. اداره مهاجرت ترکیه نیز پس از اقدام برای بازبینی و بررسی مجدد پرونده‌ها این بار به مونا، همسرش و سه دختر نوجوانش حکم اخراج داد. همسرش یک‌سال پیش بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و مونا ماند با سه دختر نوجوان. 

مونا دیابت و فشار خون دارد و تازگی مشکل کلیه نیز پیدا کرده است. او و همسرش در تمام این هفت سال با کار سیاه و کمک‌هزینه‌ای که از طرف فامیل می‌رسید، زندگی را گذرانده‌اند اما بعد از بیماری و مرگ همسرش اندک پس‌انداز آن‌ها تمام شده و حالا مونا حتی توان تامین هزینه‌های تحصیل دختران نوجوان خود را ندارد. دختر دوم چند وقتی است بیماری پوستی پیدا کرده و دختر بزرگ ۱۷ ساله افسردگی شدید دارد. می‌گوید:

«بعد از اینکه دولت ترکیه بیمه درمانی پناهجویان ایرانی را قطع کرد دیگر نتوانستم روند درمانم را دنبال کنم چون حتی توانایی مالی تامین هزینه‌های داروها را نداشتم چه برسد به پزشک و بیمارستان. هنوز هم خانواده همسرم و خانواده من برای ما گاهی مبالغی را ارسال می‌کنند اما ارزش پول ایران در مقابل لیر آنقدر کم است که حتی هزینه‌ زندگی ما چهار نفر برای یک ماه هم نیست. با اینکه بیمار و ناتوان هستم، حاضرم کار کنم اما با وجود این همه نیروی جوان آماده به کار، کسی به من بیمار کار نمی‌دهد. حالا هم که اداره مهاجرت به ما حکم ترک خاک داده و شرایط را برای ما وخیم‌تر کرده است.»

مونا می‌گوید در صورت بازگشت به ایران به خاطر فعالیت‌هایی که در کردستان به همراه همسرش داشته دستگیر می‌شود و معلوم نیست دختران نوجوانش چه سرنوشتی خواهند داشت. بی‌پولی، بیکاری و برخوردهای سلیقه‌ای و غیرکارشناسی اداره مهاجرت ترکیه وضعیت همه پناهجویان را به خطر انداخته اما در این میان گروه‌های آسیب‌پذیر همچون کودکان، زنان و دگرباشان در معرض خطرات بیشتری نیز هستند. 

توهین و تحقیر دگرباشان پناهجو 

همه آرزوها و رویاهای خود را بر باد رفته می‌داند، تا به حال چندبار دست به خودکشی زده و می‌گوید از آینده به جز یک پرده سیاه هیچ تصویر دیگری در ذهن ندارد. به خاطر عمل‌های جراحی ناتوانی جسمی پیدا کرده و مشکوک به سرطان روده است. در شهر بوردور زندگی می‌کند و اگرچه ۲۸ سال سن بیشتر ندارد اما کوهی از تجربه را پشت سر گذاشته است. رها زن ترنس پناهجوی ایرانی در ترکیه وقتی که از طرف همه اطرافیان حتی مادر و خواهرش طرد شد و خودش را در شهری که به دنیا آمده بود تنها و غریب دید تصمیم گرفت، مهاجرت کند. به ترکیه آمد و اعلام پناهجویی کرد. می‌گوید:

«به این امید آمدم که بتوانم خودِ واقعی‌ام را زندگی کنم اما اقامت چندساله‌ام در اینجا برایم جز تحقیر، توهین و آزار هیچ نداشت. ای کاش سازمان ملل بیاید یک قرص برنج به همه بچه‌های ال‌جی‌بی‌تی بدهد و بگوید خودتان را خلاص کنید، وقتی قرار نیست برای ما کاری بکنند و در برابر این همه مشکلاتی که ما داریم خودشان را به ندیدن می‌زنند ای کاش بیایند همه ما را خلاص کنند، لااقل از این مرگ تدریجی راحت می‌شویم.»

رها دل پر از درد و چشمان اشک‌آلودی دارد. خاطره روزی را تعریف می‌کند که صاحب‌خانه‌اش وارد خانه او شد، جلوی پایش تف انداخت و گفت خانه را خالی کن و یا یک روز دیگر که به خاطر ظاهر و لباس متفاوتش در خیابان توسط دو مرد بومی به شدت کتک خورد. می‌گوید به بچه‌های دگرباش یا کار نمی‌دهند یا در محیط کار با انواع توهین، تحقیر و آزارها مواجه می‌شویم. همه امید رها این است که بتواند در کانادا اسپانسری پیدا کند و به کشور سوم برود. 

پناهجویان ایرانی ساکن ترکیه در شهرهای کوچک و پناهجوپذیری اسکان داده می‌شوند که بافت مذهبی و سنتی دارند. دگرباشان جنسی یا افراد LGBT از جمله آسیب‌پذیرترین گروه‌های پناهجویان در ترکیه هستند که علاوه بر تحمل مشکلاتی مثل طرد از سوی خانواده، تنگناهای اقتصادی، بیکاری و بیماری در اجتماع سنتی و بافت محلی شهرهای پناهنده‌پذیر مورد اهانت و خشونت هم قرار می‌گیرند. 

گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۹ میلادی نشان داده که بالغ بر نیمی از پناهجویان جهان، زن هستند. زندگی در مهاجرت به خصوص از نوع پناهجویی و پناهندگی برای افراد محدودیت‌ها و تنگناهایی را ایجاد می‌کند اما زنان، کودکان و افراد دگرباش در کنار تحمل همه مشکلاتی که دیگر پناهجویان نیز با آن‌ها روبرو هستند، مشکلات مضاعفی نیز دارند.  

حمایت زنان از زنان 

مریم که یک زن پناهجوی ۴۷ ساله پژوهشگر و نویسنده است، می‌گوید:

«وقتی از ترکیه آمدم و اعلام پناهندگی کردم بارها با زنانی مواجه شدم که مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند، یا قربانی خشونت خانگی می‌شوند، برخی سرپرست خانواده هستند و دنبال کار مناسب می‌گردند و برخی هم ناگزیر شدند برای تامین مخارج زندگی تن‌فروشی کنند اما وقتی زندگی این افراد و شرایط آن‌ها را خوب بررسی کردم دیدم، آنچه باعث می‌شود این زن‌ها آسیب‌پذیرتر شوند، عدم آگاهی و دانش کافی از حقوق خودشان است. برای همین بود که تصمیم گرفتم یک گروه تلگرامی در شهری که خودم هستم تشکیل بدهم که همه اعضای آن زنان ساکن  این شهر باشند. در این گروه درباره همه چیز با هم صحبت می‌کنیم از اطلاعات حقوقی گرفته تا آشپزی و خرید. بعضی از دوستان از طرق همین گروه موفق شدند کار مناسبی پیدا کنند.»

مریم می‌گوید همین گروه تلگرامی ساده یک حلقه حمایتی زنان از زنان ایجاد کرد و باعث شد زنان پناهجوی ساکن شهر بدانند تنها نیستند و در صورتی که با مشکلی مواجه شدند می‌توانند روی کمک هم حساب کنند:

«در این گروه همه طیف‌ها هستند، از پزشک و روانشناس گرفته تا خانم‌های خانه‌دار، هرکسی هر سوالی داشته باشد مطرح می‌کند و دیگران بی‌دریغ پاسخ می‌دهند. خیلی‌ها که دوست و همدمی نداشتند از طریق همین گروه از تنهایی درآمدند و چندنفری هم که مورد خشونت خانگی قرار گرفته بودند به دلیل آشنایی با حقوق خود و قوانین ترکیه در شرایط بهتری قرار گرفته‌اند.»

پیشنهاد مریم به زنان پناهجو و پناهنده ایرانی در دیگر شهرها و کشورها نیز این است که از طریق همین حلقه‌های دوستی به ظاهر ساده از همدیگر مراقبت و حمایت کنند. 

اپلیکیشن پشتیبانی اضطراری از زنان 

زنان پناهجوی ساکن ترکیه در صورتی که مورد آزار و خشونت قرار بگیرند می‌توانند از طریق اپلیکیشن  KADES از پلیس این کشور کمک بگیرند. اپلیکیشن پشتیبانی اضطراری از زنان و کودکان در ترکیه به شش زبان ترکی، انگلیسی، فارسی، عربی، فرانسوی و روسی خدمات ارائه می‌کند پناهجویان فارسی‌زبان نیز با فعال کردن این نرم‌افزار بر روی گوشی همراه خود در صورتی که در معرض هرنوعی از خشونت می‌توانند درخواست کمک کنند. وزارت کشور ترکیه می‌گوید زنان در معرض خطر فقط با فشار دادن یک دکمه می‌توانند پلیس محلی را از وقوع یا احتمال وقوع خطر مطلع کنند و به محض ارسال درخواست؛ نزدیک‌ترین گشت پلیس ترکیه برای بررسی اتفاق و یا برای جلوگیری از خشونت به محل خواهد رسید. گفته شده تا کنون بیش از دو میلیون زن از این نرم‌افزار که در سال ۲۰۱۸ راه‌اندازی شده، استفاده کرده‌اند و زنان پناهجوی ایرانی که با زبان ترکی آشنا نیستند نیز از طریق بخش فارسی این نرم‌افزار می‌توانند از خدمات آن استفاده کنند. فقط کافی است لوکیشن تلفن همراه آن‌ها روشن باشد.