فهمیدنِ ساختارِ تحلیلی

برای فهمیدنِ چیزی که می‌خوانیم یا می‌نویسم، دو راه وجود داد. راه نخست، همان چیزی است که من «گردشِ روایت» می‌نامم؛ یعنی، واژه‌هایی که در قالب جمله‌ها قرار می‌گیرند، و جمله‌ها نیز در قالبِ پاراگراف‌ها از هم جدا می‌شوند. دوم، ساختارِ تحلیلی است که به شکلِ فهرستی از ادعاها بیان می‌شود و دیاگرام یا تصویری هم نحوه‌ی ارتباط‌یافتنِ این ادعاها را نشان می‌دهد. فرض کنید که از ما خواسته‌اند تا دیدگاه‌مان را درباره‌ی محیطِ زیست بگوییم و یک عمل یا کاری را مطرح کنیم که اگر مردم آن را انجام دهندْ محیطِ زیستِ جهان بهبود می‌یابد. در زیر، استدلالی را در قالبِ گردشِ روایت و درباره‌ی این موضوع می‌آوریم:

همه‌ی خودروهای موتوری باید مجهز به دستگاه‌هایی شوند که آلودگیِ اگزوزهای‌شان را کاهش دهد. دلیلِ من برای این نظرْ چنین است: آلاینده‌های اگزوز خودروها یکی از مهم‌ترین علت‌های آلودگیِ هواست، و اگر می‌خواهیم مشکلِ محیطِ زیست را برطرف کنیم، باید روی این علت‌های اصلیِ آلودگی متمرکز شویم. هم‌چنین، کارِ نسبتا ساده‌ای است که دستگاهِ مناسبی برای مقابله با آلودگی در اگزوزِ خودروها نصب کنیم، کاری که تغییراتِ شدیدِ اجتماعی و اقتصادی در زندگی مردم وارد نمی‌کند.

اما راه دیگری برای بیانِ این استدلال هست؛ ادعاهای کلیدی و پیوندهای بین آن‌ها را انتخاب کنیم:

۱. همه‌ی خودروهای موتوری باید مجهز به دستگاهی شوند که آلودگی ناشی از اگزوزها را کاهش دهد.

۲. آلاینده‌های اگزوزِ خودروها یکی از مهم‌ترین علت‌های آلودگی هواست.

۳. اگر می‌خواهیم مشکلِ محیطِ زیست را برطرف کنیم، باید روی این علت‌های اصلیِ آلودگی متمرکز شویم.

۴. کارِ نسبتا ساده‌ای است که دستگاهِ مناسبی برای مقابله با آلودگی در اگزوزِ خودروها نصب کنیم.

۵. نصبِ دستگاه‌های بازدارنده‌ی آلودگی تغییراتِ شدیدِ اجتماعی و اقتصادی در زندگی مردم وارد نمی‌کند.

می‌توانید ببینید که این دو شکلِ متفاوت (یعنی گردشِ روایت و ساختارِ تحلیلی) چه‌طور تقریبا یک چیز را دارند می‌گویند؟ در گردشِ روایت، عبارتِ پیونددهنده‌ی «دلیلِ من برای این نظرْ چنین است:» خبر می‌دهد که ادعاهای بعدی گزاره‌هایی هستند برای پشتیبانی نتیجه‌ای که قبل از این گزاره‌ها آمده. در دیاگرام، این اتصال و پیوند را با علامتِ پیکان نشان داده‌ایم؛ علامتِ پیکان در واقع ادعاهای ۲ و ۳ و ۴ و ۵ را به ادعای ۱ پیوند می‌زند.

Smart_001

  ما در این دیاگرام‌ها همیشه ادعای نتیجه را در پایین قرار می‌دهیم (فرقی نمی‌کند که شماره‌اش چه باشد). ما از دیاگرام استفاده می‌کنیم چون ادعاها منطقا منجر به نتیجه می‌شوند، و با گذاشتنِ نتیجه در قسمتِ پایینْ بر همین فرآیند تاکید می‌کنیم. خب، بدیهی است که اگر نتیجه را در پایین قرار بدهیم، گزاره‌ها نیز در بالای نتیجه قرار می‌گیرند.

بعضی واژه‌ها مثل «و» و «هم‌چنین» (که در گردشِ روایت به کار رفته‌اند) در ادعاهای فهرست‌شده و شماره‌خورده، قرار نگرفته‌اند. چرا؟ خب، چون کارِ این واژه‌ها (پیوندزدنِ گزاره‌ها به یک‌دیگر) را علامتِ به‌اضافه (+) انجام می‌دهد. افزون بر آن، برای این‌که نشان دهیم همه‌ی این چهار گزاره با هم دارند از نتیجه پشتیبانی می‌کنند، دیاگرام نیز خطِ افقی‌ای را استفاده کرده تا این گزاره‌ها را «در یک گروه قرار دهد». سرانجام نیز، به یاد داشته باشید که در ساختارِ تحلیلی یا دیاگرامْ ادعاها طوری بیان شده‌اند که فاقدِ فاعل (در این مثال، «من») باشند، در صورتی که در گردشِ روایت چنین نیست.

ساختار تحلیلی به چه دردی می‌خورد؟

پس، شیوه‌ی ساختارِ تحلیلیْ برای نشان‌دادنِ دقیقِ چگونگیِ شکل‌گرفتنِ ادعاها و پیوندخوردنِ آن‌ها به یک‌دیگر، شیوه‌ی واضح‌تر و رساتری است. در این شیوه، چون اتصال‌های بین ادعاها را از طریقِ شکلِ استانداردشده‌ی دیاگرام نشان می‌دهد، از تغییراتِ گمراه‌کننده‌ی زبانی خبری نیست، و با شیوه‌های هِرَمی‌اش می‌تواند به‌روشنی بگویند که کدام ادعاها نتیجه هستند و کدام ادعاها گزاره. وقتی ادعاها را به‌طور جداگانه و متمایز فهرست می‌کنیم، دیگر با این مشکلات روبه‌رو نخواهیم بود: جمله‌بندی‌های پیچیده، جمله‌هایی که چند ادعا دارند، ادعاهایی که درون‌شان یک ادعای دیگر وجود دارد، و ادعاهایی که به‌طور کامل بیان نشده‌اند، و…. در شیوه‌ی ساختارِ تحلیلی، به‌خاطر این‌که ادعاها را دقیق‌تر بنویسیم، از ضمیرها استفاده نمی‌کنیم: چون در کاربردِ ضمیرها (مانند «این» و «آن») گمراه‌کنندگیِ بالقوه‌ای هست و هم‌چنین گاهی در یافتنِ مرجوعِ آن‌ها اشتباهاتی روی می‌دهد. دیاگرام، چون گزاره‌ها را گروه‌بندی می‌کند، شیوه‌های زیرکانه و دقیق نوشتن را برای ما روشن می‌سازد اما باز هم به‌سختی می‌توان تشخیص داد که کدام گزاره منجر به نتیجه می‌شود و کدام گزاره با گزاره‌های دیگر ترکیب یافته است.

درباره‌ی این‌که یک استدلال را می‌توان در دو شیوه‌ی مختلف (گردش روایت و ساختارِ تحلیلی) بیان کرد، مثالی پیچیده‌تر بزنیم. در این مثال، ما فقط می‌خواهیم نشان دهیم که تفاوتِ این دو شیوه در چیست. اول، ساختارِ تحلیلی را می‌آوریم که فهرستی از ادعاها را بیان کرده و دیاگرامی ترسیم کرده که ارتباطِ ادعاها را نشان می‌دهد.

۱. اینترنت دارای مرکزِ کنترل‌کننده‌ی واحدی نیست که بتواند سانسور اِعمال کند.

۲. اینترنت را به‌سختی می‌شود و به‌طور مستمر و مطمئن سانسور کرد.

۳. اینترنت رسانه‌ی جدیدِ ارتباطاتی است که برای استفاده‌ی همگان در دسترس است.

۴. موادِ خشونت‌بار و پورنوگرافیکِ زیادی در اینترنت در دسترس است.

۵. کودکان اغلب به اینترنت دسترسی دارند.

۶. کودکان، دیر یا زود، موادِ خشونت‌بار و پورنوگرافیک را روی اینترنت خواهند دید.

Smart_002

حالا همین استدلال را در قالب زبانِ طبیعی (یا گردشِ روایت) می‌نویسیم:

باید کاملا آگاه باشیم که کودکان، دیر یا زود، موادِ خشونت‌بار و پورنوگرافیک را روی اینترنت خواهند دید. آنْ رسانه‌ی جدید ارتباطاتی است که برای استفاده‌ی همگان در دسترس است. این «شبکه»، چون هیچ مرکزِ کنترل‌کننده‌ی واحدی ندارد که بتواند سانسور اِعمال کند، نمی‌تواند به‌طور مستمر و مطمئن سانسور شود، یعنی این‌که موادِ خشونت‌بار و پورنوگرافیکِ بسیاری در آن در دسترس است، و همان‌طور که می‌دانیم، کودکان اغلب به اینترنت دسترسی دارند.

تمرین ۳.۳

از مثالِ بالا استفاده کنید تا تفاوت‌ها و شباهت‌های بین این دو شیوه را فهرست کنید. بخشِ پاسخ‌ها را با دقت نگاه کنید.

در مواردِ ساده (مانند مثالِ اول) وقتی شیوه گردشِ روایت (که با آن بیش‌تر آشنا هستیم) دارد به‌خوبی عمل می‌کند، احمقانه به نظر می‌رسد که از شیوه‌ی دیگری استفاده کنیم. همین‌طور در مواردِ بلندتر (مانند مثالِ دومی) نیز به نظر می‌رسد که شیوه‌ی ساختارِ تحلیلیْ فقط کار را پیچیده‌تر می‌سازد. اما این مشاهدات گویا جشم‌پوشی به نکته‌ی اصلی هستند: ما قبل از این‌که تفکرکردن را یاد بگیریم و هوشمندتر شویم، باید قادر باشیم که محتوا و ساختارِ استدلال (ادعاها و دیاگرام) را به‌طور کامل بفهمیم.

درباره‌ی ساختارِ تحلیلی بیش‌تر بدانیم

ساختارِ تحلیلیِ پشتِ گردشِ روایت

هدفِ اصلیِ شیوه‌ی ساختارِ تحلیلی آن است که به ما کمک کند تا نوشتن‌مان را برنامه‌ریزی و نقشه‌نویسی کنیم. توجه به استدلالِ دیگران نیز برای فهمیدنِ استدلال کمکِ بزرگی است. برای کشف ساختارِ تحلیلی، اول باید ادعاهای مطرح‌شده را پیدا کرد؛ بعد ارتباطِ آن‌ها را فهمید (در بعضی موارد، واژه‌ها یا عبارت‌های پیونددهنده می‌توانند در این خصوص کمک کنند). قبل از این‌که ادامه دهیم و نحوه‌ی استفاده‌کردن از ساختارِ تحلیلی در نوشتن را توضیح دهیم، بیایید از ساختارِ تحلیلی به‌عنوان ابزاری برای فهمیدنِ استدلالِ دیگران استفاده کنیم.

قالب‌گیری

فرآیندی که ما از آن استفاده می‌کنیم تا ساختارِ تحلیلیِ یک استدلالِ نوشته‌شده را بیرون بکشیم، «قالب‌گیری» نام دارد.[1] من مثالی خواهم زد، و بعد در مراحلِ بعدی نیز مثال‌های عملیِ دیگری مطرح می‌کنم. مثالِ زیر، استدلالی است که با زبانِ طبیعی بیان شده و برای فهمیدنِ فرآیند قالب‌گیری مفید است:

بیایید به واقعیت‌ها نگاه کنیم. زندگی‌کردن در نزدیکی‌های کارخانه‌های شیمیایی بسیار خطرناک است و یکی از آن‌ها نزدیکِ خانه‌ی شما ساخته شده است. شما باید دیوانه باشید که خودتان را در خطر قرار داده‌اید، نه؟ برای همین است که باید از این‌جا بروید و جای دیگری زندگی کنید.

قبل از این‌که شروع کنیم، مطمئن شوید چیزهایی را که می‌خوانید فهمیده‌اید و به یاد داشته باشید که شما خودتان الان مشغولِ استدلال‌کردن نیستند و بنابراین سعی کنید به نوشته وفادار بمانید، حتی اگر با آن موافق نیستند.

خب، گامِ اول چیست؟ در اوایلِ این فصل به زبانِ طبیعی نگاهی انداختیم و گفتیم که زبانِ طبیعی حاویِ «شواهد یا نشانه‌ها»ی استدلال است؛ واژه‌هایی در زبانِ طبیعی هست که بخشی از ادعاها نیستند اما نحوه‌ی پیوندخوردنِ این ادعاها به یک‌دیگر را نشان می‌دهند. من زیرِ واژه‌هایی را که نشان‌دهنده‌ی استدلال هستند، خط می‌کشم:

بیایید به واقعیت‌ها نگاه کنیم. زندگی‌کردن در نزدیکی‌های کارخانه‌های شیمیایی بسیار خطرناک است و یکی از آن‌ها نزدیکِ خانه‌ی شما ساخته شده است. شما باید دیوانه باشید که خودتان را در خطر قرار داده‌اید، نه؟ برای همین است که باید از این‌جا بروید و جای دیگری زندگی کنید.

گام دوم، گامی مهم و ضروری است: ادعاهایی را شناسایی و مشخص می‌کنیم که مطرح شده‌اند. ما قبلا در فصل ۲ به ویژگی‌های ادعا نگاهی انداختیم و حالا می‌بینیم که چرا بحثِ ویژگی‌های ادعا مهم است. ساده‌ترین راه برای تشخیص ادعاها آن است که آن‌ها را در کمانک یا پرانتز قرار بدهیم. من هم‌چنین ادعاها را شماره‌گذاری کرده‌ام چون در دیاگرام باید روابطِ درونی ادعاها را نشان دهیم.

بیایید به واقعیت‌ها نگاه کنیم. (زندگی‌کردن در نزدیکی‌های کارخانه‌های شیمیایی بسیار خطرناک است) = ۱ و (یکی از آن‌ها نزدیکِ خانه‌ی شما ساخته شده است) = ۲. (شما باید دیوانه باشید که خودتان را در خطر قرار داده‌اید) = ۳، نه؟ برای همین است که (باید از این‌جا بروید و جای دیگری زندگی کنید) = ۴.

در گامِ نهایی، ما باید دیاگرامی بکشیم که نشان دهد این ادعاها چه‌طور به هم پیوند خورده‌اند. نتیجه همیشه در پایان می‌آید و گزاره‌ها بالای آن.

Smart_003

من چه‌طور فهمیدم که نتیجه کدام است؟ به عبارتِ پیونددهنده‌ی «برای همین است که» در خطِ آخر نگاه کنید. «همین» به چیزهایی اشاره دارد که قبلا گفته شده و «برای» نیز یعنی «دلایلی هست که توضیح می‌دهد یا توجیه می‌کند که چرا چیزِ دیگری معقول و مستدل است». خب، بر این اساس، برای من قطعی بود که نویسنده می‌خواسته آخرین ادعای‌اش یا نتیجه را مطرح کند، چون ادعاهای دیگری را قبلا مطرح کرده بود که همگی دلایلی برای توجیهِ نتیجه بودند.

هم‌چنین به یاد داشته باشید که من با ادعای فشرده‌شده‌ی «یکی از آن‌ها نزدیکِ خانه‌ی شما ساخته شده است» نیز روبه‌رو بودم. اگر می‌خواستیم این ادعا را رسمی بنویسیم، این‌گونه می‌شد «یک کارخانه‌ی شیمیایی نزدیکِ خانه‌ای که شما در آن زندگی می‌کنید ساخته شده است»؛ اما در زبانِ طبیعی یا در گردشِ روایت، نویسنده نوشته است «یکی از آن‌ها» که به «کارخانه‌های شیمیایی» اشاره دارد و «خانه‌ی شما» نیز با «زندگی‌کردن» در ادعای اول ارتباطِ ضمنی دارد. یکی از بخش‌های مهمِ قالب‌گیری (و هم‌چنین خواندن) این است که بتوانیم اختصارها و فشرده‌شده‌های موجود در گردشِ روایت را بفهمیم و مفهوم یا گوهرِ ادعاهای تحلیلی‌ای که مطرح شده‌اند را تشخیص دهیم.

تمرین ۳.۴

حالا نوبتِ تمرین‌کردنِ شماست. در زیر چهار استدلال یا توضیحِ کوتاه هست که هر کدام‌شان ساختارِ متفاوتی دارد و هر یک حاویِ «نکته‌ی فریبنده‌ای» است که باید مواظب‌اش باشید. سعی کنید زیرِ پیونددهنده‌ها را خط بکشید، ادعاها را مشخص کنید، و دیاگرامی ترسیم کنید که روابطِ ادعاها را نشان دهد. پاسخ‌ها را جهتِ راهنمایی در فرآیندِ قالب‌گیری، با دقت نگاه کنید. به یاد داشته باشید که در این‌جا مهم آن است که ادعاها را به‌درستی مشخص کنید – ادعاها شاید به منظمی‌ای که شما انتظار دارید، نباشند.

الف) من الان نباید خودرویی بخرم. گواهی‌نامه‌ام را تازه گم کرده‌ام، و از این گذشته، هنوز نمی‌توانم از عهده‌ی پول‌اش بر بیایم.

ب) نیکول کیدمن ستاره‌ی بین‌المللی سینما است، و من می‌دانم که، به‌عنوان یک قانون کلی، ستاره‌های بین‌المللیِ سینما پولِ زیادی درمی‌آورند. بنابراین، معلوم است که نیکول کیدمن پولِ خوبی می‌گیرد.

ج) من تحصیلاتِ دانشگاهی ندارم، درحالی که چند تن از همکاران‌ام دارند. همه‌ی آن‌ها اخیرا ترفیع گرفته‌اند، اما من نگرفته‌ام. با توجه به این‌که همه‌ی ما در نحوه‌ی اجرای کارمان تقریبا برابر هستیم، من به این نتیجه می‌رسم که تحصیلاتِ دانشگاهی واقعا به آدم کمک می‌کند که در حرفه‌اش پیشرفت کند.

د) برای پیروزی شهر سیدنی در برابرِ شهر پکن برای میزبانیِ المپیکِ ۲۰۰۰ چه توضیحی می‌شود داد؟ دو دلیلِ اصلی وجود داشت. سازمان‌دهندگانِ سیدنی توانسته بودند با نمایندگانِ کمیته‌ی بین‌المللیِ المپیک لابی کنند و، به‌خاطرِ بحران‌های سیاسیِ آن سال‌های چین و شبهه‌هایی که درباره‌ی کیفیتِ خدمات و صلاحیتِ پکن وجود داشت، سیدنی صلاحیتِ بیش‌تری برای برگزاریِ موفقِ بازی‌های المپیک ارائه کرد.

اگر پاسخ‌های این چهار مسئله را خوانده‌اید، می‌دانید که هنوز باید درباره‌ی استدلال و نحوه‌ی ارتباطِ ادعاها آموخت. این موضوع فقط به این محدود نمی‌شود که بفهمیم کدام ادعاها گزاره هستند و کدام ادعا نتیجه. ما باید هم‌چنین بفهمیم که قالب‌گیریْ علمِ دقیقی نیست؛ بل فقط ابزاری است که به شما کمک می‌کند تا استدلالِ دیگران را از هم باز کنید و تحلیل کنید. قالب‌گیری برای این است که به ما کمک کند تا بهتر بتوانیم از ساختارهای تحلیلی استفاده کنیم.

کاربرد ساختار تحلیلی برای برنامه‌ریزی

ارتباطات یا برقراری ارتباطْ فقط موضوعی مربوط به استدلال نیست، و به همین علت است که ما معمولا از دیاگرام و فهرستِ ادعاها استفاده می‌کنیم تا ارتباط ایجاد کنیم. اما اگر می‌خواهیم بحث‌ها و توضیح‌های‌مان را به‌طورِ روشن و تاثیرگذاری منتقل کنیم، باید درباره‌ی ساختار تحلیلی‌ای که پشتِ بیانِ رواییِ استدلال قرار گرفته استْ با دقت تفکر کنیم. دشوار می‌توان این ساختار را صرفا از خواندنِ یک متن یا یک استدلال به دست آورد، چون خودِ نویسندگان اغلب کنترلِ آگاهانه‌ای بر استدلال‌های‌شان ندارند. و هم‌چنین کار سختی است که هم‌زمان در قالبِ گردشِ روایت بنویسیم و تحلیلی استدلال کنیم. برای همین، قبل از این‌که بنویسیم، باید کارمان را بر اساسِ استدلالی که می‌خواهیم درونِ نوشتارمان «بگنجانیم» برنامه‌ریزی کنیم. یکی از بهترین و کارآمدترین راه‌ها برای چنین برنامه‌ریزی‌ای، استفاده از شیوه‌ی ساختارِ تحلیلی است. و وقتی برای کارمان برنامه‌ریزیِ مناسبی انجام دادیم، کیفیت و خواناییِ ارتباطِ نوشتاری و گفتاری‌مان بسیار بهبود می‌یابد.

چه‌طور می‌توان از شیوه‌ی ساختارِ تحلیلی استفاده کرد؟ اول از همه، به ساختار و اتصالاتِ منطقیِ ایده‌های‌تان فکر کنید و نه به این‌که چه‌گونه ایده‌های‌تان را بنویسید.

۱. مشخص کنید که نتیجه‌ی شما چیست. ادعای نتیجه را با دقت بنویسید، و دقیقا منظورتان را بیان کنید. شماره‌اش را بگذارید ۱.

۲. بعد به این فکر کنید که دلایل‌تان برای این نتیجه چیست. این دلایل باید به شکلِ ادعاهای مناسبی نوشته شوند. این‌بار گزاره‌ها را جوری بنویسید که یا نتیجه را توضیح دهند یا نشان دهند که چرا نتیجه باید پذیرفته شود. سعی کنید گزاره‌ها به هم متصل باشند. چون دیاگرام این اتصالات را نشان خواهد داد، پس ضروری نیست که آن‌ها را کاملا گروه‌بندی کنید. گزاره‌ها را بنویسید و مطمئن شوید که از ضمیر استفاده نکرده‌اید. در عین حال، گزاره‌ها را جوری بنویسید که هر کدام به‌تنهایی معنادار باشند. گزاره‌ها را از عدد ۲ به بعد شماره‌گذاری کنید. در این مرحله باید روی دلایلِ اصلیِ نتیجه تمرکز داشته باشید.

۳. حالا دیاگرام را بکشید و اتصالاتِ بین ادعاها را با دیاگرام نشان دهید. در این مرحله، نکته‌ی کلیدی این است: نمادهایی که در دیاگرام رسم می‌کنید، استدلالِ شما را نمی‌سازند. بل، بازنماییِ پیوندهای ضمنی و منطقیِ ادعاها هستند. از خطِ افقی برای گروه‌بندی گزاره‌ها استفاده کنید؛ از پیکان نیز استفاده کنید تا روابطِ بین گزاره (‌ها) و نتیجه را نشان دهید.

۴. دست از کار بکشید و فکر کنید: آیا ادعایی را ناگفته یا نانوشته گذاشته‌اید؟ آیا به گزاره‌های بیش‌تری نیاز دارید؟ آیا اتصالاتِ بین ادعاها همان‌جوری هستند که شما می‌خواستید؟

۵. اگر ضروری است، تغییراتی اِعمال کنید. اگر نیاز است، ادعاهایی اضافه کنید و دیاگرام را از نو بکشید. اگر ضروری است، مرحله‌ی ۴ را از نو انجام دهید.

پنج نکته‌ی مهم وجود دارد که موقع انجام‌دادنِ این فرآیندْ باید به یاد داشته باشید:

نکته‌ی اول) هر کدام از ادعاها باید به‌تنهایی و جدا از ادعاهای دیگر معنادار باشد. از ضمیرهایی استفاده نکنید که به اسمی در استدلالِ شما ارجاع دارند. پس «در استرالیا با مهاجرانِ غیرقانونی برخوردِ بدی می‌شود» ادعایی است که به‌خوبی نوشته شده است، اما «در استرالیا با آن‌ها برخوردِ بدی می‌شود» این‌طور نیست. این «آن‌ها» چه کسانی هستند؟

نکته‌ی دوم) در تقریر ادعاها، از علایم یا نشانه‌های استدلال‌کردن استفاده نکنید: «بنابراین با مهاجرانِ غیرقانونی در استرالیا برخوردِ بدی می‌شود» ادعای مناسبی نیست؛ چون دیاگرام نشان خواهد داد که این ادعا نتیجه است، پس نیازی به واژه‌ی «بنابراین» نیست.

نکته‌ی سوم) هر ادعایی باید متضمنِ پیوندی با ادعای دیگری باشد، تا وقتی به هم وصل می‌شوند، استدلال را نشان دهند. «در استرالیا با پناهندگان برخوردِ بدی می‌شود» و «استرالیا پیمان‌نامه‌های بین‌المللی حقوقِ بشر را نقض می‌کند» با یک‌دیگر اتصال و پیوندی ندارند، مگر این‌که ادعاهای دیگر اضافه شود. واژه‌ی «استرالیا» که در هر دو ادعا آمده، اما پیوندهای درونی بین «پناهندگان» و «حقوق بین‌المللی بشر» نیز باید در هر دو ادعا وارد شود.

نکته‌ی چهارم) ما نمی‌توانیم از نمادها (خط افقی و پیکان) برای هر منظوری استفاده کنیم. کمکی نخواهد کرد که پیکان یا خطِ افقیِ اضافی رسم کنیم: روابطی که با این نمادها نشانه‌گذاری می‌شوند باید قبلا در ادعاها آمده باشند.

نکته‌ی پنجم) از این نترسید که بخواهید کارتان را از نو بررسی کنید و بنویسید. واژه‌بندیِ ادعاها را تغییر دهد، جای‌شان را عوض کنید تا از نظر منطقی با هم بخوانند. در واقع برای همین است که دارید این فرآیند را انجام می‌دهید. این را «بازبینی» می‌نامند؛ یک نسخه تهیه می‌کنید، بازنگری‌اش می‌کنید، می‌بینید آیا معنا می‌دهد یا نه، اگر نه، تغییرش می‌دهید و دوباره بازنگری‌اش می‌کنید.

در فصل‌های بعدی، این فرآیند را بیش‌تر توضیح خواهیم داد؛ برای الان، این روش را تمرین کنید تا بتوانید درست بفهمیدش.

تمرین ۳.۵

موضوعی را انتخاب کنید که درباره‌اش آگاهی دارید. اگر ممکن است، موضوعی را انتخاب کنید که به رشته‌ی درسی‌تان مربوط است؛ بعد، موضوعی را انتخاب کنید که در حالِ حاضر برای‌تان بسیار مهم است. از این روش (روش پنج مرحله‌ای که در بالا توضیح دادیم) استفاده کنید، اصل را روی واضح نوشتن قرار دهید، ادعاها را مشخص کنید و دیاگرام رسم کنید تا پیوندهای بین ادعاها را نشان دهید. بعد بخش پاسخ‌ها را نگاه کنید تا ببینید اشتباه‌های معمول در این زمینه چیست. بعد از این‌که اشتباه‌ها را خواندید و در متنِ خودتان آن‌ها را یافتید، از نو تلاش کنید.

ساختارهای پیچیده‌ی تحلیلی

استدلال یا توضیحِ «ساده»، استدلال یا توضیحی است که از طریق آن یک «لایه» از ادعاها (گزاره‌ها) به ادعایی دیگر (نتیجه) پیوند می‌خورد. در استدلالِ ساده، گزاره‌ها در یک سطح هستند، و نتیجه در سطحِ دوم. ممکن است در دیاگرام‌های استدلالِ سادهْ بیش از یک پیکان داشته باشیم، اما هر پیکانی فقط یک دلیلِ (و نه لزوما ادعای) جدا و متمایز را مستقیما به نتیجه وصل می‌کند. ولی ساختار تحلیلی استدلال یا توضیحِ «پیچیده» (مانند مثالی که در تمرین ۳.۳ داشتیم)  دو سطحِ پیوندی دارد. هدفِ هر لایه یا هر سطح از ادعاها آن است که ادعایی را نشان یا توضیح دهد که با یک پیکان به سمتِ آن مربوط شده است. همان‌طور که در فصل ۵ خواهیم دید، چنین ساختارهایی موجب می‌شوند که استدلالِ ما کارآمدتر شود.

فهمیدنِ ساختار پیچیده زمانی آسان می‌شود که بدانیم از یک گروه از استدلال‌های ساده «ساخته شده‌اند». در زیر، دو استدلال ساده هست. مهم است بدانید که این دو استدلالْ یک «ادعای مشترک» دارند:

۱. استرالیا، جامعه‌ای چندفرهنگی است.

۲. در استرالیا، مردمِ بسیاری زندگی می‌کنند که از قومیت‌های مختلفی هستند.

۳. قومیت‌ها و نژادهای مختلف، فرهنگ‌های مختلف را در جامعه وارد می‌کنند.

۴. سیاست‌های دولت و نگرش‌های شایعی که در زمینه‌ی قومیت‌ها هست، این فرهنگ‌های مختلف را تشویق به ترکیب و شکوفایی می‌کند.

و

۵. ملت استرالیا، ملتِ مداراگر و جالبی است.

۶. جوامعِ چندفرهنگی، مدارایِ بیش‌تری به گروه‌های مختلف نشان می‌دهند.

۷. جوامعِ چندفرهنگی جالب‌تر از جوامعی هستند که در آن‌ها یک فرهنگ بر فرهنگ‌های دیگر غالب و مسلط است.

۱. استرالیا یک جامعه‌ی چندفرهنگی است.

ادعای شماره‌ی ۱ دو بار تکرار شده است. ادعای شماره‌ی یک، در مثالِ اولی به‌عنوان نتیجه آمده (بنابراین در دیاگرام باید زیرِ ادعاهای ۲ و ۳ و ۴ قرار بگیرد). در مثالِ دومی اما نقش گزاره را بر عهده گرفته است، و بنابراین با گزاره‌های دیگر در بالای ادعای شماره‌ی ۵ قرار می‌گیرد. چون یکی از ادعاهای این دو مثالْ مشترک است، ما می‌توانیم این دو مثال را با هم ترکیب کنید تا ساختارِ پیچیده‌تری تولید کنید؛ ساختاری که به‌راحتی می‌توان روابطِ بین لایه‌های ادعاها را در دیاگرام آورد. چون لایه‌ی اولِ دیاگرام مستقیما به نتیجه منجر نمی‌شود (بل به ادعای شماره‌ی ۱ منجر می‌شود)، ما می‌توانیم این استدلال را استدلالی بنامیم که از ادعای شماره‌ی ۱ پشتیبانی می‌کند؛ یعنی یک «خرده-استدلال» است. این خرده-استدلال نسبت به استدلالِ اصلی (که از ادعای شماره‌ی ۵ پشتیبانی می‌کند)، فرعی است (اما هم‌چنان مهم است). ما برای هر دو استدلال دیاگرام می‌کشیم و بعد این دو دیاگرام را روی هم سوار می‌کنیم تا ادعای مشترک (یعنی ادعای شماره‌ی ۱) نقطه‌ی تلاقیِ آن دو باشد:

smart_004

از لحاظِ نظری، محدودیتی در تعدادِ استدلال‌های ساده برای ترکیب‌شدن وجود ندارد. اما ما به خاطر عملی‌بودن، بیش از سه یا چهار سطح از ادعاها را با هم ترکیب نمی‌کنیم تا فرآیندِ کارِ ما برای فهمیدن دشوار نشود. اما ضروری است که ایده‌ی اساسی‌ای که پشتِ ساختارهای پیچیده قرار دارد را بفهمیم. هر نتیجه‌ای یک ادعاست که گزاره‌هایی برای‌اش داده شده است. مانعی ندارد که این ادعا (نتیجه) هم‌زمان نقشِ نتیجه‌ی یک استدلال و گزاره‌ی یک استدلالِ دیگر را داشته باشد.

تمرین ۳.۶

بیایید بازگردیم به موضوعِ قالب‌گیری تا با این روشن بتوانیم بررسیِ ساختارهای پیچیده را بیش‌تر و بهتر انجام دهیم. برای این‌که این فرآیند را بهتر بفهمید، تمرینِ زیر را انجام دهید و بعد به پاسخ‌ها مراجعه کنید. در بخش پاسخ‌ها راهنمایی‌های بیش‌تری درباره‌ی نحوه‌ی قالب‌گیری وجود دارد، اما اول خودتان سعی کنید و اگر نتوانستیدْ از بخشِ پاسخ‌ها کمک بگیرید. این استدلال را قالب‌گیری کنید، متوجه باشید که این استدلالْ ساختارِ پیچیده‌ای دارد.

دولتِ فعلیِ استرالیا، از جنبه‌های بسیاری، نقشِ سازمانِ ملل را به چالش کشیده است، سازمان ملل سازمانی است که با ترویجِ برنامه‌ها در ملت‌های عضو موجبِ استمرار و گسترشِ حقوقِ بشر در قوه‌ی قضاییه‌ی این ملت‌ها می‌شود. این چالشْ (صرف نظر از بحث‌هایی که درباره‌ی مشکوک‌بودنِ اخلاقیِ آن وجود دارد) عواقبِ مشخص و خطرناکی برای استرالیا دارد، چون این چالشْ استرالیا را درباره‌ی حقوق بشر در تضاد با اکثر ملت‌های جهان قرار می‌دهد و تجارت و روابطِ خارجیِ استرالیا نیز احتمالا در درازمدت آسیب خواهد دید. بر همین منوال، این نتیجه‌ی درازمدتْ خطرناک است. باور دارم که نقشِ دولت باید این باشد که از خطرکردن پرهیز کند و بنابراین باور دارم که رویکردِ کنونیِ دولت به سازمان ملل درباره‌ی حقوق بشرْ نادرست است.

مرور

ما در این فصل به فرآیندِ کلیدیِ استدلال نگاهی انداختیم: به فرآیندِ پیونددادن. ما وقتی داریم استدلال و توضیح می‌سازیم، اطلاعاتِ بیان‌شده در قالبِ ادعاها را به هم پیوند می‌زنیم. نشانه‌های طبیعیِ استدلال و این فرآیند را می‌توان در واژه‌ها و عبارت‌های مشخصی دید، یا حتی در چینشِ ادعاها. اما برای این‌که بتوانیم استدلال را بفهمیم و کنترل‌اش کنیم، این بیانِ طبیعیْ کافی نیست. بهتر است که با شیوه‌ای کار کنیم که ساختارِ تحلیلیِ استدلال را دقیق‌تر و درست‌تر نشان دهد. این شیوه شاید برای برقراری ارتباط یا انتقال ایده‌ها مناسب نباشد، اما ابزارِ شگرفی برای فهمیدن و کنترل‌کردنِ استدلال است.

ساختارِ تحلیلیِ استدلال را می‌توان با جداکردنِ ادعاهای یک استدلال یا توضیح شروع کرد و روابطِ درونیِ این ادعاها را در دیاگرامی ترسیم کرد و برای این منظور از نمادهای استاندارد استفاده کرد. اگر ساختارهای ساده در یکی از ادعاها مشترک باشند، می‌توانیم ساختارهای ساده را در استدلالِ پیچیده به کار ببریم و استدلال‌مان را کارآمدتر سازیم. این شیوه می‌تواند بغرنجی‌ها و دشواری‌های استدلال را کاهش دهد. علتِ بغرنجی‌ها و سردرگمی‌های اولیه‌ی ذهن ما، ناآشناییِ ما با این شیوه است و نه پیچیدگیِ شیوه‌ی ساختاری. می‌توانیم از ساختارِ تحلیلی استفاده کنیم تا استدلال‌ها و توضیح‌های دیگران را «قالب‌گیری» کنیم. هرچند شیوه‌ی ساختارِ تحلیلیْ بیش‌تر برای برنامه‌ریزی و اندیشیدن درباره‌ی استدلالِ خودمان است تا برای ارتباطاتِ مستقیم.

شناسه‌ی مفهومی

اصطلاحات و مفاهیمی که در این فصل معرفی شده‌اند در این‌جا فهرست می‌شوند. تعریفی مختصر از هر یک بنویسید:

ساختار تحلیلی

قالب‌گیری

ساختار پیچیده

واژه‌های پیونددهنده

گردش روایت

ساختار ساده

دیاگرامِ ساختاری

خرده-استدلال

تمرین مرور فصل ۳

پرسش‌های زیر را کوتاه پاسخ دهید، و در صورتِ امکان، مثالی در پاسخ‌تان بزنید که متفاوت از مثال‌های این کتاب باشد.

الف) وقتی ادعاها به هم پیوند می‌خورند (و یک ادعا دلیلی برای ادعای دیگر می‌شود)، چه اتفاقی برای ادعاها روی می‌دهد؟

ب) چه ردپاها یا نشانه‌‌هایی از فرآیندِ پیوندزدن را در زبانِ طبیعی می‌توان یافت؟

ج) نمادهایی که در دیاگرامِ ساختاری استفاده می‌شوند برای چه کاری هستند؟

د) آیا نحوه‌ی بیانِ ادعاها در قالب و شیوه‌ی ساختارِ تحلیلی و در زبانِ طبیعی متفاوت است؟

ه) شباهت‌ها و تفاوت‌های بین گردش روایت و ساختار تحلیلی در چیست؟

و) ساختارهای استدلال پیچیده و ساده چه فرقی با هم دارند؟

ز) آیا یک ادعا می‌تواند در یک استدلال (و در ارتباط با ادعاهای دیگر) هم نقشِ نتیجه را داشته باشد و هم نقشِ گزاره را؟

ک) مزیت‌ها و محدودیت‌های استفاده‌کردن از شیوه‌ی ساختار تحلیلی چیست؟

ادامه دارد

 ◄ آنچه خواندید ترجمه بخش دوم از فصل سوم کتاب زیر است:

Matthew Allen: Smart thinking: skills for critical understanding & writing. 2nd ed. Oxford University Press 2004

بخش‌های پیشین

پیشگفتار: تفکر هوشمندانه؛ در آمدی بر سنجش‌گری

بخش ۱ فصل ۱: تفکرِ هوشمندانه چیست؟

بخش ۲ فصل ۱: تفکر هوشمندانه را چگونه مطالعه کنیم؟

بخش ۱ فصل ۲: ادعاها، مؤلفه‌های کلیدی استدلال

بخش ۲ فصل ۲: ادعا و استدلال

 بخش ۳ فصل ۲: ادعا، ارزش، نتیجه

بخش ۱ فصل ۳: پیوند دادن: فرآیند کلیدی در استدلال

پانویس‌:

[1] در کتاب‌های درسی و مطالب مربوط به استدلال، معمولا از روشِ قالب‌گیری استفاده می‌شود. این روش را مایکل اسکریون ابداع کرده است.