ادعاهای توصیفی و ادعاهای ارزشی
برخی ادعاها بر این تاکید دارند که چیزی یا چیزهایی فلان جور هستند؛ و برخی دیگر از ادعاها قضاوتی دربارهی چیزی میکنند و میگویند فلان چیز باید اینگونه باشد یا نباشد. اینها را بهترتیب ادعاهای توصیفی و ادعاهای ارزشی مینامند. برای نمونه، «نوشتههای این کتاب روی کاغذی سفید چاپ شده است» دارد نوعِ کاغذ را توصیف میکند، درحالیکه «ما باید کاغذِ کمتری استفاده کنیم و درختها را نجات دهیم» دارد قضاوتی ارزشی میکند («خوب است که درختها را نجات دهیم»). اما موضوعْ پیچیدهتر از این است: بسیاری (یا شاید همهی) ادعاها بهطورِ ضمنیْ قضاوتی ارزشی دارند. ما این قضاوتهای ضمنیِ ارزشی را اغلب در واژههایی مییابیم که ادعاها را میسازند. برای نمونه، «این کتاب جامع است» به قضاوتِ ارزشیِ مثبتی اشاره دارد، درحالیکه «این کتاب فقط رئوسِ تکنیکهای استدلال را فراهم میکند» به قضاوتِ ارزشیِ منفیای. پس در واقع دو نوع ادعا ارزشی داریم: ادعاهایی که صریحا قضاوتی ارزشی را اعلام میکنند، و ادعاهایی که قضاوتِ ارزشیشان در واژههای برگزیدهشده پنهان شده است.
همچنین ادعاهایی وجود دارند که میتوان آنها را عُرْفاً ادعاهای توصیفی نامید. با این حال اما ادعاها اکثرا در ترکیب با ادعاهای دیگر مطرح میشوند. پس، اگر فقط یک ادعای ارزشی در مجموعهی ادعاها پیدا کردیم، آنگاه همهی این مجموعه گرایش به این خواهند داشت که به قضاوتی ارزشی دلالت داشته باشند. اینجاست که میتوان دید زمینهای که ادعا در آن قرار میگیرد نقشِ بسیار مهمی را بازی میکند (زمینه همان اهداف و فرآیندهایی است که بهوسیلهی آنها متن، یا ادعاهای متصل به هم، تولید و درک میشود). بسیاری از ادعاهایی که به نظرِ نویسندهشانْ توصیفی هستند، ممکن است در زمینهای که خوانندگان فرآهم میآورند بهناگهان قضاوتی ارزشی بسازند. بنابراین، قضاوتهای ارزشی را بهندرت میتوان بر اساسِ یک ادعا مطرح کرد: قضاوتهای ارزشی به ادعاهای دیگری که با آنها پیوند خوردهاند (یعنی متن) و همچنین به شرایطی که متن در آن ارائه میشود (یعنی زمینه) نیز وابستگی دارند. توانایی ما برای آگاهبودن از قضاوتهای ارزشیای که میخوانیم و میسازیمْ یکی از نشانههای تفکرِ هوشمندانه و بامهارت است.
تمرین ۲.۶
مشخص کنید که کدام از این چهار ادعای زیرْ ادعای صریحِ ارزشی است و کدامیک ادعای ضمنیِ ارزشی است و به نظر ادعای توصیفی میآید. شاید به این نتیجه برسید که برخی از این ادعاها کاملا توصیفی هستند و هیچ قضاوتِ ارزشیای ندارند. بعد سه ادعا از خودتان بنویسید، که یکی از آنها صریحا ادعای ارزشی باشد، یکی از آنها قضاوتِ ضمنیِ ارزشی داشته باشد، و آخرینِ آنها (به نظر شما) ادعای صریحا توصیفی باشد.
الف) غذاهای چرب برای شما خوب نیستند.
ب) شیرِ معمولیِ گاوها حاویِ چربی است.
ج) شما باید هر روز شیر بنوشید.
د) شیرِ معمولیِ گاوها مایعی سفید است.
ادعا و استدلال
کاربرد ادعاها بهعنوان نتیجه و قضیهها
میدانیم که استدلالْ دلایلی را برای دیدگاهِ استدلالگر ارائه میدهد. پس، ما وقتی داریم دلیل میآوریم در واقع داریم ادعاها را به هم پیوند میزنیم تا متنی تشکیل دهیم که اکثرِ ادعاهای متصل شده در آن متنْ دارند دلیل یا دلایلی برای پذیرشِ ادعایی دیگر به دست میدهند یا توضیح میدهند که چرا ادعای دیگر باید مطرح شود. برای نمونه، اگر من بگویم «استرالیا باید نظامِ جمهوری داشته باشد»، طبیعی است که بپرسید «چرا؟»؛ این پرسشِ شما مرا برمیانگیزد تا دلیلی به شما بدهم: بگویم که «روابطِ اقتصادیِ استرالیا با آسیا زمانی مُحکم میشود که استرالیا از ریشههای اروپاییاش استقلال پیدا کند و جمهوری تشکیل بدهد».
ادعاهایی که نقشِ دلیل را بازی میکنند «گزاره» [یا قضیه] نام دارند و ادعایی که موردِ پشتیبانی یا توضیح قرار میگیرد «نتیجه».
ما وقتی استدلال میکنیم، همیشه دستکم دو ادعا به کار میبریم: ادعایی که میخواهیم مردم بپذیرندش، و ادعایی که استفاده میکنیم تا از ادعای اولی پشتیبانی کنیم. اکثرا همیشه شماری گزاره [یا قضیه] وجود دارد که از یک نتیجه پشتیبانی میکنند، اما کمینهی آن هم میتواند وجود داشته باشد: یعنی یک گزاره [یا قضیه] و یک نتیجه. مهارتِ اساسی در استدلالْ این است که بتوانیم ادعاهایی را تشخیص دهیم که نقشِ گزاره [یا قضیه] را بازی میکنند تا از ادعایی که نقشِ نتیجه را بازی میکندْ پشتیبانی کنند. پس ما باید بفهمیم ادعاها چگونه نقشِ نتیجه و گزاره [یا قضیه] را بر عهده میگیرند.
برای این کار، و پیش از اینکه ادعاها را در استدلال به کار ببریم، باید به یاد داشت که همهی گزارهها [یا قضیهها] و نتیجهها از یک سنخ هستند: یعنی همهی آنها ادعا هستند. هیچ چیزی در خودِ ادعا وجود ندارد که بتواند از آنْ نتیجه یا گزاره [یا قضیه] بسازد. در استدلالمان تا قبل از اینکه به این تصمیم رسیده باشیم که ادعای الف نتیجه باشد و ادعاهای ب و ج گزارهها [یا قضیهها]، ب و ج و الف همگی ادعا هستند. این ادعاها تنها زمانی گزاره [یا قضیه] و نتیجه میشوند که به هم پیوند بخورند؛ مثلا «به خاطرِ ب و ج، نتیجهی من الف خواهد بود». تفاوتِ بین گزارهها [یا قضیهها] و نتیجه به کیفیتِ ذاتیِ ادعاها بستگی ندارند؛ بل به کارکردِ متفاوتِ آنها بستگی دارد. نتیجهبودن یا گزارهبودنِ یک ادعا بستگی به این دارد که چه کارکردی در بحث یا توضیحِ خاصی خواهد داشت. کارکردِ ادعاها را «روابط»ی مشخص میکند که بین یک ادعا و ادعای دیگر برقرار میشود.
این نکته را میتوانیم مثلاً با استفاده از ادعاهای زیر، روشن سازیم:
– خودروی شما کثیف است.
– شما خودرو را از مسیری گِلآلود راندهاید.
– شما باید خودرویتان را بشویید.
حالا در زیر، دو نمونه میآوریم تا نشان دهیم که این ادعاها چگونه میتوانند در استدلال به کار روند. ادعایی که در جایگاهِ نتیجه قرار میگیرد را با حرفِ «ن» مشخص میکنیم و ادعایی که در جایگاهِ گزاره [یا قضیه] مینشیند را با حرفِ «گ» تا نشان دهیم که این ادعاها میتوانند کارکردهای متفاوتی داشته باشند:
– خودروی شما کثیف است (ن) چون آن را در مسیری گِلآلود راندهاید (گ).
– شما باید خودرویتان را بشویید (ن) چون خودروی شما کثیف است (گ).
میبینید که یکی از ادعاها («خودروی شما کثیف است») به دو طریقِ متفاوت به کار رفت: اول، در جایگاهِ نتیجهای که دارد توضیح داده میشود؛ و دوم، در جایگاهِ گزاره [یا قضیه]. پس قانونِ کلیْ این است که هر ادعایی بسته به اینکه چه پیوندی با ادعاهای دیگر خورده و در چه زمینهای به کار میرود، میتواند در جایگاهِ نتیجه یا گزاره [یا قضیه] بنشیند.
نتیجهها و گزارهها [یا قضیهها] چون همگی ادعا هستند، بسیار شبیه به هم هستند. هرچند، در استدلال، برخی ادعاها نسبت به ادعاهای دیگرْ در خدمتِ هدفی متفاوت هستند. ماهیتِ گزارهها [یا قضیهها] و نتیجهها در واژههایی قرار ندارد که ما به کار میبریم تا گزارهها یا نتیجهها را بیان کنیم، بل در چیزی قرار دارد که میتوان فعالانه کنترلاش کرد و تغییرش داد. برای نمونه، ما میتوانیم نتیجهی کسی را بخوانیم و در استدلالِ خودمان از آنْ بهعنوانِ گزاره [یا قضیه] استفاده کنیم. یا گزارهها [یا قضیهها]ی بحثِ کسی را میخوانیم و میبینیم به توضیحِ بیشتری نیاز دارد، آن گزارهها [یا قضیهها] را برمیداریم و بهعنوانِ نتیجهی بحثِ خودمان استفاده میکنیم و سعی میکنیم با کمکِ گزارهها [یا قضیهها]ی خودمانْ آنها را توضیح دهیم.[1]
تمرین ۲.۷
از ادعاهای زیر استفاده کنید و چهار استدلالِ کوتاه بسازید. حتما از یک ادعا در جایگاههای متفاوت (هم در جایگاهِ نتیجه و هم در جایگاهِ گزاره [یا قضیه]) استفاده کنید.
– جاده خیس است.
– باید با دقت رانندگی کنید.
– باید به کاری که میکنید توجه کنید.
– مریم سرتاپا خیسْ به خانه آمد.
– چند دقیقهی پیشْ بارانِ شدیدی آمد.
دربارهی نتیجهها بیشتر بدانیم
پس، وقتی داریم استدلال میکنیم، اول از همه باید تصمیم بگیریم که کدام ادعا را میخواهیم به بحث بگذاریم یا توضیح دهیم. این ادعا همان نتیجه است. نتیجه، خلاصهای را به دست نمیدهد؛ بل خود گزارهای کاملا جدید است که به گزارهها [یا قضیهها]ی دیگر پیوند میخورد اما فراتر از آنها میرود تا اطلاعاتِ بیشتری بدهد، و به خاطرِ گزاره [یا قضیهها] «حقیقتِ» آن [نتیجه] روشنتر میشود. نتیجه، برای خودش یک ادعای تازه است، و نه اینکه بیانِ دوبارهی ادعاهایی باشد که قبلا در جایگاهِ گزارهها [یا قضیهها] به کار رفتهاند.
انتخابِ یک نتیجهْ بستگی به «هدفِ» کلِ بحث یا توضیحِ ما دارد. ما میتوانیم ادعاهایی دربارهی آینده را در جایگاهِ نتیجه استفاده کنیم. این نوع نتیجهها زمانی موردِ نیاز هستند که ما میخواهیم «پیشبینی» کنیم؛ «در آینده، به خاطرِ تاثیراتِ آلودگیِ صنعتی (گزاره)، جهان گرمتر خواهد شد (نتیجه)». پیشبینیها همیشه مشکوک هستند چون رویدادهایی که ما میخواهیم پیشبینی کنیمْ هنوز روی ندادهاند، و بنابراین حقیقتِ آنها نیز تایید نخواهد شد مگر اینکه پیشبینی باشند. پس، بحث یا استدلالِ ما باید بتواند پیشبینیها را پشتیبانی کند تا پذیرفتنیشان سازد. ما همچنین میتوانیم ادعاهایی دربارهی گذشته یا اکنون به کار ببریم تا واقعیت را «اثبات کنیم». اغلب دربارهی آنچه در گذشته روی داده یا اکنون دارد روی میدهد (مثلا، در مورد تحقیقاتِ جنایی)، شک و تردید وجود دارد؛ در این موارد نیز میتوان از استدلال بهره بُرد تا از نتیجه (یا مطلوبِ) خودمان پشتیبانی کرد.
نکتهی دوم دربارهی نتیجه: نتیجهی ما میتواند ادعایی باشد که در آنْ درخواستی برای مردم (خواه افراد، خواه گروهها) مطرح میشود و از مردم میخواهد که جورِ خاصی عمل کنند: مثلا «ما باید تولیدِ مونوکسیدِ کربن را کاهش دهیم (نتیجه) چون کاهشِ مونوکسیدِ کربن باعث میشود میزانِ گرمشدنِ زمین کاهش یابد (گزاره).» این استدلالها که نتیجههایشان «درخواست برای انجامِ کاری» است، برای این ساخته میشوند که مردم را به انجامِ کاریْ متقاعد سازند. گاهی این «انجامِ کار» صرفا جورِ دیگر تفکرکردن است: مثلا «شما نباید به دولتهایی که مخالفِ توقفِ گرمایشِ زمین هستند خوشبین باشید (نتیجه)، چون این دولتها آیندهی سرسبز و کامیابِ نسلِ بشر را به خطر میاندازند (گزاره)»[2]
نتیجههایی از این دستْ صرفا در قالبِ بحثها و استدلالهایی مطرح میشوند که میخواهند مخاطب را متقاعد سازند تا این استدلال یا بحث را بپذیرد. در هر دو حالت (متقاعدکردنِ مخاطب برای انجامِ کاری و یا برای جورِ دیگر فکرکردن) این نتیجه است که مُناقشهپذیر است؛ به یاد داشته باشید که ادعاها گزارههایی هستند که ممکن است حقیقت داشته باشند و یا نداشته باشند. نتیجههای دیگر (که اغلب دربارهی رویدادهایی هستند که در گذشته روی دادهاند) گرچه مناقشهپذیر نیستند اما همچنان در قالبِ استدلالی مطرح شدهاند که «توضیح میدهد» چرا این نتیجهها ساخته شدهاند. در جملهی «گرمشدنِ زمینْ امروزه مشکلِ ما شده است (نتیجه) چون دولتهای پیشینْ پیامدهای رشدِ صنعتی و فنآوری را در نظر نمیگرفتند (گزاره)» نتیجه گزارش میدهد که ما حالا و اکنون مشکلی به نامِ گرمشدنِ زمین داریم، و گزاره [یا قضیه] نیز توضیح میدهد که چرا این مشکل ایجاد شده است. بعضی از توضیحها میتوانند رنگِ توجیه بگیرند؛ مثلا «من تصمیم گرفتم که در انتخاباتِ قبلیِ فدرالْ به سبزها رای بدهم (نتیجه) چون واقعا میخواهم ببینم دولت از طبیعتِ سبزِ استرالیا پاسداری میکند (گزاره)». در این مثال، نتیجه چیزی را گزارش میدهد که در گذشته روی داده، و نویسنده میتواند توجیه کند که چرا چنین کاری کرده.
تمرین ۲.۸
مشخص کنید که چه نوع نتیجهای در هر یک از استدلالهای زیر به کار رفته است. به یاد داشته باشید که به هدفی فکر کنید که نتیجه قصدِ برآوردهساختناش را دارد. در هر یک از این مثالها نتیجه در ادعای دوم آمده است.
الف) چون میزانِ خطرِ جنگلسوزیْ در سه ماهِ آینده بالا خواهد بود، ما باید خدماتِ آتشنشانی را بهبود دهیم.
ب) چون اخیرا باران نباریده است، پیشبینی میکنم که خطرِ جنگلسوزی در این تابستان بالا باشد.
پ) چون دولت نتوانست خدماتِ آتشنشانی را بهبود دهد، جنگلسوزیهایی که در سال ۲۰۰۱ روی داد کنترلکردنِ آنها خیلی سختتر از [آتشسوزیهای] سالهای گذشته بود.
ت) دولتْ خدماتِ آتشنشانی را بهبود نداده است – فکر نمیکنی که این کارشان [نشانهی] بیکفایتی است؟
ث) چون کسریِ بودجهْ دولت را وادار به کاهشِ هزینهها کرده است، ما نیز زیاد نتوانستهایم مراکزِ آتشنشانی را افزایش دهیم. (فرض کنید که نمایندهی دولت دارد این حرف را میزند).
دربارهی گزارهها [یا قضیهها] بیشتر بدانیم
گرچه مشخصکردنِ انواعِ مختلفِ نتیجهها نسبتا کارِ راحتی بود، اما همین کار را نمیشود با انواعِ مختلفِ گزارهها [یا قضیهها] کرد. تقریبا هر ادعایی که فکرش را بکنیدْ میتواند در جایگاهِ گزاره [یا قضیه] بنشیند. حتی ادعاهایی که ممکن است معمولا در نقشِ نتیجه قرار بگیرند نیز میتوانند گزاره [یا قضیه] باشند. کُلِ کاری که گزارهها [یا قضیهها] میکنند این است که از نتیجه پشتیبانی کنند (خواه آن را توضیح بدهند یا از آن طرفداری کنند). پس، گزارهها [یا قضیهها] در اکثرِ موارد باید پذیرفتنیتر از نتیجه باشند (گرچه نه همیشه – بخش «نیرویِ پشتیبای» در فصل ۶ را نگاه کنید). افزون بر آن، گمراهکننده خواهد بود اگر به «انواع» گزارهها [یا قضیهها] فکر کنیم؛ بل، باید به نحوهی اتصالِ یک گزاره [یا قضیه] به گزاره [یا قضیهی] دیگر نگاه کنیم. کوتاه بگوییم: کارکردِ گزارهها [یا قضیهها] سه تاست: نکتهای واقعی مطرح میکنند (مثلا چیزی را گزارش میدهند، یا مدرکی دربارهی چیزی به دست میدهند)، کرانه یا حَدِ بحث و استدلال را تعیین میکنند، یا گزارهها [یا قضیهها]ی دیگر را شکل میدهند، روابطِ همهی گزارهها [یا قضیهها]ی دیگر با نتیجه را روشنتر میسازند (بنگرید به فصل ۴ تا دربارهی کارکردِ گزارهها [یا قضیهها] اطلاعاتِ بیشتری پیدا کنید).
مرور
واژهها کنار هم گذاشته میشوند تا گزارهها ساخته شوند، گزارهها نیز کنار هم گذاشته میشوند تا متن تشکیل شود. هیچ متنی را جدا از زمینهی کاربرد و تفسیرش نمیتوان فهمید. مهمترین گزارههایی که باید به آنها دقت داشتْ ادعاها هستند. وقتی ادعاها بهطور شایستهای به هم پیوند میخورند، متنی را تشکیل میدهند، این متن یا یک بحث است یا یک توضیح. ادعاها – در زبان – رویدادها و ایدهها و چیزهایی را بیان میکنند که جهانبینیِ ما را میسازند، و بر این تاکید دارند که حقیقت را بازنمایی میکنند. ادعاها مؤلفهی اصلیای هستند که میتوانیم بهوسیلهی آنها بحثها و توضیحهایمان را بسازیم. هرچند، نحوهی بیانِ ادعاها اغلبْ کارکردِ تحلیلیِ آنها را پنهان میسازد.
ما وقتی دانستیم که ادعاها چیستند و چه ویژگیهایی دارند، میتوانیم بهتر بفهمیم که ادعاها را چگونه در استدلالمان بهعنوانِ گزاره [یا قضیه] و نتیجه به کار ببریم. ادعاها سه ویژگیِ مهم دارند. نخست اینکه همیشه شاملِ یک اتصالِ درونی بین دو یا چند سازنده [یا مؤلفه] هستند. یک یا دو تا از این سازندهها میتواند خودِ ادعا باشند اما بهطور متفاوتی عمل کنند (یعنی مؤلفهای درونِ یک ادعا باشند). دوم اینکه ادعاها همیشه شامل گستره و قطعیت هستند، گرچه اغلب بهطور ضمنی بیان میشوند. سوم اینکه ادعاها یا توصیفی هستند (چیستی) یا قضاوتهایی ارزشی (بایستی). بسیاری از ادعاها توصیفی هستند اما میتوانند قضاوتهای ضمنیِ ارزشی را در خود داشته باشند یا وقتی در ترکیب با دیگر ادعاها خوانده شوندْ میتوانند بارِ ارزشی بگیرند.
ادعاها هم در جایگاهِ گزاره [یا قضیه] مینشینند و هم در جایگاهِ نتیجه؛ نحوهی استفادهی ما از ادعاها در استدلال است که جایگاهِ آنها را مشخص میکند. هر ادعایی میتواند در جایگاهِ گزاره [یا قضیه] یا نتیجه بنشیند. هر چند، ما میتوانیم ببینیم که ادعاها-نتیجه چگونه باید با اهدافِ خاصِ یک استدلال مربوط شوند: [اهدافِ استدلال اینهاست:] پیشبینیکردن، ثابتکردن، درخواستکردن برای انجامِ کاری، و توضیحدادن و توجیهکردن. در موردِ توضیحدادن یا توجیهکردن، استدلال در قالبِ توضیح قرار میگیرد، درحالیکه استدلالهایی که هدفهای دیگری دارندْ نیازمندِ قالبِ بحث هستند.
شناسهی مفهومی
در این فصل با اصطلاحات و مفهومهای زیر آشنا شدیم. پیش از آنکه به واژهنامه نگاه کنید، برای هر یکْ تعریفی مختصر بنویسید:
بحث
پیشفرض
مخاطب
قطعیت
نتیجه
دلالتِ ضمنی
زمینه
ادعای توصیفی
حالتِ ندایی
توضیح
اتصالِ درونی
نظم
گزاره [یا قضیه]
هدفهای استدلال
پرسش
گستره
گزاره
موضوع (یا سوژه)
متن
ادعای ارزشی
واژه
تمرین برای مرور
به پرسشهای زیر کوتاه پاسخ دهید. و در پاسختان – اگر ممکن بود – مثالی بزنید که متفاوت از مثالهای به کار رفته در این کتاب باشد.
الف) آیا گزاره همان جمله است؟ چرا باید بینِ آن دو تمایز قائل شد؟
ب) چه چیزی ادعاها را از گزارههایی که ادعا نیستند متمایز میسازد؟
پ) چرا بعضی از ادعاها را همان «واقعیت» میدانند؟
ت) سه ویژگیِ مهم ادعا چیست؟
ث) ویژگیِ ادعای «اگر/آنگاه» چیست؟
ج) چه فرقی بین گزاره [یا قضیه] و نتیجه هست؟
چ) آیا همهی نتیجهها یکسان هستند؟ اگر نه، چرا نیستند؟
ح) چه چیزی مشخصکنندهی «نوعِ» یک گزاره [یا قضیه] است؟
خ) وقتی ادعایی را با زبانِ طبیعی بیان میکنیم چه اتفاقی برای آن ادعا میافتد؟
ادامه دارد
◄ آنچه خواندید ترجمه بخش سوم از فصل دوم کتاب زیر است:
Matthew Allen: Smart thinking: skills for critical understanding & writing. 2nd ed. Oxford University Press 2004
بخشهای پیشین
پیشگفتار: تفکر هوشمندانه؛ در آمدی بر سنجشگری
بخش ۱ فصل ۱: تفکرِ هوشمندانه چیست؟
بخش ۲ فصل ۱: تفکر هوشمندانه را چگونه مطالعه کنیم؟
بخش ۱ فصل ۲: ادعاها، مؤلفههای کلیدی استدلال
بخش ۲ فصل ۲: ادعا و استدلال
پانویسها
[1] ما نمیتوانیم جای نتیجه و گزاره [یا قضیه] را هر جور که خواستیم عوض کنیم و در هر حال آنها همچنان درست بمانند. برای مثال، نادرست خواهد بود اگر بگوییم «چون شما خودرویات را باید بشویی، [پس] خودرویات کثیف است». ما وقتی تصمیم گرفتیم که کدام ادعا در جایگاهِ گزاره [یا قضیه] بنشیند و کدام در جایگاهِ نتیجه، آنگاه باید دربارهی روابطی که بر حقیقیبودنشان تاکید میکنیمْ دقیقتر تامل کنیم. برای مثال، این استدلالْ استدلالی مناسب است: «میدانم که وقتی به شما گفتهاند که خودرویات را بشویی، پس احتمالِ زیاد دارد که خودرویتان کثیف باشد؛ شنیدم کسی به شما گفت که خودرویتان را بشویید؛ پس میتوانم استنتاج کنم که خودروی شما کثیف است (وگرنه آن شخص به شما نمیگفت که خودرو را بشویید)». باید به این نکته اشاره کرد که زمینهی مطرحکردنِ گزاره [یا قضیه] برای توضیحدادنِ یک نتیجهی معلومْ از زمینهی مطرحکردنِ گزاره [یا قضیه]ای که برای اثباتِ صِحَّتِ نتیجهی نامعلوم یا مشکوکْ متفاوت است. اصطلاحِ «نتیجه» در اینجا صرفا به کارکردِ منطقیِ ادعایی که داریم توضیحاش میدهیم اشاره دارد، و نه اهمیتِ آن. در توضیح، و از چشماندازِ مخاطبِ ما، گزارهها [یا قضیهها]ی ما و نحوهی توضیحدادنِ نتیجهْ همگی مهمتر از خودِ نتیجه هستند.
[2] چون تصمیمهای گروهی و فردی همیشه نیازمند این هستند که ما بتوانیم تصمیمهایمان را به دیگران توضیح دهیم و توجیهشان کنیم، پس تصمیمگیری نیز با استدلالْ سر و کار دارد.
با سپاس فراوان از مترجم
منوچهر / 16 April 2013