احمد رضا حسینیبروجنی، معاون میراث فرهنگی اهواز در گفتوگو با همشهری آنلاین اعلام کرد که شهرداری پیش از تخریب خانه پدری احمد محمود از میراث فرهنگی درخواست استعلام نکرده است. بروجنی گفت: «بارها با شهرداری مکاتبه شده و حتی به شهردار کلانشهر اهواز و شهردار مناطق بافت تاریخی از جمله منطقه یک مکاتبه شده اما همچنان روند بیتوجهی به گرفتن استعلام از میراث فرهنگی ادامه دارد. تخریب در بافت تاریخی بدون استعلام از میراث به خاطر ناآگاهی شهرداری نیست. بلکه این آگاهی در شهرداری وجود دارد.»
تخریب خانههای نویسندگان و شاعران سکولار در ایران و تخریب برخی از آثار فرهنگی و تاریخی به جای مانده از دوران پهلوی همواره تابع این الگو بوده است. میراث فرهنگی در ثبت اثر در فهرست آثار ملی تعلل کرده، همزمان، شهرداری بدون استعلام از میراث اقدام به تخریب کرده است. گاهی اوقات – برای مثال در پرونده خانه نیما یوشیج در تهران یا در پرونده تخریب خانه کودکی هوشنگ ابتهاج در رشت – اعتراض فعالان میراث فرهنگی مانع از تخریب این آثار شده است.
در مقابل، برای حکومت حفظ آثار و ارزشهای «دفاع مقدس» در سراسر ایران به ویژه در استان خوزستان از اهمیت ویژهای برخوردار است. تنها در استان خورستان در مهر سال جاری چهار موزه «دفاع مقدس» افتتاح شد. قرار است تعداد موزههای دفاع مقدس تا سال ۱۴۰۴ به ۳۶ موزه افزایش یابد. بنابراین میتوان گفت بیتوجهی به آثاری مانند خانه پدری احمد محمود صرفاً به سبب بیتوجهی به آثار میراث فرهنگی یا به دلیل اختلاف شهرداری با میراث نیست، بلکه یک اقدام راهبردی و یکی از رئوس سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی برای زدون حافظه مردم ایران از بخشی از تاریخ کشورشان است.
۳۰ سال از تاریخ ایران: از کودتا تا جنگ
احمد محمود رمان «همسایهها» (۱۳۵۳)، «داستان یک شهر» (۱۳۶۰) و زمین سوخته (۱۳۶۱) را در خانه پدریاش در اهواز پدید آورده است. موضوع این سهگانه سرنوشت فرد در میان حوادث تاریخی است که سبب تحول شخصیت و عقاید او میشود و یک دوره تاریخی را در برمیگیرد. سهگانه شروع شده با «همسایهها» مثل هر اثر بزرگ ادبی دیگری میل به کلیت دارد: آفرینش جهان انسانی یا انسانی شده که از جزئیتهای تاریخی، اجتماعی یا طبقاتی فراتر رود. این آرزو در تقابل قرار دارد با اهداف کلی «نظام» که در بیانیه «گام دوم» خامنهای به بیان درآمده است.
احمد محمود
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود (۴ دی ۱۳۱۰ اهواز – ۱۲ مهر ۱۳۸۱ تهران) نویسنده معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او همسایهها، از آثار برجسته ادبیات معاصر ایران است.
محمود در اواخر عمر با بیماری تنگی نفس مواجه شد و این بیماری در سال ۱۳۸۰ یکبار او را به بیمارستان کشاند. در ۲ مهرماه ۱۳۸۱ بار دیگر حال او به وخامت گرایید و پس از انتقال به بیمارستان و بستری شدن به اغما فرورفت و در روز جمعه، ۱۲ مهر سال ۱۳۸۱، به دنبال یک دورهی بیماری ریوی، در بیمارستان مهراد، در شهر تهران درگذشت و در امامزاده طاهر کرج، به خاک سپرده شد.
مجموعه داستانها:
مول (۱۳۳۸) دریا هنوز آرام است (۱۳۳۹) بیهودگی (۱۳۴۰) زائری زیر باران (۱۳۴۷) از دلتگی (۱۳۴۸) پسرک بومی (۱۳۵۰) غریبهها (۱۳۵۲) دیدار (۱۳۶۸) قصه آشنا (۱۳۷۰) از مسافر تا تبخال (۱۳۷۱)
رمانها:
همسایهها (۱۳۵۳) داستان یک شهر (۱۳۶۰) زمین سوخته (۱۳۶۱) مدار صفر درجه (۱۳۷۲) درخت انجیر معابد (۱۳۷۹)، برنده دوره اول جایزهی هوشنگ گلشیری به عنوان بهترین رمان.
دو فیلمنامه
حکایت حال
ترجمه:
آدم زنده (رمان) – اثر «ممدوحبن عاطل ابونزال» (۱۳۷۶)
بهگفته عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد وقت ایران قرار بود در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در ایران که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ برگزار کرد، جایزه ویژه هیأت داوران به کتاب مدار صفر درجه احمد محمود اختصاص یابد، اما بهدلیل مخالفت علی خامنهای این جایزه به احمد محمود اهدا نشد. مهاجرانی مینویسد: «فرموده بودید جشنواره متوقف شود. با شما به تفصیل درباره نویسندگان صحبت کردم. درباره تکتک نویسندگان و کارشان بحث کردیم. خوشبختانه درباره ۱۹ نفر راضی شدید و پذیرفتید که جایزه بدهیم. تنها نقطه مقاومت شما رمان مدار صفر درجه احمد محمود بود که از قضا به عنوان رمان برگزیده بیست سال ادبیات داستانی انتخاب شده بود و من هیچگاه نگاه بهتزده و غمآلود احمد محمود را از یاد نمیبرم… حتماً به یاد دارید فرمودید این رمان ضد جنگ است! گفتم مگر شما ضد جنگ نیستید…؟! جنگ یک شَـرِ ناگزیر است و نه یک خیــرِ لازم…!»
«همسایهها» با کودتای ۲۸ مرداد پایان مییابد. محمود اما در «داستان یک شهر»، در بخش دوم این سهگانه سرگذشت تحول فکری در دورانهای تاریخی از ۲۸ مرداد به بعد در جریان پاکسازی ارتش از افسران حزب توده را پی میگیرد و داستان تحولات فکری «خالد» را در یک فضای تبعیدی مبتنی بر سرکوب سیاسی و شکلگیری اختناق روایت میکند. «زمین سوخته» بخش سوم و پایانی سهگانه همسایهها در دوران جنگ اتفاق میافتد. احمد محمود درباره این رمان گفته است: «وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریباً نزدیک جبهه بودم. وقتی برگشتم، واقعاً دلم تلنبار شده بود. دیدم چه مصیبتی را تحمل میکنم. اما مردم چه آرام اند. چون تا تهران موشک نخورد، جنگ را حس نکرد. دلم میخواست لااقل مردم مناطق دیگر هم بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که زمین سوخته را بنویسم.»
احمد محمود «زمین سوخته» را در آذر ۱۳۶۰ به پایان رساند و همه اتفاقات داستان هم در سه ماه نخست جنگ از اواخر شهریور تا آذر ۵۹ اتفاق میافتد. روزبه جورکش، منتقد در مقالهای مینویسد: «در زمین سوخته، اضطرابِ انقلاب، جای خود را به اضطراب جنگ میدهد و خیابان تبدیل به جبهه میشود.»
به این ترتیب احمد محمود در سهگانه «همسایهها»، «داستان یک شهر» و «زمین سوخته» سرنوشت یک شهروند اهوازی (خالد) و تحولات فکری او را از قبل از کودتای ۲۸ مرداد تا وقوع انقلاب و سه ماه نخست جنگ روایت میکند. بدین ترتیب ۳۰ سال از تاریخ معاصر ایران – از پیش از کودتا تا جنگ – زبان و بیان ادبی مستقلی از حکومتها پیدا میکند. آن هم نه هر سال سی، بلکه ۳۰ سالی که به استقرار حکومت اسلامی و جایگزینی سلطان با ولیفقیه انجامید.
عداوت و کینه خامنهای
درونمایه این رمانها به تعبیر حسن عابدینی «جستوجوی معنای زندگی» است. حفظ خانه پدری احمد محمود به عنوان مکانی که این رمانها در آن پدید آمده است، یادآور کنش انسان پیرامونی و برکنار از مواهب توسعه در طی سه دهه برای یافتن معنای زندگی هم به شمار میآید. به همین سبب میتوان گفت تخریب خانه پدری احمد محمود نمایانگر تلاش حکومت برای زدودن این کنش و القای این معناست که انسان ایرانی بعد از عبور از انقلاب و جنگ به معنای زندگی پی برده و دست از این تلاش برداشته و معنای زندگی او هم همان است که در بیانیه گام دوم انقلاب و در موزههای متعدد دفاع مقدس عرضه میشود.
اما ضدیت با احمد محمود و نویسندگان سکولار مانند او فقط یک امر ایدئولوژیک نیست. عداوت و کینه شخصی رهبر جمهوری اسلامی ایران هم در این ویرانگریهای فرهنگی و تخریبهای شخصینی نویسندگان و شاعران سکولار بیتأثیر نیست.
عطاءالله مهاجرانی که در سه سال نخست ریاست جمهوری محمد خاتمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات را به عهده داشت، در خرداد ۸۹ با انتشار یادداشت کوتاهی از بخشی از عداوت خامنهای با نویسندگان سکولار، به ویژه با احمد محمود پرده برداشت. مهاجرانی نوشته بود یکی از موارد اختلاف او با خامنهای به اهدای جوایز بیست سال ادبیات داستانی ربط داشت. بر اساس آنچه که مهاجرانی نقل کرده خامنهای به وجود نام برخی نویسندگان در فهرست برندگان این جوایز اعتراض کرده و نهایتا مانع از آن شده بود که جایزه «رمان برگزیده بیست سال ادبیات داستانی» به رمان «مدار صفر درجه» نوشته احمد محمود اهدا شود. استدلال خامنهای هم ظاهراً این بود که این رمان «ضد جنگ» است. مهاجرانی مینویسد: «گفتم مگر شما ضد جنگ نیستید؟ جنگ یک شر ناگزیر است و نه یک خیر لازم.»
به گفته مهاجرانی خامنهای درباره «کلیدر» محمود دولتآبادی و آثار منیرو روانیپور و سیمین دانشور هم حساسیتهایی داشته است. این حساسیتها و ضدیتها گاهی آشکارا به بیان درآمده است. رهبر جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۳ در یکی از دیدارهایش با مسئولان فرهنگی کشور درباره مهدی اخوان ثالث میگوید پس از انقلاب با او تماس گرفته و تلاش کرده او را به همکاری با جمهوری اسلامی ترغیب کند. اما اخوان پاسخ داده: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه!»
خامنهای میگوید: «گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم.»
به گفته فرج سرکوهی، منتقد و روزنامهنگار پس از گفتو گوی تلفنی علی خامنهای با مهدی اخوان ثالث، حقوق بازنشستگی اخوان قطع شد و عدهای هم در خیابان او را کتک زدند.
در فروردین ۶۹ هم خامنهای در جمع شاعران مشهدی درباره اخوان میگوید: «نمىتوانید بروید با او بنشینید، چون او اصلاً شماها را نفى مىکند؛ شماها هم او را بهکلى از رگ و ریشه نفى مىکنید. مىبینید که این راه بسته است.»
خامنهای در سوم شهریور ۱۳۸۹ در جمع شاعران پیرو ولایت، با مقایسه فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی گفته بود سیمین بهبهانی عاقبت به خیر نمیشود: «من اسمی از بعضی شعرای زنِ دیگر نمیآورم؛ چون فروغ فرخزاد اولاً مُرد، ثانیاً به اعتقاد من عاقبت بخیر هم شد. بعضیهای دیگر نه، عاقبت بهخیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آنها اشارهای نمیکنم و از آنها اسم نمیآورم.»
مرگ سیمین بهبهانی اما خلاف این را ثابت کرد. ادای احترام به او در ایران، افغانستان، تاجیکستان و کشورهای مختلف جهان ثابت میکرد که اظهار نظر خامنهای، بر خلاف آنچه که دوست داشت نشان دهد، نه ادبی که سراپا سیاسی بوده است.
تقدس در حال اضمحلال یک درخت بی بر و بار
اما این همه واقعیت نیست. محمد حسینی، وزیر ارشاد در دولت دهم محمود احمدینژاد ادعا کرده بود که اشراف و احاطه خامنهای به حوزه فرهنگ و هنر مثالزدنی است: «هیچ رهبری در دنیا به اندازه وی جامعالاطراف نیست، دولتمردان خارجی عنایت رهبر به ادبیات را تحسین میکنند و وزیر فرهنگ روسیه از سطح بالای اطلاعات رهبر از ادبیات روسی تعجب کرده است.»
خامنهای تنها با پاکسازی تاریخ ایران از آثار و نشانههای نویسندگان و شاعران واقعی میتواند احساس تسلط و «اشراف» ادبی در نقش یک دانای همهچیزدان را در خود بازتولید کند. شهرداری و میراث فرهنگی در این میان کارهای نیستند جز مجری و عمله گوش به فرمان که میبایست از حافظه تاریخی ملت ایران نشانههای یک جهان انسانیشده را بزدایند و ارزشهای مورد نظر ولی فقیه را جایگزین آن کنند. در آثار احمد محمود اما نشانههای «جهان انسانی» و آرمانی ما ماندگار شده است. تخریب خانه پدری او نمیتواند اهمیت این آثار را از بین ببرد.
احمد محمود در آخرین اثری که از خود به جای گذاشت، در «درخت انجیر معابد»این روند را به شکلی نمادین پیشبینی کرده بود: درختی که خرما میدهد، و مردم در سایهاش میتوانند آرام بگیرند، مضمحل میشود و از بین میرود و در همان حال درختی دیگر، درخت انجیر معابد که مردم برای آن تقدس قائلاند پابرجا میماند، ریشه میدواند و حتی زائر هم پیدا میکند. تقدس «درخت» اما در حال اضمحلال است.
بیشتر بخوانید: