محمد قاسمی، سال ۱۹۵۵ در الھامل، یکی از شهرهای کوچک شمال الجزایر، و در خانواده‌ای بافرهنگ به دنیا آمد. علی‌رغم اینکه خانواده قاسمی مذهبی بود، اما تمامی زن‌های این خانواده درس‌خوانده بودند.

محمد قاسمی، نویسنده الجزایری
محمد قاسمی، نویسنده الجزایری

او از سیزده‌سالگی رؤیای ترک کشورش را در سر داشت و در شانزده‌سالگی برای اولین بار با قایق به شهر مارسی در جنوب فرانسه سفر کرد. اما ۱۰ سال بعد و در سال ۱۹۸۱ بود که قاسمی برای همیشه کشورش را ترک کرد و به پاریس آمد.

او در سال‌های آغازین اقامتش در پاریس به ترجمه اشعار مجموعه‌ای از شاعران عرب مهاجر، از عربی به زبان فرانسه روی آورد؛ از شاعران عراقی و یمنی مهاجر گرفته تا محمود درویش شاعر معروف فلسطینی.

این نویسنده اولین رمانش را با نام «دستمال» در سال ۱۹۸۷ به چاپ رساند. از آنجا که قاسمی در آن زمان، چندان شهرتی نداشت، انتشار اولین رمان برایش آسان نبود؛ ۱۴ ناشر فرانسوی از انتشار آن امتناع کردند.

محمد قاسمی: نوستالژی «هنر گریه کردن» برای چیزهایی است که شانس بودن نداشتند، اما خاطره‌نویسی، کار کردن روی چیزهایی است که «ساختار تخیل» ما را شکل می‌دهد.

وی پس از این رمان، به نوشتن مقالاتی درباره مسائل مذهبی روی آورد که در کتابی با عنوان «تولد صحرا» گرد آمده است. قاسمی در‌‌ همان دوران کودکی، وقتی در الهامل بود، به واسطه هر دو پدربزرگش، با مذهب آشنا شده بود. او در کنار کلاس‌های مدرسه، در کتابخانه پدری‌اش قرآن می‌آموخت. اما آنچه راه او را مشخص کرد، نه توصیه‌های مذهبی پدربزرگش بود و نه قرآنی که آموخته بود؛ بلکه آشنایی با رمبو و سوررئالیست‌های فرانسوی او را به نوشتن کشاند، آن هم به زبان فرانسه.

«عرب، شما گفتید عرب؟» نام مجموعه دیگری از مقالات قاسمی است که با مرور آثار کلاسیک و معاصر، به تحلیل نگاه غربی‌ها به اعراب در ۲۵ قرن گذشته می‌پردازد.

قاسمی به غیر از رمان اولش، دو رمان دیگر نیز منتشر کرده که آخرین آن‌ها «روز آخر» نام دارد و در سال ۱۹۹۵ منتشر شده است. مضمون اصلی این رمان «تبعید و تنهایی» است. «من همیشه خود را تبعیدی می‌دانم؛ چه آن زمانی که در الجزایر بودم و چه الان که در فرانسه زندگی می‌کنم.» محمد قاسمی تبعید را دردی درمان‌ناشدنی می‌داند که دامن‌گیر او و هم‌نسلانش شده است.

اما شهرت اصلی این نویسنده نه به خاطر رمان‌هایش است و نه برای مقالاتش. نمایش‌نامه‌هایی که قاسمی نوشته در میان آثارش از همه معروف‌تر است. در میان ۱۴ نمایش‌نامه‌ای که قاسمی تاکنون منتشر کرده، «اعترافات ابراهیم» (۱۹۹۴، گالیمار) به اثری کلاسیک تبدیل شده است؛ داستانی امروزی که بر اساس اسطوره ابراهیم شکل گرفته است.

بخشی مهمی از آثار محمد قاسمی، مثل نمایشنامه «۱۹۶۲»، بر اساس خاطراتش شکل گرفته، اما او اعتقاد ندارد که این آثار جزو «ادبیات نوستالژیک» طبقه‌بندی می‌شوند، زیرا به نظر این نویسنده، نوستالژی «هنر گریه کردن» برای چیزهایی است که شانس بودن نداشتند، اما خاطره‌نویسی، کار کردن روی چیزهایی است که «ساختار تخیل» ما را شکل می‌دهد.

همچنین بخش دیگری از آثار قاسمی، کتاب‌هایی است که او برای کودکان و نوجوانان نوشته که کتاب «راز ملکه صبا» (۱۹۹۹) از آن جمله است. «نویسنده‌ای که برای کودکان ننویسد، کار جدی خود را آغاز نکرده است.»

محمد قاسمی و جهان عرب

از نظر محمد قاسمی، جهان عرب، اکنون یک «جهان بیمار» است؛ بیمار از شکست‌های پی ‌در پی. همچنین اکنون دین اسلام، یک دین «خشک و سخت‌گیر» در نظر گرفته می‌شود، در صورتی که در قرن هجدهم میلادی، پییر بل، نویسنده فرانسوی به ولتر، فیلسوف فرانسوی می‌گوید که اسلام به نظرش یک دین «دنیوی» و «لذت‌بخش» است.

قاسمی می‌گوید جهان عرب، به ویژه کشورهای شمال آفریقا، دهه‌هاست که تلاش می‌کند دری را برای خروج از این بحران بیابد؛ اما هر بار در مقابل این در به زمین می‌افتد.

محمد قاسمی: اعراب همواره در مقابل تصویری از خود قرار گرفته‌اند که احساس حقارت را در آن‌ها بیشتر می‌کند؛ حکومت‌هایی دیکتاتور، بدون آزادی‌ بیان و اندیشه.

او با اشاره به اتفاقاتی که در فاصله جنگ خلیج فارس تا جنگ حزب‌الله لبنان با اسرائیل روی داده، تأکید می‌کند که در این میان، خطاهای غرب و اسرائیل هم بی‌تأثیر نیست.

همچنین به نظر این نویسنده، اعراب همواره در مقابل تصویری از خود قرار گرفته‌اند که احساس حقارت را در آن‌ها بیشتر می‌کند: حکومت‌هایی دیکتاتور، بدون آزادی‌ بیان و اندیشه.

به باور این نمایش‌نامه‌نویس، درام جهان عرب وقتی شکل می‌گیرد که اعراب راهی از رؤیاهای‌شان به واقعیت نمی‌یابند. از این نظر، محمد قاسمی با ژاک آگوستین برک، اسلام‌شناس فرانسوی هم‌عقیده است که «اعراب از آینده فقط انتظار دارند که گذشته‌شان را بسازد.»

همچنین به عقیده قاسمی، یکی از ویژگی‌های کنونی جهان عرب این است که هنوز زبان قرآن، برای اعراب کاربردی واقعی دارد؛ مثلاً‌‌ همان استفاده‌ای که حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله لبنان از قرآن برای جنگ با اسرائیل می‌برد.

به‌‌ همان میزان که زبان کنونی اعراب ناتوان از پیوند دادن آن‌ها به دنیای جدید است، زبان قرآن در ارتباط اعراب با دنیا موفق عمل می‌کند. به همین علت است که محمد قاسمی معتقد است که اعراب «قربانی» زبانشان شده‌اند؛ زبانی که مفاهیم مدرن، هنوز در آن شکل نگرفته است. «همیشه فکر می‌کنم که تمامیت‌خواهی، یک نوع بی‌سوادی است.»

قاسمی می‌گوید از قرن نهم میلادی، زمانی که شریعت در جهان اسلام جان گرفت، تفکر و اندیشه در این جهان مُرد و تصوف راهی برای مبارزه با استیلای شریعت شد. در این شرایط است که حتی وقتی مفاهیم جدید غربی وارد زبان عربی شوند، معنا و کارایی اصلی خود را از دست می‌دهند، زیرا برداشتی که اعراب از آن مفاهیم می‌کنند، دقیقاً آن چیزی نیست که آن مفاهیم بر اساس آن شکل گرفته است.

محمد قاسمی و بهار عربی

محمد قاسمی در اظهارنظرهای مختلف درباره بهارعربی، بر این نکته تأکید کرده که هنوز زمان ورود اتفاقات بهار عربی به دنیای ادبیات فرانرسیده است، زیرا پدید آمدن آثار ادبی پیرامون یک واقعه تاریخی، نیاز به گذشت زمان دارد. شاید به همین دلیل است که این روز‌ها قاسمی مشغول نوشتن درباره الجزایر در سال‌های دهه‌ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ است؛ زمانی که هواری بومدین با کودتایی در این کشور به قدرت رسیده و حکومتی استبدادی را بنا نهاد.

همان موقع بود که بولدوزرهای ارتش الجزایر به جان خانه‌های مردم افتاد و آن‌ها، از جمله خانواده قاسمی را آواره کرد. «ارتش همه زندگی ما را غارت کرد، ‌ کتاب‌های پدرم، جواهرات مادرم، ‌ لباس‌ها، عکس‌ها و… آن روز بود که دیگر از وطنم صرف نظر کردم.»

محمد قاسمی:«اعراب از آینده فقط انتظار دارند که گذشته‌شان را بسازد.»

با این حال او بعد از سه دهه دیکتاتوری، در سال ۱۹۸۹ که به بهار الجزایر معروف شده، برای بررسی اوضاع به کشورش سفر کرد.
اکنون نیز که سوریه در آتش جنگ می‌سوزد، مصر و یمن و تونس و دیگر کشورهای عربی هم اوضاع متلاطمی دارند، قاسمی بیش از گذشته به وطنش می‌اندیشد.

به عقیده این نویسنده، قبل از آنکه به قدرت رسیدن اسلامگرایان در بهار عربی ما را بترساند، باید از تباه شدن جوامع عربی زیر فشار مذهب واهمه داشت. با این حال، باید به انتخابات آزاد در این کشور‌ها تن داد، صرف نظر از اینکه نتیجه چه باشد.

MOSTMKAS03
«اعترافات ابراهیم» (۱۹۹۴، گالیمار)، محمد قاسمی

محمد قاسمی که پیش‌تر بر اساس یکی از سفر‌هایش به تونس در زمان زین‌العابدین بن‌علی داستانی با عنوان «یک رؤیای تونسی» نوشته و در آن فضای استبدادی تونس در آن زمان را با طنزی سیاه به تصویر کشیده، اخیراً یادداشت‌های روزانه کوتاهی را نیز درباره بهار عربی نوشته که باز هم بر اساس سفر به کشورهای عربی به ویژه تونس نوشته شده است.

این وقایع‌نگاری کوتاه در کتاب «تاریخ مختصر انقلاب‌های عربی» منتشر شده و ضمن به دست دادن تصاویری از انقلاب‌های عربی، بازگوی نگرانی عمیق نویسنده نسبت به این انقلاب‌هاست:

تونس، فوریه ۲۰۱۱: یک شب در میدان قصبه (یکی از میدان‌های مهم شهر تونس و در نزدیکی کاخ نخست‌وزیری تونس) همراه با سونیا بودم که دیدم جوانان انقلابی در حال شادی هستند. به خودم گفتم در کشوری به دنیا آمده‌ام که کودکانش را ناامید کرد، اگر روزی دوباره امیدم را پیدا کنم، در همین جا خواهد بود.

تونس، اوت ۲۰۱۱: در تاکسی‌ای بودم که راننده‌اش مرد جوان ظاهراً مؤدبی بود. سر صحبت را با او باز کردم، از‌‌ همان گفت‌وگوهای پیش‌پاافتاده‌ای که در تاکسی‌ها صورت می‌گیرد:
– برای انتخابات ثبت نام کردی؟
– بله،‌‌ همان روز اول
– یعنی رأی می‌دهی؟
– حتماً
– به چه کسانی؟
– معلومه، النهضة (حزب اسلامگرایان تونس)
مدتی سکوت آزاردهنده‌ای حکمفرما شد. بعد راننده زد زیر خنده و گفت: «ولی آقا، مثل دیگران اشتباه نکنید. النهضة آدم را نمی‌خورد. من به سر مادرم قسم می‌خورم که ما مخالف کسانی نیستیم که مشروب می‌خورند، روزه نمی‌گیرند، ریش خود را با تیغ می‌زنند و گوشت خوک می‌خورند. فقط این وسط یک چیزی هست که صادقانه به شما می‌گویم: آیا این درست است که زنان سر کار بروند در حالی که مردان جوان بیکارند؟ طبیعی نیست آقا، واقعاً طبیعی نیست. باید زنان بفهمند که وقتش رسیده در خانه‌شان بمانند و به بچه‌هایشان برسند. من می‌دانم که مردم تونس دوست دارند انقلابشان را جشن بگیرند، اما آقا این چیزی را عوض نمی‌کند…»