– اگر واقعا روزنامهنگار هستی درد ما را هم به دیگران نشان بده! شما به ما میگویید اشرار ولی ما شرور نیستیم. گرسنهایم. اینجا فقر بیداد میکند. هیچ انسان عاقلی از سر شکم سیری زن و بچهاش را جلوی گلوله نمیفرستد. اگر کار داشتیم مرگ را برای چند میلیون تومان پول به جان نمیخریدیم. ما جانمان را به قیمت یک لقمه نان میفروشیم. کسانی که سود اصلی قاچاق سوخت، اجناس و حتی مواد نصیبشان میشود جایشان امن است.
اینها توضیحات «سعید» است درباره ویدیویی از درگیری مسلحانه نیروی انتظامی با یکی از گروههای قاچاق مواد مخدر. در این ویدیو عدهای با لباس بلوچی از روی پشتبام خانهها در خیابان اصلی شهر به سوی ماشین نیروی انتظامی سنگ و آجر پرتاب میکنند. صدای شلیک گلوله به وضوح شنیده میشود اما مردم کنار خیابان بیپروا ایستاده و این درگیری مسلحانه را تماشا میکنند. این عابران تماشاچی، انگار چیزی کمارزشتر از جانشان ندارند.
سعید میپذیرد تا درباره اوضاع و احوال اشتغال و معضلات و مشکلات اجتماعی در سیستان و بلوچستان با زمانه گفتوگو کند.
در تماس تصویری با او نکتهای جلب توجه میکند. او و برادرش در خلال گفتوگو تصویر را به نوبت ترک میکنند و پشت دوربین میروند.
– چه کار دارید میکنید؟
– تریاک میکشیم.
…
– سعید آیا شغلی داری؟
– تا قبل از کرونا در مشهد کارگری میکردم اما بعد از کرونا کار خوابید. فعلا که خانهنشینیم تا ببینیم چه میشود.
– اوضاع و احوال معیشتت چهطور است؟ هیچوقت قاچاق کردهای؟
– اینجا یا باید خلاف کنی یا از گرسنگی بمیری.
– یعنی فکر میکنی وضع اشتغال آنقدر خراب است که راهی جز خلاف نیست؟ گفتی در مشهد کارگری میکردی. یعنی امکان کارگری کردن در ایرانشهر وجود ندارد؟
– اوضاع کار در کل استان ما وخیم است. اینجا زادگاه رستم است اما قسم میخورم اگر رستم زنده بود باید سفید (هروئین) جابهجا میکرد تا شکم زن وبچههایش را سیر کند. شهرهای بزرگتر مثل چابهار، زاهدان و همین ایرانشهر که من در آن زندگی میکنم شاید فرصتهای محدودی برای کار وجود داشته باشد اما نه برای امثال من که نه پول دارم و نه پارتی. من کشاورز زاده هستم. پدران من نخلستان داشتند اما حالا دیگر از کار کشاورزی به خاطر خشکسالیهای مکرر خبری نیست. محصول ناچیز نخلهایمان را هم دلالها به قیمت بسیار ارزان میخرند.
– هر کیلو خرما را به چند به دلال میفروشی؟
– هر کیلو خرما را به قیمت هفت تا ۹ هزار تومان از ما میخرند و با یک تلفن به چند برابر قیمت میفروشند.
– محصول یک سال نخلستان آبا و اجدادی چهقدر میارزد؟
– بعد از فوت پدرم نخلستان را من و برادرم شریک شدهایم. امسال مجموع محصول نخلهایمان را پنج میلیون تومان فروختیم.
– وقتی پرسیدم تا به حال قاچاق کردهای یا نه، جواب واضحی ندادی؟ آیا قاچاق کردهای؟
– بله، گاهی که ناچار میشوم، چیزی جابهجا میکنم و مبلغی کرایه میگیرم. مسأله اینجاست که شما فکر میکنید آن کسی که اسمش را گذاشتهاید قاچاقچی یا شرور، اینکاره به دنیا آمده و جزایش هم مرگ است. نه! اینطور نیست. اغلب کسانی که شما آنها را شرور میدانید از روی اجبار به این کار تن میدهند. وقتی که کار نیست، بچهات گرسنه است و تو میتوانی با جاساز کردن یک کیلو تریاک یا سفید، یکی دو میلیون تومان پول در بیاوری، چاره دیگری نداری. اگر جایی کاری پیدا کنی که همین پول را با کارگری به تو بدهند میروی آنجا. اوضاع خیلی از این کسانی که دستگیر میشوند و در تلویزیون به شما نشان میدهند همین است. آنهایی را که هزار کیلو هزار کیلو مواد جابهجا میکنند، شما هیچ گاه نمیبینید. آنها در خانههای امن خودشان در تهران، کراچی یا همین زاهدان و ایرانشهر نشستهاند و شما راننده تریلیای را میبینید که مثل من از سر ناچاری تن به این کار داده. خیلی از محمولهها از همین گمرک میرجاوه با پلمب عبور میکند و هیچ کسی حق باز کردن آن را هم ندارد. سپاه خیلی روزها مرز را باز میگذارد حالا چند نفری هم مثل من با یکی دو کیلو تریاک میآیند یا با یک ماشین گازوئیل میروند. اما مرز را برای کس دیگری باز گذاشتهاند.
– همسرت، خانواده او، پدر و مادرت میدانند که مواد جابهجا میکنی؟
– بله، اگر نکنی برایشان عجیب است. اینجا کسی که نتواند نان زن و بچهاش را با قاچاق در بیاورد، زنش میگوید شوهرم بیعرضه است. آنها با این کار و خطراتش کنار آمدهاند. اینجا مردها از ۱۸، ۱۹ سالگی شروع میکنند و در ۴۰، ۴۵ سالگی بازنشسته میشوند. اگر زرنگ بوده باشند سرمایهای جمع میکنند و کاری راه میاندازند؛ البته اگر زنده بمانند.
– تا به حال در موقعیت خطرناکی قرار گرفتهای؟
– بله، همین بار آخر یک ماشین اجاره کردم تا دو کیلو هروئین به تهران ببرم. یک ایستگاه بازرسی خودرو را نگه داشت و شروع به بازرسی کرد؛ با وجودی که زن و بچهام همراهم بودند. حتی سگ هم آورد ولی خدا رحم کرد و چیزی پیدا نکرد.
– گفتی زن وبچهات همراهت بودند؟
– بله! در اغلب موارد آنها را با خود میبرم تا مأمورها شک نکنند.
– برای حمل دو کیلو هروئین که خطر همراهی همسر و بچهات را هم به جان خریدی چهقدر گرفتی؟
– برای کرایه حمل دو کیلو هروئین، سه میلیون تومان که یک میلیون آن را بابت کرایه ماشین به صاحب ماشین پرداختم.
اینجا همه چیز خریدنیست، حتی هویت
در سیستان و بلوچستان که روزگاری سرزمین اساطیر بوده دیگر کمتر کسی را میتوان «سعید»، به معنی خوش اقبال و سعادتمند نامید. فقر اولین مؤلفهایست که در مواجهه با جامعه بلوچ به چشم میآید. فقری که به عقیده سینا انتصاری، ابزاریست در دستان حکومت، برای اداره اقلیت قومی بلوچ.
سینا انتصاری یکی از درویشان گنابادی است که در ماجرای گلستان هفتم دستگیر و به هشت سال حبس و دو سال تبعید محکوم شد. او اکنون در حال سپری کردن تبعید در شهر میرجاوه است. او چندی پیش ویدیویی در صفحه توییتر خود منتشر کرد که در آن تعدادی کودک در حال جستوجو در یک سطل زباله برای یافتن چیزی برای خوردن هستند.
انتصاری در توضیح این ویدیو در یک توییت نوشت:
«اینجا محل #تبعید من است. مجازات من دوری و انگشتزدنهای روزانهام نیست، دیدن مکرر این صحنههاست. این بار شما را هم شریک میکنم.»
سینا انتصاری درباره شرایط اجتماعی استان سیستان بلوچستان، بیکاری و محرومیت فراگیر در این استان به زمانه میگوید:
«میرجاوه شهری مرزی است و با وجود اینکه سرمایه زیادی در این شهر و از طریق مرز میرجاوه با کشورهای همسایه جابهجا میشود اما فقر در جایجای این شهر به چشم میآید. بعد از انتشار این ویدیو افراد بسیاری با من تماس گرفتند تا از طریق من افراد نیازمند را شناسایی و کمک کنند. بعد از این تماسها من مجبور شدم وارد زندگی برخی از نیازمندان این شهر شوم. به جرأت میتوانم بگویم صحنههایی از فقر را دیدم که پیش از این حتی تصورش را هم نمیکردم.
انتصاری معتقد است شهری نظیر میرجاوه میتواند از فقر فراگیری که گرفتار آن است رها شود، اما اینگونه به نظر میرسد که ارادهای برای رفع تبعیض و فقر از شهرهایی نظیر میرجاوه وجود ندارد.
او در این باره میگوید:
«گمرک میرجاوه یکی از مهمترین گمرکات کشور است و حجم معاملات در آن از بسیاری از گمرکات دیگر کشور بالاتر است اما مردم این شهر سهمی از این همه درآمد ندارند. من و مجتبی بیرانوند که هر دو دوران محکومیت خود را در این شهر میگذرانیم کافهای کوچک راه انداختهایم که در مدتی کوتاه به درآمد خوبی رسیده. جالب است بدانید سرمایهای که برای این کافه گذاشتیم بسیار ناچیزتر از راهاندازی چنین حرفهای در شهری بزرگ نظیر تهران است اما عموما جوانهای این شهر توانایی راهاندازی کسب و کاری کوچک نظیر کاری که ما کردیم هم ندارند. یکی از نکات مهم که ساماندهی به اوضاع این استان را مشکل میکند این است که بسیاری از شهروندان فاقد مدارک هویتی هستند. بسیاری از این افراد مهاجر هستند. خیلیها هم از سر فقر و ناچاری مدارک هویتی خود مثل کارت ملی، شناسنامه و … را به مبالغی ناچیز میفروشند.»
در مقاطع مختلف این بحث مطرح شده است که حجم گسترده قاچاق مواد مخدر را برخی دولتها و نهادهای قدرت وابسته به دولتها سازماندهی میکنند. اینجا این سوال مطرح میشود که سهم افرادی مانند سعید که جانشان را کف دست میگیرند تا چند کیلو هروئین را از شهری مرزی به تهران یا دیگر نقاط کشور برسانند چهقدر است؟ آیا افرادی نظیر سعید سهم ناچیزی از این تجارت پرسود دارند؟
سینا انتصاری درباره مشاهدات خود در این مورد به زمانه میگوید:
«افغانکِشی، سوختکِشی و قاچاق مواد تنها فرصتهای شغلی جوانهای شهرهایی نظیر میرجاوه هستند و بسیاری برای زنده ماندن چاره دیگری جز قاچاق ندارند. عجیب است که دولتها هیچ تلاشی به منظور ایجاد اشتغال برای جوانان این مناطق نمیکنند در حالی که اگر درصد کمی از عوارض و مالیاتی را که گمرک این شهر از محل صادرات و واردات به دست میآورد برای اشتغالزایی هزینه کنند، آن وقت بسیاری به خاطر چند صد هزار تومان اقدام به رفتار مجرمانه و خطرناک نظیر قاچاق مواد نمیکنند. سهم کسی که چند کیلو هروئین را در ماشین جاسازی کرده و حمل میکند بسیار ناچیز است. نکته دردآور این است که حتی پول قاچاق به جیب مردم محروم این مناطق نمیرود. پشت پرده قاچاق کسانی هستند که به جریانهای قدرت متصل هستند و درآمد اصلی به جیب همانها میرود. بومیها گاهی در ازای چند صد هزار تومان جان خود وخانوادهشان را به خطر میاندازند.»
در طول یکصد سال اخیر حکومتها در راستای یکسانسازی جامعه ایرانی تلاش کردهاند و بسیاری از قومیتها و اقلیتهای دینی به روشهای مختلف سرکوب شدهاند تا خطری برای حکومتهای مرکزی نباشند.
سینا انتصاری فقر و تبعیض را ابزار اصلی حکومتها برای تضعیف اقلیتهای قومی ومذهبی میداند و میگوید:
«مرز، قومیت و مذهب سه عامل اصلی تمایز سیستان و بلوچستان از سایر نقاط کشور هستند و همین سه عامل باعث اتخاذ رویکردی متفاوت از جانب حکومتهای مرکزی نسبت به توزیع امکانات و به طور کل مقوله توسعه در این منطقه شده است. مرز که از طریق حکومتها اداره میشود و امتیازات ناشی از تجارت و حتی قاچاق توسط حکومتها کنترل شده و در اختیار افرادی قرار میگیرد که حکومتها بخواهند. از سوی دیگر دو مؤلفه مذهب و قومیت عوامل دیگری هستند که حکومتها تلاش میکنند رفاه در این مناطق شکل نگیرد تا مبادا مردمی که سالها تحت فقر و تبعیض زندگی کردهاند، فکر استقلال در سر بپرورانند.»
- در همین زمینه