در سالگرد اعتراضات سراسری آبان ۱۳۹۸، که با تظاهرات علیه آزادسازی نرخ بنزین شروع شد، چهرهی برخی از شهرها هنوز هم داغِ سرکوب سال گذشته را بر خود دارند. از جمله شهرهایی که در آبان سال گذشته چندین روزِ خونین را پشت سر گذاشت و هنوز هم آثار ابراز جمعی خشم متراکم تودهای در آن بر جای مانده، شهر مریوان در کردستان است.
رد پای خشم و آتش در شهر
این روزها هنوز هم بنای بانکهایی که در آبان ۹۸ در مریوان توسط معترضین به آتش کشیده شدند، به طور کامل ترمیم نشده است. برخی از آنها به همان شکل دستنخورده باقی ماندهاند.
باقیماندهی سوختهی این بانکها، گویی میخواهد داستانی را روایت کند. انگار که عامدانه دستنخورده باقی مانده باشد تا چیزی را بازگو کند و آن را در خاطرات جمعی، حک کند. داستان خشم و آتش دود و گلوله. داستان فشارهای بیامان بر زندگی و اعتراض و سرکوب و پیکار بر سر زندگی. داستانِ آتشی که از جانها نثار بانکها گشت و آتش گلولههایی که از جانب نیروهای حاکمیتی نثار جانهای جوان. همانهایی که پیکرهایشان بی سر و صدا دفن شد.
اعتراضات با ضرب گلوله و باتون و گاز اشکآور و تهدید و ارعاب موقتأ خاموش شد. بنزین به همان نرخ لیتری ۳ هزار تومان رسید. از آن موقع تاکنون زندگی سختتر شده و نه تنها بنزین، بلکه نرخ تمامی کالاهای اساسی مورد نیاز زندگی، چندین برابر شده است.
از آبان تا آبان
از سال گذشته تا کنون چه بر سر مریوان، این شهر معترض و مردمش آمده است؟ کافی است به بازار شهر و پاتوقهای شهری برویم و به حرفها و درد دلها گوش دهیم. یک نفر در تاکسی میگوید: «پارسال فقط ما مردم فقیر بودیم که به بنزین اعتراض کردیم. شما دیدید یه نفر پولدار بیاد تو خیابون؟ نه. هیچکدوم نیومدن. چرا بیان؟ اونا خیالشون از همهچی راحته.»
بیشتر آنها از گرانی میگویند و از آن بدتر، از مبهم بودن سرنوشت و آینده و زندگیشان میگویند. همهچیزِ زندگیشان از آنها سلب شده و اکنون از جانب خودشان تقریبأ هیچ کنترلی بر زندگی نمیبینند. همهچیز از یک طرف به تصمیماتی گره خورده که در کاخ سفید گرفته میشود و از سوی دیگر به پاستور.
اکنون در این شهر همچون شهرهای دیگر، زندگیهایی در جریان است که با دلار ۳۰ هزار تومانی اداره میشوند، اما نه با درآمدهایی مشابه آن. روغن جامد کمیاب شده و بیشتر فروشگاهها تنها روغن مایع میفروشند. کسی هم نمیداند علت آن چیست. یکی هم در اینباره میگوید: «تا روغن ۵ کیلویی و ۱۸ کیلویی میرسه اینجا فورأ ثروتمندا میرن همشو با قیمت بالا میخرن و دیگه هیچی برای ما نمیمونه. الان یه عده حاضرند برای یه روغن جامد پنجکیلویی ۱۰۰ هزار تومان پول بدن».
برخی از نانواییها به تعداد محدودی نان میفروشند و به هیچکس روزانه بیشتر از ۳ هزار تومان، نان نمیدهند. این هم در حالی است که طبق گفته خود مسئولان جهاد کشاورزی، تولید گندم و آرد در سال جاری در کشور، به مراتب بسیار بیشتر از سال گذشته بوده است. در اینباره هم هیچکس هیچ توضیح روشنی نداده است.
نگاهها به آینده
استرس و اضطراب را میتوان در چهرهی مردم فقیر این شهر به وضوح مشاهده کرد، نه اضطرابی که مربوط به حالات عاطفی یک انسان و یا مشکلات خصوصی و از دست مسائل باشد، بلکه حالتی که محصول نگرانی برای زندگی در فضایی است که مشخصهی آن این روزها، ابهام و اضطرار است. از طرفی ترسِ ناشی از سرکوبهای گستردهی آبانِ سال گذشته در ذهنها باقی مانده و از طرف دیگر، بعید است بتوان با وضعیت کنونی کنار آمد. از یک طرف، راهکارهای فردی برای مقابله با گرانیها مانند بازی با نرخ ارزو طلا و غیره، برای جمعیت بسیاری از افراد امکانپذیر نیست و از طرف دیگر، هیچ فضای مساعدی هم برای مطرح کردن راهکارهای مدیریت جمعی فراهم نشده است.
«زندگی کنیم تا ببینیم چه میشود». این چکیدهی بیانِ جمعیت زیادی از مردم در شهری است که همچنان راه تغییر را ناهموار میبینند. مشخص نیست که آیا منتظر جرقهای دیگر برای بازگشت به عرصه هستند یا خاموش میمانند. یکی از اهالی میگوید: «باید تهران و شهرهای بزرگ کاری بکنند. اگر همهی ما هم بیرون بیاییم چون یک شهر کوچک مرزی هستیم، خیلی راحت میتوانند همهی ما را بکشند اگر در جاهای دیگر از ما حمایت نکنند».
نگاهها به تحولات و در مرکز کشور و به ویژه پایتخت، همیشه جزوی از ارزیابیهای سیاسی مردم این شهر در سالهای گذشته بوده است. میگویند تاریخ ما ثابت کرده که راهحلهای محلی برای مسائل عمومی راه به جایی نمیبرد. در این میان، همیشه گوشهی چشمی هم به کاخ سفید است.
سفر برای نان
بسیاری از کارگران فصلی و تهیدستان شهری مریوان به صورت گروهی برای گذران زندگی در این روزها بار سفر را میبندند و در شهرهای مختلف آذرباییجان غربی و شرقی به برداشت میوه در باغها مشغول میشوند. سالها است که نیروی کار برداشت محصول در باغهای استانهای همجوار، از مریوان و بعضأ سقز تأمین میشود. برخیها در قالب گروه همسالان و دوستان و برخی دیگر هم به صورت خانوادگی روانهی محل کارهایشان میشوند و معمولاً نزدیک به یک ماه در آنجا میمانند. کار در باغهای انگور، زیتون، توتفرنگی و انواع دیگر محصولات کشاورزی در استانهای همسایهی کردستان در فصلهای مختلف، از جمله کارهایی فصلی است که بخشی از نیروی کار در مریوان را روانه آنجا میکند. این یک شیوه جمعی و فردی است برای کنار آمدن با زندگی در شرایطی که در دیار خود شغلی وجود ندارد، هزینههای زندگی سرسامآور است و هزینهی اعتراض و کنش جمعی و مطالبهگری هم برای مردمی غیرمتشکل بسیار بالا است.
در شرایطی که هیچ طرح سیاسی خاص و مؤثری برای پیگیری مطالبات و حضور مؤثر در سیاستگذاری و تصمیمگیری برای سرنوشت جمعی وجود نداشته باشد، آنچه مردم عادی و بیدفاع را از مشارکت و حضور قهرآلود بازمیدارد، ترس از سرکوب است. همه منتظرند تا شاید اتفاقی بیافتد و دوباره بتوانند خیابان را به عرصهای برای پیکار تبدیل کنند. و دوره انتظار را مبارزه برای بقا پر میکند: جان کندن برای لقمهای نان.