اکبر گنجی – دو سال از حصر زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی گذشت. رژیمی که آنان را در خانه‌ زندانی کرده، ادعاهایی در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ دارد.

نتایج مورد ادعای جمهوری اسلامی در انتخابات دوره دهم چنین بود:

محمود احمدی نژاد       ۲۴۵۲۷۵۱۶  رأی

میر حسین موسوی      ۱۳۲۱۶۴۱۱  رأی

محسن رضایی             ۶۷۸۲۴۰     رأی

مهدی کروبی                ۳۳۳۶۳۵     رأی

پس از اعلام نتایج انتخابات و اعتراض موسوی و کروبی به نتایج اعلام شده و متقلبانه خواندن انتخابات، تظاهرات اعتراضی در کلان شهرها و به خصوص تهران برپا شد. تظاهراتی که با شعار “رأی من کجاست” آغاز شد و با طرح شعارهای رادیکال ادامه یافت.

رژیم در واکنشی تند به این تظاهرات، به سرکوب مردم پرداخت و پس از گذشت ۸ ماه خیابان‌ها را از معترضان خالی کرد. این سرکوب از جمله شامل بازداشت،شکنجه، تیراندازی و کشتن ده‌ها نفر شد. آخرین اقدام رژیم در آن زمان، برگزاری تجمع ۹ دی ۱۳۸۸ بود که از آن تحت عنوان “حماسه ی ۹ دی” یاد می‌کنند.

اما اعتراض سیاسی به گونه‌های مختلف ادامه یافت و موسوی و کروبی همچنان می‌تاختند. حرکت اعتراضی  ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ واکنش تند زمام‌داران رژیم را به دنبال داشت. آیت‌الله جنتی در نمازجمعه ۲۹/۱۱/۸۹ گفت: “کاری که قوه قضاییه می‌تواند انجام دهد و من فکر می‌کنم که در اندیشه است که انجام بدهد، این است که ارتباط اینها را به کلی از مردم قطع کند. در خانه آنها باید بسته شود، رفت و آمدهایشان محدود شود، نتوانند پیام بدهند و پیام بگیرند و تلفن و اینترنت آنها باید قطع شود و در خانه خود باید زندانی شوند”.

چند روز بعد موسوی و کروبی به همراه همسران خود  در خانه‌هایشان زندانی شدند. ماه ها گذشت و رژیم مدعی شد که فتنه را خفه کرده است. سرکوبگران حال سرشار از پیروزی می‌گفتند:

دلیل موجه حصر موسوی و کروبی پایگاه اجتماعی این دو است. رژیم تندترین و رادیکال‌ترین سخنان را “تحمل” می‌کند، اما “حرکت‌های جمعی” را مطلقا تحمل نمی‌کند. هرگونه حرکت سازمان‌یابی پیشاپیش سرکوب می‌شود، اما “فرد تنها” می‌تواند “حرف” بزند. چرا که حرف و سخن قدرت معینی دارد. کلام باید بتواند به عمل تبدیل شود.

الف- موسوی و کروبی آن ۱۳ میلیون رأی دهنده و معترضان را فریب داده بودند. پس از روشنگری‌های رهبری و افشای ماهیت سران فتنه و حرکت ضد دینی‌شان، آن ۱۳ میلیون رأی دهنده به کلی آب رفت و دیگر آنان مدافعی ندارند تا به دفاع از آنها بر خیزد.

ب- موسوی و کروبی پس از دو سال حصر، به هیچ وجه از مواضع خود عدول نکرده و حاضر به توبه و ندامت نیستند.

پرسش این بود و هست: چرا افرادی را که هیچ خطری برای نظام به شمار نمی روند، همچنان در منزلشان زندانی کرده‌اید؟ اگر پاسخ این است که آنان مرتکب جرم یا جرایمی شده‌اند، چرا آنان را در دادگاه محاکمه نمی‌کنید؟

اما پاسخ این بوده که محاکمه آنان به مصلحت نیست. آزادی آنان نیز به مصلحت نیست.

از همین پاسخ می‌توان به کاذب بودن مدعای آب رفتن طرفداران پی برد. مسأله این است: موسوی و کروبی همچنان دارای پایگاه اجتماعی‌اند و می‌توانند افراد را به حرکت در آورند.

اگر موسوی و کروبی فاقد پایگاه اجتماعی بودند، آیت‌الله خامنه ای اجازه می‌داد تا در حصر نامزد انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ شوند. موسوی یا کروبی در حصر تمام عیار هم برنده انتخابات خواهتد بود.

دلیل موجه حصر، پایگاه اجتماعی این دو است، وگرنه اینک در داخل ایران برخی افراد شجاع تندترین سخنان را علیه آیت‌الله خامنه ای ایراد می‌کنند، رژیم هم نمی‌کوشد آنان را به هر قیمت ساکت کند؛ نه از آن رو که هزینه خاموش کردن آنان از فایده‌اش برای حکومت بیشتر است و توانایی بسیج اجتماعی این

انسان‌های شجاع نیز چنان نیست که حساب هزینه و فایده رژیم را به شکل اساسی تغییر دهد.

رژیم تندترین و رادیکال‌ترین سخنان را “تحمل” می‌کند، اما “حرکت‌های جمعی” را مطلقا تحمل نمی‌کند. هرگونه حرکت سازمان‌یابی پیشاپیش سرکوب می‌شود، اما “فرد تنها” می‌تواند “حرف” بزند. چرا که حرف و سخن قدرت معینی دارد. کلام باید بتواند به عمل تبدیل شود.

ده ها تلویزیون و رادیوی فارسی زبان شبانه روز در حال اطلاع رسانی و ایراد رادیکال‌ترین سخنان  علیه جمهوری اسلامی هستند. هر فساد و جنایتی را به اطلاع مردم می‌رسانند، مردم را به سرنگونی رژیم فرا می‌خوانند، از تحریم‌های اقتصادی فلج کننده دفاع می‌کنند، حتی برخی از افراد و گروه‌ها، از تهاجم نظامی به ایران و وضع “منطقه پرواز ممنوع” در استان‌هایی از ایران سخن گفته‌اند.

بزرگ‌ترین سرمایه‌ای که موسوی و کروبی دارند، اعتماد بخش قابل توجهی از مردم ایران به صداقت آنان است. این سرمایه بالقوه قدرت تبدیل شدن به شبکه‌های اجتماعی بالفعل را دارد و حکومت بیش از هر چیز از بروز و ظهور همبستگی اجتماعی در میان مردم بیم دارد.

برخی دیگر از ضرورت تجزیه  ایران دفاع کرده و می‌کنند. همه این سخنان از طریق همین رسانه‌ها به گوش مردم ایران می‌رسد. اما فاقد قدرت بسیج کننده‌اند و البته این نشانه هشیاری مردم ایران نیز هست که نمی‌خواهند کشورشان به سرنوشت سوریه گرفتار شود.

آری، موسوی و کروبی، با دیگران تفاوت دارند. آن دو طی فرایندی اجتماعی دارای قدرت شدند. معنا و قدرت ساخته می‌شوند. آنان دارای ذاتی متفاوت از دیگران نیستند، آنان تغییر کردند، بر سر مواضع اصولی خود ایستادند، و هیچ فشاری موجب عقب نشینی شان نشد. شجاعت عنصر مهمی در قلمرو سیاسی است.

شجاعت شرط لازم است، اما شرط کافی نیست. عناصر دیگری هم باید بر این متغیر افزوده شوند تا فرد قدرتمند شود. یعنی از قدرت بسیج اجتماعی برخوردار شود. مهم‌ترین این عناصر اعتماد است. موسوی و کروبی بزرگترین سرمایه‌ای که دارند اعتماد بخش قابل توجهی از مردم ایران به صداقت آنان است. اعتماد هم اساس سرمایه اجتماعی و پیوندهای ماندگار در میان مردم است.

 اعتماد و پیوندهای ماندگار خمیرمایه شبکه های همبستگی و عمل سیاسی و فعالیت اجتماعی هستند. این سرمایه بالقوه موسوی و کروبی است که قدرت تبدیل شدن به شبکه‌های اجتماعی بالفعل را دارد و حکومت بیش از هر چیز از بروز و ظهور همبستگی اجتماعی در میان مردم بیم دارد.

حکومت هم‌چنین به خوبی از میزان اعتماد مردم به روسای قوای فعلی و دستگاه های فاقد استقلال آنان آگاه است. موازنه  قوا در این عرصه به نفع موسوی و کروبی و دوستداران تحول دموکراتیک، عدالت و آن نظام سیاسی است که کرامت انسان‌های واقعی را ارج می‌نهد.

مهم‌ترین سرمایه جنبش‌های سرکوب شده احساس پیروزی اخلاقی در میان هواداران آن‌هاست. حکومت ممکن است یک نبرد را در جنگی طولانی یا به قول خودش در نهم دی، برده باشد اما در جنگ اخلاقی و پیکار دراز مدت برای حفظ اعتماد مردم و مشروعیت قدرت خود شکست خورده است.

هر چه حصر موسوی و کروبی طولانی تر شود حکومت اعتماد مردم را بیشتر از دست خواهد داد و کفه ترازوی ضرر حکومت سنگین تر خواهد شد. چرا که ادامه این حصر نشانه  فقدان اعتماد به نفس حکومت و ترس آن از مردم است و مردم هم این را می‌فهمند.

آیت‌الله خامنه‌ای می‌تواند چنین بیندیشد که  موسوی  و کروبی اگر “فرصت” بیابند قادر به بسیج نیرو هستند، پس این فرصت را باید از آنان گرفت. اما نمی‌تواند از تبعات این تصمیم بگریزد که با این نوع محاسبه سیاسی، در واقع به اپوزیسیون مدافع حمله نظامی و تجزیه ایران “فرصت” می‌دهد و ترجیح سیاسی خود را برملا می‌کند. 

جمهوری اسلامی فاقد هرگونه توجیه اخلاقی یا حقوقی برای در حصر نگاه داشتن آنان است. اما این حصر از نظر دوام روش‌های استبدادی، دارای “دلیل موجه” است. حصر موسوی و کروبی موجه است، برای این که دارای پایگاه اجتماعی و قدرت بسیج اجتماعی‌اند.

اما آیا آیت‌الله خامنه‌ای حتما باید از ظرفیت بسیج اجتماعی مخالفانی بترسد که به دنبال جنگ داخلی و تشدید تحریم‌های فلج کننده نیستند، نمی‌خواهند قدرت ایران به عنوان کشور تقلیل یابد، به دنبال “منطقه پرواز ممنوع” و تجزیه و کشتار و آوارگی گسترده  مردم ایران و رسیدن به قدرت به هر قیمت نیستند؟

ادامه این حصر غیرعادلانه نشان خواهد داد که آیت‌الله خامنه‌ای کدام نوع اپوزیسیون و کدام مسیر تحول سیاسی را برای ایران ترجیح می دهد.

مخالفان حکومت و آیت‌الله خامنه‌ای از قضای روزگار بر سر دوراهی یک انتخاب قرار گرفته‌اند: سوریه و لیبی و عراق از یک سو و گذر به نظامی دمکراتیک‌تر از نوع آفریقای جنوبی و شیلی از سوی دیگر.

سیاست آمریکا مدیریت منازعات منطقه از همان نوعی است که در دو سال گذشته در سوریه شاهد بوده‌ایم. آمریکا در حال حاضر دیگر مثل گذشته قادر به لشگرکشی و ایفای نقش فصل‌الخطاب در مناقشات منطقه‌ای نیست و ملاحظه‌های نهایی‌اش تا این لحظه این است که نتیجه این منازعات برتری کیفی اسرائیل را در موازنه قوای منطقه‌ای تغییر ندهد و گروه‌های افراطی به سلاح‌های پیشرفته یا تسلیحات کشتار جمعی دست پیدا نکنند.

همه چیز دیگر در وضعیتی سیال و مبهم قرار دارد. قدرت‌های سلفی‌پرور منطقه (عربستان سعودی، قطر، و…) هم به دنبال بسط نفوذ خود و دور کردن بحران و اعتراض سیاسی از درون مرزهای خود و تلاش برای حذف متحدان ایران از صفحه سیاسی منطقه به قیمت تحمیل جنگ داخلی‌اند.

 آیا کاهش مستمر سرمایه مشروعیت سیاسی نظامی که درگیر بحران‌های جدی داخلی و خارجی و مذاکرات حساس سیاسی بر سر برنامه هسته‌ای است موضع آیت‌الله خامنه‌ای و نظام سیاسی کنونی را در این نوع مذاکرات و در توازن قوای منطقه‌ای که در حال دگرگونی اساسی به ضرر ایران است، تقویت خواهد کرد؟

 آیت‌الله خامنه‌ای می‌تواند چنین بیندیشد که  موسوی  و کروبی اگر “فرصت” بیابند قادر به بسیج نیرو هستند، پس این فرصت را باید از آنان گرفت. اما نمی‌تواند از تبعات این تصمیم بگریزد که با این نوع محاسبه سیاسی در واقع به اپوزیسیون مدافع حمله نظامی و تجزیه ایران “فرصت” می‌دهد و ترجیح سیاسی خود را برملا می‌کند. مردم ایران هم می‌فهمند که کیست که اپوزیسیون مرجح خود را تعیین می‌کند.