مشهور است که سوختن یخچال یا ماشین لباسشویی میتواند باعث سقوط افراد به زیر خط فقر شود. گزارشی میدانی درباره واقعیت این موضوع.
زمانی که حسن روحانی دولت را به دست گرفت قیمت دلار در ایران ۳۴۰۰ تومان بود و حالا با اصرار نظام جمهوری اسلامی به فعالیتهای اتمی و موشکی، مخالفت رهبر نظام با مذاکره با آمریکا، فعالیتهای مداخلهگرانه منطقهای، سیاستهای سرکوبگرایانه داخلی و تحرکات تروریستی و مسئلهساز در سطح جهان، باعث شده است قیمت دلار در حوالی بیست و چهار هزار تومان باشد.
ریال ایران ارزش خودش را از دست داده، قیمت دلار تقریباً هفت برابر شده است و قیمت اجناس مختلف در ایران چند برابر شده است. بیشترین افزایش قیمت در کالاهای سرمایهای مانند ارزهای قدرتمند، طلا، سکه، مسکن و سهام بوده است. قیمت کالاهای مصرفی نیز از این افزایش قیمت بینصیب نبوده و همه قیمتها در ایران رشد داشته است.
قولی است مشهور که سوختن یخچال یا ماشین لباس شویی میتواند باعث سقوط افراد به زیر خط فقر شود. این طنز سیاه یا جمله خبری چقدر با واقعیت منطبق است؟ آیا سوختن یک یخچال فریزر یا ماشین لباسشویی میتواند باعث سقوط افراد به زیر خط فقر شود؟ اوضاع در بازار لوازم خانگی چگونه است؟ گزارشی میدانی در این باره.
خداحافظی با «کیفیت»
اگر به طور تصادفی افرادی از درون جامعه ایران را انتخاب کرده و از آنها درباره برندهای بادوام و با کیفیت در بازار لوازم خانگی بپرسید در پاسخ اسامی کمپانیهای کرهای، آلمانی، ژاپنی و ایتالیایی را خواهید شنید. برندهایی که به دلیل خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریمهای اقتصادی از بازار ایران خارج شدهاند. فروشندگان لوازم خانگی میگویند برندهای خارجی موجود در بازار تهمانده انبارها و اجناس قاچاق است که به قیمت بالا در بازار فروخته میشود. آنها همچنین اعتقاد دارند «خالی شدن بازار از جنس خارجی باعث شده تولید کننده داخلی به فکر قیمت و رقابت نباشد. میگوید قیمت این است، میخواهی بخر، نمیخواهی خداحافظ.» اجناس با کیفیت از بازار رفتهاند و اجناس ایرانی حتی قادر به تأمین کمیت مورد نیاز بازار نیستند.
بازاریان معتقد هستند که «ایران و آمریکا به این زودیها مذاکره نمیکنند» و «حالا حالاها جنس وارد این بازار نمیشود.» نه تولید کننده خارجی به ایرانیها جنس میفروشد و نه تولید کننده داخلی در شرایط فعلی و کمبود مواد اولیه میتواند به تولیدات خودش ادامه بدهد.
آن دسته از مردم که توانایی خرید کالاهای خارجی را دارند، نگران تقلبی بودن این اجناس، مشکلات گارانتی و تهیه قطعات یدکی در صورت خرابی لوازم خانگی هستند. بازار ایران به شدت بدون نظارت است. قیمتهایی روی کالاها درج شده که واقعی نیستند. فروشندهها با خنده میگویند «به ما دستور دادهاند این قیمتها را بچسبانیم و ما چسباندهایم.» کارتهای قیمت روی کالاها چسبانده شده است ولی خرید و فروش با این قیمتها انجام نمیشود. قیمتهای اصلی بالاتر از قیمتهای درج شده روی کالاهاست.
یک معلم میگوید: «تعمیر مال زمان قدیم بود. جنسهای حالا طوری است که اگر خراب شود به صرفه نیست تعمیر. موبایل دو میلیون تومان است؛ تعمیرش را میگویند یک و دویست. معلوم نیست تعمیر شود چقدر کار کند. آدم نو بخرد، بهتر است. تلویزیون همینجوری بود. از قدیم میگفتند تلویزیونی که رنگش به هم ریخت این دیگر تلویزیون بشو نیست. تعمیر بشود چند ماه بعد نهایت یک سال بعد دوباره خراب میشود. ولی با این قیمتها چکار میشود کرد؟ شش میلیون، هشت میلیون و ده میلیون برای یک تلویزیون! پراید هفت میلیون تومان بود. پراید ماشین بود، تلویزیون هرچه باشد تلویزیون است. تلویزیون شده هشت میلیون، ده میلیون. حقوقها همان حقوقهای زمان پراید هفت میلیونی است.»
یک کارگر جوان میگوید برای تعمیر یخچال فریزر خانهاش تاکنون سه بار یک قطعه را عوض کرده است و همچنان «اذیت میکند». او میگوید این قطعات را از نمایندگی رسمی خریداری کرده، «ولی همهاش تقلبی است. از روی جنس معلوم است تقلبی است. هر دفعه پول میگیرند و میگویند این دفعه اصل است ولی اصل نیست. نه پول دارم یکی جدید بخرم و نه میشود تعمیر کرد. این مملکت صاحب ندارد.»
اگر مجبور نباشیم نمیفروشیم
نسبت به گذشته خریدار چندانی در بازار لوازم خانگی نمانده است. مغازهها باز است اما همه آنها فروشنده نیستند. این عجیب است که فروشندهای فروشگاه خود را باز کند و جنس نفروشد ولی کسبه میگویند که تا زمانی که مجبور نشوند لوازم خانگی نمیفروشند. این سخن آنها به این معنی است که فقط در صورتی اقدام به فروش کالا میکنند که برای تأمین اجاره مغازه نیاز به پول داشته باشند، چک داشته باشند یا برای مصارف شخصی خود نیاز به پول داشته باشند. در غیر این صورت از فروش خبری نیست. یا اجناس را پنهان میکنند، یا قیمت بالا میگویند که مشتری برود و یا میگویند بیعانه گرفتهاند و جنس قبلاً فروخته شده است.
یکی میگوید: «هر دفعه یخچال صدا میدهد قلبم به تپش میافتد.» دیگری میگوید: «هر روز صبح صدقه میدهم به نیت اینکه چیزی نسوزد که خدا خودش رحم کند.»
دلیل چنین رویکردی به تحلیل بازاریان از شرایط سیاسی ایران بر میگردد. بازاریان معتقد هستند که «ایران و آمریکا به این زودیها مذاکره نمیکنند» و «حالا حالاها جنس وارد این بازار نمیشود.» نه تولید کننده خارجی به ایرانیها جنس میفروشد و نه تولید کننده داخلی در شرایط فعلی و کمبود مواد اولیه میتواند به تولیدات خودش ادامه بدهد. اقتصاد ایران یک اقتصاد نفتی بوده است و تولید در ایران پایه قوی ندارد. تولیدات بومی بیشتر شامل مونتاژ و کالاهای با تکنولوژی قدیمی است و جوابگوی نیاز جامعه بزرگ ایران را نمیدهد.
در این شرایط از نظر فروشندگان چارهای نیست جز اینکه «همین چیزهایی که هست را نگه داریم. تورم روی پول نقد اثر دارد اما روی جنس اثر ندارد. قیمت در ماههای آینده میرود بالا.» برخی از آنها میگویند که آگاه هستند این بالا رفتن قیمت نباید مانع از خرید و فروش یک بنگاه تجاری شود اما «اگر جنس بود امروز چیزی که را داشتیم میفروختیم هزار تومان فردا اگر میشد ده هزار تومان فرقی نداشت. ما با همان قیمتی که میخریم رویش سود میکشیم و میفروشیم. برای کاسب ضرر ندارد سرمایهاش بچرخد ولی جنس نیست. من اگر یک جنسی را بفروشم سر اینکه بتوانم همان جنس را پیدا کنم به مشکل میخورم.» دیگر فروشندگان نیز کم و بیش تایید میکنند که چنین است: «بعضی جنسها که اصلاً نیست. آنها که سرمایه و جا داشتهاند نهایت صدتا، پنجاه تا، هر کس اندازهای که توانسته، شده دو تا نگه داشته در انبار. جنس قاچاق هست که مشکلات خودش را دارد. اینقدر تقلبی زیاد شده که هیچکس سر در نمیآورد.» نتیجه همه این مقدمات این است که «اگر نیاز نداری نفروش. نگهدار.»
فروشندگان بزرگتر مشکلات دیگری را مطرح میکنند. یکی از آنها گوشی خود را بازکرده، در تلگرام چند خبر را نشان میدهد که حاکی از کشف و توقیف انبارهای لوازم خانگی است. میگوید: « این رژیم من نمیدانم چی توی سرش است. تو را به خدا نگاه کنید. یک و نیم میلیارد، یک میلیارد، دیگر خیلی که زیاد بوده سه میلیارد تومان انبار کشف کردهاند. یکی نیست بگوید احمقها سه میلیارد تومان لوازم خانگی مگر چقدر جنس است. همهاش از یک جنس هم که باشد سه میلیارد تومان یعنی چی که احتکار؟ صد و بیست تا یخچال بیست و پنج تومانی یعنی اختلاس؟ مثل اینکه یک ارز فروش را جلوی پله آهنی بگیرند و بگویند سلطان ارز است. نه. این حرفها مسخره است. هزار تایش هم هیچی نیست، ده هزار تایش هم هیچی نیست. سه سال پیش در همین یک راسته فقط پنج هزار تا یخچال توی مغازهها بوده. گوش بده، ببین چه میگویم، فقط در مغازه، آن چیزی که در انبارها بود به کنار. در همین راسته اینقدر جنس بود که در مغازه جا نبود و میچیدیم توی پیادهرو. چرا آن موقع احتکار نبود؟ این خبرها را میدهند به مردم بیسواد که فکر کنند جنس هست و تقسیر فرونشده است. جنس نیست. برای همین تجناسی که هست مشتری نیست. شده مثل زمان جنگ. صد تا یخچال شده احتکار. پنجاه تا گاز، بیست تا یخچال و ده تا ماشین لباسشویی شده احتکار. این آخوندها گندش را در آوردهاند. مردم را مسخره کردهاند.»
چه کسانی مشتری لوازم خانگی نو هستند؟
میگویند «فلکزده»ها و میخندند. یک شوخی رایج میان فروشندگان لوازم خانگی است که معلوم نیست عمومیت دارد یا خیر. اصطلاحی است که صرفاً به جهت تحقیر نیست و حاوی دلسوزی هم هست. به عروس و دامادها میگویند فلکزده! دلسوزی آنها به این جهت است: «جهیزیهای که خانواده ضعیف با بیست تومان و خانواده قوی با پنجاه تومان جمع میکردند الان با چهار یا پنج برابر هزینه بیشتر، با کیفیت کمتر تهیه میکنند. مختصرتر شده است.» خلاصه اینکه: «خدا به داد خانوادههایی برسد که جوان دم بخت دارند» زیرا که «با این قیمتها عروسی برایم مردم عزا شده است.»
یکی دیگر از کسبه میگوید: «مشاوره و زوجدرمانی جزء شغل ما شده است. خانواده میآیند با نگرانی، اول باید مقدمه چینی کنیم، بگوئیم همه گرفتار هستند. بعضیها وسط همین بازار تصمیمشان عوض میشود یا دعوا میافتد بین خانوادهها. سر همین مخارج. مردم عصبی میشوند وقتی قیمتها را میشنوند. چند دفعه من آشتی دادهام. همکارها آشتی میدهند. بعضی دخترها میزنند زیر گریه. چیزهایی ما در این بازار دیدهایم که باور نمیکنید. حرفهایی هست که زدن آنها درست نیست. خوبیّت ندارد.»
مردی میگوید از دست بچهها دیوانه شده است زیرا «نمیفهمند این وسیله اگر خراب شد دیگر نمیشود خرید. نمیفهمند.» یک خانم جوان میگوید «با سلام و صلوات وسایل را روشن میکنیم.» یک آقای دانشجو میگوید «مطمئنم اگر چیزی در خانه بسوزد که آخرین دفعه پدرم دست من دیده باشد اینقدر عصبانی میشود که مرا میکشد.»
کسانی که در این آشفتهبازار لوازم خانگی یکی از وسایل خانهشان بسوزد نیز در گروه فلکزدهها جا داده میشوند. این عنوان توهینآمیز است اما واقعیت آنقدر تلخ و سیاه است که این توهین در مقابل آن جلوهای ندارد. مردمی که وضع مالی خوبی ندارند از شدت ترس از هزینه لوازم خانگی دچار استرس و اضطراب شدهاند. یکی میگوید: «هر دفعه یخچال صدا میدهد قلبم به تپش میافتد.» دیگری میگوید: «هر روز صبح صدقه میدهم به نیت اینکه چیزی نسوزد که خدا خودش رحم کند.»
در ایام جنگ و دوران گرانیهای افسارگسیخته در زمان دولت هاشمی رفسنجانی تنش میان والدین و فرزندان بر سر لوازم خانگی به یک رفتار رایج تبدیل شده بود. دعواها بر سر خاموش و روشن کردن کولر، باز و بسته شدن درهای یخچال و روشن و خاموش کردن هر وسیله الکتریکی در انتهای دهه هفتاد با رونق نسبی در اقتصاد ایران کمرنگ شد. این وضع تا اوایل دهه نود ادامه داشت اما دوباره جنگ و دعواها شروع شده است. زنی میگوید همسرش به دلیل خاموش و روشن کردن تلویزیون فرزندش را زده است. مردی میگوید از دست بچهها دیوانه شده است زیرا «نمیفهمند این وسیله اگر خراب شد دیگر نمیشود خرید. نمیفهمند.» یک خانم جوان میگوید «با سلام و صلوات وسایل را روشن میکنیم.» یک آقای دانشجو میگوید «مطمئنم اگر چیزی در خانه بسوزد که آخرین دفعه پدرم دست من دیده باشد اینقدر عصبانی میشود که مرا میکشد.» یک خانم کارمند میگوید: «وسایل برقی خیلی گران شده است. وسایل برقی از همه چیز بیشتر گران شده است.»
مردمی که آنقدر توانایی مالی ندارند که قادر به جایگزینی لوازم خانگی معیوب باشند اگر دچار چنین «بلایی» شوند به تنهایی قادر به حل مشکل نخواهند بود. یک خانم میگوید از آنجایی که ماشین لباسشویی آنها خراب شده و فعلاً قادر به تامین هزینه خرید نیستند، مجبور است با دست لباس بشوید. یک خانم کارمند میگوید «شوهر خواهر من هرچه در میآورد برای کرایه خانه میدهد. دو ماه پیش یخچال آنها سوخت وسایل یخچال را آوردند خانه ما. یک هفته گذشت ولی نتوانست کاری بکند. جمع شدیم دور هم و فکر کردیم کاری کنیم. خواهرم النگوی خودش را گذاشت پیش من، با چک من رفتند قسطی بخرند ولی نفروختند. چک کارمندی را که یک زمانی معتبر بود قبول نمیکنند. فقط نقد کار میکنند. خود من رفتم در فروشگاهی که مشتری قدیمی هستیم ولی قسطی قبول نکرد. یا خجالت عذرخواهی کرد و گفت خودمان نقد پرداخت میکنیم. آخرش پول گذاشتیم روی هم و نقد خریدیم. قرار شد خواهرم هر ماه قسط قرضهایش به یکی از ما را بدهد.»
یک کارگر میگوید که جریان زندگی برای او خلاف جهت زمان است. «همه پیشرفت میکنند، زندگی ما دارد بر میگردد به زمان جنگ. تلویزیون تخت داشتیم؛ سوخت. از امروز به فردا کردم بلکه پول دستم بیاد همینطور رفت بالا. به خودم آمدم دیدم ای دل غافل دیگر نمیشود خرید. بچهها بهانه میگرفتند، گفتم چه کنم، چه نکنم؟ از این تلویزیونهای بیست و یک اینچ قدیمی خریدم. عین زندگی بدبختیهای زمان جنگ. هر دفعه من این را میبینم یاد خاموشی و بمباران میافتم. صفحههای گرد، تصویر خراب. تفریح و خوشی که نداریم؛ از دار و دنیا یک تلویزیون و ماهواره داشتیم که سرمان گرم باشد. این حال و روز زندگی ماست. شدهایم مثل نگهبان شرکت که توی کیوسک پای تلویزیون چهارده اینچ چرت میزند. معلوم نیست اینجا خانه است یا کیوسک. سال دیگر با این کرایهها باید برویم کیوسک. میخواهند کم کم عادت کنیم.»
یک خانم متاهل، کارمند شرکت خصوصی و دارای یک فرزند میگوید با وجود اینکه او و همسرس هر دو کار میکنند اگر وسایل اصلی خانه «زبانم لال» دچار مشکل شوند برای جایگزین کردن آن چارهای جز درخواست وام از بانک نیست. وامهایی که بدون پارتی نمیتوان گرفت و باید سود زیادی بابت آنها پرداخت. او میگوید در پایان هر ماه «به زحمت بیشتر از پنجاه هزار تومان در حساب ما دو نفر باقی میماند.»
بازار داغ لوازم دست دوم
با کاهش ارزش ریال و افزایش شدید قیمت لوازم خانگی در ایران بازار همه نوع کالای دست دوم رونق گرفته است. یک خانم میانسال میگوید «لباسهای تاناکورا که مردم عارشان میآمد بپوشند الان قیمتهایش از جنس نو ایرانی بیشتر است.» یک دانشجوی علوم اجتماعی میگوید در گذشته کتابهایی که ممنوعه بود را به صورت دست دوم تهیه میکردیم «اما الان کتابهایی که در کتابفروشی هست را دنبال دست دومش میگردیم تا بتوانیم بخریم. کتاب با قیمت هشتاد تا صد و پنجاه هزار تومان بیشتر از توانایی مالی ماست.» وقتی اوضاع بازار کتاب و لباس این باشد میتوان تصور کرد اوضاع در بازار لوازم خانگی با قیمتهای نجومی چگونه است. مغازههای سمساری که تصور میشد شغلی رو به نابودی است دوباره رونق گرفتهاند. شکل و ظاهر این مغازههای هر روز بیشتر شبیه به فروشگاههای لوازم خانگی میشود.
مردم ایران به جنس دست دوم اعتمادی ندارند، «اما چارهای هم ندارند». وقتی اجناس نو و دارای گارانتی به خوبی پشتیبانی نشده و برای ارائه خدمات گارانتی با «هزار اما و اگر» مواجه میشود طبیعی است که اعتماد به «اجناس دست دوم و تعمیری» کار عاقلانهای نباشد. سمسارها راهی برای مقابله با این مشکل یافتهاند. برخی از سمسارها خودشان اقدام به تضمین جنس دست دوم میکنند و با ارائه برگه دستنویس متعهد میشوند جنس فروخته شده تا مدت زمان مشخصی نسوزد و خراب نشود. یکی از این افراد میگوید «در کار لوازم خانگی، عرف هجده ماه است برای جنس نو. ما شش ماه گارانتی میکنیم برای اینکه مشتری خیالش راحت باشد که اگر چیزی خرید و به خانه برد زود خراب نشود.»
یک نانوای جوان میگوید که اگر پساندازی در دست داشت برای خودش یک سمساری راه میانداخت. از طریق یکی از آشنایان خود با این فعالیت آشنا است و درباره زیر و بم کار تحقیق کرده است: «تا چند ماه دیگر همین جنسهای ایرانی که در بازار هست تمام میشود. دور میافتد دست سمساری. من سراغ دارم کسی که با وام و قرض وسیله میخرد و نگه میدارد. وسیله خراب را میخرد و تعمیر میکند. وسیله سالم را دستی به سر و گوشش میکشد. چند ماه دیگر ارزش وسایل خانه دست دوم میکشد بالا. تا وقتی خامنهای زنده باشد تحریمها درست نمیشود. عمر این سگها اندازه خر نوح است. فعلاً از مذاکره خبری نیست. سمساری توی بورس میافتد. اگر جنگ بشود این آهنها میشود طلا. اولش تا هنوز شلوغ نشده اگر کسی وارد شود سود میکند.»