حمید مافی − «ما سرکه ریختیم، شراب شد» روایت سیدمحمد طباطبایی از روحانیان دوران مشروطه است در واکنش به منازعه مشروطهخواهان و مشروعهخواهان و روایتی از تجربههای ناکام ایرانیان برای حکومت قانون و تاسیس عدالتخانه و در نهایت رسیدن به دموکراسی. آن هنگام که مشروطهخواهان خواستار حکومت قانون بودند و مشروعهگرایان قید و بند اسلام بر قانون را در کنار آن میخواستند.
به روایت حاکمان جمهوری اسلامی ایران، مشروطه ایرانی آن هنگام به بنبست رسید که روشنفکران به دنبال کاهش نفوذ روحانیان رفتند و خواستار نادیده گرفتن «فقه شیعی» در قوانین شدند. آنها روحانیان را تنها برای آغاز مشروطه میخواستند و پس از آنکه توانستند خواسته خود را بر دستگاه سلطنت تحمیل کنند، راه دیگر در پیش گرفتند.
میل به حکومتی سکولار که اساس آن نظامهای غربی بود، روحانیت سنتگرای ایران را هراسان کرد. روشنفکران از آزادی بیان مطلق دفاع کردند و روحانیان سنتگرا همچون شیخ فضلالله نوری، آزادی بیان مطلق را مصداق عینی کفر گویی میدانستند.
مشروطهخواهان به «برابری همگان از هر مذهب و مسلکی در برابر قانون» معتقد بودند و مشروعهخواهان آن را «خلاف موازین شرع» میدانستند. شیخ نوری در اطلاعیهای که پس از رفتن به ری منتشر کرد، نوشت: «با مجلس و مشروطیت همراه و همگام بودم تا وقتی که قصه حریت و آزادی در میان گذاشتند و رسم مساوات و برابری با سایر ملل و ادیان عنوان نمودند که خلاف ضرورت کتاب و سنت و آئین حضرت رسالت و اجماع فقهای امت است.»
همین نزاعها سرانجام راه را برای مشروطهخواهان ناهموار کرد و سرانجام این دربار بود که با حمایت نیروی خارجی، مجلس را به توپ بست تا نخستین کنش جمعی ایرانیان برای حاکمیت قانون و استقرار عدالتخانه سرانجامی خوش نیابد.
ترس همیشگی سنتگرایان
اگر شیخ فضلالله نوری را نماد عینی مشروعهخواهان بدانیم که در دورههای بعدی نیز تکرار شده و اندیشه و راه او، الگوی پیش روی رهبر فقید جمهوری اسلامی و سنتگرایان حوزههای علمیه بوده است، آنگاه میتوانیم ریشههای هراس همیشگی این گروه از تکرار مشروطیت در ایران را بیابیم. از نگاه آیتالله خمینی، شیخ فضلالله نوری تنها کسی بود که «ایستاد مشروطه باید مشروعه باشد، قوانین باید قوانیناسلام باشد درهمان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود.»
او علت ناکامی مشروطه را در این میبیند که روشنفکران در کارشان خدعه کردند: «از اول که مشروطه را اینها درست کردند این شیاطین که متوجه مسایل بودند روحانیون و مؤمنینی که تبع آنها بودند بازی دادند اینها را، خدعه کردند، متمم قانون اساسی را قبول کردند و اینها، لیکن وقت عمل، عمل نکردند به متمم قانون اساسی یعنی پنج نفرمجتهد در مجلس نیاوردند.» و در جایی دیگر میگوید: «ما باید از این تاریخ درس عبرت بگیریم که مبادا یک وقتی در بین شما آقایان روحانیون، بیفتند اشخاصی یا در بین مردم وسوسه کنند و خدای نخواسته آن امری که در مشروطه اتفاق افتاده در ایران اتفاق بیفتد.» و در نهایت خطر اصلی که ممکن است آنچه که در مشروطه رخ داده را تکرار کند، کنار گذاشتن روحانیت میداند: «ببینید چه جمعیتهایی هستند که روحانیون را میخواهند کنار بگذارندهمان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار راکردند و اینها زدند و کشتند و ترور کردندهمان نقشه است.»
روحانیت سنتگرا، سر سازگاری با علوم و قوانین غربی ندارد. میترسد از اینکه سرکه قانونگرایی، ناگهان شراب سکولاریسم به بار آورد. برای همین همیشه هشدار میدهد که خطر تکرار مشروطیت در راه است. یک بار در دورهای که سید محمد خاتمی سکاندار قوه مجریه شد و وعده اصلاحات و استقرار جامعه مدنی داد. از آزادی بیان سخن گفت و رسانههای عمومی، شیوه نقد در پیش گرفتند.
این هراس را میتوان در خاطرات مهدوی کنی به خوبی مشاهده کرد: «در مورد انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم باید بگویم که بنده قبل از انتخابات دوره ششم احساس خطر میکردم و گفتم احساس میکنم که مشروطه دارد تکرار میشود.» چرا که به اعتقاد او؛ «برخی از مدیران و مسئولان که در متن نظام و در دولت هستند و بودند، گاهی به طرفداری از دولت آقای هاشمی، رهبری را زیر سوال میبردند و رهبری را مزاحم میدیدند. من در این جریان که روز به روز پیش میرفت احساس میکردم که جریان، جریانی معمولی نیست از این رو در بعضی از سخنرانیهایم گفتم که من واقعا احساس خطر میکنمهمان احساس خطری که در مشروعیت میشد بنابراین با صراحت گفتم که مشروطیت دارد برمیگردد.»
اصلاحطلبان میانهرو نیز در مجلس ششم تلاش کردند تا از دایره دخالتهای غیرقانونی رهبری و نهادهای مذهبی و نظامی در امور اجرایی و قانونگذاری بکاهند. بحث بر سر قانون اصلاح مطبوعات و حکم حکومتی رهبر جمهوری اسلامی به مجلس نمونه بارزی از کوشش مجلس برای مصون ماندن از فرامین فراقانونی سلطان در قامت ولایت فقیه بود. علی اکبر موسوی خوئینیها، از نمایندگان مجلس ششم، در نطقی که به بازداشت او انجامید، خواستار پاسخگویی رهبر در برابر مجلس خبرگان شد. نمایندگان همچنین خواستار تحقیق و تفحص از نهادهای زیر نظر رهبری شدند.
شورای نگهبان؛ نگهبان خُم
رفتار مجلس ششم و دولت هفتم و هشتم، روحانیت سنتگرای ایران را سخت نگران کرد که نکند تجربه مشروطیت بازگردد و این بارحکومت قانون به پایان دوران قدرت مطلقه روحانیت و ولایت فقیه بیانجامد. اگر در جنبش مشروطه، فقیهان عالیقدر امکان این را نیافته بودند که ناظر بر تطبیق قوانین با شرع باشند و سرکه شراب شده بود، این بار اما خم، نگهبانی نیرومندتر داشت.
در جمهوری اسلامی ایران، شورای نگهبان به خوبی از عهده این وظیفه برآمده است. شورای نگهبان که از نگاه رهبر جمهوری اسلامی ایران، «ضامن جلوگیری از تکرارتجربه انحراف در مشروطیت» است، در انتخابات مجلس هفتم، نظارت استصوابی سختگیرانهای اعمال کرد و دستگاه حاکمیت نیز همه تلاش خود را به کار گرفت تا قوه مجریه در اختیار افراد مطیع و گوش به فرمانی قرار بگیرد که به دنبال ایجاد شکاف بیشتر میان نهادهای «انتخابی» و «انتصابی» نباشند.
به گونهای که رهبر جمهوری اسلامی ایران در باره دلایل حمایتهای ویژه خود از دولت احمدینژاد گفته است: «این دولت با دولتهای گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است که تلاش نمیکنند حاکمیت دوگانه درست کند. در گذشته حرف دشمن القای حاکمیت دوگانه بود و در برخی ادوار هم برخی افراد دنبال القای این وضعیت در کشور بودند که دولت و مجلس در مقابل ولایت فقیه که محور نظام است، قرار دارد ولی الان اینگونه نیست. در شرایط کنونی اختلافنظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیس جمهور میپذیرد و به آن عمل میکند.»
اما نمایان شدن شکاف میان قوه مجریه و نهاد رهبری و مراجع مذهبی زمان زیادی نبرد. هر چه که مجلسنشینان گوش به فرمان بودند و پیش از صدور حکم حکومتی به دنبال کشف نیت و اراده رهبری رفتند، دولت راه دیگری در پیش گرفت. نافرمانی در مقابل حکم حکومتی و خانهنشینی یازده روزه بهانه خوبی بود تا حامیان سرسخت دولت، سنگر عوض کنند و رئیس دولت را منحرف و تحت تاثیر دیگران بخوانند کههمان راهی را میرود که پیش از او دیگران رفتهاند و به نتیجه نرسیدهاند.
اگر روزنامه جمهوری اسلامی پیش از انتخابات خرداد ۸۸ هشدار داد که خطر تکرار مشروطه در راه است، دیگران یک سال بعد متوجه شدند که این خم هم سرکه به بار نیاورده است. مخالفتهایگاه و بیگاه دولت با دیدگاه مراجع سنتگرا، دستور رئیس دولت برای حضور بانوان در ورزشگاهها، حمایتهای رئیس دولت از اسفندیار رحیم مشایی که زبان به ستایش مکتب ایرانی گشوده بود، برای روحانیت سنتگرای ایرانی آن قدر سخت بود که زبان به انتقاد باز کند.
اما این بار هاشمی رفسنجانی بود که در باره خطر تکرار تاریخ هشدار داد: «حوادث تلخ و شیرین مشروطه آموزههای فراوانی برای احتمال تکرار دارد که رگههای آن را امروزه در برنامه پیچیده روحانیتستیزی و کانونگریزی و مردمفریبی میبینیم. برنامهای که حتی متصلبین اصولگرا و اصلاحطلب را به اعتراف و هشدار واداشته که مبادا مشروطه تکرار شود. مگر غیر از این است که دشمنان ایران از نردبان محبوبیت روحانیت و دانشگاهیان در نزد مردم بالا رفتهاند و در مشروطه مصادر قدرت را فتح کردهاند و آنگاه پرچم حاکمیت را به دست شاگردان غربزده مکتب خویش دادهاند؟ و مگر نه این است که امروزه نیز در انقلاب اسلامی که با پیشتازی روحانیت و رهبری بینظیر یک مرجع عام به پیروزی رسیدهایم، بیمحابا و بدون انصاف ناکارآمدی روحانیت را فریاد میزنند؟»
و سپس نوبت به مهدوی کنی رسید که پس از سالها یک بار دیگر در باره خطر تکرار مشروطه هشدار بدهد: «روحانیت و ولی فقیه اساس کار است و آنها اجازه نمیدهند ماجرای مشروطه تکرار شود. اگر احمدینژاد کنار رود هیچ اتفاقی نمیافتد، اما اگر قرار بر رفتن روحانیت باشد، همه چیز فرو میپاشد.»
بازگشت به تاریخ
سی و چهار سال از استقرار جمهوری اسلامی و بیش از یک قرن از تجربه مشروطیت میگذرد، اما روحانیت سنتگرای ایران همچنان نگران تکرار مشروطه است و هراس دارد از اینکه به نام «حریت» و «مساوات»، هر چه را که این سالها اندوخته است از دست بدهد.
حاکمان جمهوری اسلامی از اینکه علوم غربی در دانشگاههای ایران تدریس میشود، هراسان هستند و برای همین، اسلامی کردن علوم انسانی پروژه همیشگی دستگاه حکومتی است. دستگاه قضایی همچنان بهخلاف آنچه که در قانون اساسی آمده، مستقل نیست و پس از اینکه صادق لاریجانی بر مسند ریاست قوه قضائیه نشسته است، احکام اسلامی بیشتری به اجراء گذاشته میشود.
روحانیت اگر چه در ظاهر، نقش کمتری در حکومت دارد، اما نهاد روحانیت همچنان قدرت پشت پرده سیاست در ایران به شمار میآید که این بار پیوندی مستحکم با نهادهای نظامی نیز برقرار کرده است. سنتگرایان نگران هستند که علوم غربی و گردش آزاد اطلاعات، به برقراری یک فرهنگ و رفتار غیردینی در ایران بیانجامد و روحانیت که در سالهای گذشته بخشی از اعتبار عمومی خود را از دست داده، از قدرت کنار گذاشته شود.
برای همین اگر مشروعهخواهان در جنبش مشروطیت، «سستی» کردند و نایستادند، این بار روحانیت نباید کوتاه بیاید. به گونهای که رهبر فقید جمهوری اسلامی گفته است: «اگر روحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان، روشنفکران متعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطه عبرت نگیرند به سر اینانقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد.»
اگر طرفداران حاکمیت قانون در ایران از تجربه مشروطیت درس نگرفتند، روحانیت سنتگرای ایرانی آموخت که نباید اجازه دهد آنچه که روشنفکران در مشروطه کردند، تکرار شود. در این راه نیز راهکاری بهتر از حکومت دینی نیافته است. حکومتی که در آن روحانیت نقشی برجستهتر از دیگران دارد و نهادهای مذهبی فراتر از قانون، حکم نانوشته را به اجرا میگذارند.
در ساختار حکومت جمهوری اسلامی، برای اینکه تجربه مشروطه تکرار نشود، نقش اولی به نهادهای مذهبی و شورای نگهبان سپرده شده، تا چشم از خم برندارند و نگذارند سرکه، شراب شود. اگرچه تجربه احمدینژاد نشان داد که همه مراقبتهای آنان این بار خمی دیگر به جای گذاشته که اگر میل به شراب شدن ندارد، سرکه هم نیست. انباشتهای «نمکآلود» میماند که گویی چارهای جز دور ریختنش وجود ندارد. برای همین، شاید ضروری است که حاکمان یک بار دیگر تاریخ مشروطیت را از دریچهای دیگر بنگرند و به این فکر کنند که چرا همچنان، قانونگرایی، عدالتخانه، حریت و مساوات خواسته ملتی است که تجربههای ناکام کم ندارد.
عکس:
شیخ فضل الله نوری
خوب بود نویسنده محترم، منابع نقل قولها را هم ذکر میکردند.
حضرت آقا / 09 January 2013
در جامعه ایران از زمانهای قبل از اسلام هم همین “خمره شراب سازی” بر قرار بوده است. اصولا در جامعه ایران چهارگروه بوده اند و حالا هم همین طور است، البته با در نظر گرفتن تغییراتی که در سی سال اخیر به وجود امده است. یک گروه نظامیان بودند که به سرکردگی شاه حرف اول را می زده است. می بینیم هنوز هم نظامیان سپاه و بسیچ و دیگر نیروهای انتظامی حرف زور و اول را میزنند. گروه دوم مغان و روحانیون بودند که انها هم موفعیت خاص خودرا داشتند و در مواردی حتی شاه را خلع زا منصوب میکردند. ظاهرا در زمان ساسانیان یکی دو بار اتفاق افتاده است و تاریخ دانان بهتر از بنده مطلع هستند. گروه سوم بازاریان بوده و هستند که سرمایه های اقتصادی کشور در دست انها بوده وهست. باقی مانده جمعیت هم که بیشترین تعداد را شامل میشده و میشود همان کارگران و کشاورزان هستند که به انها رعیت گفته اند. این گروه در عین حال که تعدادش بیشتر بوده و هست اما در اکثر موارد و دوره های تاریخ (به جز در صد سال اخیر تا حدودی) نقش بارزی را به جز سرباز صفر نظامی بازی نکرده است.
مشکل این حکومت تمامیت خواه اینست که با ایجاد رعب و وحشت از اتش خیالی جهنم و مجازات های ماوراء طبیعی توانسته هم نظامیان و هم بازاریان و هم کارگران و کشاورزان را با خود همراه کند. به طوریکه دیگر ان نظام اجتماعی قدیمی مثلثی که شاه در راس نیروی نظامی بود از بین رفته و قدرت نظامی و روحانی و تا حدودی هم بازاری در هم ادغام شده و به دست “توانای” رهبر و بیت رهبری داده شده است. در چنین نظامی گرچه شاه وجود ندارد اما استبداد و ظلم و ستم های فراقانونی باقی هستند و هر روز زیر عنوان “شریعه” باری دیگر بر گرده مردم گذاشته میشود.
حاصل اینکه این رژیم با همین قوانین من دراوردی و خود ساحته “الهی” هر روز دندانش را بیشتر و بیشتر بر پیکر چامعه بیمار ایران فرو میکند و به راههای مختلف به خصوص از طریق دستورات دینی سعی در حفظ موقعیت استثنایی خود دارد. البته به گفته شاعر “چنان نماندو چنین نیز هم نخواهد ماند.”
به همین دلایل و دلایل دیگر هیچگونه امیدی به بهبود روش حکومتی ار ایران نیست. حتی اگر حکومتی به ظاهر سکولار به روی کار اید یا باید با زور و دیکتاتوری بیاید که دیری نخواهد پایید و دوباره همین آخوندهای مفت خور و مفت اندیش در میان مردم عادی (رعیت) نفوذ خواهند کرد و حکومت سکولار را به شکل و خواسته خود در می اورند که همان دیکتاتوری سکولار میشود. یعنی یا تاج یا عمامه.
کاربر مهمان / 09 January 2013
آخوند، آخونده خوب و بدش همه اشون یه فکر گندیده دارن
حامد / 09 January 2013
واقعه ی رژی اولین جرقه ی دشمنی روحانیون و سنت با مدرنیته است و قبل از مشروطه و در آغاز فصل نوین تاریخ ایران با فتوای شیرازی آغاز شد و از همانجا بود که همه چیز به هم ریخت و نخبگان تا کنون نتوانسته اند دوستان و دمنان مردم را آشکار سازند . و در هر دوره ای سنت را آرایش نموده و به مردم قالب کردند .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 11 January 2013
متاسفانه هم روحانیون و هم روشنفکران در عصر مشروطه دچار یک نوع کوته بینی سیاسی بودند، آنها با مطلق کردن دیدگاه خود و تلاش برای حذف رقیب کاری کردند که استبداد حاکم شد و هر دو را از صحنه راند.
کوته بینی البته مشکل اساسی روحانیت است، آنها هیچ وقت امکان سازگاری با دیگران و نگاه به آینده را نداشته اند و همه شواهد تاریخی چه در ایران و چه در سایر کشورها حاکی از همین مطلب است. ولی روشنفکران ایران در راه فعالیتهای سیاسی قدم گذاشتند که نه تجربه آن را داشتند و نه سازمان لازم را، پس به طور قهری دچار خطا شدند.
اما مشروطه گرچه باعث شد روشنفکران به همکاری با روحانیون ترغیب شوند (همانگونه که در جریان های سالهای منتهی به 57 کردند) از دیگر سو روحانیون را به لزوم سرکوب و خفه کردن بی چون و چرای روشنفکران در اولین فرصت ممکن سوق داد، همانگونه که پس از بهمن 57 کردند و تا به حال هم ادامه دارد.
آنچه مهم است اینکه از این وقایع باید درس گرفت، در حال حاضر هم هر تلاشی برای حذف کامل مذهبی ها ما را به جاهای بدتری میبرد. اگر همین ترس نبود خامنه ای تا به حال به چنین دیکتاتور وحشتناکی بدل نشده بود.
صرفنظر از اینکه مردم چگونه با رژیم دیکتاتوری سلطانی خامنه ای برخورد کنند، ولی از فردای پیروزی بر استبداد روشنفکرانی که درد ایران را دارند باید واقعیت پدیده روحانیون را بپذیرند و اجازه دهند که در یک شرایط مسالمت آمیز و با انتخاب مردم آنها به مرور ناگزیر از واگذاری آنچه عصب کرده اند شوند.
کاربر مهمان / 15 January 2013
اين آخوندها در انقلاب مشروطه با علم کردن حکومت مشروعه و در زمان ملی شدن نفت با پشت کردن به مصدق ، و در انقلاب 57 با علم کردن ولايت فقيه ، عملا باعث شکست جنبش آزاديخواهي و ملي مردم بر عليه ديکتاتوري شدند….
کاربر مهمان / 12 January 2013
پاراگراف اخر خیلی جالب بود
کاربر مهمان / 11 January 2013