کورش عرفانی – انزوای بین‌المللی حکومت ایران بعد جدیدی پیدا کرده است: کشورهای عرب منطقه در حال تشکیل جبهه واحدی هستند که به نظر می‌رسد به طور عمده علیه جمهوری اسلامی شکل می‌گیرد. این جبهه حتی از مرزهای کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس گذشته و به نوعی در حال گسترش به سایر کشورهای عرب زبان است.

مصر به عنوان بزرگ‌ترین قدرت در شمال آفریقا در حال تقویت این اتحاد است و حتی صحبت تشکیل یک «ناتوی عربی»  را می‌کند.در منطقه چه می‌گذرد که این گونه کشورهای عرب را به هم نزدیک ساخته است؟ آیا این دولت‌ها خطری نزدیک را احساس کرده‌اند که درصدد اتحاد برآمده‌اند؟ این نوشتار به این موضوع‌ها می‌پردازد.

موقعیت کشورهای عربی خلیج فارس

اوضاع خاورمیانه می‌رود که در ماه‌های آینده به حساس‌ترین موقعیت خود نزدیک شود. پس از آغاز سلسله قیام‌های معروف به «بهار عربی»، بسیاری از دولت‌های منطقه نگران فردای خود شدند. این خیزش‌ها یکی بعد از دیگری حکومت‌های استبدادی تونس، مصر، لیبی، یمن و اینک سوریه را به خطر انداخت. دو مورد از این موج، یعنی مورد لیبی و سوریه توام با برخورد نظامی بوده است. دخالت کشورهای غربی در لیبی، سرنگونی و مرگ قذافی را تسریع کرد اما در سوریه، به دلیل حساسیت آن و عدم مداخله غربی‌ها،[1] مبارزه‌ی مسلحانه مردم به درازا کشیده شده است. این امر سایه‌ خطر بی‌ثباتی عظیمی را بر کل خاورمیانه انداخته و رهبران کشورهای عرب را سخت نگران کرده است. آنها می‌دانند که ممکن است دامنه اعتراضات مردمی به کشورهای متبوع‌شان نیز کشیده شود، زیرا هیچ یک از این دولت‌های عربی نمودی از دمکراسی منسجم نیستند. بهتر است نگاهی اجمالی به موقعیت سیاسی داخلی کشورهای عضو شورای هماهنگی خلیج فارس بیاندازیم:

● بحرین

در این کشور مردم در خیابان‌ها هستند و به طور روزمره با پلیس در نبردند.[2] بحرین در همسایگی عربستان سعودی،کشوری شیعه نشین است که  اقلیتی غیر شیعه بر آن حکومت می‌کند. آزادی در این کشور محدود  و میزان سانسور در آن بالاست. مهم‌ترین نقیصه‌ سیستم حاکم، عدم گردش قدرت است. خاندان آل خلیفه از سال ۱۸۲۰ قدرت را در این کشور در دست دارد و حاضر به واگذاری آن نیست. از بین دو مجلس علیا و سفلی، چهل نماینده‌  اولی به طور کامل توسط شاه بحرین انتخاب می‌شوند و مردم فقط در انتخاب دومی حق رای دارند. بدیهی است که اگر قیام‌کنندگان شیعه‌ این کشور موفق به ساقط کردن حکومت آل خلیفه شوند، بحرین به پایگاه شیعیان عربستان سعودی تبدیل می‌شود تا حکومت آل سعود را به چالشی جدی بطلبند. به همین خاطر حکومت عربستان سعودی به شدت از خاندان آل خلیفه حمایت می‌کند  و نیرو  و پشتیبانی کافی در اختیار آن می‌گذارد تا قیام مردم بحرین را سرکوب کند.

بحرین بارها حکومت شیعه‌ ایران را متهم به حمایت از معترضان این کشور کرده است. روزنامه‌ کیهان تهران زیر نظر حسین شریعتمداری، به عنوان بلندگوی بیت رهبری، به طور مستقیم به دفاع از قیام کنندگان بحرینی پرداخته و رژیم‌های آل سعود و آل خلیفه را به «جنایت و کشتار» تظاهر کنندگان متهم بحرینی می‌کند. به نظر می‌رسد  رژیم ایران رویای این را در سر می‌پروراند که با سرنگونی رژیم آل خلیفه و استقرار یک حکومت شیعه‌ طرفدار ایران، با یک تیر دو نشان بزند: هم جای پای آمریکایی‌ها را  خالی کند که ناوگان پنجم نیروی دریایی[3] خود را در این کشور مستقر ساخته‌اند و هم بحرین را به مرکزی برای دخالت‌ورزی در عربستان سعودی تبدیل کند. عربستان هم که از این طرح بدیهی حکومت ایران خبر دارد، با تمام قوا در صدد است به مقابله‌ با آن بپردازد و در این راه از ارسال نیرو و تجهیزات برای حکومت آل خلیفه در بحرین کوتاهی نمی‌کند.

● عربستان سعودی

اما وضعیت در خود عربستان هم تعریفی ندارد. در این کشور نیز خفقان و حکومت خودکامه‌ آل سعود جامعه را در بن‌بستی قرار داده که نیروهای مترقی این کشور را به سوی اعتراض و مقاومت کشانده است. این کشور براساس نظام پادشاهی مطلقه اداره می‌شود و در آن، حزب سیاسی، پارلمان  و انتخابات مصداقی ندارد. این کشور منشور حقوق بشر را بر خلاف شریعت اسلام دانسته و آن را قبول ندارد.

نزدیک به چهار میلیون نفر از جمعیت ۲۷ میلیونی عربستان را شیعیان تشکیل می‌دهند؛ هر چند که شمار آنان چندان قابل توجه نیست اما حضور آنها در مناطق نفت‌خیز عربستان سعودی در قوار، قطیف و احساء از آنها اقلیتی ساخته که با حرکتی استقلال‌طلبانه می‌توانند خاندان آل سعود را از درآمد اصلی خویش محروم سازند. این نکته‌ای است که از نظر سران حکومتی در ایران پنهان نمانده  و به همین دلیل نیز پیوسته در تلاش بوده و هستند که با نفوذ میان شیعیان عربستان سعودی راه را برای حرکت‌های خطرساز در این کشور باز کنند.

برای نخستین انتخاباتی که در جهت تعیین شوراهای محلی در این کشور پیش‌بینی شده است زنان حق رای ندارند. اما نقطه‌ عطف این کشور شاید مطالبات شیعیان ساکن عربستان سعودی باشد. نزدیک به چهار میلیون نفر از جمعیت ۲۷ میلیونی عربستان را شیعیان تشکیل می‌دهند؛ هر چند که شمار آنان شاید چندان قابل توجه نباشد اما حضور آنها در مناطق نفت‌خیز عربستان سعودی در قوار، قطیف و احساء از آنها اقلیتی ساخته است که با حرکتی استقلال‌طلبانه می‌توانند خاندان آل سعود را از درآمد اصلی خویش محروم سازند. این نکته‌ای است که از نظر سران حکومتی در ایران پنهان نمانده است و به همین دلیل نیز پیوسته در تلاش بوده و هستند که با نفوذ میان شیعیان عربستان سعودی راه را برای حرکت‌های خطرساز در این کشور باز کنند.

خاندان آل سعود نسبت به این امر بسیار حساس است و  طی سی سال گذشته بارها به طور مستقیم یا غیرمستقیم با حکومت ایران بر سر سیاست‌های دخالت‌جویانه‌ آن سر شاخ شده است. به باور خاندان آل سعود رژیم ایران تلاش دارد با بهره‌برداری از مراسم حج و سایر روش‌ها و رسانه‌ها،[4] میان شیعیان این کشور نفوذ کرده و  آنها را به یک قیام عمومی برای تصرف مناطق نفت‌خیز این کشور تحریک کند. سرویس‌های اطلاعاتی این دو کشور به شدت در این رابطه با هم در رقابت و جدال هستند و بارها دست به تهدید یا اقدام علیه یکدیگر زده‌اند. تبلیغات دستگاه‌های سخن‌پراکنی نظام علیه وهابیت پیوسته در حال کار است و شبکه‌هایی مانند «سحر» و «العالم» در این مورد بسیار فعال هستند.

● کویت

در کویت نیز وضعیت سیاسی شکننده است. با وجود درآمدهای کلان و سطح زندگی بالای اکثریت ساکنان این کشور کوچک نفت‌خیز، خواست دمکراسی در این کشور همچنان باعث نگرانی حکومت موروثی فعلی است. با وجود رشد فرهنگی قابل توجه این کشور، از حیث تعداد رسانه‌ها و یا شمار افراد تحصیل‌کرده، کویت فاقد حزب سیاسی و نظام چرخش قدرت است. به همین دلیل نیز از موج دمکراسی‌خواهی کنونی در خاورمیانه سخت نگران است. خاندان آل صباح پیوسته تلاش کرده  که برای خاموش ساختن مطالبات مردم این کشور در زمینه‌ دمکراسی و انتخابات مبتنی بر آزادی احزاب، آنها را با بسته‌های مالی تشویقی راضی نگه دارد و ساکت سازد.[5] با این همه، رشد اینترنت و سایر امکانات ارتباطاتی، دیگر امکان دور نگاه داشتن جامعه‌ی کویت از یک نظام باز سیاسی را دشوار ساخته است. شاید به همین دلیل نیز حکومت کویت مایل باشد  با حاکم ساختن جو نظامی در خلیج فارس و با الهام از ترس مستقر شده پس از تجربه‌ تلخ اشغال این کشور توسط ارتش عراق[6]، مردم را از برخورد فعال برای مشارکت سیاسی منحرف سازد.

● عمان

عمان در میان کشورهای عربی خلیج فارس از فضای سیاسی بهتری برخوردار است. در سال‌های اخیر انتخابات آزاد برای مجلس شورا در این کشور برگزار شده و سلطان قابوس، پادشاه این کشور، برخی از آزادی‌ها را تامین کرده است. حتی چند  زن در کابینه‌ عمان حضور دارند. به همین دلیل در حال حاضر در این کشور ناآرامی اجتماعی برای آزادی‌خواهی و دمکراسی‌طلبی به طور فعال در جریان نیست. پیشرفت‌های اقتصادی عمان وضعیت زندگی مردم را بهتر کرده  و به نظر می‌رسد که پس از مرگ سلطان قابوس بن سعید آل سعید و با توجه به این که وی فرزندی ندارد این کشور به سوی سطح بالاتری از چرخش قدرت پیش رود.

● قطر

کشور قطر  تحت حکومت حامد بن خلیفه به پیشرفت‌های اقتصادی زیادی دست یافته است و به همین دلیل سطح زندگی ساکنان آن در حد خوبی قرار دارد. این امر بار سیاسی برای طلب اصلاحات و دمکراسی را ضعیف ساخته است و این کشور را به یک کانون تجارتی بزرگ تبدیل کرده است. ثروت‌های عظیم ناشی از نفت و گاز به این کشور کوچک اجازه داده که در میدان‌های بزرگی نقش بازی کند. دولت قطر در حال حاضر با تکیه بر امکانات مالی خود یک استراتژی رسانه‌ای بین‌المللی فعال[7] و هم‌چنین یک حضور دیپلماتیک قوی در خاورمیانه دارد. به نحوی که می‌توان حضور غیر مستقیم دولت قطر را در مصر، لیبی، سوریه و حتی در یمن در زمان بروز قیام‌های اعتراضی ردیابی کرد.

تقویت نیروهای سنتی، اسلام‌گرا و حتی در صورت لزوم افراطی، سیاست اصلی مورد حمایت عربستان سعودی و  سایر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است. آنها ترجیح می‌دهند که به طور مثال در مصر «اخوان‌المسلمین» در روایت سنتی و درون‌گرای خویش به قدرت برسد تا یک نیروی سکولار یا چپ و یا دمکرات. این همان خواستی بود که آنان برای لیبی و یمن داشتند و امروز برای سوریه دارند. این حکومت‌ها سخت نگران نشت فرهنگ دمکراتیک و سرایت حکومت‌ انتخابی در کشورهای خود هستند.

همین امر  به این کشور ثروتمند امکان داده  که به تدریج به عنوان عنصر ی فعال و سرنوشت‌ساز در عرصه‌ صلح در خاورمیانه نقش آفرینی کند. سیاست خارجی قطر در حمایت از قیام‌های ضد استبدادی به نوعی حکومت این کشور را در چشم مردم قطر و نیز سایر کشورهای منطقه به عنوان یک طرفدار دمکراسی جلوه‌گر می‌سازد، هر چند که این امر با واقعیت سیاسی درونی آن هم‌خوانی کامل ندارد.

● امارات متحده‌ عربی

در نهایت باید به موقعیت امارات متحده‌ عربی اشاره کرد که مجموعه‌ای است از هفت شیخ‌نشین کوچک به نام‌های ابوظبی، دبی، شارجه، عجمان، فجیره، راس‌الخیمه و ام‌القوین. هر یک از این شیخ نشین‌ها دارای درجه‌ای از استقلال هستند اما در کل یک حکومت مرکزی بر امور مشترک آنها حکم می‌راند. در این کشور نیز دمکراسی و گردش قدرت موجود نیست و نقض حقوق بشر و نبود آزادی احزاب از مشخصات این مملکت ثروتمند است که به واسطه‌ ذخایر عظیم نفتی و نقش تجاری خود، تبدیل به یک قطب سرمایه‌گذاری در منطقه شده است. سانسور و خود سانسوری و نبود انتخابات از شاخص‌های اصلی این کشور است.                                   

به دلیل تعداد زیاد مهاجران و توریست‌ها در امارات، حساسیت دستگاه‌های امنیتی و انتظامی آن نسبت به خارجی‌ها و نیز سیاست‌های ایران در منطقه بسیار بالاست. هر چند که سودآوری عظیم اقتصاد بازاری ایران به امارات اجازه‌ کسب ثروت‌های عظیم و داشتن فرصت‌های بی‌نظیر رشد تجاری را داده است.[8]

نگرانی‌های کشورهای عربی

با نگاهی به موقعیت کلی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس که در بالا آمد در می‌یابیم که آنها از نوعی موج سرایتی حرکت‌های آزادی‌خواهی و دمکراسی‌طلبی به عنوان گرایش غالب در خاورمیانه نگران هستند و به همین دلیل ترجیح می‌دهند به طور پیشگیرانه با آن برخورد کنند. اما فاکتورهایی که آنها را نگران کرده  و سبب شده در صدد برآیند تا به تشکیل یک یک فرماندهی مشترک برای نیروهای زمینی، هوایی و دریایی خود دست بزنند[9] کدام است؟ در این باره باید به چند موضوع اشاره کنیم:

۱- آینده ناروشن سوریه: روابط دولت بعثی سوریه با بسیاری از حکومت‌های عرب خلیج فارس چندان مطلوب نبود. دوستی و روابط و همکاری میان حکومت‌های ایران و سوریه نگرانی‌های خاصی را در سه دهه‌ گذشته نزد کشورهای فوق دامن زده بود. به همین دلیل، سقوط اسد در سوریه به خودی خود امری‌ست مطلوب. اما این که جایگزین آن کیست شاید مهم‌تر باشد. آینده‌ سوریه می‌تواند در جهت‌های مختلفی حرکت کند که هر کدام از آنها با خود نتایج متفاوتی را برای کشورهای همسایه و مجموعه‌ کشورهای منطقه در بر خواهد داشت. نقطه‌ مثبت موضوع برای دولت‌های عرب خاورمیانه این است که ایران متحد اصلی و استراتژیک خود را از دست می‌دهد و تا حد زیادی تنها می‌شود. جمهوری اسلامی در طول سی و سه سال گذشته با سرمایه‌گذاری کلان میلیاردی تلاش کرده بود سوریه را به عنوان امتداد سیاسی و نظامی خویش در قلب خاورمیانه داشته باشد. هزینه‌ای هنگفت که به ناگهان با قیام مردم سوریه به خطر افتاد.

کشورهای عربی می‌دانند که تهاجم اسرائیل به مراکز اتمی ایران و واکنش احتمالی تهران به آن، ورود آمریکا به یک جنگ تمام عیار در خلیج فارس را به دنبال دارد. فراموش نکنیم که تقریبا تمام کشورهای حاشیه‌ جنوبی خلیج فارس به نحوی میزبان نیروهای نظامی آمریکا هستند. بنابراین صرف وجود پایگاه‌های ارتش آمریکا در این کشورها از آنها هدف‌های مورد نظر ایران را خواهد ساخت. به این ترتیب پای تمام این کشورها به طور ناخواسته به یک جنگ احتمالی در خلیج فارس کشیده خواهد شد.

از روز اول اعتراضات در این کشور حکومت ایران به دولت بشار اسد سفارش اکید کرد که زبان سرکوب را پیش گیرد و در این راه هر چه  از دستش بر می‌آمد انجام داد، از جمله ارسال کارشناس، سلاح و تجهیزات و نیز مشاوره و همیاری مالی و سیاسی. این امر در کنار پشتیبانی آشکار روسیه و نیز حمایت سیاسی چین به رژیم بشار اسد اجازه داد که مقاومت بیشتری به خرج دهد و این، قیام آزادی‌خواهی مردم سوریه را به سوی نوعی جنگ فرقه‌ای و سیاسی پیش برد. هر چند که هنوز جمع کثیری از جوانان سوری برای کرامت و آزادی خویش می‌جنگند تا رژیم اسد را پایین بکشند، اما در کنار آنها نیروهای دیگر سوری و غیر سوری با خواست‌ها و اهداف متفاوت دیگری به مبارزه مشغول هستند.

کشورهای عربی، از جمله عربستان سعودی و قطر، به طور مستقیم در کشمکش‌های سوریه درگیر هستند و با حمایت مالی، نظامی و سیاسی، برخی از جناح‌های خاص را مورد حمایت قرار می‌دهند. برای آنها مهم است که حکومت آینده‌ سوریه نمادی از یک دمکراسی مردمی نباشد تا بتواند الگوی سایر کشورها قرار گیرد. در این زمینه رقابت آنها با ترکیه برای حفظ نفوذ در سوریه پس از اسد قابل توجه است.

این امر، یعنی تقویت نیروهای سنتی، اسلام‌گرا و حتی در صورت لزوم افراطی، سیاست اصلی مورد حمایت عربستان سعودی و  سایر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است. آنها ترجیح می‌دهند که به طور مثال در مصر «اخوان‌المسلمین» در روایت سنتی و درون‌گرای خویش به قدرت برسد تا یک نیروی سکولار یا چپ و یا دمکرات. این همان خواستی بود که آنان برای لیبی و یمن داشتند و امروز، برای سوریه دارند. این حکومت‌ها سخت نگران نشت فرهنگ دمکراتیک و سرایت حکومت‌ انتخابی در کشورهای خود هستند و برای مقابله‌ با آن حاضر به سرمایه‌گذاری‌های عظیم برای تقویت نیروهای اسلام‌گرا و چه بسا تحجرگرا[10] درمقابل نیروهای چپ، مترقی، ملی گرا و یا دمکرات هستند.

به همین خاطر، شاید این کشورها بی‌میل نباشند که از حالا خود را آماده مقابله با هرگونه خطر احتمالی ناشی از استقرار دمکراسی‌های دارای اصالت مردمی در کشورهایی سازند که قیام اعتراضی در آن کلید خورده یا خواهد خورد. چنین فرماندهی مشترکی به آنها اجازه می‌دهد که بتوانند در صورت بروز قیام‌های ناگهانی، رادیکال و سرنوشت‌ساز مردمی، به یاری حکومت‌های استبدادی همدیگر بشتابند و از یکدیگر به طور عملی حمایت و محافظت کنند.

اما  این فرضیه را هم نباید از نظر دور داشت که تشکیل این ستاد فرماندهی مشترک نوعی کسب آمادگی باشد برای برخورد با واکنش احتمالی ایران در آینده‌ نزدیک و در صورت سرنگونی رژیم بشار اسد. پاره‌ای از تحلیل‌گران[11] بر این باورند که با سقوط اسد در سوریه، جمهوری اسلامی ایران خود را در معرض هجوم دشمنانش تصور خواهد کرد و ممکن است به عنوان واکنشی از سر ترس و ناامیدی، به تحریک‌ها و یا حتی تحرکات نظامی در منطقه دست بزند. به‌خصوص آن که در این روزها رژیم ایران با یک مانور نظامی جدید در منطقه‌ خلیج فارس بار دیگر آمادگی خویش در زمینه کنش نظامی در  منطقه را افزایش داده است. استفاده از واژه‌ «جنگ‌های نامتقارن» به خوبی گرایش نظامی ایران به سمت ماجراجویی‌های متعدد برای حرکت‌های ایذایی نظامی در خلیج فارس را آشکار می‌سازد، به ویژه تلاش برای بستن تنگه هرمز و ممانعت از صدور نفت کشورهای عربی به بازارهای بین‌المللی. [12]

۲- موقعیت بی‌ثباتی در عراق: پس از خروج نیروهای نظامی آمریکا از این کشور، عراق هنوز رنگ ثبات به خود نگرفته است. برعکس، وضعیت سیاسی این کشور هر روز شکننده‌تر شده و باید احتمال داد که اعتراضات کنونی مردم عراق علیه دولت مالکی به بروز نوعی از جنگ داخلی در این کشور بیانجامد. دولت‌های عربی که از شکنندگی وضعیت عراق باخبرند، بر آن هستند تا خود را برای بدترین سناریوها آماده سازند. دخالت‌ورزی‌ رژیم ایران در این کشور آشکار است و این امر خشم عراقی‌ها را بر انگیخته است. این بعید نیست که دولت مالکی با مقاومت در مقابل خواسته‌های برحق جامعه‌ مدنی عراق و احتمالا با پیش گرفتن رویه‌ مشابه اسد[13]، یعنی سرکوب و کشتار، راه را برای «سوریه‌ای کردن وضعیت عراق» هموار سازد؛ نوعی از جنگ داخلی که با توجه به گرایش‌های قوی استقلال طلبانه نزد کردهای شمال عراق می‌تواند به سرعت به تجزیه‌ کشور و تبدیل آن به سه کشور مستقل: کردستان در شمال، جمهوری سنی نشین عراق در مرکز و در نهایت، جمهوری اسلامی شیعه در جنوب منجر شود.

در صورت بروز این اتفاق باید اطمینان داشت که رژیم ایران در صدد بر خواهد آمد تا حکومت شیعه جنوب را زیر نفوذ خویش داشته و از همسایگی آن با عربستان و کویت برای دخالت‌ورزی در آن کشورها بهره برد. این امر را نیز می‌توانیم به عنوان یکی از فاکتورهای نگرانی آفرین کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در نظر بگیریم.

۳- حمله نظامی اسرائیل به ایران: شاید قوی‌ترین عاملی که دولت‌های عربی را به سوی نوعی تدارک جمعی برای محافظت از خود سوق داده، خطر هر چه جدی‌تر شده‌ حمله‌ی نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران باشد. تا چند روز دیگر انتخابات اسرائیل برگزار می‌شود و در صورت به قدرت رسیدن دوباره بنیامین نتانیاهو، کاندیدای جناح راست لیکود، باید منتظر اقدام نظامی این کشور در ماه‌های آینده در ایران باشیم.[14] این امر به ویژه زمانی تقویت می‌شود که چشم‌اندازی برای مذاکره و سازش رژیم ایران با گروه پنج به اضافه یک و همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در هفته‌ها و ماه‌های نزدیک آینده موجود نباشد. کشورهای عربی می‌دانند که تهاجم اسرائیل به مراکز اتمی ایران و واکنش احتمالی تهران به آن، ورود آمریکا به یک جنگ تمام عیار در خلیج فارس را به دنبال دارد. 

چشم‌انداز منطقه در سال ۲۰۱۳ بسیار تیره است: سقوط رژیم اسد در سوریه و تبعات آن بر کشورهای همسایه، رفتار وحشت زده و شاید واکنش عصبی ایران در قبال این موضوع، زیر سوال رفتن آینده دولت مالکی در عراق و به خطر افتادن تمامیت ارضی و وحدت ملی این کشور که می‌تواند منجر به تجزیه‌ عراق و تشکیل سه کشور مستقل شود و در نهایت، احتمال حمله‌ نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران و آغاز یک جنگ تمام عیار منطقه‌ای در خلیج فارس، از جمله احتمال‌های قوی و در حال تقویت در خاورمیانه هستند.       

فراموش نکنیم که تقریبا تمام کشورهای حاشیه‌ جنوبی خلیج فارس به نحوی میزبان نیروهای نظامی آمریکا هستند. بنابراین صرف وجود پایگاه‌های ارتش آمریکا در این کشورها از آنها هدف‌های مورد نظر ایران را خواهد ساخت. به این ترتیب پای تمام این کشورها به طور ناخواسته به یک جنگ احتمالی در خلیج فارس کشیده خواهد شد. شاید این برای تدارک چنین سناریوی محتملی است که این کشورهای عربی ترجیح داده‌اند به نوعی فرماندهی مشترک برای اقدام دفاعی از خود روی آورند.

۴- قدرت طلبی اسرائیل در منطقه : در دور دست‌تر و در ورای خطر نظامی جمهوری اسلامی، نباید نوعی نگرانی این کشورها از زیاده طلبی‌های استراتژیک اسرائیل را نیز از نظر دور داشت. کشورهای عربی شاهدند که چگونه دولت دست راستی اسرائیل با گسترش شهرک‌های یهودی‌نشین در سرزمین‌های اشغالی کوچک‌ترین شانسی برای صلح و تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی را از بین برده و به تدریج سناریو  یک کنفدراسیون مشترک اردنی- فلسطینی را مطرح می‌کند. امری که به معنای نفی حق فلسطینی‌ها برای داشتن کشور مستقل و ضمیمه سازی آنها به کشور اردن است. بدیهی است که اگر اسرائیل احساس کند از حیث نظامی با قدرت قابل توجهی مواجه نیست، برای اجرای این طرح تردید نخواهد کرد و هر گونه مقاومت سیاسی و قانونی را نیز در هم خواهد شکست. پس از آن هم اسرائیل می‌تواند چنین کاری را در بلندی‌ها جولان در حق سوریه ویران شده یا صحرای سینا در قبال مصر دچار بی‌ثباتی انجام دهد.

شاید همین احتمال است که محمد مرسی، رئیس جمهور مصر را به این فکر انداخته که به کشورهای اسلامی پیشنهاد تشکیل نوعی «ناتوی عربی» را بدهد. وی هم چنین وعده داد که « مصر در ماه فوریه آینده میزبان نشست سازمان همکاری اسلامی خواهد بود و قاهره پیام شفافی را در این نشست ارسال خواهد کرد که کسی حق ندارد هیچ یک از کشورهای منطقه را تهدید کند.»[15] این می‌تواند پیام آشکاری باشد برای ایران، اسرائیل و حتی آمریکا. این که آیا کشورهای عربی بتوانند در کسب یک موضع مستقل به آن میزان از تفاهم و همکاری برسند که پیام قاطع و مشترکی را به هر سه این قدرت‌ها  بفرستند، موضوعی است که باید دید. اما در این شکی نیست که احساس خطر مشترک می‌تواند نوعی اشتراک نظری و عملی میان آنها پدید آورد.

نتیجه‌گیری

با افزایش تشنج‌های منطقه‌ای و بی‌ثباتی جهانی، کشورهای عربی که از حیث نظامی قدرت زیادی ندارند، برآنند تا با روی هم گذاشتن توان عملی و تسلیحاتی خویش و قرار دادن آنها زیر یک فرماندهی مشترک زمینی، هوایی و دریایی، به یک قدرت واحد و قابل توجه نظامی مبدل شوند. چشم‌انداز منطقه در سال ۲۰۱۳ بسیار تیره است: سقوط رژیم اسد در سوریه و تبعات آن بر کشورهای همسایه، رفتار وحشت زده و شاید واکنش عصبی ایران در قبال این موضوع، زیر سوال رفتن آینده دولت مالکی در عراق و به خطر افتادن تمامیت ارضی و وحدت ملی این کشور که می‌تواند منجر به تجزیه‌ عراق و تشکیل سه کشور مستقل شود و در نهایت، احتمال حمله‌ نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران و آغاز یک جنگ تمام عیار منطقه‌ای در خلیج فارس، از جمله احتمال‌های قوی و در حال تقویت در خاورمیانه هستند.

اما باید رفتار کشورهای عربی برای نزدیک شدن به هم را در چارچوب تحولات بین‌المللی نیز در نظر گرفت که فراتر از خلیج فارس و حتی خاورمیانه است. به طور مثال چشم‌انداز ظهور ابرقدرت‌های اقتصادی و نظامی جدید در شرق آسیا و به هم ریخته شدن معادله قوا در سطح آسیا که خلیج فارس را به عنوان منبع اصلی انرژی جهان در بر می‌گیرد.  این موضوعی است که بررسی آن به فرصتی دیگر نیاز دارد. آن چه مهم است این که در تمام این سناریوها یک کشور بیشتر از همه درگیر است و به این واسطه شاید بتوان گفت بسیاری از معادلات در خلیج فارس و خاورمیانه در جهت تعیین تکلیف آینده‌ آن رقم خواهد خورد و آن هم کشوری نیست جز ایران. سال ۲۰۱۳ می‌تواند سال تعیین تکلیف رژیم ایران باشد، به یک سوی یا به سوی دیگر.

پانویس‌ها:



[1] این حساسیت را به ویژه باید در همسایگی این کشور با ترکیه از یک سو و با اسرائیل از سوی دیگر دانست. نقش ایران، روسیه و حمایت چین نیز در این میان از اهمیت خاصی برخوردار است.

[2] برای برخی اطلاعات پیرامون خیزش مردم بحرین و تلاش‌های دولت آن کشور در جهت خاموش ساختن آن نگاه کنید به این لینک.

[3] United States Fifth Fleet                                                                                                                       

[4] به طور مثال نگاه کنید به این لینک.

[5] در بحرین نیز حمد بن عیسی آل‌خلیفه‌، پادشاه بحرین، یک هفته پیش از تظاهرات پیش‌بینی شده مخالفان، با ظاهرشدن در تلویزیون دولتی بحرین، اعلام کرد که به هر خانواده بحرینی، مبلغ ۱۰۰۰ دینار بحرین، برابر با ۲۶۵۰ دلار آمریکا، پول پرداخت خواهد کرد. منبع.

[6] این کشور در سال 1990 توسط ارتش عراق و به فرمان صدام حسین مورد تصرف قرار گرفت که منجر به جنگ اول خلیج فارس شد.

[7] به طور مثال می توان به نقش فعال تلویزیون «الجزیره» در اطلاع رسانی و تا حدی جهت دهی به افکار بین المللی در رابطه با قیام‌های معروف به بهار عربی خاورمیانه و شمال آفریقا اشاره کرد.

[8] نقش فعال امارات متحده‌ی عربی در تامین نفت مشتریان سابق ایران و نیز شرکت این کشور در اعمال تحریم‌ها به خوبی حکایت از سیاست‌های ضد رژیم جمهوری اسلامی در حکومت این کشور دارد.

[9] درباره‌ی این فرماندهی مشترک نگاه کنید به این منبع.

[10] مانند نیروهای سلفی- وهابی مورد حمایت عربستان سعودی

[11] به طور مثال نگاه کنید به این تحلیل منتشر شده در روزنامه ی گاردین

[12] برای اطلاع از جزییات این رزمایش در تنگه‌ی هرمز نگاه کنید به این لینک

[13] رفتار سرکوبگرانه‌ای که المالکی می تواند تحت تاثیر سفارش‌های رژیم ایران در پیش بگیرد.

[14] نگاه کنید به تحلیل و اشاره‌ی نیویورک تایمز در این باره.