بابک مینا ـ اغلب گفته می‌شود جامعه ایران در سرآغاز یک «انقلاب جنسی» قرار دارد. این نظر آنقدر محبوب شده است که می‌توانیم بگوییم حتی توافقی نانوشته و تقریبی میان دولت و اپوزیسیون در این زمینه وجود دارد با این تفاوت که دولت نگران این «انقلاب پرآشوب» است و اپوزیسیون با ژستی آزادیخواهانه، کم و بیش از آن خوشحال به نظر می رسد.

البته گاه از مخالفان داخلی یا خارجی حکومت اسلامی گلایه‌هایی درباره «زیاده‌روی‌های» انقلابیون جنسی می‌شنویم. بنابراین همچون هر انقلاب دیگری، دولت مستقر می‌کوشد این انقلاب به اصطلاح جنسی را خاموش یا محدود کند و اپوزیسیون نیز می‌کوشد با سوار شدن بر موج آن به قدرت برسد و مدام میان اعمال انقلابی اصیل و رادیکالیسم تقلبی تمایز می‌گذارد. هر دو اما ـ دولت و مخالفان ـ با هم بر سر این نکته اساسی توافق دارند: موجی انقلابی راه افتاده است، باید با آن مواجه شد.

بی‌شک بررسی همه‌جانبه این پدیده و پاسخ دادن به اینکه واقعاً انقلابی در راه است یا نه نیازمند پژوهش‌های مفصل میدانی است که اکنون با موانع جدی روبه‌رو است. هدف از این یادداشت کوتاه، نه پاسخ گفتن به این پرسش اساسی، که تامل انتقادی بر برخی پیشفرض‌هایی است که این پرسش بر پایه آنها طرح شده است.

 یک دوگانه اساسی: نهاد ـ غریزه

نخستین و اساسی‌ترین پیشفرض، غریزی بودن و طبیعی بودن مطلق غریزه جنسی است. در برابر طبیعت وحشی، حیوانی، خودانگیخته و کور غریزه جنسی نهاد‌هایی وجود دارند که آن را هدایت و رام می‌کنند.

این ایده اساسی نه تنها در روانکاوی که در ادیان ابراهیمی نیز ریشه دارد: انسان ماهیتی حیوانی ـ الهی دارد که هم می‌تواند به جنبه‌ حیوانی‌اش فروکاسته شود و هم می‌تواند اوج بگیرد و الهی شود و برای آن باید امیال خود ـ در راس آنها امیال جنسی‌اش- را هدایت کند. روانکاوی مدرن با حذف جنبه‌های الهیاتی این ایده قدیمی آن را بدین ترتیب بازسازی می‌کند: غریزه جنسی در برابر نهادهای اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. اولی شورشگر و دومی هدایتگر و گاه سرکوبگر است. هم دین و هم روانکاوی انسان را حامل میل جنسی می‌دانند و معتقد هستند میل جنسی بر رفتارهای غیرجنسی فرد نیز تاثیر می‌گذارد. به عبارت دیگر هر دو میل جنسی را وجهی مهم و تقریباً مرکزی در وجود انسان قلمداد می‌کنند.

گاه از مخالفان داخلی یا خارجی حکومت اسلامی گلایه‌هایی درباره «زیاده‌روی‌های» انقلابیون جنسی می‌شنویم. همچون هر انقلاب دیگری دولت مستقر می‌کوشد آن را خاموش یا محدود کند و اپوزیسیون که می‌کوشد با سوار شدن بر موج آن به قدرت برسد، مدام میان اعمال انقلابی اصیل و رادیکالیسم تقلبی تمایز می‌گذارد.

این تصور دینی با ترکیب دیدگاه‌های روان‌شناسانه‌ای که اغلب منفی‌ترین نکات روانکاوی را با خود حمل می‌کنند (بدون اینکه جنبه‌های مثبت آن را داشته باشند)، در سه دهه اخیر پیشفرض دیدگاه‌های‌ غالب درباره مسائل جنسی بوده است. البته صورت‌بندی‌های مختلفی از آن شده است. در اینجا اجمالاً و برای سهولت بحث به سه نوع آن اشاره می‌شود.

نخستین صورت‌بندی را می‌توانیم «محافظه‌کاری جنسی» بخوانیم. در طرحی بسیاری کلی می‌توانیم آن را اینگونه شرح دهیم: غریزه جنسی در ذات خود پدیده‌ای خطرناک، آشوبگر و ویران‌کننده است که باید آن را به وسیله نهادهای مختلف اجتماعی و همچنین آموزش و تربیت خود مهار کرد.

صورت‌بندی دوم درست در برابر اولی قرار دارد و می‌توانیم آن را «آنارشیسم جنسی» بخوانیم: غریزه جنسی ذاتاً رهایی‌بخش است و نهادهای اجتماعی در صدد سرکوب آن هستند، پس باید نهادها را تخریب کرد تا میل یادشده، حقیقت خود را بازیابد.

صورت‌بندی سوم می‌کوشد در میان دو صورت‌بندی پیشین بایستد: غریزه جنسی پدیده‌ای وحشی و نیرو‌بخش است که اگر به خوبی هدایت شود می‌تواند مفید باشد و اگر به حال خود رها شود می‌تواند خطرناک باشد. مهمترین تفاوت این دیدگاه با محافظه‌کاری جنسی در این است که این دیدگاه آزاد‌سازی مطلق غریزه جنسی را همانقدر خطرناک می‌داند که سرکوب آن را. غریزه جنسی را باید به شیوه‌ای آزاد‌منشانه مدیریت کرد. این دیدگاه را می‌توانیم «اصلاح‌طلبی جنسی» بخوانیم به این معنا که خواستار اصلاحاتی در شیوه‌های سنتی ارضای میل جنسی است و همزمان می‌خواهد قواعد جدید و عقلانی‌تری را بر میل جنسی تحمیل کند.

حکومت اسلامی و غریزه جنسی

اسلام‌گرایان در اواخر حکومت پهلوی به این نتیجه رسیده بودند که سیاست‌های غربگرایانه حکومت پهلوی، جامعه ایران را از نهادهای سنتی تهی می‌کند و این تولید «بی‌بندوباری» می‌کند. جهانی که آنها می‌دیدند بدین‌گونه بود: خانواده و شیوه‌های مشروع ارضای میل جنسی در حال تضعیف شدن است و در نتیجه غریزه جنسی به گونه وحشی، خام و بدوی سر باز خواهد کرد. پس باید جلوی این روند را گرفت و به نهادهای سنتی بازگشت. این اراده بازگشت به نهادها و روابط سنتی ـ که به گونه متناقض خود پدیده‌ای کاملاً مدرن است ـ یکی از مهمترین محرک‌های سیاست اجتماعی جمهوری اسلامی در بعد از انقلاب بوده است.

دیدگاه رایج در میان مسئولان جمهوری اسلامی و کارشناسان نزدیک به حکومت را می‌توانیم ترکیبی از محافظه‌کاری و اصلاح‌طلبی جنسی بخوانیم. حکومت پس از یک دوره سرکوب و انکار شدید، در سال‌های اخیر می‌کوشد برای کنترل و هدایت غریزه مدلی اسلامی بیابند. ابراهیم فیاض یکی از کارشناسانی که بسیار به این قبیل مسائل علاقه دارد در پاسخ به این سئوال که «به اعتقاد شما با حل مشکل غریزه جنسی آداب و معاشرت، مراعات حقوق دیگران، نظم، وجدان کاری، انضباط اجتماعی، احترام به والدین و مسائلی از این قبیل هم اصلاح می‌شود؟» می‌گوید: «بله، هنوز قدرت غریزه جنسی را نشناخته‌ایم. زمانی که پیامبر می‌فرمایند النکاح فطرتی و در یک روایت دیگر می‌فرمایند النکاح سنتی، سنت پیامبر مطابق با فطرت است. مقصود از نکاح صرفاً ازدواج نیست، بلکه غریزه جنسی است، یعنی این غریزه در فطرت انسان است. چون موردی نام بردید به یک مورد اشاره می‌کنم ببینید کسی که مسئولیت فرزند دار شدن را به عهده می‌گیرد تازه می‌فهمد پدر و مادر یعنی چه. به عبارتی پس از ازدواج این نقش‌ها را درک می‌کند و با تمام وجود احترام می‌گذارد در حالی پیش از این دائم سرکشی می‌کرده است.»

اگر بپذیریم که غریزه جنسی تولیدی اجتماعی ـ فرهنگی است، باید بپذیریم که ساختارهای سلطه اجتماعی نه فقط با کنترل و هدایت میل جنسی به شیوه حکومت اسلامی، بلکه این بار با تشویق و تولید آن می‌توانند آن را هدایت کنند و ما را به بند بکشند. مثال روشن آن پورنوگرافی است که با تجاری کردن و مدل‌سازی برای میل جنسی آن را قالب می‌زند و از این طریق ما را به بند می‌کشد. 

همچنین او در ابتدای این گفت‌وگو می‌گوید: «اساساً بنیاد زندگی به دو مولفه و اصل غریزه گرسنگی و غریزه جنسی برمی گردد که اولی مرتبط به اقتصاد و سیاست است و دومی منوط به شرایط خانواده. در حال حاضر در شرایط بحران شدید غریزه جنسی قرار داریم که آسیب‌ها و معضلاتی چون بحران خانواده، طلاق، روابط جنسی آزاد، ایدز و… محصول آن است.»

چند نتیجه می‌توانیم از این اظهار نظر بگیریم: نخست اینکه غریزه جنسی طبیعی و ذاتی انسان است. دوم اینکه این غریزه می‌تواند خطرناک و ویرانگر باشد. سوم این غریزه جنسی بر رفتارهای غیرجنسی اثر می‌گذارد و چهارم اینکه اسلام مدلی برای کنترل و هدایت میل جنسی دارد.

در مقابل «قهرمانان انقلاب جنسی» در ایران نیز پیشفرض‌هایی مشابه دارند اگرچه نتایج متضادی از آنها می‌گیرند. آنان نیز می‌پندارند غریزه جنسی طبیعی، سرکش و رهایی‌بخش است و عمل جنسی آزادانه آنها در برابر سرکوب حکومت قرار دارد. اصلاح‌طلبی جنسی مخالفان حکومت نیز با این پیشفرض‌ها موافق است، تنها مدلی که برای هدایت جنسی پیشنهاد می‌دهد متفاوت است.

پس می‌توانیم اینگونه نتیجه بگیریم که چه حکومتگران و چه حکومت‌شوندگان درباره غریزه جنسی پیشفرض‌هایی به نسبت مشترک دارند.

دو نکته جامعه‌شناختی

پیش از خاتمه بحث طرح چند نکته لازم هست تا بتوانیم پیش‌زمینه‌های روشنگرانه‌تری برای این بحث بچینیم:

۱. علوم اجتماعی ـ خصوصاً در چند دهه اخیر ـ به طور وسیع پیشفرض طبیعی بودن غریزه جنسی را زیر سئوال برده است. پژوهش‌های مختلف در این حوزه نشان می‌دهند میل جنسی ساخته ساختارهای اجتماعی و فرهنگی است. این بدان معنا نیست که کارکر‌دهای فیزیولوژیک اندامی که ما آنها را جنسی می‌خوانیم زیر سئوال رفته است یا وجود ندارد. بلکه سئوال اینجاست که این کارکردهای پراکنده اندام‌های مختلف بدن چرا در ذیل مفهوم غریزه جنسی ـ مفهومی که پیشفرض‌ها و پیامدهای خود را دارد ـ طبقه‌بندی شده است؟ هر عضوی کارکردی فیزیولوژیک دارد، به چه دلیل ما کارکرد فیزیولوژیک بخشی از اندام‌های بدن را جدا کرده‌ایم و در ذیل غریزه جنسی طبقه‌بندی کرده‌ایم و می‌پنداریم این کارکردها موقعیتی مرکزی و اساسی نسبت به دیگر کارکردهای فیزیولوژیک اندام ما دارند؟ این استدلالی است که میشل فوکو یکی از مهم‌ترین ناقدان مفهوم غریزه جنسی در کتاب «اراده به دانستن» مطرح می‌کند. به غیر از او مردم‌شناسی نیز به ما نشان داده‌ است که فرهنگ‌های مختلف در طبقه‌بندی و معنابخشی به آنچه ما غریزه جنسی می‌خوانیم یگانه و یکدست نیستند.

۲. نبرد فعلی میان حکومت اسلامی و «قهرمانان انقلاب جنسی» نه نبرد سرکوب و آزادی که نبرد دو رژیم مختلف جنسی است که هرکدام ریشه‌هایی عمیقاً اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی دارد. بااحتیاط می‌توانیم بگوییم رژیم دوم نسبت به اولی که مورد نظر حکومت اسلامی است امکان‌های آزادتری را به وجود می‌آورد؛ اما چنانکه دیدیم آنارشیسم جنسی یا اصلاح‌طلبی لیبرال‌مسلک در امور جنسی نیز بر پایه همان پیشفرض‌ها فکر و عمل می‌کنند و این می‌تواند خطرناک باشد.

اگر بپذیریم که غریزه جنسی تولیدی اجتماعی ـ فرهنگی است، باید بپذیریم که ساختارهای سلطه اجتماعی نه فقط با کنترل و هدایت میل جنسی به شیوه حکومت اسلامی، بلکه این بار با تشویق و تولید آن می‌توانند آن را هدایت کنند و ما را به بند بکشند. مثال روشن آن پورنوگرافی است که با تجاری کردن و مدل‌سازی برای میل جنسی آن را قالب می‌زند و از این طریق ما را به بند می‌کشد. بنابراین هر نوع انقلاب جنسی لزوما مترقی یا ارتجاعی نیست. همچنین هر نوع آنارشیسم جنسی نیز لزوماً انقلابی یا ارتجاعی نیست.

 آزادی جنسی ـ اگر این کلمه معنایی داشته باشد ـ هیچ تفاوت ذاتی با انواع دیگر آزادی ندارد: توانایی آفرینش رفتارهای خود با هنر و اختیار خود بدون دخالت نهاد‌های سلطه‌گر دولتی یا غیر دولتی.

منبع تصاویر: پیکاسو، نقاش اسپانیایی