پانتهآ بهرامی – بخش بزرگی از تحریمهای غرب علیه حکومت ایران بر دوش طبقه محروم و متوسط جامعه ایران سنگینی میکند.
کودکان که یک سوم جمعیت ایران را تشکیل میدهند، در برابر پیامدهای تحریمهای موجود مثل بالارفتن قیمتها یا نبود برخی از کالاها آسیبپذیرتر شدهاند.
فرهاد مرادی، نویسنده و فعال حقوق کودک از سال ۱۳۸۱ در انجمن حمایت از حقوق کودکان فعال بوده و با پروژه توانمندسازی کودکان در وضعیت دشوار با تأکید بر کودکان کار و خیابان همکاری کرده است. وی درباره تأثیر تحریمها روی کودکان، ابتدا تعریفی از کودک ایدهآل میدهد.
فرهاد مرادی: «کودک ایدهآل باید تحت حمایت نهادهای اجتماعی، خانواده، آموزش و پرورش و غیره قرار گیرد تا تواناییهای فردی و اجتماعیاش شکوفا شود و بهعنوان یک شهروند در آینده آماده پذیرش مسئولیت فردی و اجتماعی خود شود. بنابراین هر عاملی که در تقابل این فرایند باشد، به نوعی کودک را در وضعیت دشوار قرار میدهد؛ وضعیتی که باعث میشود ابعاد رشد جسمی و اجتماعی کودک با تأخیر مواجه شود.
رشد جسمی آشکارترین بخش تأثیرات این تحریمها را نشان میدهد. حذف بخشی از مواد غذایی اولیه و اساسی از سبد خیلی از خانوادههای ایرانی که الان با مسائل معیشتی دست به گریبانند، وضعیت جسمانی کودکان را در معرض خطر قرار داده است. چراکه پروتئین و ویتامینها هستند که رشد جسمانی کودک را تضمین میکند. فرضاً شما زمانی را در نظر بگیرید که قیمت گوشت و لبنیات و میوه به صورت جهشی افزایش پیدا میکند، منتهی از آن طرف درآمد خانوادهها تناسبی با این تورم و با این رشد جهشوار قیمتها ندارد. طبیعی است خانوادهها برای مدیریت این وضعیت خیلی از کالاهای اساسی را از سبد خرید خود حذف میکنند.
این تحریمها بیشتر از هر گروهی کودکان طبقه محروم جامعه را هدف قرار داده است. یعنی رشد جسمانی کودکان طبقات محروم جامعه را با تأخیر مواجه میکند. روزنامه اعتماد مصاحبهای با آقای حسن رضوی، معاون بخش درمانی وزارت بهداشت داشت. وی گفت برای هزینههای درمانی و دارویی سال ۹۱ وزارت بهداشت پیشنهاد داده است که ۳۵ تا ۴۰ درصد تعرفهها افزایش پیدا کند. خب چه اتفاقی میافتد برای کودکانی که در وضعیت خیلی دشواری قرار دارند یا بیمار هستند؟ طبیعتاً خانوادههاشان نمیتوانند خیلی از این هزینهها را تامین کنند و قطعاً ضربههای مهلک فیزیکی به آنها میخورد.»
آسیبهای روانی
به گزارش خبرگزاری مهر دکتر سعید جمال واقفی، دبیر سابق انجمن داروسازان ایران در گفتوگویی اظهار داشت، با توجه به اینکه بانک مرکزی ارز مورد نیاز برای واردات شیرخشک را در شش ماه اول امسال به حساب بانکهای عامل واریز نکرده است، در نتیجه در نیمه دوم سال شاهد بروز کمبود شیرخشک هستیم.
دکتر محمد کاظم پورکاظمی، نایب رئیس مجمع نمایندگان داروسازان ایران و رئیس مجمع داروسازان استان گیلان نیز موضوع کمبود شیرخشک در داروخانهها را تأیید کرد و گفت: «متأسفانه توزیع شیرخشک رژیمی در وضعیت نامطلوبی قرار دارد.»
فرهاد مرادی: رشد جسمی آشکارترین بخش تأثیرات این تحریمها را نشان میدهد. حذف بخشی از مواد غذایی اولیه و اساسی از سبد خیلی از خانوادههای ایرانی که الان با مسائل معیشتی دست به گریبانند، وضعیت جسمانی کودکان را در معرض خطر قرار داده است. چراکه پروتئین و ویتامینها هستند که رشد جسمانی کودک را تضمین میکند.
وی با اعلام این موضوع که قیمت برخی از اقلام شیرخشک به دو برابر رسیده است، افزود: «مردم همچنان برای تهیه شیرخشک سرگردان هستند.» پورکاظمی با تأکید بر ضرورت دسترسی آسان کودکان دچار حساسیت به شیر خشک رژیمی اضافه کرد: «این قبیل افراد اگر غذایی غیر از شیرخشک رژیمی بخورند، دچار اسهال و استفراغ میشوند.»
به گفته واقفی شیر خشک نان یکی از اقلام شیر خشکهای مورد تقاضای مردم است که در حال حاضر با کمبود آن در کشور مواجه هستیم. وی با اشاره به سهمیهای بودن برخی اقلام شیر خشک اظهار داشت: «برخی از شیر خشکها سهمیهای هستند و داروخانهها نمیتوانند هرماه چهار عدد بیشتر به دارنده کارت دریافت شیر خشک تحویل دهند.»
این تنها آسیبهای جسمی است که به نوزادان وارد میشود، اما کودکان و نوجوانانی که والدین خود را در شرایطی نمیبینند که نیازهای آنها را بر طرف کنند، با چالشهای روانی از جمله عدم اعتماد روبهرو هستند.
مرادی: «اگر ما فقط خانواده و مدرسه را در نظر بگیریم و تحلیل کنیم، رابطه کودک در حال حاضر با این دو نهاد به صورت مشخص به شدت متزلزل و خشن است. از یک طرف خانواده زیر فشار خردکننده دغدغههای اقتصادی و معیشتیاش قرار دارد و از سوی دیگر بههمان میزان دیگر توان نقش تربیتی کودک را ندارد.
در واقع باید بگویم پدر و مادری که دیگر توان برطرف کردن و مرتفع کردن نیازهای کودکشان را ندارند، عملاً از نظر کودک اعتباری هم ندارند که بتوانند نقش تربیتی کودک را برعهده بگیرند. کودک دیگر اصلاً به حرف پدر و مادری که نمیتوانند نیازهای اولیهاش را برطرف کنند، گوش نمیدهد و آنها را اصلاً به رسمیت نمیشناسد. در چنین شرایطی شما در نظر بگیرید پدر یا مادر به چه شکلی باید نقش کنترلی و تربیتی خودشان را داشته باشند و چگونه از اینکه کودکشان درگیر با آسیبهای اجتماعی شوند جلوگیری کنند.
بنابراین در چنین وضعیتی وقتی اعتبار پدر و مادر با چالش مواجه میشود، الگوهای خشنتری جایگزین میشود. یعنی از این به بعد باید شاهد این باشیم که خشونتهای خانگی افزایش پیدا کند؛ چون خانواده توان و اعتبار خود را از دست میدهد و به ناچار برای کنترل کودکان الگوهای خشنتری را پیش میگیرد. نکته تمایز وضعیت فعلی با گذشته این هست که تا قبل از این ما در تحلیل رفتارهای خشن خانوادگی یا خشونتهای خانگی که علیه کودکان یا علیه زنان اعمال میشد، رد پای آن را بیشتر در طبقات محروم جامعه میدیدیم. منتهی از این به بعد با متزلزل شدن وضعیت اقتصادی و عدم امنیت اقتصادی که در جامعه وجود دارد، میتوان این احتمال را داد که از این به بعد افزایش خشونتهای خانگی در خانوادههای طبقات متوسط هم به وجود بیاید.
بعد از اجرای طرح هدفمندی یارانهها و هم اعمال تحریمهای بینالمللی علیه ایران یکی از مسائلی که خیلی بااهمیت است، بالارفتن هزینههای تحصیلی است. خانوادههایی که با مشکلات اقتصادی دست به گریبان هستند، در چنین وضعیتی برای ادامه بقای خودشان ناچارند صرفهجویی کنند. یعنی به نوعی به واسطه حذف هزینههای اضافی عقبنشینی اقتصادی کنند. ما الان نزدیک به چهار میلیون کودک خارج از چرخه تحصیل داریم.»
چالش با خانواده و مدرسه
چالش بین کودک با نهادهایی مثل خانواده و مدرسه از زمان تحریمها شروع نشده است. این چالشها نتیجه سیاستهای حکومت در بلندمدت است. رابطه بین کودک با نهادهای خانواده و مدرسه التهابآور بوده، ولی این التهاب گسترش یافته و کیفیت آن تغییر کرده است. تا قبل از این چالش بین کودک و نهادهای حمایتی در بین طبقات محروم بیشتر بود، اما اکنون به شدت گریبان طبقات متوسط را نیز گرفته است.
گروههای زیادی از کودکان هستند که اساساً زندگی در خیابان و گذراندن وقت در خیابان برایشان یک سبک زندگی است. یک سبک زندگی غیررسمی که در واقع مقابل سبک زندگی رسمی مدرسه و خانه قرار دارد. یعنی برای فرار از آن محیط در خیابان حضور پیدا میکنند. چون آزادی عمل بیشتری دارند و راحتتر میتوانند رفتار کنند و آنجا آزادتر هستند. یعنی در خیابان کمتر آن سرکوب که در خانه و مدرسه هست وجود دارد.
مرادی: «جدا از اینکه در نهادهای مدرسه و آموزش و پرورش کودکان واقعاً از چرخه تحصیل خارج میشوند، ولی برای کودکانی هم که در چرخه تحصیل حضور دارند، بحث کیفیت آموزش مطرح است.
آیا اینها از کیفیت آموزش معقولی برخوردار هستند؟ این سئوال از این جهت مهم میشود که ما میبینیم وضعیت معلمها بهعنوان یک گروه اجتماعی اینقدر دستخوش تغییرات است، این قدر شرایط اقتصادیشان بد است که هرازچندگاه اعتراض میکنند و طومارهای بلند مینویسند. برای مثال معلمان به عنوان کسانی که نزدیکترین رابطه را با دانشآموزان دارند، به طور قطع وضعیت زندگیشان روی ارائه خدمات آموزشی که به بچهها میدهند تأثیرگذار است. یعنی کیفیت آموزشی زمانی که وضعیت معلم، کیفیت زندگی معلم خوب نباشد، به شدت اُفت میکند. بنابراین یک گروه از کودکان به شکلی که گفته شد از چرخه تحصیل خارج شدهاند و گروه دیگر نیز که در مدرسه حضور دارند، از کیفیت آموزشی برخوردار نیستند.
یعنی آن آموزش نقش چسب اجتماعی را نمیتواند در پیوند با کودک بازی کند. به شکلی میتوان گفت که کودک به این شکل دست تندباد حادثههای جامعه سپرده میشود. مجموعه این موارد یعنی مسائلی که باعث میشود رابطه کودک با خانواده دچار چالش شود، رابطه کودک با نهادهای اجتماعی مثل مدرسه یا دیگر نهادهای حمایتی دچار چالش شود، زمینه درگیرشدن او را با آسیبهای اجتماعی بهوجود میآورد.
ما الان میبینیم آمار کودکان کار و خیابان افزایش یافته است. سن اعتیاد به ۱۳ سالگی و سن فحشا به ۱۴ سالگی کاهش پیدا کرده است. خب این نتیجه همین روند است. نتیجه این است که هیچ نهاد اجتماعی مسئولیت برآورده کردن رشد کودک و حمایت از کودک را برعهده نمیگیرد و کودک با آسیبهای اجتماعی به نوعی درگیر میشود.
برای نمونه مثلاً حضور کودکان در خیابان که حضور شماری از آنها را ما میتوانیم تحت این عنوان تحلیل کنیم که برای فعالیت اقتصادی در خیابان حضور پیدا میکنند. ولی گروههای زیادی از کودکان هستند که اساساً زندگی در خیابان و گذراندن وقت در خیابان برایشان یک سبک زندگی است. یک سبک زندگی غیررسمی که در واقع مقابل سبک زندگی رسمی مدرسه و خانه قرار دارد. یعنی برای فرار از آن محیط در خیابان حضور پیدا میکنند. چون آزادی عمل بیشتری دارند و راحتتر میتوانند رفتار کنند و آنجا آزادتر هستند. یعنی در خیابان کمتر آن سرکوب که در خانه و مدرسه هست وجود دارد.
حال ناگفته هم پیداست که خیابانهای تهران را اگر در نظر بگیریم، واقعاً ملغمهای هولناک از خشونت و انحراف است. در نظر بگیرید که از خرده جنایتکارهای شهری تا خود پلیس در خیابانهای تهران دارند خشونت را تولید و بازتولید میکنند.
همین چند ماه پیش نزدیک نیمه شعبان بود که یک استوار نیروی انتظامی در محله خزانه تهران از فاصله ۲۰ سانتیمتری بدون هیچ دلیلی شلیک کرد توی صورت یک نوجوان ۱۶ـ ۱۵ ساله. پرونده قتلش هم اصلاً معلوم نیست چه شد و به کجا رسید و اصلاً بررسی نشد. بنابراین وقتی کودک در چنین شرایطی قرار میگیرد، با آسیبهای اجتماعی دست به گریبان است و باید بدانیم که درگیر شدن کودک با این آسیبهای اجتماعی نتیجه طبیعی سیاستهایی است که در سطح کلان در کشور پیگیری میشود.»
کنشگران حقوق کودک در زندان
از آنجا که وجود تحریمها، بالارفتن قیمتها، کمبود مواد غذایی و گرانی عمومی باعث نارضایتی مردم شده است، خود نارضایتی و عدم وجود پایگاه مردمی حکومت فضای پلیسی داخل شهرهای بزرگ را تشدید کرده است. این فضای پلیسی نه تنها به دستگیری برخی از فعالان حقوق کودک انجامیده و برخی از آنها امروز در زندان به سر میبرند، بلکه فضای شهری را برای کودکان و نوجوانان عاری از آرامش کرده است.
دستگاه سیاسی حاکم کار را به جایی رسانده که با کوچکترین تحلیلهایی که از سد رسمی عبور میکند و ساخت اقتصادی – اجتماعی را نشانه میگیرد و ریشهیابی مسائل کودکان را در ساختارهای اقتصادی – اجتماعی دنبال میکند، برخورد امنیتی میشود. به همین دلیل اینهمه از فعالان حقوق کودک در زندان به سر میبرند. آقای سعید مدنی و خانم نسرین ستوده از این جمله هستند.
مرادی: «دستگاه سیاسی حاکم چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی سیاستهایی را پیش میبرد که پایگاه مردمی ندارند و از حمایت مردمی برخوردار نیستند. پس به تناسب وقتی این سیاستها پشتوانه مردمی نداشته باشند، فضای کشور امنیتی میشود. تصور کنید شهر تهران چه چهره پلیسی و عبوسی دارد.
در تابستان گشتهای ارشاد پلیس به بهانههای مختلف در شهر حضور پیدا میکند؛ به هر بهانهای. یعنی در تابستان به بهانه برخورد با بیحجابی، در مقطعی به بهانه ارتقای امنیت اجتماعی یا به قول خودشان «برخورد با اراذل و اوباش» به طور مدام در خیابان حضور دارند و این چهره شهر را عبوس کرده است. در پیوند با همین گشتهای ارشاد، پلیس در تابستان بیشترین میزان فعالیتشان را دارند. واقعاً باید این سئوال مطرح شود که چند درصد از کسانی که گشتهای ارشاد پلیس دستگیرشان میکند یا با آنها برخورد میشود و به پایگاههای نیروی انتظامی منتقل میشوند و ازشان تعهد گرفته میشود نوجوان هستند؟ واقعاً این یک سئوال است. چند درصد از کسانی را که گشت ارشاد با آنها برخورد میکند، نوجوانان تشکیل میدهند؟
مسئله تشدید فضای امنیتی از یک زاویه دیگر هم قابل بحث است. سئوال اصلی این است که در داخل ایران، آیا نهادهای مستقلی که فعالیت میکنند، میتوانند به وضوح مسائل کودکان را مطرح کنند؟ یعنی میتوانند مسائل و مشکلاتی را که با آنها درگیرند و آسیبهایی را که با آنها درگیرند مطرح کنند؟ دستگاه سیاسی حاکم کار را به جایی رسانده که با کوچکترین تحلیلهایی که از سد رسمی عبور میکند و ساخت اقتصادی – اجتماعی را نشانه میگیرد و ریشهیابی مسائل کودکان را در ساختارهای اقتصادی – اجتماعی دنبال میکند، برخورد امنیتی میشود. به همین دلیل اینهمه از فعالان حقوق کودک در زندان به سر میبرند. آقای سعید مدنی و خانم نسرین ستوده از این جمله هستند.
آقای سعید مدنی از چند سال پیش نسبت به آسیبهایی که کودکان با آنها دست به گریبانند، هشدار میدادند؛ چه در حوزه بیماری ایدز، چه در حوزه اعتیاد و چه در حوزه فحشا. اینها از آن موقع داشتند مشکلات جامعه را بیان میکردند، منتهی حکومت با آنها برخوردهای امنیتی کرد و رویه سرکوبشان را در پیش گرفت. از این زاویه میتوان گفت که مسائل کودکان عملاً از سوی نهادهای مستقل نمیتواند تحلیل شود. موضوع و مشکلات کودکان تنها به دادن آمار در هرسال تقلیل پیدا کرده است و هر نوع تحلیل و ریشهیابی مشکلات با برخورد سیاسی سرکوب میشود و مجال طرح در داخل ایران نمییابد.»