در میانه بی‌کفایتی دستگاه حاکم و ناتوانی عیان‌اش در گفت‌وگو با مردم و جلب اعتماد آنها و نیز مواجهه عقلانی با بحران، ما چه‌کاری باید برای خودمان بکنیم؟ این سؤالی است که معمولاً در نهایت بدان پرداخته می‌شود، اما ضرورت‌اش آن را پیش می‌اندازد. به نظر می‌رسد در وضعیت حاضر و زیر بمباران خبرها و تصاویر بنگاه‌های تولید وحشت، مهم‌ترین کار یافتن پاسخی برای این سؤال است: جامعه برای خودش چه کاری می‌تواند انجام دهد؟


در دو هفته ابتدایی علنی شدن ویروس کرونا در ایران، ساحت ایدئولوژیک حکومت عملا غیب شد و در افکار عمومی، نوعی فقدان دولت تصور شد. در این دوران بود که رقص، تولید و پخش الکل، گفتار انتقادی و… با شرم و احتیاط کمتری توزیع شدند. حتی حکومت مجبور شد تعدادی از زندانی‌ها را رها کند. در این وضعیت که دستگاه مدام مجبور شد از قوانین یا مناسباتش عدول کند، لازم آمد که خود را به اتباع یادآوری کند.

دولت‌ها از وضعیت اضطراری استقبال می‌کنند. آنها با مدیریت وضعیت و استفاده از قدرت خود، الزام‌شان را به شهروندان ثابت می‌کنند‌. بحران به دولت کمک می‌کند، که بودن‌اش را-فارغ از چیستی‌اش- به اتباع، مشروع و عقلانی جلوه دهد. اما حکومت ایران توانایی مدیریت و استفاده از وضعیت اضطراری را ندارد. به دلایل زیادی ضعیف شده است. در این شرایط است که باز به تنها روشی که می‌تواند خود را به شهروندان‌اش یادآوری کند، متوسل می‌شود: بازداشت و زندان منتقدان.

 هرچند در ظاهر زندان کردن افراد به بهانه‌های سیاسی و اجتماعی در این شرایط عجیب به نظر می‌رسد، اما این کار اقتضای دولت است. او به انجام این کار برای «حکومت» ماندن نیاز دارد؛ کاری که دولت‌های دموکراتیک معمولاً با «مدیریت» وضعیت سعی می‌کنند آن را انجام دهند و خود را به اتباع‌شان یادآوری کنند.

ما چه‌کاری باید برای خودمان بکنیم؟

 در میانه بی‌کفایتی دستگاه حاکم و ناتوانی عیان‌اش در گفت‌وگو با مردم و جلب اعتماد آنها و نیز مواجهه عقلانی با بحران، ما چه‌کاری باید برای خودمان بکنیم؟ این سؤالی است که معمولاً در نهایت بدان پرداخته می‌شود، اما ضرورت‌اش آن را پیش می‌اندازد. به نظر می‌رسد در وضعیت حاضر و زیر بمباران خبرها و تصاویر بنگاه‌های تولید وحشت، مهم‌ترین کار یافتن پاسخی برای این سؤال است: جامعه برای خودش چه کاری می‌تواند انجام دهد؟

فرآیند “ویرانی”

شرایط به‌گونه‌ای پیش رفته است که به راحتی می‌توان نام آن را فرآیند “ویرانی” گذاشت. ما امروزه با جامعه‌ای ویران روبروییم. شمایل اجزا و کلیت این ویرانی در سطوح مختلف به وجدان عمومی جامعه منتقل شده و به نظر می‌رسد توافقی نانوشته در میان جامعه درباره آن وجود دارد. کمتر کسی را می‌توان یافت که این ویرانی را تأیید نکند. این ویرانی کلیتی است برآمده از شیوه‌های حکمرانی هیات حاکمه، اخلاقیات عمومی بین مردم، اعتماد و پیوستگی‌های اجتماعی، و حتی عملکرد رسانه‌ها، افراد و نیروهای متخاصم با حکومت. آنچیزی که از ویرانی در وجدان عمومی درک می‌شود برآیند و کلیتی است از تمامی این عناصر که معنا دهنده و شکل‌دهنده به وضعیت هستند.

خرابه یا ویرانه بنایی است فروپاشیده که هنوز چیزهایی از خود را حفظ کرده است: دیواری فرو ریخته، در و پنجره‌ای شکسته یا تکه‌پاره‌هایی از آن چیزهایی که سابق خانه‌ای یا فرمی را شکل داده بوده است. ویرانه، زمینی خالی یا تلی آجر و آهن نیست، بلکه چیزی از بنا را در خود هنوز دارد؛ چیزی از گذشته، معنا و ساختار. اما دیگر سازه‌ای نیست، کارکردی ندارد، و قابل اتکا نیست.

کرونا تصویر این ویرانی را برای همگان به روشنی حاضر کرده و به نوعی ترس عمومی پیوند زده است. چنانچه در وقایع گذشته تصاویری از بی‌کفایتی حکمرانان، فقر و استبداد قابل رؤیت بود، کرونا ویرانی را به ترس جمعی پیوند زده است. جامعه‌ای که خود را در معرض یک بیماری کشنده می‌بیند که از طریق هم‌نشینی، مراوده و ارتباط منتقل می‌شود: یعنی زندگی روزمره.

اگر در گذشته راه‌حل در امان ماندن از سویه‌های مختلف ویرانی، خزیدن به زندگی روزمره و عادی بود، خود همین زیست عادی، غیرسیاسی و شخصی هم مالامال از خطر شده است. ویرانی در شکل عام آن به خلوت‌گاه‌ها هم رسیده و دیگر هیچ کسی گویا در امان نیست. در این شرایط افراد در شبکه‌های فامیلی و دوستی مدام به یکدیگر هشدار داده و شیوه‌های درامان ماندن از ویروس را لابلای اخبار تعداد مبتلایان و کشته‌شده‌ها sent to all می‌کنند. به وضوح از خلال گفته‌ها و بیانات می‌توان دید که شیوه‌های ارزیابی ذهن و بدن خود و دیگری، تا چه حد حساس و هیستریک شده است. در واقع موضوع «سیاست» که در خودآگاه افرادی خاص و محدود حضور داشت به مساله‌ی «زیست-سیاست» و برای همگان تبدیل شده است. این کاری است که ویروس کرونا در همه دنیا انجام داده است. پناهگاه یا روستای امنی برای درامان ماندن وجود ندارد و با دشمن تازه نمی‌توان گفت‌وگو کرد و در برابرش کوتاه آمد. استیصال قبلی گویا مازادی پیدا کرده که شهر طاعون‌زده کامو را به خاطر می‌آورد. این تصویر آخرالزمانی ساخته شده هرچند در مراحل اولیه، هیأت حاکمه را به دردسر انداخته است اما این توان را دارد که ته‌مانده‌های امر اجتماعی را نیز نابود کرده و به مثابه وسیله‌ای در خدمت دولت عمل کند. هیچ چیزی به اندازه ترس عمومی به نفع هیأت حاکمه و وضعیت موجود نیست. دولت فقط سازنده ویرانه نیست بلکه حاکم مطلق آن است. حاکم، ویران می‌کند تا نیاز حیاتی به خودش را در اذهان عمومی بسازد. هر نیرو و ذهنیتی که از ویرانگی سود ببرد، جزیی است از حاکم و تداوم دهنده وضعیت موجود.

 در میانه‌ی تاریخ

راه حل مواجهه با کرونا همان راه‌حل تغییر وضعیت موجود است: رشد عقلانیت جمعی و همبستگی اجتماعی. جامعه مدنی رشدیافته، خودبسنده است. در لحظه‌ای ویژه، نبودن دولت را مفروض می‌گیرد؛ بر ترسش، با نوعی همبستگی با دیگری، غلبه می‌کند و دست به اقدام می‌زند. در برابر کرونا چه باید کرد؟ در وضعیت اضطراری، با هر گرایش فکری و عقیدتی که هستیم دو اصل را باید مدنظر قرار دهیم: کمک کردن به هم و دست برداشتن از ایده‌های آخرالزمانی. اینکه امروز، روز آخرین نیست. ما همواره در میانه‌ی تاریخیم و همین زندگی است که باید بهبود بیابد.


از همین نویسنده

امین بزرگیان: جنبش خستگان