گروه فرهنگ – هستند شاعران و نویسندگانی که بین دو دنیا زندگی میکنند. زیستن در دو دنیای متفاوت به قول چینیها مثل ایستادن بین دو درخت است. عباس صفاری یکی از شاعران ماست که بین دو درخت ایستاده.
او بیش از چهار دهه است که در آمریکا زندگی میکند، و با اینحال نه تنها شعرش در ایران مخاطبان بسیار دارد، بلکه هر چند سال یک بار به ایران سفر میکند و سفرهایش هم معمولاً خبرساز است: گاهی خبر انتشار یک مجموعه شعر تازه، یا خبر برگزاری یک نشست ادبی با حضور شاعر، و گاهی هم خبر برگزاری یک نمایشگاه از نقاشیهای او یا به گفته خودش: چوبنگارههایش.
اینبار اما سفر عباس صفاری مصادف شد با بحران نشر در ایران و طبعاً در سایه همین بحران، بحث ادبیات خارج از کشور هم مثل سالهای دهه ۱۳۶۰ در میان میآید و این بحثها مثل همیشه با بحث سانسور درآمیخته است. در این زمینهها با عباس صفاری گفتوگو کردهایم:
● گفتوگو با عباس صفاری
آقای صفاری، چند روزی هست که از ایران برگشتهاید. فضای شعری ایران در این دوره دشوار را چگونه یافتید؟
سفر دو ماهه من به ایران برای سر و سامان دادن به پارهای از امورات شخصی بود که ربط چندانی به ادبیات نداشت. نیمه اول سفر را کمابیش درگیر همین کارها بودم. اما در نیمه دوم توانستم اوقات آسودهای را به دیدار دوستان اهل قلم و پرسهگردی در کتابفروشیها و مطالعه نشریات ادبی اختصاس بدهم.
فضای شعر پیش از گران شدن ۷۰ درصدی کاغذ هم مشکلاتی داشته که زمینه را برای کار خلاق به ویژه برای نوآمدگان تنگ و دشوار کرده بود. دشواریهای معیشتی و سختگیری غالباً بیدلیل وزارت ارشاد در ارایه مجوز را میتوان در رأس این مشکلات قرار داد. اما تعطیل کردن نشر چشمه و تنگ کردن عرصه بر ناشرانی که در حوزه شعر جوان فعالیت میکنند ضربههای جدیدی بوده است که صدمات جبرانناپذیری بر پیکر شعر امروز وارد کرده است.
آقای حسنزاده، مدیر انتشارات مروارید که ناشر شما هم هست، چندی پیش اعلام کرده بود که به دلیل گرانی کاغذ نمیتواند کتاب تازهای منتشر کند.
آقای حسنزاده را در دو نوبت در دفتر کارشان دیدم. طبعاً بخشی از گفتوگوی ما پیرامون گرانی کاغذ و دیگر مواد لازم در صنعت چاپ بود. نگرانی آقای حسنزاده بیشتر از این بابت بود که خریدار کتابهای شعر و رمان بیشتر قشر جوان جامعه است که گرانی غیر منتظره کتاب قدرت خریدشان را کاهش میدهد.
ناشران با تجربه ایرانی طی دهههای ماضی از تنگناهای بسیاری گذشتهاند و شکی نیست که این تنگنا را نیز تاب خواهند آورد. صدمه اصلی را بیشتر جوانان با استعدادی میبینند که دشواریهای نشر و رساندن کتاب بهدست خواننده سبب میشود که راه دیگری را در زندگی برگزینند.
الان شمارگان کتاب شعر در چه حد است؟
از راست به چپ: احمد پوری، گروس عبدالملکیان، حافظ موسوی، عباس مخبر، عباس صفاری، شمس لنگرودی، شهاب مقربین.
تیراژ چاپ اول غالباً هزار و صد نسخه است که آن را نیز ناشر با ترس و لرز چاپ میکند و چه بسا که همین تعداد اندک نیز روی دست ناشر میماند و بهسادگی فروش نمیرود. این را نیز بیفزایم که در رابطه با تیراژ اندک نمیتوان یکسره دولت و دشواریهای اقتصادی را سببساز دانست. رستورانها و لباسفروشیها و لوکسفروشیها پر مشتری است و در بسیاری از اماکن جای سوزن انداختن نیست. بسیاری از جوانان بهراحتی پنج هزار تومان برای یک فنجان قهوه آب زیپو پرداخت میکنند. اما زورشان میآید پنج هزار تومان کتاب بخرند. هفتاد میلیون جمعیت اگر قحطیزده هم باشند باید بیش از هزار و دویست نسخه کتاب بخرند.
آیا بساطیهای خیابان انقلاب و کهنهفروشان کارشان با توجه به مشکلات نشر رونق پیدا کرده؟
گرانی کاغذ مدتی طول میکشد تا بازتابش را در جامعه نشان بدهد. کتابهایی که با کاغذ گران چاپ میشوند هنوز وارد بازار نشدهاند. مهر ماه نیز مختص کتابهای درسی است که سوبسید دولتی میگیرند. اما گمان نمیکنم گرانی کاغذ تأثیر چندانی در کار دستفروشها بگذارد. به این دلیل که دستفروشها به قیمت پشت جلد پایبند نیستند و کتاب را خودشان قیمت میزنند. اما کتابفروشیها که موظف هستند کتاب را با قیمت پشت جلد بفروشند مشتری بیشتری برای کتابهای گذشته خواهند داشت.
استقبال خوانندگان از تاریکروشنای حضور، آخرین مجموعهای که از شما در ایران منتشر شده چگونه بود؟
تاریکروشنای حضور را که پیش از این در آمریکا انتشار داده بودم در ایران با عنوان مختصر شده تاریکروشنا به بازار آمد که در بدو انتشار برای خواننده آشنا با آثار من غیر منتظره بود. خوانندگانی که با شعر من از طریق آثار چاپشده در ایران آشنا بودند غالباً خبر نداشتند که پیش از مجموعه «دوربین قدیمی» شعرم لحن و حال و هوای دیگری داشته است و دغدغههایم از جنس دیگری بوده است. زبان نیمهفاخر و ایماژیستی مجموعه نیز برایشان غافلگیرکننده بود. به همین سبب نقدهایی که در آغاز انتشار گرفت ضد و نقیض بودند. در نهایت اما جایگاه خودش را باز کرد و در فاصله اندکی به چاپ دوم رسید.
آیا مجموعه تازه و قابل تأملی به چشم شما آمد؟
کتابهای زیادی در این سفر هدیه گرفتم. چندین متن چاپنشده را نیز سرایندگان آنها در اختیارم قرار دادند. هنوز فرصت مطالعه و بررسی آنها دست نداده است. بهرغم اینکه شعر کار طاقتفرسا و بیجیره و مواجبی است اما نسل جوان شور و شوق فراوانی برای سرودن و خلاقیت به خرج میدهد. قبل از سفر نیز کتاب چاپنشدهای از خانم آزاده بشارتی برایم ای میل شده بود که مورد پسندم بود. شاعر بسیار جوانی است و راه درازی در پیش دارد.
از شما در ایسنا خواندیم که گفته بودید «ادبیات مهاجرت» به نظر شما آثار ارزشمندی نداشته. آیا واقعاً اینطور فکر میکنید؟
در رابطه با این جمله باید بگویم که از فرمایشات اینجانب نبوده و خلاصه ماجرا اینکه نظر یکی دیگر از دوستان شرکتکننده در نشست «عصر روشن» بود و نهایتاً تبدیل شد به تیتر خبر این برنامه در خبرگزاری ایسنا. اما با توضیحاتی که داده شد نام من به عنوان ابرازکننده این نظر از تیتر خبر حذف کردید. نظر خود من اما این بود که چه در خارج و چه در داخل آثار فارسیزبانی که ارزش جهانی داشته باشد خلق نکردهایم. ناگفته نماند که آنجا صحبت از آثاری بود که در سالهای اخیر تولید شدهاند، نه مثلاً بوف کور که همه میدانند پس از گذشت نیم قرن هنوز از گردونه چاپ مغرب زمین خارج نشده است و آن را در رده یکی از صد کتاب مهم ادبیات جهان قرار دادهاند.
خب، حالا با این تفاصیل نظر شما درباره ادبیات فارسی در خارج از ایران، ادبیاتی که رسمیت ندارد، اما حضور دارد چیست؟
به گمانم بخش خلاق و تاثیرگذار این ادبیات که از طریق کانالهای رایج وارد بازار نشر شده بهرغم مخالفتها و سختگیریها نهایتاً رسمیت نیز یافته است. آثار دیگر همکارانی که کتابشان در دو سوی مرز منتشر و با استقبال روبرو شده از این جملهاند.
تاریکروشنا، عباس صفاری
اما هستند بسیاری از آثار با ارزش مثل رمانهای خانم مهشید امیرشاهی، یا سورهالغراب محمود مسعودی یا داستانهای اکبر سردوزامی، اشعار مجید نفیسی و منصور خاکسار که در ایران هرگز به دلیل سانسور فرصت انتشار پیدا نمیکنند. آیا رسمیت داشتن به معنای تن دادن به سانسور نیست؟
اگر قرار باشد لیست کاملی ارایه دهیم نامهای بسیاری را به این لیست میتوان اضافه کرد که تعدادی از آنها در دو سوی مرز کتاب چاپ کردهاند. من نه به سانسور تن دادهام نه آن را تأئید میکنم. اگر ارشاد به کلمه یا جملهای در شعر ایراد بگیرد، کل شعر را از مجموعه حذف کرده و شعر دیگری را جایگزین میکنم. در رابطه با داستان و رمان میدانم کار دشوارتر است اما از نامهایی که شما عنوان کردید سه نفر اول موردهای استثنائی هستند که متأسفانه انتشار کتابهایشان در ایران و در این سال و زمانهها میسر نخواهد بود. تا آنجا که خبر دارم خانم امیرشاهی به خاطر فعالیتهای سیاسیشان ممنوعالانتشار هستند و این حکم ربطی به داستانهایشان ندارد. رمان سورهالغراب نیز به این دلیل که پای یکی از سورههای قران را به میان کشیده طبیعی است که اجازه انتشار به آن نخواهند داد. اکبر سردوزامی نیز آگاهانه و با جسارتی ستودنی یک زبان وولگار آکنده از ناسزاهای جنسی را وارد متن داستانی کرده است؛ زبانی که تحمل آن برای منتقد خارج از کشوری نیز دشوار است. مسلم است رژیمی که از به یادآوری ابروی یار حالی به حالی میشود چنین لحن و زبانی را بر نمیتابد. ارزش کار سردوزامی در آینده شناخته خواهد شد. اما مجید نفیسی و مرحوم منصور خاکسار هیچ مشکل ممیزی ندارند. تعدادی از اشعار هر دوی آنها را من پیش از این به ایران بردم و در دو آنتالوژی که مهین خدیوی و بابا چاهی تدوین کرده بودند به چاپ سپردم. در حال حاضر نیز نفیسی اشعارش را در نشریه زندهرود که در شهرشان منتشر میشود به چاپ میرساند. اگر ناشری کتاب آنها را چاپ نمیکند دلایلی سوای سانسور و ممیزی دارد.
سانسور در ایران یک واقعیت است. اما بحث ما فقط بر سر سانسور نیست. بحث بر سر این است که عدهای میخواهند بخشی از ادبیات معاصر ایران را که زیر سقف سانسور پدید نیامده از رسمیت بیندازند. آیا ادبیات فارسی در خارج از ایران بخشی از پیکره ادبیات معاصر ایران نیست؟
اگر خارج از کشور را با این دو سه میلیون جمعیتی که دارد، به مثابه یکی از شهرهای ایران در نظر بگیریم و بخواهیم ادبیات فارسیزبانش را با آنچه طی دو دهه گذشته در تهران و کلانشهرهای دیگر کشور تولید شده بسنجیم به گمانم با چندین اثر تأثیرگذار کارنامه درخشانی برای خود رقم زده است. اما در عرصه بینالمللی و بازار جهانی کتاب از موقعیتی کمابیش شبیه ادبیات داخل کشور برخوردار است. این را نیز بیفزایم که ما تازه ۱۰ – ۱۵ سال است که از ادبیات آرمانخواه و آلوده به سیاست فاصله گرفتهایم و نمیتوان توقع داشت که در این فرصت اندک خود را به سطح قلههای رفیع ادبیات جهان رسانده باشیم. به یاد داشته باشیم که فرضاً وقتی بورخس داشت ویرانههای مدور را مینوشت متنهای ما هنوز پر از خشم و خون و خنجر بود.
شما یک روز هم مهمان تحریریه شرق بودید. شرق الان توقیف شده. فضای تحریریه شرق را چگونه دیدید؟
از شنیدن خبر تعطیلی شرق خیلی غصهام شد. تصور اینکه آن شور و شوق خلاق با یک دستور از کار بماند دشوار است. یکی از اعضای آن هیئت تحریریه پس از تعطیلی برایم نوشت که حدود ۶۰ نفر کارشان را از دست دادهاند. خوشبختانه تجربه نشان داده است که اکثر این افراد جذب بازار کار در نشریات و رسانههای دیگر میشوند و چه بسا که همین تیم نشریه دیگری راه بیندازد با نام دیگری. مردم هم یاد گرفتهاند که به جای توجه به نام نشریه تیم گرداننده آن را دنبال کنند که هر روز به نامی دیگر روی کیوسک قرار میگیرد.
دلتان برای ایران تنگ نشده؟
نه هنوز. اما شش ماه دیگر اگر بپرسید پاسخ دیگری خواهم داشت
آیا حاضرید برای همیشه برگردید ایران؟
من پس از نزدیک به ۴۰ سال اقامت در خارج از کشور هنوز تبعه ایران هستم و تابعیت کشور دیگری را نپذیرفتهام. اما وفق دادن خودم با شرایط ایران بهویژه در رابطه با سیستم اداری آن برایم حالت کابوسواری دارد که باعث میشود فکر بازگشت را از سر به در کنم. با این همه ضربالمثل «هرگز نگو هرگز» را هم در پس ذهن دارم.
قرار بود یک نمایشگاه نقاشی هم از آثارتان برگزار کنید. این نمایشگاه به کجا کشید؟
در رابطه با نمایشگاه فرصتی دست داد که با یکی دو گالری معتبر به گفتوگو بنشینم که نتیجهاش قول و قراری شد برای برگزاری نمایشگاه در سال آینده.
الان کار تازه چی دست گرفتهاید؟
در حال حاضر دارم روی مقدمهای کار میکنم برای اولین منتخب اشعارم که بهوسیله مروارید منتشر خواهد شد. در این سفر هم مجموعه شعری از اعراب آندلوس که دو سه سالی بود روی آن کار میکردم به مروارید تحویل دادم که قرار است همراه با ۱۵ چوبنگاره از کارهای خودم به صورت مصور منتشر شود.
آقای صفاری، سپاسگزاریم که وقت دادید به ما.
آقای صفاری از کجا می دانید که ناشران درون مرز نمی خواسته اند و یا نمی خواهند کتاب های شعر یا تحقیقی مجید نفیسی را در ایران چاپ کنند؟ آیا بهتر نبود که بجای حدس و گمان ها ی نادرست، حالا که می توانید آزادانه به ایران سفر کنید، دست به معرفی دستاوردهای شعرای بیرون مرز در داخل کشور می زدید؟ مثلاً می گفتید شعر های مجید نفیسی توسط شهرداری شهر ونیز و استودیو سیتی در لس آنجلس در فضای عمومی بر دیوار و نیمکت حکاکی شده، یا سروده های او در گلچین های مهمی چون „Becoming American: Four Centries of Immigrant Writing“ به ویرایش الام استاونس و یا „Poets Against the War“ به ویرایش سام هامیل چاپ شده است؟ آیا مجید نفیسی در سخنرانی خود در دانشگاه استانفورد در فوریه امسال به نام “شعر فارسی در لس آنجلس: درد بازگشت یا انطباق پذیری” که چندی پیش از زمره در سایت اخبار روز بازچاپ شد، به معرفی شما و همکاران شاعر دیگر به مخاطبین آمریکائی نپرداخت؟ چرا بزرگ منشی را از او یاد نمی گیرید؟ یک علاقمند به شعر امروز
کاربر مهمان / 08 October 2012
اظهار نظر جناب صفاری عزیز در مورد شعر مجید نفیسی به گمان خالی از خدشه نیست. شعرهایی که از مجید نفیسی جسته و گریخته خوانده ام ذهنی پرشور و زبانی قدرتمند و فرهیخته را گواهی می دهند که اگر در داخل کشور به شکل شایسته ای منتشر شوند بعید نیست تصویر دیگری از شعر فارسی خارج از کشور ارایه دهند و از جمله جایگاه جناب صفاری نازنین را نیز نزد خوانندگان اندکی جا یه جا کنند. گمان نکنم مجید نفیسی مشکل سانسور نداشته باشد – با توجه به گذشته اش و نیز شعرش – مگر اینکه جناب صفاری اطلاعات دست اولی از برادران ارشاد اسلامی داشته باشند یا با واسطه ی برخی عزیزان به دست آورده باشند.
کاربر مهمان / 09 October 2012
آقای صفاری می فرمایند:
“من نه به سانسور تن دادهام نه آن را تأئید میکنم. اگر ارشاد به کلمه یا جملهای در شعر ایراد بگیرد، کل شعر را از مجموعه حذف کرده و شعر دیگری را جایگزین میکنم. ”
واقعا باریکلا دارید، آقای شاعر کە اصلا بە سانسور تن ندادەاید و بە جای حذف کلمە یا جملە، کل شعر را حذف می کنید.
بە نظر من باید از شما مجسمەی تن ندادن بە سانسور بسازند و در چهار راە هرورباد بگذارند.
کاربر مهمان / 09 October 2012
پس از خواندن این گفتگو-پاسخ این پرسش خود را یافتم گه چرا سایت دولتی ایسنا از میان شاعران خارج از کشور تنها از آقای صفاری مرتبا” اخباری را با آب و تاب نقل میکند. البته آقای صفاری برای حفظ این امتیاز باید قیمتی بپردازد یعنی حمله کردن به شاعران آزادیخواه خارج از کشور.
کاربر مهمان / 10 October 2012
این درست نیست که عباس صفاری آنچه را که در نشست تهران گفته اکنون به گردن اکبریانی بیاندازد. او باید مسولیت حرفهایش را بپذیرد. دوستی که در این جلسه حضور داشته مینویسد که حرفهای صفاری در باره ادبیات ایران آنقدر منفی بافانه بود که او تا آخر جلسه نمانده است.
کاربر مهمان / 11 October 2012
عباس صفاری را بیش از بیست سال است که می شناسم و در یاد ندارم که حتی یک کلمه از شعرش را سانسور کرده باشد. من خودم ناگزیر شدم چندین صفحه از رمان سفرکرده هایم را حذف کنم با این امید که سرانجام پس از سه سال مجوز بگیرد. چرا؟ به این دلیل که بعد از دو دهه نوشتن و باز هم نوشتن آرزو داشتم کتابی از من در ایران منتشر شود. ما نمی توانیم هر کس را که در ایران کتاب منتشر می کند به همدستی با دستگاه سانسور و فرصت طلبی متهم کنیم. در این میان آنچه که ناشایست است، این است که کسی تن بدهد به سانسور و آن را در گفته هایش انکار کند. این دقیقاً مثل شهادت دروغین است و تلاش حکومت را موجه جلوه می دهد و حق دیگران را ضایع می کند. تلاش عباس درین عرصه قلم آشوب همانقدر ارزشمند است که تلاش دوست دیگرم مجید نفیسی و بسیاری از شاعران مستعد و خوش سخن در خارج از ایران. این را هم بگویم که اعتقاد دارم شعر عباس را درک نکرده اند، به این دلیل که با خاستگاه آن اصولاً آشنایی ندارند و به این جهت است که او را به ساده نویسی متهم می کنند. (ن. ک به گفت و گو اعتماد) شعر عباس در نظریه تعالی ریشه دارد که شعر را به تجربه زندگی روزانه نزدیک کرد و از پیچیده گویی های متعارف در شعر اروپا فاصله گرفت و ادبیات مدرن آمریکا را بنیان نهاد. پرداختن به این موضوع فراتر است از درگیری های بسیار بسیار خرد در شعر امروز ایران.
حسین نوش آذر / 11 October 2012