لورنزو کمل، استاد تاریخ معاصر خاورمیانه، در گفتوگو با مایل یانگ توضیح میدهد که چگونه خاورمیانه امروز محصول دخالتهای منفی خارجی و استبداد محلی است. این گفتوگو اوایل فوریه صورت پذیرفته و موضوع اصلی آن ماهیت مداخلات بیگانه در خاورمیانه است، در زمانهای که کشورهای غیرعربی منطقه نسبت به گذشته با اشتیاق بیشتری قدرت خود را تصریح میکنند.
لورنزو کمل استادیار تاریخ مدرن و معاصر خاورمیانه و شمال آفریقا در دانشگاه تورین، و همچنین سرپرست مطالعات پژوهشی مؤسسه روابط بینالمللی (Istituto Affari Internazionali) است. از جمله جدیدترین آثارش میتوان اشاره کرد به خاورمیانه از امپراتوری تا هویتهای مخفی و نیز بینشهای استعماری در خصوص فلسطین: نفوذ و قدرت بریتانیا در اواخر دوره عثمانی.
■ مایکل یانگ: شما اخیراً مقاله کوتاهی نوشتید با عنوان «سلیمانی و بار تاریخ» و در آن نوشتهاید که «زندگی قاسم سلیمانی ریشهای مستحکم دارد در تاریخ سرزمین و منطقه او. کارنامه و زندگی او محصول برخی تصمیمات اشتباه است، و البته همزمان –اگر نه بهطور خاص— محصول یک قرن سرکوب، مداخلات خارجی، و تلاش و جستجوی دراز مدت برای احقاق عدالت و کرامت.» ممکن است این مسئله را کمی باز کنید؟
لورنزو کمل: من سعی کردم نشان دهم که بحث در مورد مسائل پیچیدهای نظیر زندگی قاسم سلیمانی بدون توجه به بافتار و زمینه مشخص آن، کمک چندانی نخواهد کرد به فهم آنچه ما طی هفتههای اخیر پس از قتل او شاهد بودهایم، یا آنچه در آینده پیش خواهد آمد.
مقاله من با تمرکز بر شش مقطع تاریخی مرتبط با یکدیگر آغاز شد: اول، قیام تنباکو در ایران در فاصله سالهای ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۲، که شرایط «ظهور تشیع بهمثابه جنبشی طغیانگر علیه استعمارگرایی» را ایجاد کرد. دوم، دینامیکی که بریتانیا را برانگیخت تا رضا شاه را به قدرت برساند. سوم، کودتای ۱۹۵۳ علیه نخستوزیر وقت محمد مصدق، که نقطه پایانی بود بر تلاش ایران برای کسب حاکمیت و کنترل ملی بر منابع خودش. چهارم، انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹، که علتها و پیامدهایش هنوز که هنوز است بر جراحات خاورمیانه آشکار است. پنجم، ریشهها و عواقب جنگ ایران و عراق بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸. و ششم، «مبارزه علیه تروریسم» که دولت جورج دابلیو بوش در سال ۲۰۰۱ بهدنبال حملات ۱۱ سپتامبر آغاز کرد، و از بسیاری جهات به ایران کمک کرد تا نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. بدون در نظر داشتن هر یک از این مقاطع تاریخی، بررسی مورد قاسم سلیمانی و چگونگی نیل او به قدرت تقریباً ناممکن خواهد بود.
خلاصه مقاله من آن است که ایرانیان شاهد عواقب هولناک استراتژیهای قدرت غربی در منطقه بودهاند، و در عین حال، خواستار شکل دادن به یک ایران متفاوتاند. چنین ایرانی بنابر بیانیه منتشرشده از سوی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در ۱۲ ژانویه «نه از ترس استبداد به آغوش امپریالیسم پناه میآورد و نه بهنام مقاومت و مبارزه علیه امپریالیسم، استبداد را مشروع و موجه میداند.»
■ مایکل یانگ: برخلاف قرن پیش، که مردم خاورمیانه تنها قدرتهای غربی را مانعی برای تحقق خواستهها و آرزوهایشان میدانستند، امروزه شاهد وضعیتی هستیم که در آن کشورهای جهان عرب عمدتاُ تحت سلطه کشورهای پیرامون خود در منطقه اند، یعنی ایران، ترکیه و اسرائیل. این نکته در مورد جهان عرب و کشورهای پیرامونش چه چیزی به ما میگوید؟
لورنزو کمل: «جهان عرب» بهشدت چندپاره است، اما من اساساً آن را زیر سلطه ترکیه و اسرائیل نمیبینم؛ هر دوی این کشورها دسترسی محدودی دارند. در مورد ایران مسئله کمی پیچیدهتر است. یگانه و بزرگترین عاملی که نفوذ و نمایش قدرت ایران را در خارج از مرزهایش ممکن ساخته، ایالات متحده آمریکا و سیاستهایش در منطقه بوده است. بنابر دادههای وزارت امور خارجه آمریکا، بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴، رویدادهای تروریستی ۳۸۰۰ درصد افزایش یافته و از ۳۵۵ فقره در سال ۲۰۰۱ به ۱۳۵۰۰ فقره در سال ۲۰۱۴ رسیدهاند. بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴، مرگومیر ناشی از حملات تروریستی شش برابر افزایش یافته و نیمی از آنها در افغانستان و عراق رخ دادهاند. عراق در طول تاریخ نقش سپری را داشته است برای ممانعت از گسترش نفوذ فارسها و سپس ایرانیان در منطقه. سقوط رژیم صدام، امکان نمایش قدرت را برای ایران را فراهم کرد و تکثیر نیروهای شبهنظامی تحت حمایت ایران در سرتاسر خاورمیانه را ممکن ساخت. بهعبارت دیگر، برخی از بازیگرانی که شرایط ساختاری اساسی را جهت تجدید حیات ایران در منطقه رقم زدند، حالا خواستار آناند که جامعه جهانی اقدامی در راستای متوقف کردن قدرت تهران انجام دهد.
با وجود این، ایران به تنهایی «جهان عرب» را توضیح نمیدهد، یا این واقعیت را که چه کسی بر چه چیزی سلطه دارد. فاز تاریخیای که این چند سال اخیر شاهد آن بودهایم، دو دستورکار متناقض منطقهای و جهانی را از سرگذارانده است، که البته هر دو بر ایدئولوژیهایی سازشناپذیر بنا شدهاند. هدف دستور کار اولی حفظ و تقویت یک خط ژئوپولیتیک درونمنطقهای است که از تهران تا بغداد، دمشق، و بیروت کشیده و گسترده شده است، و هدف دومی حفظ یا تحمیل یک نظم جدید در منطقه است که بهطور عمده تحت هدایت و رهبری غرب باشد.
در لحظه کنونی، بهنظر میرسد این دستورکار دوم شانس بیشتری برای پیروزی داشته باشد، و گواه آن تحریمهای ایالات متحده علیه ایران و شماری از حرکتهای استراتژیک سالهای اخیر است. برای مثال، به تصمیمی بیاندیشید که بهواسطه آن محمد بن سلمان در صف اول نیل به مقام پادشاهی عربستان قرار گرفت، تصمیمی که ایالات متحده پذیرفت و از آن حمایت کرد، البته به شرط آنکه عربستان سعودی از اهداف اسرائیل و آمریکا در منطقه تبعیت کند؛ یا دینامیکی را در نظر بیاورید که منجر به محاصره قطر میشود؛ یا چرا راه دور برویم، پیامدهای استراتژیک ناشی از «معامله قرن» دولت ترامپ برای فلسطینیها و اسرائیلیها.
■ مایکل یانگ: کشور دیگری هم وجود دارد که در منطقه فعال بوده است، یعنی روسیه. تفسیر شما از عملکرد و رفتار روسیه چیست؟
لورنزو کمل: روسیه بازیگری مطرح در منطقه خاورمیانه و نیز خارج از آن است با قدرتی فزاینده. با وجود این، دو پهلو بودن اغلب سیاستهای روسیه را نمیتوان انکار کرد. کریمه، که اکثریت بومی تاتار و مسلمانش یکبار در سال ۱۸۵۶ به دست الکساندر اول اخراج شدند و دیگربار در سال ۱۹۴۴ بهدستور استالین، نمونه بارزی در این مورد است. ولادیمیر پوتین از هیچ فرصتی فروگذار نمیکند تا نشان دهد که روسیه «به خواستههای مردم کریمه احترام میگذارد.» اما چیزی که گم میشود این است که روسیه همان خواستهها را در رابطه با میلیونها انسان در چچنستان و تاتارستان، به شکل سرکوبگرانه و سبعانهای نادیده گرفته است. این تجسم استاندارد دوگانهای است که در سالهای اخیر، اغلب در رویکرد روسیه به سوریه و دیگر کشورهای منطقه آن را مشاهده کردهایم.
■ مایکل یانگ: تاریخ مداخلات خارجی در خاورمیانه در طول قرن بیستم به خوبی ناتوانی خارجیها از ایجاد تغییر ژرف در منطقه را نشان میکند. آیا شما بهعنوان کسی که تاریخ منطقه را تدریس میکند، نگاه به تاریخ سپری شده و پشت سر و تقسیر آن تنها از خلال لنز امپریالیسم یا نئوامپریالیسم را نادرست میدانید؟
لورنزو کمل: من برعکس معتقدم که «خارجیها» موفق شدند تغییرات اساسی در منطقه ایجاد کنند. برای مثال، فرانسه و بریتانیای کبیر واقعیتها و عدمتوافق محلی را بهعنوان نمودهایی از شکافهای بدوی مذهبی تعریف کردند. بهعبارت دیگر، ساختارهای اجتماعی و قضاییای که در دهه دوم قرن پیش طراحی و سپس اجرا شدند، موفق شدند تفاوتهای مذهبی را به شکل حقوقی و قانونی تعریف و حفظ کنند؛ و این پیامد پایدار جهانبینی برآمده از معاهده «سایکس-پیکو» بود.
با وجود این، موافقم که مسئله پیچیدهتر از این حرفهاست و پرسش شما سخنی از حمید دباشی را به یاد من میآورد که میگوید «پسااستعماری بر استعماری فائق نشد، بلکه با نفی آن بر شدت و وخامتش افزود.» این گزاره بهخوبی با تاریخ بخش بزرگی از خاورمیانه و نقش امپریالیسم و نئوامپریالیسم در آن میخواند. برای غلبه بر استعمارگرایی، امپریالیسم، یا نئوامپریالیسم، یا هر سه اینها، لازم است توجهها را معطوف کنیم به خود منطقه، ساکنان کنشگرش و اعتراضاتشان، و نشان دهیم که چگونه خاورمیانه تاریخ کشورهای غربی را شکل داده است. و در واقع تاریخ –خواه باستانی، خواه معاصر— در این خصوص نقطه عزیمت درستی است. بگذارید سخنی از الن میکسینز وود نقل کنم: «اینکه یونان باستان را از مثلاً مصر یا ایران باستان جدا کنیم جعل برزگتری است؛ گویی یونانیان همواره “اروپایی” بودهاند و تاریخ جداگانهای را از سر گذراندهاند، و هرگز بخشی از جهان بزرگتر “شرقی” یا “مدیترانهای” نبودهاند.»
■ مایکل یانگ: آیا میتوان گفت که مسئله حقیقی منطقه بیشتر غیاب دموکراسی و فقدان دولتهایی کارآمد است، تا مداخلات خارجی؟ بهعبارت دیگر، اگر دولتها انتظارات مردمشان را محقق کنند، آیا خود مداخله خارجی دشوارتر نخواهد شد؟
لورنزو کمل: محور بسیاری از معضلها در منطقه عدممسئولیت و پاسخگویی است. هنگامی که مسئولیتپذیری ضعیف باشد، خدماتی که ارائه میشوند، نیازهای شهروندان را برطرف نخواهند کرد، و این مسئله بهطور ویژه درمورد فقیرترین بخشهای مردم محلی صادق است. اداره ضعیف حکومت و فساد دو معضل عمده دیگر اند و سهم بزرگی دارند در غیاب دموکراسی و فقدان دولتهای کارآمد در خاورمیانه.
با وجود این، بازیگران خارجی نیزدر این میان نقش پررنگی ایفا میکنند. همین حالا روسیه و شماری از کشورهای غربی بار دیگر رژیمهای سرکوبگر را نه بخشی از معضل، بلکه راهحل قلمداد میکنند. سال ۲۰۱۵ یک ژنرال اسرائیلی سابق خطاب به مایکل اورن سفیر پیشین کشورش در آمریکا گفت: «چرا آمریکاییها با حقیقت رودررو نمیشوند؟ برای دفاع از آزادی غرب، آنها باید استبداد را در خاورمیانه حفظ کنند.»
«حاکمان مستبد» محلی بهنوبه خود حاضراند هزینه بالایی برای تضمین بقای خود بپردازند. این نکته توضیح میدهد که چرا طی بیش از هشت سال گذشته، عربستان سعودی منابع بیحدوحصری را صرف مقابله با شکلگیری هر حکومت یا حزبی در جهان عرب کرده که بتواند جایگزین و بدیل معتبری برای «الگوی سعودی» ارائه دهد. این نکته همچنین بهخوبی بر انگیزهها و تصمیم ریاض مبنی بر حمایت از ارتش مصر در جریان کودتای ۲۰۱۳ علیه رئیسجمهور اسلامگرای پیشین محمد مرسی پرتو میافکند.
در کوتاهمدت، رژیمها و خاندانهای حاکم از این دست استراتژیها بهره میبرند. هرچند سناریوی بلندمدت برای آنها نویدبخش نخواهد بود. اوضاع منطقه بهشکل قابلملاحظهای نسبت به دهههای پیش تغییر کرده است، علیالخصوص از سال ۲۰۱۱ به بعد. ایدئولوژیها و «راهحل»های فوری-فوتیِ بهکار گرفتهشده در گذشته برای منحرف کردن توجه مردم منطقه –نظیر پانعربیسم، پاناسلامسیم و غیره – در آینده نزدیک جاذبه کمتری برای خواهند داشت. این مسئله همچنین مهر تأییدی است بر اینکه استراتژی پروبال دادن و اعتماد کردن به رژیمهای محلی –که استراتژی محوری دولت ترامپ و همپیمانان اوست— امکان دارد نتیجه معکوس دهد. در واقع، این استراتژی، خاورمیانهای پدید خواهد آورد که حتی بیش از پیش به خارج وابسته است و میتواند به بالکانیزاسیون (تجزیه شدن) بخش بزرگی از منطقه منجر شود. با فرضِ تحقق چنین سناریویی، فضای چندانی برای دموکراسی و دولت کارآمد وجود ندارد و نخواهد داشت.
منبع: دیوان
بیشتر بخوانید:
با سلام..
ارزیابی یا تحلیل اوضاع و احوال جهان امروز و خصوصآ خاورمیانه را نمیتوان در چنین مقاله های کوتاهی ٬به نتیجه رساند یا واقع گرایانه نتیجه ئی درست گرفت.
اولآ در اغاز مقاله بسیار کوتاه و فشرده به وقایع و رخدادها اشاره کرده میگذرد . از انجا که چنین شروع میشود :
مقاله من با تمرکز بر شش…….
تقریبا ناممکن خواهد بود…پایانی قسمت اول .
ریشه یابی نمیکند.وقایعی را که در ان دوره اتفاق افتاده را شرح میدهد.اما بدون اشاره به دلائل و ریشه یابی رخدادها ٬فقدان مقاله است .این تعاریف و وقایع پردازی ها در بسیاری از اثار تاریخی شرق و غرب و ..وو دیده میشود.شرح حوادث بدون باز گفتن علت ها.
در بخش : جهان عرب به شدت چند پاره است…نیز همان اخباری ست که وزارت امور خارجه ایالات متحده ٬داده است.کدام منبع حقیقی و حقوقی گزارش های داده شده توسط عامل / کارگردان این همه کشتار و حوادث دردناک خاورمیانه را ٬ تآئید کرده و میکند؟ گزارش گر از قول وزارت خارجه امریکا ٬شما بخوان سازمان امنیت سی ای ا….خبر میدهد!!!
این که تحلیل نشد برادر! اقای یانگ و کمل …حادثه ۱۱ سپتامبر خود ۷۰ من مثنوی ست .
معامله ئی شد ٬ دو ساختمان قدیمی ٬ قلب سرمایه داری بنا شده بعد از جنگ اول …داده شد و در ازایش کشور عراق و نفت و گاز ان که مقام سوم یا چهارم درست خاطرم نیست ٬ را گرفت.
یک معامله جانانه به قول خودشان : جان ۳۸۸۳ انسان / خانواده های بیشماری بی پدر..بی مادر..بی خانواده و عزیزان..البته مقدار پولکی هم به تمام باز مانده گان ان انسانها داده شد..اما چنین معامله چرب و نرمی برای امپریالیزم نمونه و منحصر بفرد بوده است در تاریخ موجودیتش !
با گرفتن عراق تازه قصه خاورمیانه اغاز شده است.تغیر نقشه .منابع نفتی و گازی را تا حد ممکن به هم نزدیک تر کردن ٬هدف کلی کمپانی های بزرگ نفتی بوده و هست تا به امروز که در جریان است.
ایالات متحده و انگلیس و اسرائیل و فرانسه و المان این ۵ کشور قدرتمند ٬جهان را به لجن کشیده اند.
شما ببینید در تمام انواع گزارش ها در باره خاورمیانه و عراق و ایران و افغانستان و سوریه و ترکیه..همه و همه هرگز به ریشه این حوادث اشاره ئی نمیشود و نمیگویند چرا و چیست علت این کشتارها و جنگ و حدل ها؟؟
خب..برای روشن شدن کمی بهتر از قصابخانه خاورمیانه ٬منبع و مرکز و قلب انرزی/ نفت و گاز..ببینیم اوضاع بنزین و گاز و انرزی چیست و در دست چه قدرتهائی ست؟
شمال سوریه منطقه حلب که اینهمه سال مردمی شرافتمند که با دست و بازو کار کرده اند و روزگارشان خوش بوده است..چرا اواره شده اند و روزگارشان تباه؟
زیر پایشان گاز است و انرزی.روسیه در قعر دریای خزر چه میکند؟
یا چین در خلیج فارس.طایفه ئی مفت خور و دزد و خدا نشناس با پشتیبانی قشر لات و لوتهای بی کار و قمه کش و دزد / نواده های شعبان بی مخ نشسته اند بر این سرزمین و با باج دادن به قدرتهای خارج از ایران ٬این ملت و اب خاکشان را چنین سیه روز کرده اند.
مگر غیر از این است که نظام غیر عادلانه اقتصادی جهان / بین المللی باعث و بانی تمام گرفتاری های بشری ست؟ سیستم اقتصادی جهان تا زیر رو نشود تا به زباله دان تاریخ ریخته نشود ..اش همین است و کاسه همین و در به همین پاشنه خواهد چرخید.این نظریه ای ست که کارشناسان اقتصادی بیرون از دایره اطاق فکری سرمایه داری ٬نوشته و گفته اند.
خصوصآ در ان ۴ یا ۵ هفته ئی که گرد هم ائی جنبش وال استریت بر پا بود چه در شعار و چه در بحث ها .کتب مختلف فروخته شده بسیار خوب تشریح کرده است که همه بدبختی های امروز سرچشمه اش نظام سرمایه دار یست و بس ! …تا معادلات نظام سرمایه داری در جهان باقیست اوضاع همین است .جهان شده است قصابخانه / کشتارگاهی برای کمپانی های عظیم نفتی و غارت کننده گان منابع زمین.اگر گفته مارکس درست باشد که گفت: این سیستم به نقطه ئی میرسد که خود از درون منفجر میشود….ادم از خود میپرسد :
پس کی؟ مگر از این زشت تر و سیه روز تر میشود؟
انسان ٬ انسان دیگری را برای ۵۰ دلار میکشد..کشتن انسان بدست انسان دیگر پدیده ئی شگفت و عجیب نیست.
از این دست مقاله ها بسیار نوشته شده ولی متآسفانه ریشه ها و علت ها را نمیگویند.تنها به شرح ماجرا بسنده میکنند. ایکاش صریحآ میگفتند و مینوشتند که علت مالکیت خصوصی ست بر ابزار تولید و تولیدات و نیازمندی های بشری که انهم در دستهای خدایان و فرمانروایان زمین و انسان است!
ع. مطلق
عباس مطلق / 24 February 2020
با سلام سردبیر محترم…
بنده نوشته ئی کوتاه در باره این مقاله فرستادم ٬یکی دو روز قبل . نمیدانم مشکلی بوده که منتشر نشده یا من اشتباهی کرده ام ؟
با تشکر ع.مطلق
عباس مطلق / 25 February 2020