ناصر عصار، از نقاشان پیشگام ایرانی است که گرچه بیشتر در غرب و مخصوصا در فرانسه پرآوازه بود، اما کارهایش سرشار از حس و حالی شرقی است.
ناصر عصار در چهارم مهرماه سال ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد. پدرش استاد و صاحب کرسی فلسفه شرق در دانشگاه تهران بود. از همان کودکی با شعر شاعرانی چون حافظ و سعدی و حکیمی و سهروردی مأنوس شد. این انس و الفت همیشگی بود و بعدها در کارهایش نمودی محسوس یافت.
او در سال ۱۳۲۹ وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۳۳ بعد از فارغالتحصیلی به هامبورگ رفت، اما آنجا ماندگار نشد و کمی بعد به پاریس رفت.
ناصر عصار در سال ۱۳۳۴ اولین نمایشگاهش را در پاریس برپا کرد و سپس در سال ۱۳۴۰ آثارش را در گالری لینکلن لندن به نمایش گذاشت. در فاصله دو سال چند نمایشگاه دیگر در لندن و بروکسل برگزار کرد. عصار از هنگامی که ایران را ترک کرد جز دو بار، آن هم برای اقامتی کوتاه به ایران بازنگشت. او با نگاهی همواره متأثر از شرق در غرب ماند.
ناصر عصار، که در ابتدا تحت تأثیر هوشنگ ایرانی، شرقشناس و هنرمند نوگرای ایرانی بود، در اوایل دهه ۱۳۵۰ با هانری کربن، شرقشناس و ایرانشناس نامدار فرانسوی آشنا شد. این آشنایی خیلی زود به یک دوستی عمیق بدل گشت و تا پایان زندگی کربن ادامه یافت.
عصار در آغاز، نقاشی طبیعتگرا بود و درختان و مناظر را تحت تأثیر نقاشی ژاپنی و چینی بر روی بوم به تصویر میکشید و همزمان از خط نیز در کارهایش بهره میجست. بعدها او بیشتر به طبیعت بیجان روی آورد و در این شیوه تا آنجا پیش رفت که در سال ۲۰۰۴، مجله معروف «nue» (لخت) در ویژه نامهای که به زندگی و آثار ناصر عصار اختصاص داده بود، در تیتر اصلیاش برای معرفی او نوشت: «هنرمندی که به طبیعت بیجان، جان بخشیده است.»
ناصر عصار در ایران چندان شناختهشده نبود. بهترین دوستش سهراب سپهری بود و کاظم تهرانی، نویسندهای که بیشتر با امضای ک. تینا مینوشت. این هر سه تحت تأثیر هوشنگ ایرانی بودند.
عصار کارهایش را در ایران به نمایش نگذاشت و هم دوستیاش با سپهری و هم نگاه و درک مشترکشان که در کارهایشان تجلی میکرد، موجب شده بود که دستکم در آغاز، بسیاری، از جمله جلال آل احمد، او را متأثر و یا حتی مقلد سهراب سپهری بینگارند.
اما در غرب اینگونه نبود. منتقدان و هنرشناسانی سرشناس، مانند هربرت رید، مایکل سالیوان، ایو بونفوا و پاتریک والدبرگ درباره کارهای عصار مینوشتند و از جمله ضمن نشان دادن شباهت کارهای او با نقاشی چینی- ژاپنی بر تفاوتهای کار و نگاه او با هنر خاور دور انگشت میگذاشتند و این تمایز و تشخص را برجسته میکردند.
با آنکه موزههای فرانسه، نقاشیهای عصار را بیش از هر نقاش ایرانی دیگری دارند، اطلاع زیادی از نمایش کارهایش در ایران در دست نیست و جز خبری درباره حضور او در یک نمایشگاه گروهی در شیراز در سال ۱۳۴۷، خبر یا گزارشی از نمایش آثارش در ایران منتشر نشده است.
اما فاصله ناصر عصار با ایران دیگر جغرافیایی نبود. خودش با ایرانیان کمتر دمخور بود و کارهایش هم نشانی از ایرانی بودن نقاش نداشتند. تحت تأثیر هنر خاور دور در پاریس نقش میزد و شرق را در غرب و یا شاید در درون خود جستوجو میکرد.
هنگامی که سپهری در ژاپن بود، در نامهای از پاریس به او نوشت: «متأسفم که در ژاپن چندان خوش نیستی (گو اینکه به هر صورت از تهران بهتر است)، ولی بهنظرم آن شرقی را که من و تو میخواهیم، میبایست در جای دیگر جستوجو کرد. کجا؟ نمیدانم. باید مثل هسه به درون گرایید… گمگشتگی و هراس هم، با وجودی که جزء اصلی سرنوشت من و توست، هرگز از تأثیرشان نخواهند کاست.»
ناصر عصار که در آغاز حتی از خط در کارهایش بهره میگرفت، در آثار متأخرش بیشتر و بیشتر به رنگ متکی شد. از خطوط و لکههای رنگی که درختی و شاخهای، یا کوهی و افقی را ترسیم میکردند بیشتر فاصله گرفت و به رنگ یا جوهره رنگ رسید. او به اوج مینیمالیسم خود رسیده بود.
ناصر عصار روز چهارم مرداد ۱۳۹۰ در هشتاد و سهسالگی در پاریس درگذشت.
ویدئو: پارهای از آثار ناصر عصار