هلن همتی – «رقص پاییزی» سه تکگویی از سه زن ایرانی در سه موقعیت فرهنگی و اجتماعی متفاوت است که در اشتراکات زنانه (ستم مضاعف) به شرح روایتهایشان میپردازند.
این نمایش، نمونه موفقی از تئاتر بیچیز است؛ تئاتری که متکی بر کنش انسانی و ارتباط پویای بازیگر و تماشاگر در صجنه نمایش است. تئاتر بیچیز فرمی از تئاتر تجربی است که به بازیگر فرصت میدهد تا با خلاقیت و رها از هر قید و بند صحنهای از جمله دکور، گریم، لباس، موسیقی، نورپردازی و… توجه و تمرکز تماشاگر را به خود معطوف کند.
تئاتر لابراتواری یا تئاتر بیچیز که آن را به «تئاتر فقیر» هم ترجمه کردهاند، محصولی از تئاتر تجربی است که توسط یرژی گروتوفسکی کارگردان تجربی و نامآور لهستانی، در دهه ۱۹۷۰ میلادی معرفی شد. در این گونه نمایشی لباس، وسایل صحنهای، ماسک و المانهایی که هنرهای دیگر با آن درگیرند کنار گذاشته میشود، از جمله گریم غیر ضروری است چرا که بازیگر امکان استفاده خلاقانه از عضلات صورتش را دارد و با آموزش صحیح میتواند از چهره خود حس و صورتکهای متنوعی مثل ماسک ارائه دهد. همچنین در اینگونه نمایشی نیازی به استفاده از دکور و وسایل سنگین و پر زرق و برق صحنهای نیست. گروتفسکی معتقد بود در تئاتر با استعدادهای درونمان واکنشهای صحنهای را میآفرینیم و به حسی فاقد ظواهر بیرونی میرسیم. بدینگونه جلوههای مکانیکی را از تئاترمان کنار میگذاریم و بر بدن و حس بازیگر متمرکز میشویم، و هم ازینروی امکانات گسترده بدن و صدای بازیگر بیشتر کشف میشود و آن را درست همانگونه بهکار میگیرد که نوازنده سازش را.
«شبنم طلوعی» کارگردانی، نویسندگی متن و بازیگری هر سه نقش «رقص پاییزی» را بهعهده دارد.
«شبنم طلوعی» کارگردانی، نویسندگی متن و بازیگری هر سه نقش «رقص پاییزی» را بهعهده دارد. او که بازیگری را در ایران تجربه و تا سطح حرفهای ادامه داده بود، پس از محرومیت از کار در ایران بهخاطر مذهبش به پاریس مهاجرت کرد و تا امروز به فعالیتهایش در سینما و تئاتر ادامه داده است.
«رقص پاییزی» با صحنه بازجویی زن اول (بیتا) که روزنامهنگار است شروع میشود. او بیآنکه بداند اتهامش چیست، با چشمبند و چادر سیاه در اتاق بازجویی نشسته است. صحنه نمایش، عریان است و تنها بازیگرش بیتاست که در نور ضعیفی نشسته و به سؤالهای مرد بازجو که دیده نمیشود جواب میدهد. در واقع معرفی شخصیتهای نمایش، فضا، مکان و زمان نمایش از طریق تکگوییهای بیتا انجام میشود. بیتا نماینده (تیپ) زن روشنفکر ایرانیست که به گناهان ناکرده متهمش کردهاند و قرار است تاوان این گناهان را به سنگینترین شکل بپردازد.
بیتا سوار یک تاکسی بوده تا به دفتر روزنامه محل کارش برود اما به شکلی مرموز سر از زندان اوین درآورده است. او گیج و پریشاناحوال تحت فشار بازجویی است و قرار است به اتهامات ساختگی که بازجو برایش تعیین کرده است اعتراف کند.
بازجو که جضورش را در تکگوییهای بیتا حس میکنیم، تلاش میکند به او القاء کند که فعالیتهای سیاسی داشته و حتی برای جاسوسی تربیت شده است. بیتا معصومانه از بیگناهی خود دفاع میکند، و چنین است که آزار و شکنجهها هم شدت میگیرند.
شبنم طلوعی موفق میشود در صحنهای لخت و عریان، با اتکاء به توان بازیگری خود (بیان، میمیک، بدن، حرکت و لحن) تماشاگران را در موقعیت نمایش قرار داده و نفس را در سینهها حبس کند. او با تسلط بر صحنه لحظههای نابی را میآفریند و حس همزادپنداری را در تماشاگر ایجاد میکند.
در صحنه بعدی و در یک زمان موازی، زن دوم (مژده) در پاریس، مقایل آقای وکیل ایرانیالاصل -که حضور او را نیز در تکگوییهای مژده حس میکنیم- نشسته و در صدد است با معرفی سوابق زندان و فعالیتهای سیاسیاش در ایران، برای کسب پناهندگی سیاسی از وکیل کمک بگیرد. اما او که زنیست از طبقه فرودست، سرنوشت دیگری داشته. مژده برای تأمین مخارج زندگیاش در ایران دست به هر کاری زده و حتی مدتی نیز در کشورهای همسایه تنفروشی میکرده. او پس از بازگشت به ایران در تظاهرات مردمی نیز شرکت کرده ولی از سوی هر دو گروه رانده شده و در نهایت سر از زندان در آورده و با بیتا همسلول شده. او با اطلاعاتی که قبلاً از حوزه کاری بیتا بهدست آورده، در پاریس خود را روزنامهنگار معرفی کرده و درخواست پناهندگی سیاسی داده. بیتا از مژده خواسته که اگر به پاریس رسید، با خواهرش (یکتا) که سالها پیش به پاریس مهاجرت کرده، تماس بگیرد. این صحنه که با ظرفیتهای کاراکتر نمایشی آن تا حدی بار طنز نمایش را نیز به دوش میکشد به گروتسک نزدیک شده و بیننده را با مضحکه و اضطراب به موقعیتهای نمایشی نزدیکتر میکند.
شبنم طلوعی به عنوان کارگردان با تقطیع مناسب صحنهها موفق شده ریتم کار را کنترل کند و علیرغم طولانی بودن صحنهها و حجم زیاد اطلاعاتی که به بیننده میدهد از افت نمایش جلوگیری کند. تا اینجای کار، کاراکترهای نمایش اگر چه کلیشهاند اما با بازی پرتحرک و قدرتمند شبنم طلوعی – این بار به عنوان بازیگر- ارتباطشان با تماشاگر را در پیوند نمایشی حفظ میکنند.
سه زن نمایش رقص پاییزی، نماد سه زن پویا و کنشگر هستند.
مژده که رقتانگیزترین کاراکتر زنانه این نمایش است، از «بحران»، «فرصت» ایجاد کرده و مدیریت بحران میکند. او با فرار از زندان و مهاجرت از ایران در صدد است تا الگویی جدید برای ادامه زندگیش بسازد. به همین خاطر کاراکتر پویاییست که در بیننده را با خودش همراه میکند. دیالوگهای مژده، به تناسب کاراکترش حاوی لمپنیسم زنانهایست که برای بیننده ایرانی آشنا و گاه قابل پیشبینی است. با اینحال مژده تماشاگر را به مرز قضاوت درباره زنان قربانی نزدیک میکند؛ زنانی که نه «دلیل»، بلکه «مدلول» جامعهای نابهنجار و از همگسیخته هستند و نظامی ناکارآمد که هرگاه با خواستههای مدنی زنان رو در رو میشود، نه تنها از عهده برآوردن این خواستهها برنمیآید، بلکه با پاک کردن صورت مسئله خود را از قید آن رها میسازد.
مژده حتی در مقابل وکیل، با طنز تیز خود، ابتکار عمل را به دست میگیرد و تهدید مؤاخذه شدن خود را به موقعیتی برای اعلام اعتراضاتش به نایرابریهای جنسیتی و طبقاتی تبدیل میکند. بدین ترتیب، زن ایرانی به مثابه عنصری فعال و پویا در میدان مبارزه برای کسب حقوق بدیهی خود – از نان تا آزادی- تیپسازی میشود.
در تابلوی آخر با یکتا آشنا میشویم. یکتا از جمله نوجوانانی بوده که در دهه سیاه ۱۳۶۰، قربانی اختناق رو به رشدی بودند که هنوز هم ادامه دارد. او که در نوجوانی با سیاست درگیر بوده و تجربه زندان را نیز از سر گذرانده، پس از آزادی از زندان، ایران را ترک کرده و در پاریس مشغول تعلیم رقص شده. او به قول خودش برای فراموش کردن گذشتهاش، دور از سیاست زندگی میکند. حضور مژده در پاریس و تماس او با یکتا، نقطه پایانیست بر فراموشی خودخواسته یکتا ونمایش در همین صحنه هم به پایان میرسد. اما قبل از آن، یکتا با ترسیم فصای آشنای خانه پدری- صحنهای که قرار است برای یک رقص بیانگرای ایرانی طراحی و توسط وی و شاگردانش اجرا شود – حس نوستالژیک تماشاگر را به اوج میرساند. پربیراه نیست اگر فرض کنیم که یکتا در این رقص با گذشته و پیشینهاش ارتباط میگیرد و آتشی که در او نهفته است، به جان و روان تماشاگر هم سرایت میکند.
در صحنه پایانی با صحنهای کاملاً لخت روبرو هستیم که جولانگاه ذهنیت خلاق بازیگر است؛ بازیگری که جوهره تئاتر بیچیز (تئاتر لابراتواری) را بهخوبی میشناسد. طلوعی در این صحنه با قدرت خلاقه خود موفق میشود فضایی نوستالژیک و حسبرانگیز را ایجاد کند. بهندرت تماشاگری ایرانی را میتوان یافت که با این فضا غریبه باشد. او در این صجنه تصویری زنده، ملموس و باورپذیر میۀفریند که پایان مناسبی هم بر شرح دردمندیهای زنانه او در «رقص پاییزی»ست.
سه زن نمایش رقص پاییزی، نماد سه زن پویا و کنشگر هستند که ریسمان راهبری زندگی خود را در دست گرفتهاند و بهرغم موانع و فشارهای اجتماعی – در رنگبندیهای متنوعشان ، میدان را از حضور خود خالی نکرده و در سرنوشت خویش منشاء اثر بودهاند.
نمایش رقص پاییزی از کلیتی قابل قیول و گاه تحسینبرانگیز برخوردار است. اما در جزئیات دچار نقصانهاییست که به چند مورد آن اشاره میکنم:
متن نمایش گاهی بهنظر دچار پرگویی و پریشانگوییست، از جمله ماجرای کودکی که یکتا در بازجویی منکر اوست ولی در خوابها و رؤیاهایش با او درگیر است و حتی به مژده سفارش میکند که در غیاب وی فرزندش را به یکتا در پاریس برساند. آیا این کودک محصول آمیزش القائات بازجو و رؤیاهای بیتاست؟ و یا موجودی واقعیست که قرار است حضور رازآلودش را در اسرار پنهانی بیتا بیابیم؟
کارگردانی نمایش نیز با وجود برخورداری از تقطیع مناسب،گاه دچار ناهماهنگی در اجزاء میشود. برای مثال تأکیدگذاری کارگردان بر زمانبندی صحنهها و یا درهمریختگی بخشهای خواب و بیداری که به نظر زائد و فاقد کابرد در نمایش است. این دو نقیصه و ابهام در نمایشنامهنویسی و کارگردانی، در کنار هم قادرند یک نمایش را از اعتبار انداخته و آن را کاملاً متلاشی کنند. اما بازی بدیع، پرتحرک و اعجابانگیز شبنم طلوعی مسیحا نفسیست که به نمایش جان میدهد و تا پایان، تماشاگر را بر صندلی مینشاند. حضور شبنم طلوعیٍ به مثابه طلوع فردایی روشن است بر صحنه تئاتر ایران. بیهیچ گزافهگویی شبنم طلوعی را میتوان از نادر هنرمندانی قلمداد کرد که «آن» بازیگری را در خود کشف و شکوفا کرده است.
نویسنده گرامی
مطلب بسیار خوبی بود ما را که موفق به دیدن نمایش فوق نشده ایم را با این اثر هنری آشنا می کنید فقط نکته ای که به نظرم رسید اینستکه تئاتر فوق در رسته تئاتر بی چیز ( آزمایشگاهی ) قرار نمی گیرد تئاتر بی چیز گروتفسکی بر پایه بدن بازیگر استوار است در واقع زبان بدن جای دکور ، آکسسوار و لباس و گریم و بقیه چیزها را می گیرد هر نوع تئاتری فقط به دلیل نداشتن وسایل صحنه تئاتر بی چیز محسوب نمی شود
موفق باشید و بسیار ممنون
سیما / 31 August 2012
نقد بسیار تعزیف و تمجید است تا نقد اصولی تاتر و کارشناسی بهر حال موفق باشید
کاربر مهمان / 31 August 2012