اکبر فلاح‌زاده − شرکت کنندگان در کنفرانس حامیان افغانستان، که در هفتم ژوئیه در توکیو برگزار شد، تعهد کردند که ظرف چهار سال آینده شانزده میلیارد دلار به افغانستان کمک کنند. این کمک جهت توسعه در افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی از این کشور صورت می‌گیرد. این پول، برای یک دوره ده ساله میان سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۵ در نظر گرفته شده، سال‌هایی که از سوی مقامات افغانستان، به عنوان “دهه تحول” نامگذاری شده است.

به گفته هیلاری کلینتون فقط نبود جنگ کافی نیست؛ ایجاد شغل و فرصت‌های اقتصادی برای مردم، و دادن اطمینان به آنان در این باره که دولت در جهت خواسته‌های شان کار می‌کند و آشتی سیاسی رو به پیشرفت است، نیز بخشی از تامین امنیت محسوب می‌شود.

حامد کرزای، رئیس جمهوری افغانستان، برای گرفتن کمک تمام خواسته‌های کشورهای کمک‌کننده را، دست کم در حرف، قبول کرده و قول مبارزه با فساد را هم داده است. با این حال به عقیده ناظران این پول حتی اگر سر موعد هم پرداخت شود، به چاه ویل ریخته می‌شود و با وجود نابسامانی سیاسی و امنیتی و شیوع فساد گسترده در دستگاه حکومت، کمک چندانی به افغانستان نمی‌کند. مردم زحمتکش افغانستان نصیب چندانی از این کمک‌ها نمی‌برند. 

مشکل افغانستان به عقیده عتیق رحیمی، نویسنده افغان، فقط اقتصادی و سیاسی نیست، بلکه فرهنگی است. در این مورد قطعا نظرات متفاوتی وجود دارد، با این حال آشنایی با نظرات رمان نویسی مانند رحیمی که درد و رنج مردم را تصویر کرده است حتما برای خوانندگان آثار او جالب است.

عتیق رحیمی:
«ما همیشه فکر می‌کنیم که پیشرفت و دمکراسی دستاوردهای غرب است. که اندیشه انسان گرایی که غرب آن را توسعه داده، غربی است. در حالی که اینطور نیست. اینها دستاوردهای تمام بشریت است. بدون دستاوردهای فرهنگی شرق تا عصر رنسانس، غرب نمی‌توانست پا به عصر رنسانس بگذارد. شرق زیر بنا را ساخت و غرب آن را تکمیل کرد.»

عتیق رحیمی، نویسنده و فیلمساز افغان سه رمان نخست خود را به فارسی و رمان” سنگ صبور” را به زبان فرانسوی نوشته است. او با این رمان در سال ۲۰۰۸ برنده جایزه ادبی گنکور فرانسه شد. این جایزه هرساله از سوی آکادمی گنکور فرانسه به برترین اثر ادبی که به زبان فرانسوی نوشته شده باشد، اعطا می‌شود.

گفت‌وگو با عتیق رحیمی

سایت قنطره در مورد اوضاع افغانستان با عتیق رحیمی گفت‌وگو کرده است:

شما همیشه از بازسازی افغانستان بعد از سقوط طالبان حمایت کرده‌اید. اما در حال حاضرمدت کمی قبل از خروج نظامی غرب از کشور افغانستان این طور به نظر می‌آید که دولت افغانستان ضعیف‌تر از آن است که از عهده کنترل کل کشور بر آید. طالبان در حالا حاضر بیش از هر زمان دیگر قدرتمند شده‌اند. آینده سیاسی افغانستان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

عتیق رحیمی: البته هنوز کاملا قطعی نیست که نیروهای خارجی سال ۲۰۱۴ به طور کامل از افغانستان خارج بشوند.

تا آنجا که من اطلاع دارم اوباما پیشنهاد کرده که بخشی از نظامیان در افغانستان بمانند. موضوع افغانستان متاسفانه با درد و رنج فراوان توأم است. از شانسی که یازده سال پیش داشتیم نه افغانها استفاده کردند، نه غربی ها.

منظورتان مردم افغانستان است یا دولت؟

دولت کرزای تمام هم و غم اش فقط این بوده که به قدرت بچسبد و جیب خودش را پر کند و عین خیالش نبوده مردم افغان در چه وضعی زندگی می‌کنند. این مشکل البته جنبه‌های دیگر هم دارد: بعضی سازمان‌های کمک رسانی که برای بازسازی افغانستان آمده اند، به جای اینکه به مردم چیز یاد بدهند، آنها را بیعار و منتظر کمک کرده‌اند. به این ترتیب خیلی از افغان‌ها تنبل شده‌اند.

مشکل دیگر همسایگان افغانستان یعنی ایران، پاکستان ، چین و روسیه هستند که با اروپا و آمریکا خرده حساب‌های سیاسی و اقتصادی دارند. این کشورها علاقه‌ای به بهتر شدن وضع افغانستان ندارند. یعنی اینکه برایشان بهتر شدن وضع افغانستان از این نظر که یک کشور دمکرات یا کشوری بشود که روی پای خودش بایستد و در صلح زندگی کند، بی اهمیت است. چرا؟ چون این کشورها و در رأسشان پاکستان از وضع درب و داغان افغانستان سود می‌برند.

از اینها گذشته همسایگان افغانستان درگیری‌هایشان باهم دیگر را به خاک افغانستان منتقل کرده‌اند. نمونه‌اش دعوای پاکستان و هند. یک نمونه دیگر چالش اقتصادی چین با آمریکا. تمام این زورآزمایی‌ها در افغانستان صورت می‌گیرد. رهبری چین واقف است به اینکه شکست سیاسی در افغانستان ضررهای اقتصادی سنگینی برای اروپا و آمریکا به همراه خواهد داشت. چین در افغانستان پا سفت کرده: بعد از کشف معادن جدید مس، اولین قرارداد را چینی‌ها بستند. به این ترتیب افغانستان به همه خدمت می‌کند جز به خودش و به مردم خودش.

«ما تا وقتی که نتوانیم فرد گرایی را توسعه بدهیم به هیچ جا نمی‌رسیم. چرا؟ چون این فردگرایی است که امکان این را فراهم می‌کند که یک فرد دیگری را مورد نقد قرار دهد و راه را برای آزادیهای فردی هموار کند.
فرهنگ افغانی ما اما بر پایه جمع و جامعه استوار است، نه بر فرد. فرد فقط در رابطه با خانوده و عشیره نقش بازی می‌کند، اما برای خودش و به تنهایی جایی ندارد.
مادام که فرد در چنین موقعیتی است، از آزادی و دمکراسی خبری نخواهد بود. چون پایه فکر دمکراتیک حقوق فرد است. وقتی فرد حق و حقوق و آزادی نشناسد، دمکراسی مبنایی ندارد.»

فکر می‌کنید که مشکل افغانستان را اصلا بشود از راه سیاسی حل کرد؟

سال قبل همه شاهد تحولات سیاسی در کشورهای عربی بودیم. این تحولات ابتدا روشنفکرانه بود، که بعد به کل جامعه توسعه یافت. اما هیچکدام تا کنون به بار ننشسته‌اند. انتظار این بود که تغییر سیاسی به تغییرات اجتماعی منجر بشود.

 امروز ما در افغانستان بیش از تحول سیاسی یا اقتصادی به تحول فرهنگی نیاز داریم. ما در این زمینه نسبت به بقیه دنیا عقبیم.

به نظر شما چطور می‌شود این عقب ماندگی را جبران کرد؟

سوال مشکلی است. چه بخواهیم چه نخواهیم باید صبر داشته باشیم، چون تغییر زمان می‌برد. تفاوتهای بین شرق و غرب، بین کشورهای مسلمان و مسیحی ربطی به پیشرفت‌های علمی و فنی ندارد، بلکه از جنس فرهنگی است. منظورم این نیست که این یا آن فرهنگ بد یا خوب است.

گیر کار اینجاست که فرهنگ ما نمی‌تواند همپای تحولات روز باشد. حالا راه حلش چیست؟ باید پرسشگرانه به خودمان و به سراپای قامت فرهنگمان نگاه کنیم. تا وقتی ما به شکاف عظیم فرهنگی مان با فرهنگ جهانی واقف نشویم، نمی‌توانیم مشکلاتمان را حل کنیم. آیا این صرفا به این معنی است که غربی شویم؟ نه، این رویکرد قطعا غلط است.

ما همیشه فکر می‌کنیم که پیشرفت و دمکراسی دستاوردهای غرب است. که اندیشه انسان گرایی که غرب آن را توسعه داده، غربی است. در حالی که اینطور نیست. اینها دستاوردهای تمام بشریت است. بدون دستاوردهای فرهنگی شرق تا عصر رنسانس، غرب نمی‌توانست پا به عصر رنسانس بگذارد. شرق زیر بنا را ساخت و غرب آن را تکمیل کرد.

چرا چین، هند و ژاپن که نه غربی و نه مسیحی بودند، توانستند خود را با پیشرفت‌های مدرن تطبیق بدهند؟ این کشورها موفق شدند با حفظ هویت فرهنگی شان پیش بروند. علتش این بود که آنها پرسش گرانه و نقادانه در خود و در سیستمشان نگریستند. آنها به حقوق بشر اندیشیدند، به اینکه انسانیت و فردیت چیست.

ما تا وقتی که نتوانیم فرد گرایی را توسعه بدهیم به هیچ جا نمی‌رسیم. چرا؟ چون این فردگرایی است که امکان این را فراهم می‌کند که یک فرد دیگری را مورد نقد قرار دهد و راه را برای آزادیهای فردی هموار کند.

فرهنگ افغانی ما اما بر پایه جمع و جامعه استوار است، نه بر فرد. فرد فقط در رابطه با خانوده و عشیره نقش بازی می‌کند، اما برای خودش و به تنهایی جایی ندارد.

مادام که فرد در چنین موقعیتی است، از آزادی و دمکراسی خبری نخواهد بود. چون پایه فکر دمکراتیک حقوق فرد است. وقتی فرد حق و حقوق و آزادی نشناسد، دمکراسی مبنایی ندارد.