او زمانی که تنها یک سال و نیم داشت، توسط خانوادهای هلندی از پرورشگاهی در تهران به فرزندخواندگی پذیرفته شد و به هلند آمد. «الینه فریده کونینگ»، یک ایرانی-هلندی است که اکنون فیلم مستند داستان جستجوی او برای یافتن خانواده و هویت واقعیاش با عنوان «داستان زندگی فریده» سینمای ایران را در اسکار ۲۰۲۰ نمایندگی میکند.
سال ۱۳۵۵ زمانی که فریده چند ماه بیشتر نداشت، در حرم امام رضا توسط یکی از نگهبانان حرم پیدا شد و به شیرخوارگاهی در مشهد فرستاده شد. در آنجا نام او را فریده میگذارند. او پس از چند ماه از مشهد به شیرخوارگاه دیگری در تهران منتقل میشود و هنگامی که ۱۶ ماه داشت، توسط خانوادهای هلندی به نام «کونینگ» به فرزندی پذیرفته و به همراه آنان به هلند میآید.
خانواده هلندیاش نام او را «الینه» گذاشتند. او اکنون خود را «الینه فریده کونینگ» معرفی میکند. زمانی که هنوز کودک بود از خانوادهاش میشنود که فرزند واقعی آنها نیست و بعدها هرچه بزرگتر میشود، متوجه تفاوتهای بیشتری با خانواده و دیگران میشود.
بیشتر بخوانید: میخواهم فریده را پیدا کنم
او پس از ۳۷ سال بالاخره تصمیم گرفت که به دنبال هویت گمشده و خانوادهاش برود. به همین منظور در روزنامه خراسان یک آگهی برای یافتن پدر و مادر ایرانیاش منتشر میکند. او در نهایت با سه خانواده آشنا میشود که ادعا میکنند دختر آنهاست، به همین جهت تصمیم میگیرد به ایران برود، با آنها دیدار کند و برای یافتن خانواده واقعیاش آزمایش دیانای انجام دهد.
فریده سعی میکند فارسی یاد بگیرد و مدتها برای سفر به ایران خودش را آماده میکند تا این که دو فیلمساز ایرانی به نامهای آزاده موسوی و کورش عطائی با او تماس میگیرند و به او پیشنهاد میدهند که برای سفر به ایران همراهیاش کنند و داستان سفرش را در قالب یک فیلم مستند بسازند.
اکنون این فیلم مستند داستانی با عنوان «در جستجوی فریده» از سوی هیأت معرفی سینمای ایران، در جلسهای که بر خلاف دورههای پیشین محرمانه برگزار شد، به عنوان فیلم برگزیده سینمای ایران برای شرکت در مراسم اسکار ۲۰۲۰ انتخاب شده است.
فیلم «در جستجوی فریده» تاکنون جوایز متعددی را از آن خود کرده است. از جمله در آخرین مورد، در جشنواره فیلم زنان هرات که در کابل برگزار شد، به عنوان بهترین فیلم مستند برگزیده شد. در مسیر اسکار فیلم «در جستجوی فریده» با موفقیت همچنان به راه خود ادامه میدهد و همگان منتظرند تا ببیند آیا خواهد توانست که سومین اسکار را برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد؟
زمانه به همین مناسبت با الینه فریده کونیگ، گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید:
– چه حسی داشتید وقتی برای اولین بار فهمیدید که اصالتا اهل کشور دیگری هستید؟ میدانم زمانی که از این موضوع باخبر شدید سن کمی داشتید.
گمان میکنم همیشه این را میدانستم، شاید آگاهانه نبود، ولی سالهای اول در ناخودآگاهم بود. این همیشه من را تحتالشعاع قرار میداد.
خانواده دیگری در همان خیابان (محل زندگی ما) دختری را از همان پرورشگاه در تهران (که من را از آنجا به فرزندخواندگی گرفته بودند) آورده بودند و میدانستم که او هم مانند من است. این اتفاق ۶ ماه بعد از آن بود که به هلند آمدم. در همین زمان برادر کوچک من به دنیا آمد. فرانک و من خیلی سریع با هم دوست شدیم. او در فیلم با من یوگا میکند و در فرودگاه هم هنگام بدرقه با من خداحافظی میکند.
– چه احساسی دارید در مورد این که داستان زندگی شما به یک فیلم تبدیل شده و اکنون این فیلم قرار است به عنوان نماینده سینمای ایران در مهمترین جشنواره فیلم دنیا، یعنی اسکار شرکت کند؟ این فیلم چه تأثیری بر زندگی شما داشت؟
احساس افتخار میکنم، بسیار فروتن و در عین حال همراه با حس غرور.
واقعا شگفتانگیز است، چون من به کسی احتیاج داشتم تا من را به ایران بازگرداند، من به تنهایی قادر به انجام این کار نبودم، بنابراین وقتی کورش و آزاده برای من ایمیل فرستادند، دیدم لازم نیست دو بار فکر کنم تا به آنها جواب مثبت بدهم. من به واقعیت بله گفتم و این که بالاخره میتوانستم به ایران برگردم و آنها ایرانیهایی هستند که میخواهند من را برگردانند، این برای من یک اقدام معرکه بود.
در آن زمان من هم ترسیده بودم و هم هیجانزده بودم. از این که مرکز توجه قرار بگیرم میترسیدم زیرا به آن علاقهای ندارم، اگرچه از دیدن تصویری بزرگتر از همهچیز هیجانزده بودم.
این سفر برای من یک سفر شفابخش شد. من قبل از آشنایی با کوروش و آزاده با هر سه خانواده در تماس بودم، بنابراین دوست داشتم که همه آنها را در ایران ملاقات کنم.
این جستجو (برای یافتن خانوادهام) به پروژهای تبدیل شد که افراد نازنینی در آن حضور داشتند. احساس فوقالعادهای دارم از این که توانستم سفرم را با دیگران به اشتراک بگذارم.
وقتی شروع به جستجو کردم، از لحاظ روحی و تعادل آماده بودم که به ایران برگردم. هشت سال طول کشید تا برای این سفر آماده شوم… چرا که تقریبا سی ساله بودم و هاله سیاه بزرگی از گذشتهام به دورم بود.
بعد از (اولین) اکران فیلم در سینمای هنر و تجربه، پیامهای حمایتی بسیار دلپذیری از ایرانیان دریافت کردم و قلبم را از این همه مهرورزی مملو از انرژی کرد و پذیرفتم که قلبی ایرانی و ذهنی هلندی دارم.
من بسیار افتخار میکنم و خوشحالم که خانوادهها برای بازگو کردن داستانهای خود راحت بودند. این یک نعمت است که بتوانیم دردها، آسیبها و اشکهایمان را با هم تقسیم کنیم. برای من شفابخش است که میدانم آنها چه روح مهرورزی دارند.
فیلم «در جستجوی فریده» جوایز زیادی دریافت کرد و اکنون برای اسکار انتخاب شده است. این مانند یک رویا است که به حقیقت میپیوندد. در زمان فیلمبرداری در مورد این موضوع شوخی میکردیم و میگفتیم که اسکار منتظر ماست…
اگرچه با هر چیزی که دریافت میکنم کاملا خوشحال خواهم بود، چراکه خود این برای من بزرگترین تایید از طرف همه است، با این وجود همیشه به خودم میگویم: «هاهاها… دوست دارم به همراه دوستان بینظیر ایرانیام به عنوان عوامل فیلم «در جستجوی فریده» در فوریه ۲۰۲۰ به لسآنجلس آفتابی بروم. چقدر معرکه خواهد شد!»
این یک تأیید بزرگ برای کل عوامل فیلم «در جستجوی فریده» است، و همچنین یک تصدیق جهانی است برای تمام فرزندخواندههای ایرانیتبار که در خارج از کشور بزرگ شدهاند، و در شکلی گستردهتر، برای همه فرزندخواندهها در سراسر جهان برای و تمام خانوادههایی که به دلیل مسائل گذشتهشان فرزندان خود را از دست دادهاند. این یک وضعیت پیچیده و دشوار در تمام سطوح زندگی است.
اگر لب به سخن باز کنیم و راجع به آن صحبت کنیم، قادر خواهیم شد رشد کنیم و خودمان را درمان کنیم.
– از تجربهتان در مورد اولین باری که به ایران سفر کردید بگویید. چه حسی داشتید وقتی برای اولین بار با یک کشور جدید، زبان جدید، فرهنگ جدید، دین جدید آشنا شدید؟ یا وقتی که برای اولین بار روسری به سر کردید؟
این اتفاق انفجار احساساتی جدید در من بود، ایران برای من چیز جدیدی نبود، اما اکنون میتوانم در بزرگسالی آن را تجربه کنم، در آنجا بایستم، راه بروم و صحبت کنم، چیزهایی که در اولین سال زندگیم قادر به انجام دادنش نبودم.
این زبان همیشه همچون یک ملودی شیرین برای من بوده، باعث میشود بخواهم چشمانم را ببندم و صدای کلمات مرا تسکین میدهد و باعث میشود احساس امنیت کنم. این همان خاطره زبانی بود که من با خودم حمل میکردم.
فرهنگ ایران بخشی از دیانآی من است، هرچند برای دیدن ایران و تحقق همه اینها هیجان زدهام. همچنان که دین و صدای مسجد نیز جزئی از من است… وقتی بیست و سه سال داشتم به مصر سفر کردم و این اولین باری بود که در کنار یک مسجد از خواب بیدار میشدم و وقتی صدای اذان صبح را شنیدم، این برای من خیلی آشنا به نظر میرسید… صدای چیزی بود که قبلاً میشنیدم. من عاشق صدا هستم بهطوری که به من احساس مالیخولیاییِ تلخ و شیرینی میدهد.
من در سفارت ایران در هلند روسری به سر کرده بودم، اما اکنون دیگر در ایران مجبور بودم کل زمان روسری به سرکنم. خب من به روسری عادت ندارم و معمولا خیلی با موهایم بازی میکنم و آنها را لمس میکنم و حالا مجبور بودم هر دو دقیقه یکبار آن را چک کنم که اگر روسری هنوز سرجایش نبود آن را درست کنم.
برای من هنوز عجیب است که شما مجبورید موهای خود را بپوشانید، چون من فرفریهای خودم را دوست دارم. گرچه این موضوع کمی برای من سمبلیک است چون من با تصاویری از ایران در حال بزرگ شدن بودم که میدیدم زنان روسری بهسر میکنند. بنابراین روسری سر کردن برای من نشانگر این بود که در ایران هستم.
– وقتی که فیلم به اکران عمومی در آمد، بازتابش در میان دوستان هلندی و خانواده شما چگونه؟ چه واکنشی داشتند؟
خب اکنون فقط دو هفته است که از اکران آن در هلند میگذرد، اگرچه نسخه نهایی فیلم را به دوستان و خانوادهام نشان دادم وقتی که هنوز در سینماهای ایران داشت اکران میشد.
واکنشهای عاطفی و بغل کردنهای زیاد و اشک ریختن از جانت اطرافیانم. خوشحالم که تمام هلند بالاخره حالا میتوانند بعد از ۴ سال سفر من را ببینند! من مدت زیادی برایش صبر کردم.
– بعد از سفر به ایران و ساخت فیلم همچنان علاقه دارید که بیشتر در مورد ایران بدانید و با ایرانیان ارتباط داشته باشید؟
بله بنابراین من منتظر اکران «در جستجوی فریده» بودم چون که حالا دنیای من در اینجا هم میتواند آن را ببیند. من هنوز عاشق سفر به کل ایرانم و از مناظر زیبا و اماکن تاریخی لذت ببرم و ایرانیان بینظیر را ملاقات کنم. در آخر هم دوست دارم به زبان ایرانی صحبت کنم.
– یادگیری زبان فارسی چطور بود؟
من قبل از سفرم به ایران شروع به یادگیری زبان کردم، طوریکه میخواستم به خوبی بخوانم و بنویسم، در نتیجه بین اهداف بزرگم گیر کردم! سفر با عوامل ایرانی فیلم (۷ نفر) برای من تجربه کاملا جدیدی بود چرا که آنها بیشتر مواقع، نه همیشه، با هم فارسی صحبت میکردند، بنابراین من کلماتی مثل «بدو بدو» و «بریم» را از آنها آموختم و آنها آهنگهای بسیار زیبایی را با هم خواندند. از استعداد و صدای آنها شگفتزده شدم.
– آیا توانستید بالاخره فریده را پیدا کنی؟ منظورم خود واقعی شماست که در جستجویش بودید.
مطمئنا به پذیرش بیشتری دست پیدا کردم که به عنوان یک شخص چه کسی هستم، از طریق سفر به ایران شباهتهایم با دیگران را دیدم که برایم یک احساس شوق به همراه دارد. با شروع جستجو، من فریده را در خودم تصدیق کردم و از آن زمان تا اکنون رشد زیادی داشتهام.
– چه پیامی برای ایرانیان داری وقتی فیلم شما زندگی شما به عنوان نماینده آنان در مراسم اسکار حضور پیدا میکند؟
(با خنده) من هنوز پنج ماه دیگر زمان دارم برای فکر کردن به آن…
– شما شعر هم مینویسید، فکر میکنید این تاثیر روحیه ایرانی باشد؟
خیلی مرتبط است، شعر راه برونریزی احساسات من در زمان بلوغ و بزرگ شدنم بود و هرگز دست از نوشتن نکشیدم. در حساب توییتر من این شعر وجود دارد که من برای اولین بار نوشته بودم و هنوز هم دوستش دارم:
من نقاشی میکنم گلی را در دهانم،
لبخندی در مغزم
و بوسهای بر پیشانیام
من نقاشی میکنم واژهها را با ترجمه
نامهها را به بهشت
و جوهر روحم را
– هنگامی که متوجه شدید هیچکدام از آن خانوادهها، (خانوادههایی که در فیلم با آنها ملاقات کردید) خانواده واقعی شما نیستند چه احساسی داشتید؟
دلشکستگی، گرچه در ابتدا من بیشتر از خودم نگران احساسات آنها بودم. دو ماه بعد از سفرم غم و اندوه من شروع شد.
– آیا هنوز هم امید دارید که خانوادهتان را پیدا کنید و برایش همچنان تلاش میکنید؟
امید همیشه وجود دارد، اگرچه ممکن است در واقعیت هرگز با هم روبهرو نشویم. من پیامهای همدردی زیادی به مادری که من را به دنیا آورد از طریق «در جستجوی فریده» میرسانم، به امید این که روزی این نام را در رویاها یا اخبار دریافت کند و قدرتش را برای بازگرفتن من پیدا کند، هر کار غیر ممکنی ممکن میشود، وقتی به قدرت معجزه باور داشته باشی.