آرش سلیم − در قسمت نخست این مقاله، آیه “نساء:۳۴” واکاویده شد. این آیهای است که بیش از هر آیه دیگری پیرامون آن، به ویژه در دنیای مجازی، در سرتاسر جهان بحث شده است و میشود. [۱]
دریافتیم که مرد و زن بنا بر جنسیت خود، چه در مراحل خلقت و چه در کسب فضیلت در طول زندگانی، هیچگونه برتری بر یکدیگر ندارند. هر فرد انسانی، مستقل از جنسیت خود، با تلاش و استفاده از قابلیتهای خدادادی میتواند کسب فضیلت کند. هم برای مرد و هم برای زن، فضیلت با «عمل صالح» به دست آوردنی است. درجات انسان نزد خدا نیز متناسب فضیلت اوست که در زندگانی این حیات کسب میکند. هر فرد انسان مختار است و حاکم بر سرنوشت خود و میتواند در طول عمر خود با کسب فضائل بیشتر، زندگانی بهتری داشته باشد.
درباره مفهوم «قوامیت» در رابطه با «دادگری» و کسب «فضیلت»، که خود با عمل صالح حاصل میشود؛ مطالبی ارائه شد. مولفههای آیه نساء:۳۴، که ابهام در تک تک آنها دست به دست هم داده و به بدفهمی آیه و نتیجه گیریهای بعضا نادرست انجامیده؛ در رابطه با هم و برخی آیات مربوطه در قرآن واکاوی شد. پنج کلیدواژه آیه که درباره آن بحث شد عبارتند از: ۱) قوامیت، ۲) فضیلت، ۳) انفاق، ۴) قانت (فرمانبر)، و ۵) نشوز. همچنین تصویری از رابطه بین «عمل صالح» و «کسب فضیلت» و «درجات» ناشی از کسب فضیلت در آیات قرآن ارائه شد.
درباره نشورِ زن و نشوزِ مرد مطالبی ارائه گردید. با دلایلی چند بحث شد که بر خلاف فهم رایج، «نشوز» عدم تمکین در بستر نیست. «ناسازگاری» در زندگی زناشویی و عدم علاقه زن و یا شوهر به ادامه زندگی با همسر است. یعنی نشوز میتواند ناسازگاری شوهر باشد با زن (نساء:۱۲۸) و یا ناسازگاری زن باشد با شوهر (نساء:۳۴). رویه قرآن در برخورد با این گونه اختلافات، تشویق به سازش و ارائه راهکارهایی جهت برقراری «صلح» بین طرفین اختلاف و یا نزاع بوده است. در رابطه با نشوز، در نهایت تلاش در برقراری صلح را به نمایندگان زن و شوهر در نشوز زن، و یا خود زن و شوهر در نشوز مرد میسپارد. اما در نشوز زن تا قبل از حاد شدن ناسازگاری زن و خطر جدایی، مرد را در موضع حل مشکل قرار داده است (نساء:۳۴ و ۳۵)، که در درباره آن بحث شد. همچنین درباره آیه یکم سوره نساء در رابطه با آیات مشابه و خلقت همه «گونه»ها منجمله انسان از «نفس واحده» یا گوهر یگانه به طور خلاصه بحثی ارائه گردید. دیدیم که متاسفانه برداشت علمای افغانستان از آیه نساء:۱ درست ضد این آیه است. فرآیند خلقت و انشاء انسان و پدیده زوجیت در نوشتارهای جداگانهای [۲] و [۳] مورد مطالعه قرار گرفت.
در این قسمت مقاله درباره «نکاح» بحث خواهیم کرد. قسمت سوم و پایانی این مقاله [۴] که در هفته آینده منتشر خواهد شد، پیرامون علت ابهامات و برداشتهای نادرست از آیات مطالبی ارائه میگردد. فهم درست «نکاح» در آن جامعه، به روشن تر شدن بسیاری از ابهامات آیات قرآن درباره مسائل زنان کمک خواهد کرد. نکاح رایج تا سالها بعد از بعثت دست نخورده باقی ماند. سورههای مدنی بقره، نساء، طلاق، نور، و احزاب شامل بیشترین آیات در رابطه با نکاح و طلاق و مسائل زنان میباشند. به نظر میرسد بیشترین آیات از سال پنجم هجری به بعد، یعنی پس از گذشت ۱۸ سال ار بعثت نازل شده است. در لابلای آیات میتوان درباره سروری مردان پولدار قریش در نکاح سنتی گمانه زنی کرد. این مردان بودهاند که با «مال خود» و البته با مال بیشتر، قدرت مانور بیشتر در اختیار کردن تعدادی زن (باضافه تعدادی کنیز) را داشتهاند. افراد تنگدست درآن جامعه شدیدا طبقاتی حتی برای نکاح با یک کنیز در زحمت بودهاند. شارع برای بهبود و تغییر در فرهنگ و روابط و مناسبات نکاح جاهلی آموزههایی را توصیه کرده است و اصلاحاتی را معرفی نموده است. اما این اصلاحات در چارچوب همان مفهوم نکاح رایج بوده است. اگر چه چارچوب مفهومی نکاح دست نخورده ماند، اما میتوان گفت که آموزهها در جهت تغییر تدریجی به سمت «زوجیت» بوده است. بیشتر این آیات خواهی نخواهی در وضعیت موجود آن جامعه، شامل اعیان و اشراف و رجال پولدار و تغییر رویه آنها میشده است. چون در سنت نکاح آن قوم، «رجال» قدرتمدار و بالادست بودند؛ نه زنان و نه حتی مردان تنگدست طایفه ها. بنابراین اگر میبینیم مخاطب اکثر آیههای نکاح و طلاق مردان هستند، جای شگفتی نیست. مردان زنان را به نکاح در میآوردهاند و طلاق میدادهاند. سهم مردان تنگدست که خود برای نکاح نیازمند کمک دیگران بوده اند، در این آیات بسیار کم است.
ساختار این نوشتار چنین است: نخست نگاهی کوتاه خواهیم داشت به برخی از آیات قرآن در رابطه با «نکاح» و طلاق. در بخش دوم با نگاهی به آیات نساء:۲۲ تا ۲۸ تصویری از «نکاح» رایج در آن جامعه ارائه میگردد. در بخش سوم پیرامون معضل دختران یتیم و سرپرستی و نکاح سرپرستان دختران یتیم با آن ها، آیاتی از سوره نساء مورد وارسی و تحلیل قرار خواهد گرفت. سپس مقایسهای خواهیم داشت بین مفهوم «نکاح» موجود در آن جامعه و «زوجیت» مورد نظر قرآن. در بخش پایانی نگاهی خواهیم داشت به «صیغه» که ابتکار فقهای شیعه میباشد و آن را «ازدواج موقت» مینامند. آن طور که گفته میشود صیغه راه حلی است برای «تمتع» جنسی از زنان، تا زمانی که مرد توانایی مالی برای ازدواج دائم داشته باشد!
در قسمت سوم مقاله که هفته آینده منتشر خواهد شد، با نگاهی به هدف بعثت پیامبر درباره برخی از علتهایی که موجب بدفهمی از آیات مربوط به زنان و در نتیجه موجب تبعیض و ستم شده است بحث خواهد شد. درباره تفکیک گزارههای جهانشمول و محلی قرآن مطالبی ارائه خواهد شد. همچنین نگاهی خواهیم داشت به دو مفهوم «خلق» و «امر» در قرآن و رابطه بین این دو. به نظر میرسد برداشت مغشوش و یا نادرست فقها از این مفاهیم، «شرع» را مسلط بر و کنترل کننده همه چیز میداند. خواهیم دید که این ادعا در تضاد با آیات قرآن است.
۱) تصویری از نکاح و طلاق و روابط زناشویی در آیات قرآن
۱) اغلب آیات نکاح و طلاق و ارث خطاب به مردان است.
۲) نکاح مستلزم پرداخت مهریه یا «اجور» از طرف مرد به زن است و بر عدم طفره رفتن و بهانه درآوردن در پرداخت آن تاکید بسیار شده است.
۳) در نساء:۲۴ به مردان قریش گفته شده است به غیر از مواردی که در نساء:۲۲ و ۲۳ و ۲۴ برای نکاح حرام اعلام شده است، هر کس را میخواهند میتوانند با مال خود به نکاح درآورند (تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم).
۴) در نساء:۲۵ به کسانی که به لحاظ مالی تنگدست بودهاند سفارش شده است یا صبر کنند تا توانایی مالی برای نکاح بدست آورند یا یک کنیز را با اجازه صاحبش به نکاح خود درآورند.
۵) سفارش شده است اسباب نکاح مردان و زنان مجرد همچنین نکاح غلامان و کنیزان را فراهم کنند. اگر در تنگنای مالی هستند خدا کمک شان میکند. (نور:۳۲ و ۳۳)
۶) اگر زنی از کفار به مسلمانان میپیوسته است، هزینههایی(شامل اجور) را که شوهرش برای او متحمل شده بوده است به شوهر زن پرداخت میشده است (ممتحنه:۱۱).
۷) با توجه به آیاتی که در آن از «اسکان» زن سخن رفته، میتوان گفت تامین مسکن در صورت طلاق برای زنان یک معضل بوده است. به مرد توصیه شده است قبل از مرگ وصیت کند که زن را تا یک سال از خانه بیرون نکنند و خرجی او را بدهند. یعنی منزل مرد، منزل خانوادگی برای همسر به حساب نمیآمده است. با فوت مرد خانه، زن بی خانواده و بی خانمان میشده است.
۸) در نساء:۱۹ خطاب به ایمان آورندگان آمده است که حلال نیست زنان را به اکراه به ارث ببرید. همچنین آنها را زیر فشار نگذارید تا بخشی از مهریه را که به آنها داده اید از آنها پس بگیرید.
۹) در نساء:۲۰ و ۲۱ آمده است اگر خواستید زنی را جایگزین زن خود کنید. مالی را که به او داده اید به ویژه با تهمت زدن به زن پس نگیرید.
۱۰) به هنگام طلاق پرداخت مهریه بستگی دارد به این که مرد با زن همبستر شده باشد و یا نشده باشد. در حالت عدم همبستری:
− اگر مهریه مقرر کرده باشند نصف مهریه باید پرداخت شود.
− اگر مهریه مقرر نکرده باشند یک چیزی به عنوان هدیه به زن داده شود.
۱۱) مرد نباید برای فرار از دادن مهریه در موقع طلاق، به زن تهمت بزند.
۱۲) قتی زنان مطلقه در عده طلاق هستند نباید از منزل مرد اخراج بشوند مگر این که مرتکب فحشای مبینی شده باشند(طلاق:۱)
۱۳) کینزان و غلامان محرم حساب میشوند و «حفظ فروج» مرد و زن خانه از آنها لازم نیست.
۱۴) مردی که زن خود را طلاق میدهد نباید مانع ازدواج مجدد زن شود.
۱۵) در آیه نساء:۱۲۹ خطاب به مردان آمده است هر چه هم تلاش کنید نمیتوانید بین زنان خود عدالت برقرار کنید
۱۶) کنیز ملک شخصی مالک خود میباشد و مالک در بهره جنسی از او آزاد است. قوانین نکاح در مهریه و طلاق بر آن حاکم نیست.
۱۷) مالکان کنیزان از واداشتن کنیزان به روسپیگری جهت کسب درآمد برای مالک نهی شدهاند.
۱۸) دختران یتیم و سرپرستی آنها یک معضل حاد بوده است.بعضی از مردان از موقعیت سرپرستی دختران یتیم سوء استفاده میکردهاند. آیات یک تا دهم و همچنین ۱۲۷ سوره نساء حاکی از نگرانی و دغدغه عمیق نسبت به موقعیت شکننده و آسیب پذیر آن هاست.
۱۹) در تحریم:۵ خطاب به زنان پیامبر آمده است اگر پیامبر شما را طلاق دهد، خدا زنانی بهتر از شما)بیوه و دوشیزه) به او میدهد.
۲۰) طبق آیه احزاب:۵۰ پیامبر در نکاح حکم ویژه دارد. فهرست کسانی که بر پیامبر حلال شده اند: ۱) زنانی که پیامیر مهریه شان را به آنها داده است ۲) کنیزانی که به عنوان غنائم جنگی خدا به او ارزانی داشته است، ۳) دختران عمو و دختران عمّه و دختران دايى و دختران خاله پیامبر که با پیامبر مهاجرت كردهاند، و ۴) زن مومنی که خودش را به پبامبر ببخشد و پیامبر مایل به نکاح با او باشد. مورد ۴ ویژه پیامبر است و نه سایر مومنین.
۲۱) از احزاب:۵۰ و برخی آیات دیگر میتوان نتیجه گرفت که مردان میتوانستهاند هر تعداد زن نکاحی و کنیز داشته باشند. تنها تفاوت این بوده است که مردان اجازه نداشتهاند چون پیامبر زن هدیهای داشته باشند.
۲۲) طبق آیه احزاب:۵۲ در مقطعی نکاح جدید برای پیامبر ممنوع اعلام میگردد؛ چه نکاج جدید، و چه جایگزین کردن هر زن جدید با زنان موجود. اما پیامبر همچنان اجازه داشت کنیز جدید اختیار کند. با توجه به آیه احزاب:۵۱ میتوان گمانه زنی کرد که برنامه ریزی نویت زنان پیامبر با معضلات یا ابهاماتی همراه بوده است، چرا که خداوند برای کمک به پیامبرچنین آیهای را نازل کرده است.
با توجه به موارد بالا میتوان گفت:
یکم- در نکاح مردان به سراغ زنان میرفته اند، به طوری که در آن جامعه میتوان در نکاح مرد را اصل و زن را فرع دانست.
دوم- توانایی مالی مردان، در اختیار کردن تعداد زیادتر زن نکاحی و همچنین تعداد زیادتر کنیز نقش تعیین کننده داشته است.
سوم- خطاب اغلب آیههای خانوادگی به مرد است؛ آیات در رابطه با نکاح و طلاق و ارث و چگونگی رفتار با زنان.
چهارم- در راستای اصل برقراری عدالت بین همسران، به فرض آن که مردی آن قدر منصف بوده است که خودش قبول کند که نمیتواند بین چند زن عدالت برقرار کند و در نتیجه به یک زن اکتفا میکرد، میتوانست علاوه بر زن خود از کنیز یا کنیزانی که میخرد بهره بری جنسی داشته باشد. که البته مستلزم داشتن پول برای خرید کنیز است. تنگدستان حتی برای نکاح یک کنیز مشکل داشته اند
ششم- میتوان دستورات در جهت تغییر در روابط و مناسبات جاهلی و گذار تدریجی از چند زنی به «زوجیت» را در لابلای آیات دید.
هفتم- همچنین میتوان سفارشات به مردان برای عدم ستم به زنان و نخوردن مهریه آنها و توصیههایی برای رفاه و بهبود وضع زنان را در لابلای آیات دید.
بنابراین شاید بتوان گفت بیشتر آیات خطاب به مردان، درباره «نساء» شامل «رجالی» میشده است که دارای توانایی مالی بودهاند و در رابطه با نکاح و طلاق زنان قدرت مانور بیشتری داشتهاند. تنگدستان یا در حال صبر و انتظار بودهاند یا میبایست به حداقل و منجمله نکاح با یک کنیز قانع باشند. در نتیجه در سبد معضلات و اختلافات ناشی از روابط مردان با زنان سهم زیادی نداشتهاند.
«نکاح» مورد نظر قرآن نکاح محصنانه بین مرد و زن «محصن» است. با عقد نکاح که مستلزم پرداخت مهریه به زن میباشد، زن و شوهر به یکدیگر متعهد میشوند. اما همچنان در آن جامعه انواع دیگر نکاح رواج داشته است. روسپیگری زنا محسوب نمیشده است. زنا همبستر شدن با مرد یا زن محصن متعهد در نکاح است. همخوابگی با «کنیز»، برای مرد محصن زن دار آزاد بوده است و نزد زن یا زنان مرد قباحتی نداشته است.
برای این که تصویری داشته باشیم از نکاج رایج قبل از بعثت و سالهایی بعد ار بعثت که هنوز نکاح جاهلی دست نخورده باقی مانده بوده است، به آیات نساء:۲۲ تا ۲۸ نگاهی میافکنیم. میتوان تصویری از «وضعیت موجود» مردان ثروتمند زیاده خواه را در رابطه با زنان آن جامعه به روشنی دید. هیچ مرزی برای این زیادت خواهی وجود نداشته است. مثلا وقتی نساء:۲۲ و ۲۳ مردان را از نکاح با محارم و زنان شوهر دار و موارد دیگر منع میکند، میتوان گمانه زنی کرد که در جاهلیت حد و مرزی در نکاح و هم بستر شدن وجود نداشته است. اما در آیه نساء:۲۳ گفته شده است غیر از این موارد منع شده هر کسی را که میخواهید با مال خود طلب کنید. در آیات نساء:۲۶ و ۲۷ و ۲۸ نیز تاکید میگردد که این راهی که گذشتکان شما در «شهوات» میرفتهاند درست نبوده و خدا میخواهد شما را ببخشد. در این آیات به راحتی میتوان «مخاطب» و «وضعیت موجود» و راهکار مرحلهای ارائه شده برای آن جامعه را به روشنی تشخیص داد. خلاصه آیات در زیر آمده است:
نساء:۲۲ – میگوید با زنانی که پدرانتان نکاح کردهاند نکاح نکنید مگر آن چه در گذشته انجام شده است، زیرا که این کار فحشا و منفور و بد راهی بوده است.
نساء۲۳ – در این آیه فهرستی از محارم مردان مانند مادر و خواهر و عمه و خاله و خواهر رضاعی و … دیگران ارائه شده است که مردان نباید با آنها نکاح داشته باشند. نکاح با دو خواهر همزمان، همچنین نکاح با دختر همسر بعد از همبستری با همسر نیز نهی شده است. اما اگر مرد با مادر دختر همبستر نشده باشد، نکاح با دختر او منعی ندارد. در این مورد برای همبستری از واژه «دخول» استفاده شده است: «فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم». یعنی برخورداری از زن به «دخول» محدود شده است که میتواند نشانهای باشد از نوعی از «نکاح» جاهلی رایج.
نساء:۲۴ – در دنباله دو آیه بالا، نکاح با زنان شوهردار نیز منع شده است مگر آنهایی که ملک یمینیاند. بعد به مردان میگوید ورای این موارد هر که را خواستید میتوانید با «مال خود» به دست آورید (مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم). سپس تاکید شده است که پس از نکاح و همبستری با زنان، پرداخت مهریه یا «اجور» بر مرد فریضه و قابل پرداخت میشود. اما پس از فریضه شدن مهریه، با توافق و رضایت طرفین میتوانند مقدار آن را کم یا زیاد کنند. از این آیه و آیات دیگر نکاح برداشت میشود که نکاح مورد نظر قرآن تعهدی آشکار است بین مرد «محصن» و زن «محصن». آنها را از نکاح مسافحانه و دوست گیری پنهانی (اخدان) رایج نهی کرده است. اما نکاح مسافحانه و اخدان تحریم نشده است. پیرامون این آیه در بخش «صیغه» مطالب بیشتری ارائه میشود.
نساء:۲۵ – در این آیه به کسانی که توانایی مالی ندارند سفارش شده است که با کنیزک جوان (فتاة) و با اجازه صاحب کنیز (باذن اهلهن) نکاح کنند. سفارش شده است که اجور (مهریه) آنها را مطابق عرف بدهید. همچین گفته شده است اگر میتوانید صبر کنید تا یک زن آزاد بگیرید بهتر است با کنیزان نکاح نکنید. کنیزان پس از نکاح «محصن» میشوند. اما پس از نکاح اگر مرتکب فحشا شوند مجازات آنها نصف زنان آزاد است.
نساء:۲۶ – تاکید بر این است که خدا میخواهد برای شما توضیح دهد و راه و رسم گذشتگان شما را برای شما بنماید و این که اگر گناهی مرتک شدهاند بر آنها ببخشاید (مثلا در مواردی که در آیات ۲۲ و ۲۳ و ۲۴ در فهرست ممنوعه نکاح قرار گرفت اما قبلا نکاح با آنها رایج بوده است).
نساء:۲۷ – توضیح بیشتر میدهد که خدا میخواهد شما را ببخشد. اما کسانی که در شهوت رانی زیاده روی میکنند، میخواهند شما را به کجرویها یا انحرافهای بزرگ وادارند. به نظر میرسد که با اعلام بخشش موارد پیشین در نکاح با محارم و غیره، آنان را به تغییر رویه در نکاحهای رایج (شهوترانی) به نکاح محصنانه تشویق میکند.
نساء:۲۸ – ادامه میدهد که خدا میخواهد بر شما آسان گیرد چون انسان ضعیف خلق شده است. به نظر میرسد اینجا هم برای کم کردن مقاومت آنها در دست برداشتن از سنتهای رایج جاهلی در نکاح، گفته شده است که خدا نمیخواهد برشما سخت بگیرید و به نفع شماست.
سوره نساء در مدینه نازل شده است. یعنی پس از سالها که از بعثت پیامبر گذشته است، هنوز نکاح با محارم و موارد دیگری که اینجا در آیات ۲۲ و ۲۳ و ۲۴ منع شد، رواج داشته است. مثلا اگر فرض را بر این بگذاریم که سوره نساء در سال پنجم هجری نازل شده است، تا ۱۸ سال بعد ار بعثت پیامبر هنوز ازدواج با محارم حرام اعلام نشده بوده است. بعد از معرفی تغییرات در سوره نساء، هنوز مردان متمول حق دارند هر تعداد زن را به نکاح خود درآوردند. دختران جوان کنیز که «مال» آنها میباشند، طبق روال گذشته همچنان در دسترس بهره وری جنسی صاحبان خود باقی میمانند. یعنی حتی پس از معرفی تغییرات اگر فرد تنگدستی بخواهد یک کنیز را به نکاح درآورد، باید کنیزی باشد که مالکش او را نخواهد و برای نکاح با او مجوز صادر کند.
به روشنی میبینیم که مبنای نکاح رایج برطرف کردن نیاز جنسی مرد بوده است. تعداد و تنوع زنان به اضافه کنیزان را پول تعیین میکرده است: از صفر زن تا یک کنیز برای افراد تنگدست، تا «چندزن+ چندکنیز» برای ثروتمندان! البته طبق برداشت رایج از آیات، در مرحلهای حداکثر تعداد «زن» از نامحدود به چهار «زن» محدود میشود به شرط عدالت بین زنان. اما تعداد کنیز همان نامحدود باقی ماند. اگر چه در این نوشتار بحث خواهد شد که محدودیت چهار زن، در مورد ویژه و برای محدود کردن نکاح مردان با دختران یتیم تحت سرپرستی شان بوده است. همچنین در سوره نساء به مردان تاکید شده است هر چقدر هم بخواهید نمیتوانید عدالت را بین زنان خود برقرار کنید.
بنابراین با توجه به بخش یک و بخش ۲ این نوشتار، وقتی به سراغ آیات در رابطه با زنان («نساء») میرویم، میبایست در نظر داشته باشیم که «وضعیت موجود» در آن جامعه چه بوده است. حتی اگر تغییرات معرفی شده توسط قرآن بلافاصله به اجرا گذاشته شده باشد، وضعیت رایج جاهلی در بسیاری از موارد تا سالها بعد از بعثت ادامه داشته است. مستقل از معضل و لزوم فرهنگ سازی، بیشتر آیات برای اصلاح و تغییر در روابط و مناسبات جاهلی نکاح از سال هجدهم بعثت به بعد نازل شده است.
در سنت جاهلی نابرابری بین متمولین و تنگدستان و بردگان و همچنین مردان و زنان وجود داشته است. اما برای نمونه اگر به آیات نور:۳۲ و ۳۳ دقت کنیم، میتوان روح برابری طلب آیات قرآن حتی بین بردگان و سایرین را دید. همانی که هدف است و آموزهها در جهت رسیدن به این اهداف میباشد. اما به نظر میرسد از آنجا که پیامبر داری قدرت اجتماعی نیست و نمیتواند حریف سران و متمولین قریش باشد، تغییرات رادیکال معرفی نمیشود.
نور:۳۲
وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ
إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
و زنان و مردان بی همسر خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد،
اگر تنگدست باشند، خداوند آنها را به فضل خويش بىنياز خواهد كرد، و خدا گشايشگر داناست
نور:۳۳
وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ
وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ
وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
و تنگدستانی كه امکان نکاح ندارند، خدا آنان را از فضل خويش بىنياز میگرداند.
و هر کدام از غلامان و کنیزان شما خواهان بازخرید و آزادی خود باشند، اگر در آنان خيرى مىيابيد، قرار بازخريد آنها را بنويسيد، و از آن مالى كه خدا به شما داده است به ايشان بدهيد،
و كنيزان نوجوان خود را كه تمايل به پاكدامنى دارند براى مال دنيا به روسپیگری وادار نكنيد، و هر كس آنان را مجبور کند خداوند برای آنان که به اکراه وادار شدهاند آمرزنده و مهربان است.
مشاهده میکنیم که آیات بالا برای بهبود زندگی تنگدستان و فرودستان است. اما عملا این فرادستان هستند که قادرند این آیات را اجرایی کنند. آنان هستند که امکان کمک به نکاح تنگدستان و بردگان را دارند. آیات آنها را ترغیب و تشویق به آزاد کردن تدریجی بردهها میکند. بدون این که اجباری درکار باشد. همچنین توصیه شده است که کنیزان نوجوان (فتیات) را برای کسب درآمد به روسپیگری وادار نکنند. توجه شود که روسپیگری (بغاء) ممنوع اعلام نشده است، بلکه توصیه کرده است که این کار را نکنند. اما با تن فروشی اجباری کنیزان برای کسب درآمد ارباب خود، بر کنیزان گناهی نوشته نمیشود. به عبارت دیگر در برده داری رایج، «مالکیت» ارباب بر ملک یمینی محترم شمرده شده است. حتی مالکیت ارباب بر تن کنیزان خود محترم شمرده شده است و اگر بخواهد میتواند کنیز خود را به تن فروشی برای کسب درآمد محبور کند.
توجه شود که دو آیه بالا آیات سوره نور است. در ترتیب نزول و تاریخ گذاری سوره ها، این سوره را سوره ۱۰۲ و تاریخ تقریبی نزول آن را سال ششم تا هشتم هجری میدانند. یعنی حتی اگر تاریخ نزول را سال ششم هجرت فرض کنیم، وضعیت موجود آن جامعه تا نوزده سال پس از بعثت پیامبر این گونه بوده است. مالک کنیز جوان در کسب درآمد از کنیز آزاد بوده است ، اگرچه از او خواسته شده است کنیزان را وادار نکند. این جور نبوده است که برای صاحب کنیز و کنیز تن فروش و مردان تن خر، طناب دار آماده کرده باشند. حتی در آیه نور:۳۳ به مالک کنیز زشتی کار تذکر داده نشده است. در عوض گفته شده است کنیز بیچاره مورد آمرزش و رحمت خدا قرار خواهد گرفت. اگر بخواهیم به تاریخ نیز رجوع کنیم، خرید کنیز در زمان امامان رایج بوده است. یعنی میتوان حداقل تا دو سده بعد از وفات پیامبر رد پای خرید و فروش کنیز را پیگیری کرد.
۲) حکم موسوم به «تعدد زوجات» یا مدیریت نکاح با دختران یتیم؟
در قرآن واژه «زوجه» به معنی زوج مونث، همچین واژه «زوجات» که جمع زوجه است وجود ندارد. یا «زوج» است یا مجموع دو زوج که میشود زوجین. اصطلاح «تعدد زوجات» به مفهوم یک مرد و چند زن از بنیان متناقض و باطل است. چنین مفهومی «زوجیت» نیست. این که قرآن برای این گونه موارد از واژه «زنان» استفاده میکند و از بکار بردن لفظ «زوجات» پرهیز کرده؛ معنی دار میباشد. چون لفظ «زوجات» داری اغتشاش مفهومی است. زوجین یعنی یک مرد و زن. چطور یک رجل میتواند با چند زن، «زوجات» داشته باشد. در این بخش میخواهیم دریابیم چندزنی با «حکم» موسوم به «تعدد زوجات» از کجا آمده است. در بخش قبل با نگاهی به آیات نساء:۲۲ تا ۲۸ تجسمی از الگوی رایج «نکاح» در عصر جاهلیت و ادامه آن با تغییراتی در سالهایی از دوران بعثت ارائه گردید. الگوی رایج «چندزنی+ چندکنیزی» برای مردان متمول بوده است. محدود شدن تعداد زنان به چهار نفر بر اساس آیه نساء:۳ میباشد. تا جایی که از این آیه با عنوان آیه «تعدد زوجات» یاد میشود. اما نکته کلیدی که در آیه موسوم به «تعدد زوجات» که از آن غفلت میشود، مسئله کودکان یتیم دختر است که موضوع اصلی نساء:۳ و آیه قبل از آن و تعدادی آیات بعد از آن میباشد.
تردیدی نیست که انواع نکاح جاهلی تا سالها پس از بعثت رایج بوده است. همانطور که گفته شد متمولان میتوانستهاند هر تعداد زنان نکاحی داشته باشند و محدودیتی از نظر تعداد این زنان وجود نداشته است. همچنین اگر میخواستند بستگی به وسع مالی خود میتوانستند کنیز زرخرید نیز داشته باشند. حال برداشت رایج از قرآن این است که خدا با ارسال آیه نساء:۳ حکم چند همسری یا «تعدد زوجات» را صادر کرده است. در این باره باید گفت که اولا «حکم» چندهمسری نیست. بلکه محدود کردن تعداد نامحدود به سقف چهار زن میباشد. دوما با دلایلی که خواهد آمد نشان داده خواهد شد که این آیه درباره نکاح سرپرستان دختران یتیم با این کودکان است. در این مورد گفته شده است اگر نمیتوانید عدالت را بین آنها برقرار کنید به یک نفر از آنها بسنده کنید. البته در نساء:۱۲۹ خطاب به مردان آمده است که هر چه هم تلاش کنید نمیتوانید بین زنان عدالت برقرار کنید. یعنی از آیه نساء:۱۲۹ میتوان خواست شارع در جهت تغییر از چندزنی به یک زنی را به طور کلی برداشت کرد، در حالی که مصداق آن در آیه نساء:۳ و در رابطه با نکاح با دختران یتیم تایید و تاکیدی است بر نساء:۱۲۹.
به هر حال اگر برداشت رایج که نساء:۳ را منحصر به نکاح با دختران یتیم نمیداند بپذیریم، بازهم در این که آموزههای قرآن در جهت تغییر از چند همسری به تک همسری بوده است، فرقی ایجاد نمیشود. تفاوت این است که در مرحله نخست، تعداد نامحدود را به سقف چهار زن محدود کرده است تا کم کم به تک همسری بینجامد. بنابراین در رابطه با هدف تک همسری و حرکت به سمت برقراری روابط بر اساس «زوجیت» اشتراک نظر وجود دارد. تنها اختلاف نظر در این است که محدود کردن به سقف چهار در دوره انتقال به «زوجیت»، فرق دارد با این که نزول آیه را برای صدور «حکم تعدد زوجات» بدانیم. جایی که با دلایل زیر ثابت شود آیه نساء:۳ درباره نکاح با دختران یتیم تحت سرپرستی بوده است، این ابهام روشن تر خواهد شد.
اگر به ساختار سوره نساء دقت کنیم میبینیم که آیات یکم تا ۳۵ سوره نساء درباره مسائل خانوادگی و به ویژه زنان است. اسم سوره نیز از این آیهها آمده است. حال این پرسش پش میآید که چطور میشود چهار آیه ۱۲۷ و ۱۲۸ و ۱۲۹ و ۱۳۰ که درباره زنان و مسائل خانوادگی است، حدود ۱۰۰ آیه دورتر از موضوع خود در بین آیات بی ربط قرار گرفته اند؟ آیه ۱۲۷ درباره سرپرستی دختران یتیم و سفارش به قوامیت در قسط نسبت به آن هاست؛ که مناسبترین جای آن قبل از آیه نساء:۳ و یا بعد از آن میباشد. شاید بعد از نزول نساء:۳ ابهاماتی وجود داشته و نساء:۱۲۷ برای روشن کردن این ابهامات نازل شده باشد. آیه نساء:۱۲۸ درباره نشوز مردان است؛ که مناستترین جا برای آن نزدیک به آیات نشوز زنان یعنی آیات نساء: ۳۴ و ۳۵ میباشد. آیه ۱۲۹ درباره عدالت بین زنان است. به نظر میآید بهترین جا برای این آیه بعد از آیه نساء:۳ میباشد که درباره عدالت بین زنان است. آیه ۱۳۰ نقش تعیین کنندهای ندارد، اما میتواند بعد از موضوع نشوز مردان (نساء:۱۲۸) و در نتیجه آخر آیات مربوط به نشوز زن و مرد قرار گیرد.
۴.۴. آیات یکم تا دهم سوره نساء
آیات یکم تا دهم سوره نساء همراه با آیات نساء:۱۲۷ و ۱۲۹ در جدول یک آورده شده است. همچنین آیات نساء:۳۴ و ۳۵ را همراه با نساء: ۱۲۸ و ۱۳۰ را که درباره نشوز است میتوان در جدول دو در پایان این بخش ملاحظه کرد. پیرامون نشوز زن و نشوز مرد به تفصیل در قسمت نخست این مقاله [۱] بحث شد. اینجا تمرکز را میگذاریم بر روی آیات جدول یک که درباره یتیمان و به ویژه دختران یتیم است.
۴.۵. خلاصهای از آیات جدول یک در رابطه با دختران یتیم
به آیات نساء: ۱ تا ۱۰ که در جدول یک همراه با نساء:۱۲۷ و نساء:۱۲۹ آورده شده است دقت میکنیم. آیه نساء:۱۲۷ بازتاب دهنده معضل سوء استفاده از دختران یتیم درمانده در آن جامعه است. خلاصهای از نکاتی که در رابطه با دختران یتیم بر آن تاکید شده است:
۱) نخوردن اموال آنها و جابجا نکردن اموال آنها با اموال بد (نساء:۲)
۲) نگرانی از سرنوشت دختران یتیم و مورد سواستفاده قرار گرفتن: آن دختران يتيمي که حق آنها را نمیدهید و میخواهید آنها را به نکاح درآورید- آن كودكان درمانده: وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ (نساء:۱۲۷)
۳) تکلیف آنها را در نکاح روشن کردن (نساء:۳ و ۱۲۹)
۴) دادن مهریه آنها با رضایت (نساء:۴)
۵) مطمئن شدن از بلوغ دختران یتیم قبل از نکاح با آن ها. شاید در مورد این کودکان درمانده و بی پناه بی مروتی میشده است.
۶) هشداردادن با مقایسه دختران یتیم با فرزندان خود آن ها: همانطور که از خوردن میراث فرزند ضعیف خود توسط دیگران بیمناک هستید، از ستم درباره کودکان یتیم بترسید
۷) هشدار با قویترین و کوبندهترین واژه ها: هر کس مال یتیمان را به ستم بخورد مثل این است که آتشى در شكم خود فرو مىبرد و به زودى گرفتار آتشى سوزان (جهنم) شود.
۴.۶. نگاهی به آیات نساء:۱۲۷ و نساء:۱۲۹ و نساء:۳ و ترجمه آیات
آیه نساء:۱۲۷ و ترجمهای کامل آن همراه با نساء:۳ و نساء:۱۲۹ در زیر ارائه شده است:
نساء:۱۲۷
وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاء قُلِ:
اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ
فِي يَتَامَى النِّسَاء الَّلاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ، وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ – وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ
وَأَن تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ
وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا
درباره زنان از تو نظر میخواهند، بگو:
خدا در این باره به شما فتوا میدهد و طبق آن چه که در کتاب برای شما خوانده شده است،
درباره دختران يتيمي كه به آنها آنچه را مقرر شده [مهریه] نمیدهید و میل به نکاح با آنها را دارید – آن كودكان درمانده -؛
دستور این است که در حق يتيمان به دادگری بكوشيد
و هر خيرى كه انجام دهيد خداوند از آن آگاه است
به عبارت دیگر نساء:۱۲۷ در پاسخ به پرسش درباره نساء، که در آیه مشخص میشود نساء همان دختران یتیم هستند، میگوید:
همانطور که در قرآن آمده است، درباه دختران یتیم- کودکان بیچاره- که حق آنها را نمیدهید و رغبت به نکاح با آنها را دارید؛ دستور این است که در قسط نسبت به یتیمان ثابت قدم باشد.
«وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ» میتواند اشاره به آیات اسراء:۳۴ و انعام:۱۵۲ باشد که گفته شده است: « وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ». یعنی: و به مال يتيم- جز به بهترين وجه- نزديك مشويد تا به رشد برسد. به هر حال اینجا صحبت از دختران کودک یتیم است که کسانی مایل به نکاح با آنها میباشند در حالی که حتی نمیخواهند به آنها مهریه پرداخت کنند. دو آیه نساء:۱۲۷ و نساء:۳ مکمل یکدیگر هستند. اما کنار یکدیگر قرار گرفتن و یا نگرفتن و یا ترتیب این دو آیه در سوره، در برداشت از آیه نساء:۱۲۷ تاثیری ندارد. در نساء:۳ آمده است که اگر در مقام سرپرست کودکان (و در حالی که تمایل به نکاح با آنها را دارید)، قادر به قوامیت در قسط نیستید؛ آن تعداد را که میپسندید به نکاح خود در آورید.
با خواندن با هم آیات در جدول ۱، مشاهده میشود که آیه نساء:۳ برای نزول فتوای چند همسری نیست. در آن جامعه چندهمسری یک سنت بوده است و نیاز به فتوا نداشته است. بلکه با توجه به نساء:۱۲۷ از آنها خواسته است در سرپرستی و همچنین تعداد همزمان دخترانی که به سرپرستی قبول میکنند، مسئولانه عمل کنند. گزاره وَأَن تَقُومُواْ لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ ، نساء:۱۲۷ و نساء:۳ را معنی دار به هم ربط میدهد:
نساء:۳
وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى
فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ
فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ
فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ
ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ
و اگر بيمناكيد كه با [دختران] يتيم در دادگری ثابت قدم نباشد،
پس از میان آن دخترانی که میپسندید دوتا یا سه تا و یا چهارتا به نکاح خود در آورید
و اگر بیمناکید که نمیتوانید بین آنها [به عنوان همسر] به عدالت رفتار کنید
به یک نفر یا کنیز خود اکتفا کنید
این به ستم نکردن نزدیک تر است.
همچنین به آیه نساء:۱۲۹ و توضیحات درباره ترجمه آن دقت شود:
نساء:۱۲۹
وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ
فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ
وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا
و هرگز نمىتوانيد ميان زنان عدالت كنيد و اگر چه بر آن حريص باشيد؛
اما آن قدر بی خیال (بی مسئولیت) نباشید که آن را معوق نگه دارید
و اگر اصلاح کنید و پرهيزگاری کنید يقينا خدا آمرزنده مهربان است
بد نیست همین جا درباره ترجمه آیههای نساء:۱۲۷ و نساء:۱۲۹ توضیحی داده شود.
به نظر میرسد به علت ابهامات در فهم درست آیه نساء:۱۲۷، اغلب ترجمههای قرآن ترجمه کاملا درستی از آیه ارائه ندادهاند. به گمان من ترجمه بالا به منظور آیه نزدیک تر است.
در ترجمه نساء:۱۲۹ به نظر میرسد ترجمه نگارنده ترجمه خوبی باشد. گفته شده است شما هرگز قادر به برقراری عدالت بین زنان نیستید؛ اما به این بهانه بی خیال و بی مسئولیت نشوید که عدالت را معلق و در هوا و بلاتکلیف نگه دارید. به ویژه اگر معنی «تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ» را با کاربرد آن در نساء:۲۷ مقایسه کنیم، بهتر میتوان به منظور آیه پی برد: «وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيمًا». اینجا گفته شده است کسانی که دنبال شهوات هستند میخواهند شما گرفتار انحرافی بزرک شوید. در نساء:۱۲۹ نیز نهی از انحراف کامل از عدالت و به تعلیق در آوردن مسئولیت هاست. به عبارت دیگر منظور از اضافه کردن این گزاره تکمیلی در آیه نساء:۱۲۹ این بوده است که از آموزه اصلی سوء استفاده نشود. آیه نازل شده است به مردان بگوید: هرگز نمىتوانيد ميان زنان عدالت برقرار كنيد. حال واقعیت جامعه این بوده است که مردان متمول در هنگام نزول آیه چند زن داشتهاند. ممکن است به بهانه این آیه در مسئولیتهای خود نسبت به زنانشان بی خیال شوند و بگویند خود خدا گفته است ما قادر نیستیم عدالت را برقرار کنیم. خلاصه این که شارع در حالی که این آموزه را در جهت گذار از پارادایم چندهمسری به سمت تک همسری بر مبنای «زوحیت» فرستاده است، راه سوء استفاده مردان قریش را که در آنزمان دارای چند زن بودهاند بسته است. همیشه دوران گذار از «وضعیت موجود» به وضعیت مورد نظر، فرایند «تعییر» با چنین چالشهایی روبرو بوده است. بسیاری از کسانی که تغییر شامل حال آنها میشود و از تغییرات واهمه دارند، با مشکلات دوران گذار بازی میکنند تا با کارشکنی اصل تغییر را زیر سئوال ببرند و مانع گذار به تغییر شوند.
حال اگر بخواهیم نساء:۱۲۹ را با آیات نساء:۳ و نساء:۱۲۷ بخوانیم، شاید بتوان منظور نساء:۱۲۹ را چنین بیان کرد: عدم تصمیم گیری سرپرستان دختران یتیم و بلا تکلیف گذاردن نکاح با آن ها. چرا که با بزرگ شدن کودکان و آماده بودن برای همبستری، میتوان آنها را به بهانه عدم توانایی در برقراری عدالت به عنوان همسر بلاتکلیف گذاشت، اما بدون پرداخت مهریه و مخارج از آنها سوء استفاده کرد. از ارث خود دختران خرج آنها کرد و بدون مهریه و خارج از نکاح محصنانه مثلا مسافحانه با آنها همبستر شد.
نزول آیه نساء:۱۲۷ میتواند پس از نزول نساء:۳ و در پاسخ به روشن تر کردن نساء:۳ باشد. به هر حال در استدلال این نوشتار تاثیری ندارد. این دو آیه مکمل یکدیگرند و به روشنی بازتابی است از معضل دختران یتیم در آن جامعه و نگرانی عمیق شارع از سرنوشت آن ها. بنابراین با توجه به استدلال این بخش، میتوان نتیجه گیری کرد که محدود کردن تعداد زنان برای هر مرد در نساء:۳ فرع است بر مسئله اصلی جلوگیری از کودک آزاری. موضوع اصلی در آیات یکم تا دهم سوره نساء، نجات دختران یتیم است. برای جلوگیری از سوء استفاده و ستم به آنها هشدار و راهکارهایی ارائه داده است؛ چه ستم مالی و چه ستم جنسی و کودک آزاری.
همانطور که گفته شد میتوان گمانه زنی کرد که چون عدهای بدون نکاح به هر حال از دختربچههای تحت سرپرستی خود سوءاستفاده جنسی میکرده اند، آیه نساء:۳ به آنها میگوید آنها را به نکاح درآورید. به عبارت دیگر نباید آیه نساء:۳ را توصیه به نکاح با دختران تحت سرپرستی دانست. فرق بین بد و بدتر بوده است: نکاح رسمی با پرداخت مهریه از سوءاستفاده غیر رسمی و رها کردن آنها بهتر بوده است. از اینجا به بعد که سرپرستی کودک به نکاح تبدیل خواهد شد، وارد شرط عدالت بین همسران در نکاح میشود که در دنباله آیه آمده است. به هر حال در نساء:۶ بر اطمینان از بلوغ آنها و آمادگی برای نکاح تاکید شده است؛ حال چه نکاح با سرپرست و چه نکاح با غیر سرپرست.
شگفت آور است. آیات با چه وسواسی هم نگران خورده شدن مال دختران یتیم است و هم دغدغه عدم بلوغ و آماده نبودن آن کودکان یتیم برای «نکاح» را دارد؛ جایی که هر چند نفر از این یتیمان تحت سرپرستی یک مرد بودهاند. آیه بقره:۲۲۰ به مشکل یتیمان پسر پرداخته است. در مقایسه اینجا از آن وسواس و دغدغه ویژه برای دختران یتیم خبری نیست:
بقره:۲۲۰
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ:
إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ
وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و از تو در باره يتيمان مىپرسند، بگو:
پرداختن به اصلاح كار آنان بهتر است؛ و اگر با آنان همزيستى كنيد، برادران (دينى) شما هستند
و خداوند تباهكار را از مصلح باز مىشناسد؛ و اگر خدامى خواست (كار را) بر شما دشوار مى گرفت، خداوند پيروزمند فرزانه است
۴.۷. نکاتی درباره قوامیت، قسط، وعدالت
اگر چه در سوره نساء واژه «نساء» برای دختربچههای یتیم نیز به کار رفته ست، ولی چون واژه «نساء» اغلب معنای «زنان» بالغ و حتی شوهرکرده را در ذهن تداعی میکرده است؛ مسئله دختربچههای یتیم در حاشیه فهیمده شده است. در حالی که در آیات بالا موضوع اصلی مشکل کودکان یتیم است و نگرانی از سرنوشت آنها نقش محوری دارد. دیگر این که چون اغلب مفسرین نتوانستهاند بین «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ » و « فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ» در نساء:۲ تمایز قائل شوند، «قسط» را به دختران یتیم و «عدل» را به زنانی غیر از این دختران یتیم نسبت دادهاند. در حالی که دادگری (قسط) عام است و مسئولیت سرپرستی دختران یتیم به آن مشروط و مقید است. اینجا دادگری عندالزوم رعایت عدل «بین» چند نفر نیست. قسط و دادگری به هر کدام از دختربچهها و میراث آنها «فردی» اعمال میگردد. با به نکاح درآوردن دختران تحت سرپرستی توسط سرپرست، شرط قسط در سرپرستی دختران موضوعیت خود را از دست میدهد، ولی به جای آن قانون عدل بین چند همسر موضوعیت پیدا میکند. به عبارت دیگر پس از نکاح، عدل بین همسران موضوعیت دارد نه دادگری در حق هر یتیم توسط سرپرست یتیم. که آن هم در آخر آیه نساء:۳ تاکید شده است که اگر ناتوان ار برقراری عدالت هستید به یک نفر اکتفا کنید.
دادگری (قسط) در حق دختران یتیم و سفارش آنها به مردانی که سرپرستی آنها را به عهده میگرفتند، دو آیه نساء:۱۲۷ و نساء:۳ را به هم پیوند میدهد. همچنین هر دو آیه میتواند در راستای آیه مورد بحث این نوشتار، یعنی آیه کلی تر نساء:۳۴، باشد که میگوید مردان قوامین به زنان هستند: الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ. یعنی فضیلتی است که نصیب آنها میشود از قوامیت و استوار بودن دائمی در حق زنان منجمله دختران یتیم، با شرحی که گذشت. جالب است چقدر در قسمت نخست این مقاله تلاش شد مفهوم «قوامون» در آیه نساء:۳۴ با آیات دیگر قرآن شرح داده شود و مدلل گردد. اینجا در دو آیه نساء:۳ و نساء:۲۹ مفهوم قوامیت یا همان پایداری و ثابت قدم بودن در قسط را به روشنی مشاهده میکنیم. در آن جامعه خشن و بی در و پیکر و دائم در جنگ، که با بحران یتیمان و به ویژه دختران یتیم مواجه بوده اند؛ نفش یک سرپرست خوب و مسئول در آن جامعه بسیار مغتنم بوده است. اگر مردی بتواند بدون چشم طمع داشتن به مال و تن این دختران یتیم درمانده، چند نفر از آنها را نگهداری کند تا به سن بلوغ و تصمیم گیری آزادانه درباره نکاح برسند، بدون تردید فضیلتی بزرگ کسب کرده است.
طباطبایی در المیزان نوشته است: « قبل از اسلام معمول بود كه بسيارى از مردم حجاز، دختران يتيم را به عنوان تكفّل و سرپرستى به خانه خود مي بردند، و بعد با آنها ازدواج كرده و اموال آنها را هم تملك مي كردند، و چون همه كار دست آنها بود، حتى مهريه آنها را كمتر از معمول قرار مي دادند، و هنگامى كه كمترين ناراحتى از آنها پيدا مي كردند، به آسانى آنها را رها مي ساختند و در حقيقت حاضر نبودند حتى به شكل يك همسر معمولى با آنها رفتار نمايند. در اين هنگام آيه ۳ نازل شد و به سرپرستان ايتام دستور داد در صورتى با دختران يتيم ازدواج كنند كه عدالت را به طور كامل درباره آنها رعايت نمايند». اما چون طباطبایی نیز بخش دوم آیه را با حکم موسوم به «تعدد زوجات» تفسیر کرده است، در ادامه گفته است: «و در غير اين صورت از آنها چشمپوشى كرده و همسران خود را از زنان ديگر انتخاب نمايند». در صورتی که با توجه به آیه ۱۲۷ نساء میبینم که نگرانی از مردانی است که به این کودکان یتیم دختر رغبت ازدواج دارند: فِي يَتَامَى النِّسَاء الَّلاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ، وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ – وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ. مستضعفین و بیچارگانی که سه بدبختی ۱) زن بودن، ۲) یتیم بودن، و ۳) کودک بودن یک جا در آنها جمع بوده است؛ در جامعهای پر از مردان بوالهوس بیرحم و بی عاطفه.
در آیه نساء:۷۵ آمده است چرا برای مردان و زنان و کودکان «مستضعف» پیکار نمیکنید. یعنی قوام به قسط بودن در رفتار با دختران یتیم مستضعف، چون پیکار در راه کودکان مستضعف وظیفه مهم و خطیری است. در همین راستا قوامیت نسبت به زنان در نساء:۳۴ و پیکار برای زنان مستضعف در نساء:۷۵ قابل تعمق است.
اگر گمانه زنی بالا در جابجایی چهار آیه ۱۲۷ و ۱۲۸ و ۱۲۹ و ۱۳۰ درست باشد، باید دید چه عامل یا عواملی باعث این جابجایی شده است.
۴.۸. آیات نساء:۳۴ و ۳۵ همراه با نساء: ۱۲۸ و ۱۳۰
جدول دو حاوی آیات مربوط به نشوز زن و مرد میباشد که در قسمت نخست این مقاله [۱] به تقصیل مورد بحث قرار گرفت.
۳) نگاهی به آیه روم:۲۱ در مقایسه با نکاح رایج در آن جامعه
حال بیایید به آیه روم:۲۱ که در رابطه با «زوجیت» انسان است نگاهی دوباره بیندازیم. میتوان فاصله بین وضعیت موجود نکاح رایج در آن جامعه (نساء:۲۲ تا ۲۸)، و حالت مطلوبِ بر مبنای فلسفه خلقت را به روشنی دید.
روم:۲۱
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.
و از آیات اوست که شما را از خودتان برایتان زوحی خلق کرده است تا به آن آرام گیرید و بین شما مودت و رحمت قرار داده است. این نشانههایی است برای آنانی که میاندیشند.
اینجا نه صحبت از مرد است برای زن و نه صحبت از زن است برای مرد. همان عبارت «خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا» را بکار برده است که خطاب به انسان است و این کهای انسان برایت از انسان زوج خلق کرده ایم (مرد و زن برای همدیگر). این عبارت در آیات دیگری هم تکرار شده است که تعدادی از آنها در قسمت یکم مقاله [۱] آورده شد. در این آیه هدف زوج برای زوج در خلقت را سکینه (tranquility) بیان کرده است که فقط به آرامش ساده موقتی محدود نمیشود. آسایش و آسودگی و اطمینان درازمدت در زندگی است. بین زوجین نیز «مودت» و «رحمت» قرار داده شده است. دو صفت رحیم و وَدُود از اسمای حسنی پروردگار است: إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (هود:۹۰). نه از «رجال» و «نساء» سخن رفته است و نه از اموالی که با آن رجال میتوانند هر تعداد و هر طور «زنان» بخواهند به دست آورند. مشاهده میکنیم که حتی واژههای استفاده شده متفاوت است. فرق بسیار است بین حالت «زوج» یا «همسر» برای همدیگر بر مبنای «مودت» و «رحمت»، با حالت «هر تعداد زن» به اضافه «هر تعدادکنیز» برای «یک مرد» بر مبنای «ثروت» مرد. دو حالت کاملا متفاوت میباشد. فلسفه پشت اولی «سکینه ای» است که در یک رابطه «دو طرفه» برای «زوجین» تامین میگردد، اما فلسفه پشت حالت دوم «شهوت» و «آقایی» یک مرد است بر «تعدادی زن» در یک رابطه «یک طرفه». در حالت دوم حتی اگر سکینه زنان و کنیزان خانه را کنار بگذاریم؛ در چنین محیطی خود مرد یا ارباب خانه چگونه میتواند به سکینه برسد. از پیامبر که عادل تر و خوشخوتر نمیشود. حتی او هم که برای مقاصد غیر زوحیت چون مسائل سیاسی خاص در آن جامعه تن به نکاحهای زیاد داد، نمیتوان گفت در محیط خانه خود به سکینه رسید. میتوان از آیات قرآن نتیجه گرفت که این زنان برای او موجب دردسر میشدهاند و در خانه او رقابت و حسادت و علیه همدیگر زدن این زنان وجود داشته است. تا جایی که یک بار پیامبر مجبور شده است برای مدتی خانه خود را ترک کند. جایی که این الگو حتی برای پیامبر عادل و حامل وحی که سابقه و تجریه طولانی «زوجیت» با خدیجه را داشت کار نکند، آشکار است برای دیگران کار نخواهد کرد.
باز هم تاکید میشود در فطرت ِ«زوجیت» رابطه «دو طرفه» است. چطور یک زن که قاعدتا به زوج خویش بر اساس فطرت مودت و رحمت دلبستگی دارد، میتواند در بستر آرامش داشته باشد وقتی که میداند همسرش در اتاق مجاور با زن دیگری در حال معاشقه است؟
از طرف دیگر طبق آیات زیادی از قرآن میدانیم که پیامبر هم بشری بوده است مثل بقیه مردم. او هم مثل سایر رجال و طبق سنت جامعه خودش زمانی که برایش امکانات فراهم شد میتوانست از آن امکانات استفاده کند. اما اگر از زاویه دیگری به این الگو نگاه کنیم در آن جامعه امکانات زندگی برای چند زن و به ویژه زنان بیوه فراهم کردن سیادت و فضیلت مرد به حساب میآمده است. مشکل آن جا آغاز میشود که بخواهیم آموزههایی را که برای حل معضلات آن جامعه در دوران انتقال آمده است، تحت عنوان «حکم شرعی» به جوامع امروز تعمیم دهیم.
جالب است که آیه روم:۲۱ با «وَمِنْ آيَاتِهِ» شروع شده و با «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» تمام شده است. یعنی این که فکر ما نباید فقط به این آیه محدود شود. این خود نشانهای است برای اندیشیدن بیشتر. در آیات خلقت برای فرد انسانی که از «نفس واحده» به صورت مذکر و مونث خلق شده، همان واژه «انسان» آمده است. چند مورد نیز محدود لفظ «بنی آدم» استفاده شده است. مواردی که به جنسیت مرد و زن و سایر موجودات زنده اشاره شده است، الفاظ «ذکر» و «انثی» به کار رفته است: و ماخلق الذکر و الانثی (نجم:۲۱) یا در مورد انسان: إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى (حجرات:۱۳). بنابراین شاید بتوان گفت آن جا که آیات به خلقت و ذات انسانی او مربوط میشود ادبیات ویژه خود را دارد. اما آن مواردی که به واقعیت و وضعیت موجود آن جامعه بر میگردد با استفاده از واژههایی چون «رجال» و «نساء» صحبت کرده است. البته اینجا نمیخواهیم نتیجه گیری قطعی داشته باشیم، شاید استثناهایی وجود داشته باشد
خلاصه این که زیاده خواهی و «بغی» در شهوترانی با زنانی که با ثروت به چنگ میآید کجا (نساء:۲۲ تا ۲۸) و آرامش با زوج و رابطه بر مبنای مودت و رحمت کجا (روم:۲۱)؟ این مفهوم «نکاح» تفاوت زیادی دارد با رابطه دو (زوج) دوست و یار و همراه در زندگی بر اساس فلسفه زوجیت در آفرینش. دو مفهوم کاملا متفاوت. آن چه در جامعه جاهلی آن روز مکه و حومه در جریان بوده است، آن چیزی نبوده است که مورد تایید خدا باشد. یعنی انحراف بوده است از فلسفه خلقت و زوجیت مورد نظر خدا. هدف از بعثت پیامبر نیز آموزش و هدایت آنها و تغییر در آن جامعه بوده است. وگرنه چه بسا به بعثت پیامبر نیازی نمیشد. این تغییر نیز نمیتواند یک شبه اتفاق بیفتد. نمیتوان با یک گام از انسان و جامعهای چنان عقب مانده و گمراه به افراد و جامعهای ایده آل جهش داشت. در این باره در قسمت سوم [۴] این نوشتار بحثی ارائه خواهد شد.
۴) «صیغه»
تمام سرمایه استدلالی فقهای شیعه در تفسیر «صیغه» و یا «نکاح موقت» از آیه نساء:۲۴، فعل «اسْتَمْتَعْتُم» در گزاره «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ، فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً» میباشد؛ که آن را چیزی شبیه زیر ترجمه میکنند:
«و زنانى را كه متعه [= ازدواج موقت] مىكنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد» [ترجمه ناصر مکارم شیرازی].
نخست به آیه و ترجمه آن نگاهی میاندازیم. سپس برای روشن تر شدن ابهامات در سه محور توضیحاتی ارائه خواهد شد:
نساء:۲۴
[ادامه آیه ۲۲ و ۲۳] وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ
وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ
أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم – مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ
فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ، فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً
وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ
إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا
[ادامه آیه ۲۲ و ۲۳] و [حرمت نکاح] با زنان شوهردار مگر ملک یمین تان، بر شما مقرر شد.
اما ورای آن بر شما حلال است،
که با اموال خود به دست آورید، – به روش محصنانه و نه مسافحانه.
چنانچه از آنان برخوردار شدید، مهرشان را بدهید که فریضه است
هر توافقی بین شما [درباره مهریه] بعد از فریضه شدن اشکالی ندارد.
كه خداوند داناى فرزانه است.
۴.۹. یکم- پیام اصلی آیه نساء:۲۴ نکاح است، بقیه فرع و اطلاعات تکمیلی است
فعل آیه نساء:۲۴ یعنی «نکح» از گزاره «وَلاَ تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ آبَاؤُكُم» در آیه نساء:۲۲ میآید؛ جایی که فهرست کسانی که نکاح با آنها حرام است شروع میشود. فهرست از منع نکاح با زن پدر در نساء:۲۲ شروع میگردد، در نساء:۲۳ ادامه پیدا میکند، و در نساء:۲۴ با آخرین مورد فهرست یعنی منع نکاح با زنان شوهردار، تمام میشود. سپس در نساء:۲۴ بیان میگردد که ورای افراد بیان شده در فهرست، هر کسی را که بخواهید میتوانید با اموال خود به نکاح آورید. بعد مانند چند آیه دیگر قرآن موضوع نکاح، اطلاعات تکمیلی میدهد.
پس جمله اصلی که منظور آیه نساء:۲۴ را بیان میکند این است: «غیر از موارد فهرست شده، نکاح با هر زنی برای شما حلال است». گزارههای بعد، تکمیلی و فرع هستند بر موضوع اصلی. اطلاعات تکمیلی این آیه درباره نکاح عبارتند از:
۱) این زنان را با مال خود (و به طور رسمی و تعهد در نکاح) به روش محصنانه اختیار کنید، و نه مسافحانه
۲) چنانچه نکاح به همبستری انجامد، پرداخت مهریه بر مرد واجب و فریضه میشود
۳) زمانی که با همبستری مهریه فریضه شد، کم و زیاد کردن مقدار مهریه با رضایت و توافق طرفین اشکالی ندارد
آیه با اطلاعات تکمیلی، «نکاح» محصنانه را از رابطه مسافحانه متمایز میکند. چرا که مثلا میتوان به حرمت زنان فهرست مقید بود، اما بدون تعهد (مهریه و نکاح)، با زنان غیر حرام رابطه مسافحانه بی تعهد برقرار کرد
از طرف دیگر حتی اگر نخواهیم گزارههای آیه را به گزاره اصلی و گزارههای فرعی یا تکمیلی تقسیم کنیم، مشاهده میکنیم که گزاره «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ، فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً» به تنهایی یک گزاره شرطی است. در نکاحی که به برخورداری بینجامد، مهریه فریضه و قابل پرداخت میشود. در این گزاره شرطی، ««فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ» مقدم و « فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً» تالی است. همانطور که در بخشهای پیشین گفته شد، اگر نکاح به همبستری نینجامد، در طلاق بسته به مورد مشخص یا نصف مهریه فریضه است و یا یک هدیه به زن داده میشود. حال درآوردن «حکم» از جزء مقدم یک گزاره شرطی که در مبحث طلاق روشن و بدیهی است، جای شگفتی است!
از طرف دیگر خوشبختانه از اسم مصدر «تمتع»، فعل به معنای «برخوردار شدن» از چیزی، در آیات زیادی از قرآن به کار رفته است. بنابراین جایی برای شبهه در کاربرد واژه و مفهوم آن باقی نمیماند. اینجا برای نمونه دو آیه توبه:۶۰ و احزاب:۲۸ و ابراهیم:۳۰ با کاربرد عام «تمتع» به معنای برخورداری آورده میشود. در توبه:۶۰ سه بار واژه «تمتع» به معنای «برخورداری» و برای برخورداری از نصیب دنیا بکار رفته است. نساء:۲۴ تنها آیه در قرآن است که در آن «تمتع» دلالت دارد برای مصداق برخورداری جنسی . چرا که نوع برخورداری، در خود آیه مشخص نشده است. ولی در کانتکست آیه میتوان برداشت کرد که «برخوداری» به همبستری با زن اطلاق گردیده است. به آیه توبه:۶۰ دقت میکنیم:
توبه:۶۰
كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ:
كَانُواْ أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالاً وَأَوْلاَدًا
فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلاَقِكُمْ
كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ بِخَلاَقِهِمْ
وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُواْ أُوْلَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الُّدنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
[شما منافقان] مانند آن كسانى هستيد كه پيش از شما بودند،
که نيرويى افزونتر از شما داشتند و دارايى و اولادشان بيشتر بود.
پس از سهم خويش [در دنيا] برخوردار شدند، و شما [هم] از نصيب خود برخوردار شديد
همان گونه كه آنان كه پيش از شما بودند از سهم خويش برخوردار شدند،
و شما [در باطل] فرو رفتيد همان گونه كه آنان فرو رفتند. آنان اعمالشان در دنيا و آخرت به هَدَر رفت و آنان همان زيانكارانند.
در احزاب:۲۸، «أُمَتِّعْكُنَّ» برای «برخوردار کردن» از مهریه و هدیه است در موقع طلاق دادن همسر:
احزاب:۲۸
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا
اى پيامبر به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آن هستيد، بياييد تا برخوردارتان كنم و به خوشى و نيكى رهايتان سازم.
ابراهیم:۳۰ درباره برخوردار شدت مشرکان از آتش جهنم است. نمیتوان گفت تمتع پیمان موقت مشرکان با خداست برای برخورداری از آتش! چون برای خدا همتایانی قرار دادهاند تا مردم را گمراه کنند، جزای آنها آتش جهنم است.
ابراهیم:۳۰
وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ
و براى خدا مانندهايى قرار دادند تا [مردم را] از راه او گمراه سازند. بگو: [اكنون] برخوردار شويد كه قطعا بازگشت شما به سوى آتش است
بنابراین نمیتوان «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ» را دلبخواهی چنین ترجمه کرد: «زنانی را که متعه [=ازدواج موقت] میکنید» (ترجمه ناصر مکارم شیرازی). آشکارا عدم امانتداری در ترجمه آیه را میتوان مشاهده کرد. تقلب در ترجمه آیات حداقل «مسئولیت» اخلاقی دارد، اگر نگوییم «دروغ بستن» به خداست؛ اما هر کس میتواند هر برداشتی از آیات داشته باشد. فهم و برداشت شخصی مسئولیت آفرین نیست.
حال به ترجمه همین مترجم از آیه توبه:۶۰ دقت میکنیم؛ جایی که «فَاسْتَمْتَعْتُم» ترجمه شده است: «آنها استفاده کردند».
توبه:۶۰
فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ
فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلاَقِكُمْ
«آنها از بهره خود [از مواهب الهى در راه گناه و هوس] استفاده كردند؛
شما نيز از بهره خود، [در اين راه] استفاده كرديد.»
پس اگر درست همین ترجمه بالا را برای گزاره مورد بحث در نساء:۲۴ استفاده کنیم، ترجمه آن میشود:
فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ
چنانچه استفاده کردید از آنان
این تفاوت ترجمه در دو آیه برای فعل مشابه از کجا میآید؟ مگر میشود یک جا درست ترجمه کرد، یک جا دلبخواهی این قدر متفاوت ترجمه کرد؟ البته میتوان این طور نیز معنی کرد: چناچه با آنان [از نکاح] استفاده کردید. به هرحال فراهم شدن امکان استفاده (برخورداری) از زن، محصول نکاحی است که قبلا اتفاق افتاده است. حال برخوردارشدن از این امکان یا برخوردارنشدن از این امکان، عواقب مساوی ندارد. بعد از برخوردارشدن از زن، مهریه بر مرد واجب و باید پرداخت گردد. بنابراین از یک واژه و با قلب ترجمه، آن هم از یک جمله شرطی، «حکم» خدا در آوردن؛ نمیتواند کار محکمی باشد. حال بگذریم که اینجا دو «ف» در اول دو گزاره (فَمَا و فَآتُوهُنَّ) اصلا دیده نشده است! حتی به فرض محال اگر در فهم آیه ابهام داشته باشیم، نباید از خود پرسش کنیم که این چگونه خدای عالمی است که بخواهد فقط با یک واژه، فقط با یک واژه، «حکمی» با عواقب حقوقی چنین عظیم، برای بشریت و برای همیشه صادر کند؟ آیا اهمیت این موضوغ کمتر از موضوع لزوم کتبی کردن بدهیهای افراد به یکدیگر بوده است که طولانیترین آیه قرآن با بیش از ۱۲۰ واژه برای آن نازل شده است؟
۴.۱۰. دوم- پرداخت کامل مهریه فقط بعد ازهمبستر شدن فریضه میشود
به هنگام طلاق، پرداخت مبلغ مهریه بستگی دارد به این که مرد با زن همبستر شده باشد و یا نشده باشد. در حالتی که نزدیکی انجام نشده باشد:
● اگر مهریه مقرر شده باشد، مرد باید نصف مهریه را به زن پرداخت کند (بقره:۲۳۷).
● اگر مهریه مقرر نشده باشد، مرد باید چیزی به عنوان هدیه به زن بدهد (بقره:۲۳۶).
اما در حالتی که طلاق پس از همبستری با زن باشد:
● مرد باید تمام مهریه را به زن پرداخت کند (نساء:۲۴ و نساء:۲۱ و ۲۲)
بقره:۲۳۶
لاَّ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاء مَا لَمْ تَمَسُّوهُنُّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ
اگر زنان را قبل از نزديكى و قبل از تعيين مهر طلاق داديد گناهى بر شما نيست ولى هديه شايستهاى تقديمشان كنيد، توانگر به قدر توان خويش و تنگدست به قدر توان خويش، و اين وظيفهاى بر نيكوكاران است
بقره:۲۳۷
وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
و اگر زنان را پيش از نزديكى طلاق داديد و مهرى براى آنان تعيين كرده بوديد، نصف آنچه مقرر داشتهايد بر عهدهى شماست، مگر اين كه آنان خود ببخشند يا كسى كه امر ازدواج به دست اوست ببخشد. و گذشت شما به تقوا نزديكتر است، و بزرگوارى را ميان خودتان فراموش مكنيد كه خدا بدانچه مىكنيد بيناست.
گفتیم که نساء:۲۴ دنباله نساء:۲۲ و ۲۳ است. حال اگر به نساء:۲۰ و ۲۱ نیز نگاهی بیندازیم، میبینیم که موضوع این دو آیه نیز شانه خالی نکردن مرد در پرداخت مهریه است. در نساء:۲۱ میگوید: چگونه [مهریه] را بازپس میگیرید در حالی که با هم آمیزش داشته اید: وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ.
حال اگر به آیه بعد یعنی نساء:۲۵ نیز نگاهی دوباره بیندازیم، میبینیم که در این آیه نیز بر پرداخت مهریه به کنیزانی که محصنانه به نکاح مردان تنگدست در میآیند تاکید شده است: وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ. در این آیه که موضوع اصلی آن نکاح مردان تنگدست است، اطلاعات تکمیلی اضافه شده است. مثلا گفته شده است چناچه پس از نکاح مرتکب فحشا شوند، مجازات آنها نصف زنان محصنه آزاد است: فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ.
بسیار روشن است و گمان نکنم پیچیدگی خاصی داشته باشد. در نساء:۲۴ بر این قانون پرداخت مهریه که بر مرد فرض است، تاکید کرده است. همچنین تاکید شده است که پس از نکاح اگر طرفین بخواهند میتوانند مقدار مهریه توافقی را کم یا زیاد کنند. آیات دیگر بیانگر این مشکل است که مردان به بهانههای مختلف از پرداخت مهریه شانه خالی میکردهاند. اینجا بر پرداخت مهریه تاکید شده است، همانطور که تاکید شده است با زنان محصن نکاح کنید و نه زنان مسافح.
۴.۱۱. سوم- کاربرد لفظ «اجور» برای مهریه عمومیت دارد
برخی از متولیان دین برای اثبات «صیغه»، پیرامون لفظ «اجور» چنین شبهه پراکنی میکنند: «اطلاق اجور، بیشتر در مورد متعه و ازدواج با کنیزان است»؛ که این ادعا آشکارا خلاف آیات قرآن است. اتفاقا لفظ «صَدُقَات» برای مهریه، فقط یک بار آن هم در آیه چهار سوره نساء آمده است: وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً. بقیه موارد از «اجور» استفاده شده است. اگر طبق جدول یک، نساء:۴ را درباره دختران یتیم بدانیم، شاید برای کاربرد استثنایی «صَدُقَات» یک تبیین باشد. در قرآن لفظ «صداق» نیامده است. لفظ «اجور» در آیات گوناگون برای مهریه نکاح با گروههای مختلف زنان استفاده شده است؛ برای نمونه: زنان پیامبر (احزاب:۵۰)، زنان مومن که از اردوگاه کفار به مسلمان پیوستهاند (ممتنحنه:۱۰)، زنان اهل کتاب (مائده:۵)، و کنیزان در نکاح مومنان تنگدست (نساء:۲۵).
ممتحنة:۱۰
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ
بر شما گناهى نيست كه- در صورتى كه مهرشان را به آنان بدهيد- با ايشان ازدواج كنيد
احزاب: ۵۰
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ
اى پيامبر! ما براى تو آن همسرانى را كه مهرشان را دادهاى حلال كرديم
اینجا به آیات مائده:۵ و نساء:۲۵ که الگوی آن شبیه نساء:۲۴ نیز میباشد نگاهی میافکنیم.
در مائده:۵ وقتی که نکاح با زنان محصن اهل کتاب آزاد اعلام میشود، آیه تاکید میکند که «اجور» (مهریه شان) را بپردازید. همچنین تاکید میکند که خود مرد مسلمان هم باید محصن باشد و نه مسافح.
مائده:۵
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ
وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلُّ لَّهُمْ
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ
إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ
مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ
وَمَن يَكْفُرْ بِالإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ
امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده،
و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است.
و [بر شما حلال است نکاح با] زنان محصن از مسلمان،
و زنان محصن از كسانى كه پيش از شما كتاب به آنان داده شده؛
به شرط آنكه مهرهايشان را به ايشان بدهيد،
در حالى كه خود محصن باشيد نه مسافح و نه آنكه زنان را در پنهانى دوست خود بگيريد.
و هر كس در ايمان خود شكّ كند، قطعاً عملش تباه شده، و در آخرت از زيانكاران است.
در نساء:۲۵ نیز از «اجور» استفاده شده است، و بر محصن و نه مسافح بودن نیز تاکید شده است:
نساء:۲۵
…
فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ
وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ
مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ
…
پس با اجازه صاحبانشان با آنها نکاح کنید
و مهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد
[کنیزان] محصن باشند نه مسافح، و دوستگيران پنهانى نباشند.
اینجا نیز تاکید بر پرداخت مهریه به همسر است اگر چه همسر کنیز میباشد. همچنین طبق الگوی نساء:، ۲۴ بر محصن بودن و مسافح نبودن تاکید شده است.
با کنار هم گذاشتن برخی آیات نکاح چون نساء:۲۴ و نساء:۲۵ و مائده:۵، که در هر آیه هم بر پرداخت مهریه تاکید شده و هم بر محصنانه بودن نکاح؛ شاید بتوان گفت مهریه کاری شبیه یک سند رسمی را انجام میداده است. یعنی نکاح را در تعهد طرفین به یکدیگر رسمیت میداده است. حتی در مائده:۵، با توجه به این که سوره مائده از سورههای پایانی قرآن میباشد، بر پرداخت مهریه تاکید شده است. شاید بتوان گمانه زنی کرد که نکاح مسافحانه (مثلا بدون پرداخت مهریه و بدون تعهد) به موازات نکاح محصنانه رایج بوده است. بنابراین از تاکید آیات بر پرداخت مهریه نمیتوان موقت بودن نکاح را در هیچکدام از این آیات نتیجه گیری کرد. البته یکی از دلایل تاکید بر مهریه میتواند پرهیز از دادن مهریه به خانواده زن باشد که انگار در قریش رایج بوده است.
بنابراین با توجه به آیات قرآن و به ویژه آیاتی که در بالا و جاهای دیگر این نوشتار آمد، میتوان جمع بندی زیر را گمانه زنی کرد:
۱) در جامعه جاهلی قریش و سالهای زیادی پس از بعثت، مفهوم «نکاح» کاربرد گستردهای داشه است. حداقی سه کاربرد را میتوان از آیات نتیجه گرفت:
● نکاح محصنانه
● نکاح مسافحانه
● نکاح اخدان
۲) حرمت نکاح با زنانی که در آیات نساء:۲۲ و ۲۳ و ۲۴ مشخص شده، در هر نوع نکاحی صادق است. تحت هیچ عنوانی هیچ مردی که به پیامبر ایمان آورده است نباید با محارم و گروههای دیگری که در این آیات ذکر شده همبستر شود.
۳) تاکید قرآن بر نکاح محصنانه است. با این نوع نکاح زن و مرد نسبت به هم تعهد رسمی و علنی پیدا میکنند. تعیین کردن مهریه و فریضه شدن آن پس از همبستری، خود میتواند سندی باشد بر رسمی شدن و متعهدانه بودن نکاح. در این نوع نکاح طلاق موضوعیت و مقررات دارد.
۴) می توان برداشت کرد که که در نکاح مسافحانه مرد و زن به یکدیگر تعهدی نداشتهاند. قرآن آن را نفی میکند و مردم را به نکاح محصنانه میخواند. اما نمیتوان گفت آن را حرام کرده است. برای آن نیز مجازاتی تعیین نشده است.
۵) می توان گمانه زنی کرد که دوست گیری پنهان، چیزی شبیه به نکاح مسافحانه ولی غیر علنی بوده است.
۶) هیچکدام از سه نوع نکاح بالا زنا محسوب نمیشده است.
۷ ( زنا همبستری مرد و زن محصن متعهد در نکاح با غیرهمسر خود بوده است. به عبارت دیگر زنا در نکاح محصنانه قابل تعریف است. تاکید قرآن بر مشخص بودن نکاح میتواند یکی از دلایل باشد برای تمیز نکاح محصنانه از انواع دیگر نکاح.
۸) هر کنیز مستقل از تن فروشی (ابتغاء) در گذشته، با نکاح محصنانه محصن میشود. یعنی محصن شدن او با تعهد او به همسر در نکاح، جنبه حقوقی پیدا میکند. و اگر در طول نکاح مرتکب زنا شود، مجازات او نصف مجازات زناکار آزاد یعنی ۵۰ ضربه شلاق است.
۹) در مرحلهای نکاح محصنانه پیروان پیامبر با زنان اهل کتاب آزاد شد. با همان پرداخت مهریه چون زنان دیگر.
۱۰) برای هیچ نوع نکاحی، مدت (دائم یا محدود) نکاح ذکر نشده است. اما با در نظر گرفتن مقایسه غیر مستقیم نکاح محصنانه با نکاح مسافحانه و اخدان، میتوان گمانه زنی کرد که از نکاح محصنانه نکاح همیشگی انتظار نمیرفته است. همچنین با توجه حق مردان در نکاح همزمان با تعداد نامحدود زن، و اختیار مرد در طلاق و جایگزینی زنان نکاحی؛ نکاح از نظر مدت نکاح بسیار سیال و نامطمئن بوده است. یعنی حتی پس از معرفی تغییرات، به علت بازبودن دست مردان در طلاق، هیچ زن نکاحی نمیتوانسهاند خود را همسر دائم فرض کند.
۱۱) از آیات قرآن نمیتوان برداشت کرد که آیا برای همبسترشدن با روسپی، لفظ «نکاح» به کار میرفته است یا نه. اما روسپیگری حداقل توسط کنیزان رواج داشته و قرآن آن را منع نکرده است. حق بهره بری جنسی از کنیز توسط صاحب کنیز موضوع دیگری است.
۱۲) با دقت در آیات مشاهده میکنیم که در رابطه با نکاح و مسائل خانوادگی و زنان، موردی که مشخصا برای آن «حرمت» اعلام گردیده، نکاح و همبسترشدن با محارم هر فرد و چند دسته دیگر زنان است که در نساء:۲۲ و ۲۳ و ۲۴ فهرست آن آمده است. تنها مورد خطایی که ارتکاب آن جرم است و برای آن مجازات اعلام شده است، «زنا» میباشد. مجازات مرد و زن زناکار صد ضربه شلاق تعیین شده است. برای نهی از زنا نیز آیه روشن آمده است که به زنا نزدیک نشوید که فحشا و راهى بد است: وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلاً (اسراء: ۳۲) بسیاری از مواردی که امروزه از آن «حکم» در آمورده اند، در واقع توصیه است. یا مجازات ندارد و یا مجازات دنیوی برای آن در نظر گرفته نشده است
۱۳) بنابراین با توجه به موارد بالا، «متعه» یا «صیغه» مورد نظر فقها میتواند همان نکاح محصنانه باشد. طبق آیات قرآن همانطور که بحث شد مرد محدودیتی در تعداد همزمان همسر ندارد. علاوه بر آن مرد هیچ اجباری ندارد که به زن نکاحی جدید بگوید تو را هیچ وقت طلاق نخواهم داد. بنابراین نکاح دائم و نکاح موقت در دو دسته بندی قرار نمیگیرند. تنها مسئلهای که بی پاسخ میماند ارث است. طبق نظر فقهای شیعه در «متعه»، زن صیغهای از شوهر موقت خود ارث نمیبرد. از آن جا که در قرآن تقسیم بندی تحت عنوان نکاح دائم و نکاح موقت وجود ندارد، چنین ادعایی ثابت کردنی نیست.
بد نیست برای پرهیز از ابهام درباره نکاح «کنیز» توضیح کوتاهی اضافه شود. نکاح (جماع) مالکان با کنیزان زرخرید خود، یا همان ملک یمینی، آزاد بوده است. بهره بری جنسی از کنیز مهریه ندارد و شامل طلاق نمیشود. جزو حقوق مالک کنیز است. اما دیدیم که به مردان تنگدست سفارش شده است که با کنیز مومن نکاح کنند. این نکاح یک نکاح محصنانه است و شامل پرداخت مهریه و طلاق میشود. اینجا کنیز، «ملک یمینی» همسر خود نیست. مالک کنیز شخص دیگری است که مجوز او برای نکاح کنیز لازم است.
آن طور که من برداشت کردم «نکاح» لفظی است که به طور عام برای جماع یا نزدیکی با زن بکار برده شده است. حال این نکاح شامل محصنانه، مسافحانه ، اخدان و … کنیز و غیره میشود. تفاسیر هم نگاه کنیم بر این نکته دست گذاشتهاند که لفظ نکاح در اصل برای جماع بکار میرفته است که تکامل آن به انواع نکاح اطلاق میشود منجمله جماع غیرمحصنانه. دیدیم که در آیات نساء:۲۲ و ۲۳ و ۲۴ مثلا نکاح با مادر یا خواهر حرام اعلام گردیده است. نمیتوان گفت که کسی در آن جامعه با خواهر خود رسما ازدواج میکرده است. ولی ممکن است جماع صورت میگرفته است.
قرآن نکاح محصنانه را تجویز میکند. فرمهای دیگر نکاح را نهی کرده است، اما حرام یا منع نکرده است. طلاق در نکاح محصنانه و با تعهد مرد و زن به یکدیگر موضوعیت دارد. در انواع دیگر نکاح که تعهدی در کار نیست، طلاق موضوعیت ندارد. «زنا» با مرد و زن متعهد در نکاح محصنانه موضوعیت دارد.
۵) سخن پایانی
چارچوب مفهومی «نکاح» که همان سنت جاهلی قریش است با چارچوب مفهومی «زوجیت» بر مبنای خلقت و فطرت هیچگونه قرابتی ندارد. قرآن در نکاح جاهلی رایج، اصلاحاتی شامل این موارد معرفی نمود: تحریم نکاح با محارم، تاکید بر نکاح محصنانه، پرداخت مهریه به زن، سهم بردن زن و شوهر از ارث دیگری. همچنین الگوی «زوجیت» توسط قرآن معرفی گردید. برای تغییر و عبور از چارچوب مفهومی «نکاح» به سمت تک همسری در چارچوب مفهومی «زوجیت»، شرط عدالت بین زنان نکاحی را مطرح نمود. و اضافه نمود که مردان هر چقدر هم بر اجرای عدالت بین زنانشان حریص باشند نمیتوانند عدالت را پیاده کنند. آیه نساء:۳، همانطور که استدلال شد، حکم چهارهمسری نیست. بلکه محدود کردن نکاح با دختران یتیم میباشد.
اگر شرط عدالت و عدم توانایی مردان در برقراری عدالت و جهت گیری به سمت اصل «زوجیت» و تک همسری را با آن چه به «حکم» «تعدد زوجات» موسوم است از معادله حذف کنیم، امهات «نکاح جاهلی» به اندازه کافی مفهوم صیغهای را که فقها بر آن اصرار میورزند تامین میکند. میتوانند به آزادی مرد در برخورداری از «کنیز» علاوه بر چند زن استناد کنند. چرا که چندزنی-چندکنیزی بر مبنای توانایی مالی مرد، و در خدمت هوسرانی مرد، و اختیار مرد در طلاق؛ همه یک جا جمعند برای بر برخورداری همزمان مردان پولدار و تنوع طلب از چند زن و تمتع از چند کنیز. مروجین «صیغه» گاه با یک استدلال به ظاهر مقبول شبهه افکنی میکنند. که بله برای زنانی که موقعیت ازدواج دائم پیش نمیآید صیغه راه خوبی است. نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که مشکل «مدت» ازدواج نیست. مشکل قانونی کردن رابطه همزمان یک مرد با چند زن است. در کشورهای غربی که زوجین رابطه دوستی خارج از ازدواج دارند، این اخلاق غالب است که خود را متعهد به یکدیگر میدانند و تا با یکدیگر در رابطه هستند با کس دیگری دوست نمیشوند. بنابراین اگر این آقایان دلشان برای زنانی میسوزد که شرایط ازدواج دائم برایشان فراهم نشده است، درست همان شرایطی است که برای مرد امکان ازدواج دائم نیست. چرا باید با یک دلیل واهی، جاده صاف کن قانونی خیانت مردان متاهل به همسر خود شد!
ازدواج که جفت شدن «یک» زوج زن و «یک» زوج مرد است برای سکینه همدیگر و بر اساس مودت و رحمت (و نه ثروت مرد)، مفهومی کاملا متفاوت از «نکاح» میباشد. در «زوجیت» مال و منال جایی ندارد. تعهد طرفین عاطفی و بر مبنای دوست داشتن است. البته برخورداری جنسی برای زوجین را با عشق و نه فقط «شهوت» نیز تامین میکند. فقها اگر میخواهند کاری کنند «زوجیت» قرآنی را قبول کنند و بگذارند مردم خودشان زوج خود را بر مبنای مودت و رحمت پیدا کنند و با هم به آسایش و آرامش برسند. جفت شدن ازواج نباید به مثابه اجرای یک پروژه بزرگ مالی باشد که بعدا بخواهیم با صیغه آن را راحت تر کنیم. بر خلاف «زوحیت»، در صیغه هنوز مال و ثروت مرد مبنای صیغه است. یعنی مرد برای تامین نیازهای جنسی خود تحت عنوان مهریه پول پرداخت میکند. در عمل صیغه میشود کلاه شرعی پوشش قانونی برای برخورداری مردان متاهل پولدار از سکس مرغوب و در خیانت به «زوج» خود. در دوران ما که هم مرد و هم زن کار میکنند، وقتی مرد و زن بر مبنای عشق و دوستی شریک زندگی همدیگر شوند و بر مبنای فلسفه زوجیت در جامعه فرهنگ سازی شود، مهریه موضوعیت خود را به تدریج از دست میدهد. نصف جمعیت هر جامعه زن و نصف دیگر مرد است. یعنی به ازای هر «زوج»، «زوجی» وجود دارد که هر دو نیاز جنسی و نیازهای عاطفی دارند. پول و ثروت این وسط نباید نقش بازدارنده داشته باشد و بین «ازواج» منتظر همدیگر مانع ایجاد کند.
در این قسمت مقاله و قسمت نخست مقاله پیرامون آیات نساء:۱، نساء:۳۴، نساء:۳ ، و نساء: ۲۴ مطالبی ارائه شد. دیدیم که برای اصل و فرع کردن مرد و زن و سلطه جنسیت مرد بر جنسیت زن، چگونه در اثر بدفهمی از آیات یک و ۳۴ سوره نساء استفاده شده است. در این قسمت مقاله نیز دیدیم که از آیه نساء:۳ که برای سرپرستی دختران یتیم نازل شده است، «حکم» موسوم به تعدد زوجات استخراج شده است. فقهای شیعه از آیه نساء:۲۴ ، «حکم» موسوم به «متعه» یا «صیغه» را درآوردهاند. در قسمت سوم مقاله [۵]، فهرستی شامل آیات نور:۳۱ و ۳۲، نور:۵۸، ۵۹ و نور:۶۰، نور:۳۱، احزاب:۵۹، و احزاب:۵۳ ارائه میشود. خواهیم دید بر اثر بعضی از ابهامات چگونه این آیات در زمانه ما برای زنان و جامعه دردسر ساز شده است. در رابطه با علت ابهامات و برداشتهای نادرست از آیات قرآن. پیرامون گزارههای «محلی» و گزارههای «جهانشمول» قرآن با توجه به اهداف بعثت بحثی مقدماتی خواهیم داشت. همچنین نگاهی خواهیم داشت به دو مفهوم «خلق» و «امر» در قرآن و رابطه بین این دو. به نظر میرسد برداشت مغشوش و یا نادرست فقها از این مفاهیم، «شرع» را مسلط بر و کنترل کننده همه چیز میداند. خواهیم دید که این ادعا در تضاد با آیات قرآن است.
آیات قرآن در راستای «تغییر» در آن جامعه (امی قریش ساکن در مکه و حومه) نازل شده است. آموزهها برای تغییر تک تک افراد جامعه و راستای تغییر در روابط و مناسبات جاهلی آنان بود. حال در چنین جامعهای و با محدودیتهای آن جامعه مثلا در مورد نکاح دیدیم که: آن جا که به ذات انسان و حقوق انسان (زنان) مربوط میشده است، سمت و سو و جهت گیری آموزهها طوری است که به روشنی به تک همسری میرسیم. اما آن جایی که به روش گذار آن جامعه متناسب با پتانسیل آن جامعه در پذیرش تغییر بر میگردد، راه حلهای ویژه مرحلهای ارائه شده است. اینجا این پرسش مطرح میگردد که چگونه میتوان گزارههای جهان شمول را از گزارههای محلی تمیز داد و تفکیک کرد. یا این که چه کار کنیم که آموزههای دوران «انتقال» از «وضعیت موجود» را جایگزین اهداف غایی آموزهها نکنیم.
تردیدی نیست که تدوین «در دست» قرآن، علت بسیاری از سردرگمیها و ابهامات میباشد. در زمانه ما که کل مصحف یک جا در دست ما میباشد و تکنولوژی نیز کار جستجو و پژوهش را آسان کرده است؛ هنوز بسیاری از ابهامات دربرداشت از برخی از آیات وجود دارد. حال میتوان مقایسهای داشت با جامعه عصر بعثت که افراد باسواد در حد خواندن و نوشتن در آن معدود بودهاند و نسخه کامل قرآن هم در دست نبوده است. با توجه به نزول تدریجی آیات، و عدم تدوین و در دسترس بودن کل قرآن، و همچنین بیسوادی عمومی؛ نخبگان عصر بعثت فرصت آن را نداشتهاند که فهمی جامع و ساختاری از آیات قرآن داشته باشند. دانش آنها از قرآن با پراکندگی آیات و نازل نشدن آیات باقیمانده، پاره پاره و ناکامل بوده است. از طرف دیگر از آن جا که حجم زیادی از مطالب قرآن در سالهای پایانی عصر بعثت نازل شد؛ فرصت کافی برای آموختن و هضم آموزهها در آن مدت کم فراهم نبوده است. به عبارت دیگر آیات هنوز چون «اطلاعاتی» پراکنده در اذهان وجود داشته است. مجموعه آیات و آموزهها هنوز به صورت «دانش» منسجم در ذهن و زندگی آنها نهادینه و جاری نشده بوده است. طبیعی است که پس از رحلت پیامبر، ابهامات را با ارجاع به سنت پیامبر حل و فصل کنند. اما سنت پیامبر به نوبه خود در طول ۲۳ سال ثابت نبوده است. با نزول سورهها و آیات بیشتر، سنت پیامبر خود تغییر میکرده است. از طرف دیگر با توجه به کشورگشاییهایی که پس از رحلت پیامبر برنامه ریزی شد، خواه نخواه برخی از تفسیرها در جهت این اهداف بوده است. در درازمدت و فاصله گرفتن از دوران اولیه اسلام و لزوم پاسخ به پرسشهای جدید، همچنان مشکل ابهامات متن «دردست» ضرورت کمک از احادیث و روایات را بیشتر کرده است. احادیث و روایات خود «نقلی» و مشکل آفرین بودهاند. مستقل از مشکل مکتوب نبودن احادیث و روایات، نگارنده موردی را سراغ ندارد که احادیث و روایات کمکی در روشن شدن ابهامات کرده باشند؛ اگر به ابهامات اضافه نکرده باشند. برای مثال حاصل ۱۲ نسل امامان، یک اثر جامع پژوهشی قابل اتکا درباره موضوع «ناسخ و منسوخ» و تهیه فهرستی از لیست آیات منسوخ در دسترس ما قرار نداده است.
پانویسها
[۱] برتری و سلطه مردان بر زنان؟ – واکاوی آیههای یک و سی و چهار سوره نساء (۱)، آرش سلیم، تیر ۱۳۹۱ ، سایت رادیو زمانه
[۲] قرآن و آفرینش تدریجی- انشاء در خلقت (۱)، آرش سلیم، اردیبهشت ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه
[۳] قرآن و آفرینش تدریجی- انشاء در خلقت (۲)، آرش سلیم، اردیبهشت ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه
[۴] برتری و سلطه مردان بر زنان؟ – نگاهی به علت ابهامات و برداشتهای نادرست از آیات قرآن (۳) ، آرش سلیم، تیر ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه
[۵]نگاهی به داستان قوم لوط دررابطه با پديده “زوجيت” در قرآن ، آرش سلیم، خرداد ۱۳۹۱، سایت گویانیوز
این چه “آموزه” قرانی بر تک همسری است که پیامبرش از همه مسلمین بیشتر زن گرفته؟ من قبول دارم که نمی شد سنتهای مردم رو عوض کرد، ولی خود پیامبر رو چه کسی مجبور کرده بود به این همه ازدواج؟ چه کسی مجبورش کرده بود به کنیز داشتن؟ چطور پیامبر می تونست به سنت بت پرستی تن نده، اونرو به شدید ترین وجهی محکوم کنه، حتی به خاطرش بجنگنه اما نمی تونست کنیز نگیره و بگه کنیز نگیرید؟ تمام این تحلیلها و توضیحات یعنی اینکه اسلام، آیات قران، احکام و … در شرایط “صدر اسلام” و در جامعه عرب اون موقع “معنا” دار هستند و در خارج از این شرایط زمانی و مکانی، قابل فهم و درک نیستند و با معیارهای اخلاقی و ارزشی امروزی ناسازگار.
کاربر مهمان / 10 July 2012
یک مطلب از مسلمات تاریخ دین اسلام است: آنچه که “فرهنگ و تمدن اسلامی” نامیده شده است از هنگام تسلط اعراب بر ایران و بیزانس آغاز و تدریجا اشکال جدیدی به خود گرفته است و این فرهنگ در بستر زمان، دگردیسی بسیاری یافته است، که مهمترین تظاهر آنرا میتوان در پیدایی و فربه شده فقه دید. حتی خود قرآن، بعنوان پایه ای ترین عنصر این فرهنگ، بین سالهای 750 میلادی یا حدودا 120 پس از رحلت پیامبر اسلام، شکل و شمایل کنونی خود را یافته است. حضورنیرومند عناصر قوی فولکلوریک و داستانهای فرقه های یهودی مدینه و نیز باورهای مسیحی در شعبه هائی محجور در حجاز آنروزگار همچون داستان ملکه سبا و سلیمان، برج بابل، هاروت و ماروت، تثلیث آنگونه که در قرآن به مسیجیت منتصب شده، در آتش شدن ابراهیم و سایر مایه هایی که اثبات میکند قرآن، حدیث و سایر منابع فقهی چگونه متدرجا از یهودیت و مسیحیت حجازو میانرودان و البته ایران،تاثیر پذیرفته است.
نمازی که مسلمانان هر روز پنج بار میخوانند، بر اساس پژوهش آکادمیک و کلاسیک پروفسور جاستین هینس Justin Heinz از دانشگاه میسوری کلمبیا که براساس بیش از 130 منبع اسلامی، ایرانی، ارمنی،مصری،یونانی و سایر منابع تاریخی قرار گرفته، نشان میدهد که چگونه ملغمه ای از عناصر یهود،مسیحی،زرتشتی،بومیان شمال آفریقا ومیانرودان و نیز اعراب جزیره العرب پدید آمده و شکل غریب و ناموزون فعلی را یافته است. (همچون نحوه وضوء،رو بسوی جهت جغرافیائی خاص،حرکات جسمی رکوع و سجود، ….) نام این مقاله ارزشمند : The Origins Of Muslims Prayer که با یاری دکتر رابرت باوم و دانشجویان فوق لیسانس و تعدادی از دانشوران عرب صورت پذیرفته است. شاید این پژوهش سنگین، در نوع خود یگانه و نیز راهگشا باشد برای درک ژرفتر و گسترده تر سیستمی از باورها و مناسک که اینچنین بر اذهان و تخیل میلیونها انسان، سایه افکنده است.
میثم ساندیس پور / 11 July 2012
اقایان چی؟ میتوانند در این سایت عضویت داشته باشند؟ مذهب و دین مسئله ئیست خصوصی و فردی .چرا مشرق زمین که گهواره تمدن است در چنین منجلابی گیر نموده است؟ دین اسلام ناب محمدی.و غربیان چه جشنی ست که سالهای سال است بر پا داشته اند و میچاپند شرق را و یک مشت مردم نا اگاه و زود باور و امامزاده پرست و مرده پرست را غارت کرده و چنین فربه گشته اند. در هیچ زمانی اسلام هدف نبوده است…از بدو پیدایش این مذهب اسلام وسیله ئی بوده است برای رسیدن به دولت و مال و قدرت …برای حاکمان ……..خرافه پرستی و موهوم پرستی مردم نا اگاه بزرگترین و گرانبها ترین سرمایه بشمار میرود برای همین است که محمد وقتی شمشیر را از غلاف بیرون کشید اعراب بادیه نشین مسلمان شدند و در ایران هم در سال 57 یک مشت لات قهوه خونه نشین مثل محسن رضائی و رفیق دوست…عرب زاده های ایرانی ..لاریجانی ها….شاهرودی …فلاحیان و مشتی اخوند بیست ریالی سی و اندی سال است که ایران را غارت میکنند. کشور ما …وطن عزیز ما اشغال شده اشغال عربها و طالبان های 1400 سال عقب افتاده.اما در قیام بعدی ایرانیان برای همیشه تکلیف خود را با اعراب و ائین اعراب و اخوند های دزد و روباه صفت روشن خواهند کرد.این تکامل تاریخ است..جبر تاریخی ست.اما ..***
کاربر مهمان / 14 July 2012
بیست و نه ساله ام و من نیز به نهضه برهنگی می پیوندم! من آذر تبریزی حاضرم در برابر یکی از مساجد شاید کبود «گوی» و یا جامع تبریز لخت مادر زاد شوم.****شرم باد بر زنان ایرانی که بت هفت هزار سال سابقه تمدنی بزور مسلمان شدند و این زور را بر می تابند و مسلمان می مانند. دوستان برای من این لینک را فرستادند شما نیز برای دوستانتان بفرستید و به نهضت برهنگی بپیوندید.
آذر از تبریز / 14 July 2012
در مذهبی که پیامبرش در شصت سالگی به یک دختر بچه ی پنج ساله دست درازی می کند و در هشت سالگی بقول خود «علما» بر او دخول می کند بصورتی جنون آمیز در پی چادر کردن بر سر این ننگ است با چادر سر زنان کردن. باید زنان و دختران ایران بر اینهمه ننگ بر خود بلرزند به خیابان آیند و به اعتراض در خیابان عریان شوند. من در این سایت اعلام می کند که به عنوان زن بر سرتاپای چنین دین و مذهب و پیامبر و امام و روحانیتی و خصوصا قرآنی ****می بارم. چه کسانی به نهضت برهنگی من خواهند پیوست؟؟؟ در همین سایت و در همین صفحه پاسخم دهید. زنی هستم نوه ی یک آیت الله بنیانگذار نهضت برهنگی
زنی هستم نوه ی یک آیت الله بنیانگ / 13 July 2012
خانم محترم بنده به عنوان یک مسلمان پیشین و با افتخار از درآوردن این لباس نجس به شما اعلام می کنم که من به عنوان یک زن سی و سه ساله به نهضت برهنگی شما می پیوندم. حاضرم در چهارراه ولی عصر سابق لخت مادرزاد شوم و برائت خودم را بر این همه تل انباری **** اعلام دارم. این دین نیست این ماشین ضدیت با زن و ضدیت با فرهنگ و تمدن است. بر زنان و دختران ایرانی ست که به این نهضت بپیوندند. نسرین از اصفهان
اعلام همبستگی! نسرین از اصفهان / 13 July 2012
کسی گفته است که پیغمبر در پنج سالگی به عایشه دخول کرده است. این دروغ محض است. پیغمبر در شش سالگی به عایشه دخول کرده است و اینهم سندی که غیر قابل انکار است و از سوی یک عالم بزرگ عرب.
http://www.youtube.com/watch?v=A2XXoR5Ki74&feature=related
لطفا بروید و نگاه کنید و بشنوید و تهمت نزنید یک سال هم یک سال است.
کاربر مهمان / 15 July 2012
زنده باد جنبش لختی ها. این نهضتی مبارک است.
کاربر مهمان / 16 July 2012