محمد عبدی- برای بیست و نهمین فیلم از مجموعه سینمای جهان در صد فریم، باز ماندم در حوالی همین سال‌ها و فیلمی غریب و دیدنی را از «گیلرمو دل تورو»، فیلمساز مکزیکی برگزیدم: «هزارتوی پن»؛ فیلمی که هزارتوی پیچیده‌ای از زندگی را ترسیم می‌کند و موفق می‌شود با بیان و زبانی ویژه، تخیل و دنیای واقعیت را با هم بیامیزد و به طرز حیرت‌انگیزی کفه ترازو را به سمت تخیل سنگین کند.

فیلم آرمانشهری را می‌جوید که در جهان ما دست‌نیافتنی است. این وجه از فیلم به همه وجوه دیگر آن، از جمله بر وجه سیاسی پر‌رنگ‌اش غلبه می‌کند و راز ماندگاری آن را رقم می‌زند.

هزارتوی پن(Pan’s Labyrinth) چه داستانی دارد؟

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: گیلرمو دل تورو- بازیگران: ایوانا باکرو (اوفلیا)، سرگی لوپز (کاپیتان)، داگ جونز (پن)، ماریبل وردو (مرسدس)، آریادنا جیل (کارمن) – ۱۱۲دقیقه- محصول ۲۰۰۶، مکزیک و اسپانیا.

در دوران پایان جنگ داخلی در اسپانیا، دختری به نام اوفلیا همراه مادرش به یک کمپ نظامی در کوهستان می‌آید تا با ناپدری‌اش، کاپیتان ویدال که به خونخواری و وحشیگری شهره است زندگی کند. اوفلیا عاشق داستان‌های جن و پری است و بالاخره با موجودی به نام پن برخورد می‌کند. پن به او می‌گوید که او شاهزاده است…

گیلرمو دل تورو کیست؟

متولد ۱۹۶۴ در مکزیک. تربیت شدن در محیطی به شدت کاتولیک. فراگیری جلوه‌های ویژه و گریم در سینما در هشت سالگی و ۱۰ سال کار با این عنوان. تحصیل سینما در مکزیک. اولین فیلم در سال ۱۹۸۵.
سازنده فیلم‌هایی بسیار متفاوت از یکدیگر در گونه‌های مختلف. تحت تأثیر لوئیس بونوئل. روایتگر توأمان جنگ، خشونت و تخیل چشمگیر.

«هزارتوی پن» را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

 گیلرمو دل تورو

گیلرمو دل تورو در هزارتوی پن جهان پیچیده و تکان‌دهنده‌ای را بی‌مهابا رو در روی تماشاگرش قرار می‌دهد و ضمن تأثیرپذیری سازنده‌اش از جهان لوئیس بونوئل- فیلمساز نابغه اسپانیایی- به شدت و به غایت امضای سازنده‌اش را در بردارد.

فیلم، هزارتوی پیچیده‌ای از زندگی را ترسیم می‌کند و موفق می‌شود با بیان و زبانی ویژه دنیای تخیل و دنیای واقعیت را با هم بیامیزد و به طرز حیرت‌انگیزی کفه ترازو را به سمت تخیل سنگین کند و باز (همچون اسلافش در سینما؛ همه فیلمسازانی که سینما را بیشتر از زندگی دوست داشتند: از فلینی تا بونوئل) مناسبات و وقایع دنیایی دوست‌نداشتنی را به طرزی عیان به نمایش بگذارد- با نمایش بی‌پرده و‌گاه غیر قابل تحملی از خشونت: از آدمکشی تا شکنجه‌های وحشیانه- همه و همه حکایت از جهانی دارد که فیلمساز دوستش ندارد، در عوض تمام فیلمش را در ستایش جهان پاک و دوست‌داشتنی دختر بچه‌ای بنا می‌کند که بنا به افسانه فیلم، شاهزاده‌ای بوده که حال پس از گذشت سال‌ها بازگشته و سرانجام به جایی باز می‌گردد که به آن تعلق دارد.
 

فیلم آشکارا نوستالژیک می‌شود و جهان دیگری را می‌جوید: دختر می‌میرد و در جهان دیگر همه انتظارش را می‌کشند تا بر تخت شاهانه‌اش تکیه بزند. همه بازنده‌اند جز او که برخلاف نظر مادرش نمی‌ماند تا بزرگ شود و بفهمد که جهان واقعی چقدر با جهان جن و پری او فاصله دارد.

فیلم آرمانشهری را می‌جوید که در جهان ما دست‌نیافتنی است. این وجه از فیلم به همه وجوه دیگر آن، از جمله بر وجه سیاسی پر رنگ‌اش غلبه می‌کند و راز ماندگاری آن را رقم می‌زند.

آرمانشهری که در جهان ما دست‌نیافتنی است.

یکی از دلایل موفقیت هزارتوی پن در این است که وجوه افسانه‌ای و اسطوره‌ای را با هم تلفیق می‌کند. از اسطوره‌های یونان گرفته تا برخی نشانه‌های مذهبی. نام «پن» در اسطوره‌های یونانی ریشه دارد و از نظر مذهبی هم فیلم قابل تأویل است: انسان به زندگی دیگری تعلق دارد و این زندگی تنها آزمونی است برای آن و دختر هم در این میان از این آزمون سربلند بیرون می‌آید و پس از مرگ رستگار می‌شود. فیلم همچنین اشاره‌های آشکاری هم به موارد مذهبی دارد: برای مثال دختر برخلاف «قرار» برای شاهزاده شدن از انگور- یا‌‌ همان گندم یا سیب ممنوع- می‌خورد و تنبیه می‌شود و در صحنه‌ای دیگر دختر از شر کاپیتان می‌گریزد و درختان همچون دریا که برای موسی شکافت، از هم باز می‌شوند تا او بتواند از میان آن‌ها عبور کند. همه این نشانه‌ها در خدمت بیان شخصی فیلمسازی است که سینما را می‌شناسد.
 

فیلم در نمایش این تخیل و قدرت غلبه آن بر واقعیت که کلید تأثیرگذاری‌اش هم هست، از هر نظر موفق است تا آنجا که مخلوقات عجیب و غریب و وقایع افسانه‌ای فیلم، واقعی‌تر از واقعیت در جریان به نظر می‌رسد و این میسر نمی‌شود مگر به کمک جهان‌بینی ویژه فیلمساز – و احتمالاً باورهای او- که اساساً به سبکی ویژه و درخور تصویر می‌شوند؛ با دوربینی که آرام و قرار ندارد و مدام در حال حرکت است- و این با فضای دوگانه پر تشنج یا تخیلی اثر می‌آمیزد و زوایای به دقت طرح‌ریزی شده که با فضای صحنه مورد نظر همگن است- از نماهای دوربین روی زمین تا پن و تیلت‌های آن، که به‌جا و به موقع و بدون به چشم آمدن و سنگینی بر صحنه، تأثیر فضا را چند برابر می‌کند تا تدوینی پر تحرک – که مثلاً از کاپیتان با ترفندی ویژه به دختر در حال دویدن می‌رسد (و وارد جهان او می‌شود) و باز با‌‌ همان حرکت از دختر به کاپیتان می‌رسد و به زیبایی دو جهان را به هم ارتباط می‌دهد و واقعیت و تخیل را با هم می‌آمیزد و مرزش را از بین می‌برد (به یاد بیاوریم که در «ستون فقرات شیطان» هم بالاخره دو جهان با هم می‌آمیزد و مرد مرده در را برای بچه‌ها باز می‌کند و در پایان، رفتنشان را به نظاره می‌نشیند؛ اساساً هر دو فیلم برمبنای تم‌هایی مشترک بنا می‌شوند، از تم ارتباط دو جهان تا مایه‌های مذهبی درباره مرگ، از خشونت عیان و بی‌پرده، تا ارتباط جهان کودکان و بزرگسالان و غلبه جهان دوست داشتنی‌تر و پاک و ساده ترکودکان بر جهان پر از خشونت و حرص و طمع بزرگسالان.)
 

در همین زمینه:
::سینمای جهان در صد فریم از محمد عبدی در زمانه::
 

ویدئو: پیش‌پرده «هزارتوی پن»