امین بزرگیان − سه سال از جنبش سبز گذشته است. خیابانها خالی شده و به گونهای پیش از جنبش باز پر شده است. جنبش سبز در آستانه تبدیل شدن به “خاطره” است. وقتی چیزی خاطره میشود و به موزه میرود، یعنی در واقع منقرض شده است.
سؤال تاریخی مهمی وجود دارد که همواره شنیده ایم: چه باید کرد؟
این سؤال را لنین در آستانه انقلاب پرسید. این سؤال را در آستانه فروکش کردن میپرسیم: چه باید کرد؟ پاسخ به این سؤال به راحتی ممکن نیست پس آنچه در پی میآید تنها بازکردن مسیرهایی است برای تأمل بیشتر.
پاسخ این نوشته به طور خلاصه این است: هیچ. در این وضعیت است که به واقع میتوان کاری کرد.
الف) تفاوت مهمی وجود دارد بین هیچ کاری کردن و هیچ کاری نکردن.
در شرایط کنونی که سیستم در حد اعلای خود برای تسویه حساب با هر نوع دیگری، قرار دارد دو مدل و برنامه در جنگ است:
− یک مدل هنوز به دنبال کاری کردن در وضعیت کنونی است. اینها در انتخابات به دنبال بازی سیاسی اند/فکر میکنند میتوانند امتیازی بگیرند/ منتظر نرمش حاکم یا اصلاح اویند….
− مدل دوم کسانیاند که معتقدند هیچ کاری نباید کرد. مبنای فکری آنها این است که: “نگاه کن! مگه مغز خر خوردم که بخواهم کاری کنم.” این مدل صدای چندانی تولید نمیکند اما عملا بسیار فربه تر از گروه اول است ودر وضعیت کنونی حامیان بیشتری دارد.
یک مدل حاشیهای هم وجود دارد که متوهم هایند. میتوان نامشان را دون کیشوتها گذاشت. از نظر آنها فردا حکومت در ایران عوض خواهد شد. به این مدل چندان نمیتوان کاری داشت.
به طور خلاصه:
مدل اول قائلان به ایناند که باید کاری کرد.
مدل دوم کسانیاند که میگویند هیچ کاری نباید کرد.
ذهن ما عملا بین این دو روایت کلان منگنه شده است. میل تغییر مارا به سمت مدل اول و واقعیت انضمامی ما را به سمت مدل دومی میکشاند.
چه باید کرد؟
شاید بتوان به مدل دیگری اندیشید: هیچ کردن.
استبداد، فرصت خوبی است برای رادیکال کردن اندیشه. این تنها راه مقابله با خاطره شدن جنبش سبز و انقراض آن است……
کاری که ابوالفضل -های- قدیانی میکنند.
برای آنکه معلوم شود هیچ کردن به چه معناست بهتر است از معضلات دومدل بالا و بی حاصلی آنها سخن گفت.
مدل اول را − که معمولا پس از شکستهای سیاسی خود را نشان میدهد − به طور خلاصه میتوان “پوزه بند” نامگذاری کرد. تاکتیک حامیان این مدل این است که :”تند نروید تا ما بتوانیم مفری باز کنیم. غیر از این راهی نیست.” وقتی هم میگویند تند نروید چون اساسا رفتنی ممکن نیست منظورشان بیشتر ناظر براین است که رادیکال فکر نکنید. در فکر وبیان افکار تند نروید. پوزه بند بزنید تا حاکم به سکوت شما غمزهای نشان دهد وبازی تان دهد. در اینجا برای جلوگیری از دعوای حیدری- نعمتی از نام تئوریسینهای پوزه بند نامی برده نمیشود.
این ایده عملا در وضعیتی که اکنون قرار دارد (فرودستی و سرکوب سیاسی شدید) نه کمکی به گسترش امیدهای ما برای تغییر میکند (چون نمیتواند چیزی را تغییر دهد/ چون دلیلی ندارد حاکم دوباره اورا که با زحمت از بازی بیرون انداخته دوباره بازی دهد/چون که همبستگی سالهای گذشته را بین نیروهایش از دست داده/ چون که اساسا کس قابل اعتنایی را بیرون از زندان و تبعید ندارد که بخواهد بوسیله آنها بازی کند/چون که….) و نه عملا میتواند کاری انجام دهد. درواقع نه انتقادی است نه پراتیک. هیچی نیست. به تنها ابزار قابل اعتنایش برای بازی سیاسی (یعنی مردم) هم اتکا نمیکند. چرا؟ چون “مردم” اساسا رادیکالاند وچنانچه سیاسی شوند ازدست و کنترل، در میروند. حتی پفیوزترین شان وقتی حرف سیاسی میزنند، چنان رادیکالاند که سایتهای خارج از کشور هم برای انتشار حرف هایشان دودل میشوند.
مدل دوم هم خطابش همه امیدهاست. او هم میگوید چون هیچ کاری ممکن نیست و همه کارها سرکوب میشود، زندگی خودتان را بکنید. درستان را بخوانید و برجتان را بسازید. تا میتوانید شمال بروید. ذهن و زبانتان را اخته کنید تا به سرتان کاری نیاید که دودمانتان را بر باد دهد.این مدل در نهایت چیزی جز امام زمان یا آمریکا را پیشنهاد نمیکند.
ب) مسئله پیدا کردن راهی جدید است.
هر موقعیتی چشم اندازهای خاص خودرا طلب میکند. چنانچه نظریه با موقعیت انضمامی همراه نشود عملا تفکر استراتژیک ناممکن میشود. گرامشی در یادداشتهای زندانش مینویسد:
“وضعیت انسدادسیاسی وجودندارد. انسداد از ماست.”
بیاییم مدل دوم را بیشتر بشکافیم. واقعیتی را نمیتوان انکار کرد. سرکوب در حد اعلای خودش است.هرچند جنبش سبز ازدرون طبقه متوسط شهری بیرون زد وداشتههای فرهنگی واقتصادی این طبقه بود که به آن صدا داد، اما سویههای دیگری ازخصلتهای همین طبقه که درسبک زندگی اش تبلوریافته در این وضعیت تشدید شده سرکوب و خوف انگیزبا بازسازی اینکه “این مملکت درست بشو نیست” یا “دست همشون تویک کاسه است”، سبد خریدش را برمی دارد و خیابانها را دوباره به گونهای تام به منطق کالا ومعیشت تقدیم میکند. در واقع جنبش سبز مستعد این است که در نتیجه این فضا به دست خالقانش نابودشود. ساختار دوگانه طبقه متوسط به گونهای است که از یک سو به سبب برخورداری ازسرمایههای فرهنگی واقتصادی امکان کنش در میدان سیاسی را به مثابه سوژهای معترض میگشاید و ازسویی دیگرهمین سرمایهها سوژهها را به درون سبک زندگی ای راهنمایی میکنند که سیاست به عنوان کنشی برای تغییرات بنیادین، مخاطره آمیزمی شود. در وضعیت جدید که کنش در مخاطرهآمیزترین وضعیت خود قرار گرفته، تاجایی که حتی کمحجابی سوپراستارهای سینما تحمل نمیشود، بستر برای بازگشت تام به وضعیت قبلی و اغمای جنبش سبز مهیاست.
برای بازگشت سیاست به کما، پلیس و آرمان رفاه شخصی همکارند. پلیس، با همه ساختار، ابزار وتکنیکهای هژمونیک وعریانش از سیستم محافظت کرده ودراین راه به متعرضانش ” آسیب” میزند، تهدید میکند ومی ترساند؛ ازسویی دیگر، سبک زندگی فتیشیستی به عنوان مأوایی امن که ازبدن دربرابر آسیبها مراقبت میکند، با آغوشی باز منتظربازگشت سوژههای خود نشسته است. این بازگشت – تبدیل تن سیاسی به تن رام – تنها با “ناامیدی” او ممکن است. هر چقدرهم نظام سرکوب منظم، دقیق وموثر باشد، لازمه نابود ساختن سوژه سیاسی، نابودی امید اوست. در واقع پلیس محلی، سوژهها را ازامکان سیاست درحوزه عمومی ناامید کرده، سپس سرمایه داری جهانی، چاله امید را با کالا ومنزلتهای نمادین پر میکند.
از سویی دیگر مدل اول یا همان پوزه بندها سیاست را تنها بازی در مدیریت سیاسی تعریف میکنند. این نگاه در وضعیت سرکوب عملا آب در هاون توهماتش میکوبد؛ چیزی شبیه همان دون کیشوتها به گونهای برعکس.”هخا”های پوزیسیون، در وضعیت جدید تنها تکنیکهای پوزه بندی را ارتقا میدهند چونکه نتوانستند نظریه شان را همراستا با موقعیت موجود و فهم عمومی تغییر دهند.در واقع با نوعی تأخر سیاسی نسبت به جنبش سبز کورنگی دارند.
حالا مسئله سر این است چگونه میتوان دربرابر هجوم پلیس و ایدئولوژی تابعش – یعنی هیچ کاری نبایدکرد- همچنان سیاست ورزید (به معنای اینکه دغدغه جمعی داشت) ودرعین حال متوهم نبود.
هیچ کاری کردن اولا خطابش به قائلین هیچ کاری نکردن و حمله به آنها و نگه داشتن امید تغییر است. این مدل البته زیر چشمی به دون کیشوتها هم تلخند میزند. دوم اینکه هیچ کردن به برداشتن پوزه بندها فکر میکند درعین حال که زنجیرها بر پاها را میبیند.
خلاصه میکنیم :هیچ کردن به چه معناست؟ این مدل خطابش از یکسو به شبه کنش هاست. کسانی که فکر میکنند دارند کاری انجام میدهند، چه آنها که مقدمات انقلاب در هفته آینده را دارند تدارک میبینند و چه آنهایی که فرستادن علی مطهری و کواکبیان را به مجلس تضعیف قدرت حاکم ارزیابی میکنند.
از سویی دیگر خطاب این مدل به آنهایی است که میگویند هیچ کاری نباید کرد و عملا در فرورفتن جامعه به کثافت همه کار میکنند. زالوها. سواستفاده کنندگان از وضعیت استبداد. آنها که بلدند چگونه تمام امیدهای جمعی را به سمت منفعتهای شخصی رهنمون کنند.
جنبش سبز بیش از هرچیز به حفظ امیدواری ما برای تغییر واقعیت نیازمند است: حفظ آن حلاوت بیبدیل راهپیمایی ۲۵ خرداد.آن صفوف به هم فشرده وهمبستگی ، آن شبهایی که باچشمانی بازبه شوق فردا گذشت، اشکهایی که برای اولین بار ازباهم بودن جاری شدند.
نگه داشتن امید در واقع نگه داشتن سیاست است، هجمه پلیس وپول به یوتوپیاهای ماست. مقاومت، حفظ خواب دیدن دربیداری است: رویا پردازی دردرون مناسبات واقعیت. این توانایی به واسطه ساختن “زبان” برای جنبش سبزممکن است.
حفظ نمادهای جنبش وفربه ساختن سرمایه فرهنگی مهمترین اقدام است. اندیشیدن رادیکال به تمامی اشکال فاشیستی در دولت، قانون، فرهنگ و خود مردم. اندیشیدن به مردسالاری، اقلیت ستیزی و خشونت خود، جامعه و دولت؛ و صورتبندی مسئولیت هایمان نسبت به این وضعیت. اندیشیدن به اینکه فارغ از دولت، چه چیزهایی رای – یا زندگی همدلانه- ما را مدام میدزدند؟
هیچ کردن در زبان خانه میکند. گسترش دامنههای اندیشه رادیکال و انتقادی به تمام زوایایی که تا به حال مجال اندیشیده شدن نیافته است. نقد نقد نشده ها. نقد راسها (نقد حاکم بزرگ/قوانین بزرگ/و فرهنگ حاکم). خواندن دوباره تاریخ و اجازه سخن دادن به کشته شدگان و ستمدیدگان. سخن گفتن از حذفشدگان به گونهای دقیق و ریشه ای. در مجموع گسترش دامنههای اندیشه و افقهای فکری به جاهایی که برای پرداختن به آن مجالی نبوده است.نوعی اندیشیدن جمعی.
استبداد، فرصت خوبی است برای رادیکال کردن اندیشه. این تنها راه مقابله با خاطره شدن جنبش سبز و انقراض آن است……
کاری که ابوالفضل -های- قدیانی میکنند.
دوست عزیز خب حرفهای تو هم حرفی ست و قابل اعتناء. اما شاید بزرگترین پیروزی جنبش سبز همان پیروز نشدنش باشد. چرا که اگر اینبار سر باز کند چنان خواهد بود که بسیاری از همه کاره های جنبش سبز قبلی هیچ کاره شوند. همانهایی که همراه همداستان اصلاحات از درون بوده اند. این نظام رفتنی ست و چاره ای جز رفتن ندارد. تمام شواهد داخل ایران حکایت از تراکم گاز دارد. و جرقه البته در کمین موقعیت است. چیزی که نویسنده بدان نپرداخته تنفر زن و مرد و پیر جوان از روحانیت و سپاه پاسداران است. چیزی دیگری که بداننپرداخته نارضایتی عمیق سپاهیان است. چیزی که بدان نپرداخته عدم جرآت آمدن با لباس روحانی به خیابان است. اینها نشانی عمیق از حرکتی ژرف دارد. امروز توهین به به بالاترین مقام دینی که شخص پیامبر باشد تا علی و روحانیت که جای خود دارد در سراسر ایران بیداد می کند. بنده به عنوان فرزند یک راننده ی اتوبوس که بین شهر ها رفت و آمد می کند و کمک راننده ی بدون گواهی پدرش است به شما عرض می کنم که اینبار وضعیت چنان خواهد بود که حتا در دهات نیز حرکت خواهیم داشت. البته وضعیت دو گونه خواهد بود یا حکومت مقاومت نمی کند و خشونتها کم و کمتر خواهد بود و یا مقاومت می کند و اینبار خشونت از هر دو طرف بیداد خواهد کرد. مردک خامنه ای و مردکان بر سجاده روحانیون و طلبه های جوان .و پیر اینبار تاوانی سخت پس خواهند داد اگر و اگر مقاومت کنند. به نظر من وضعیت بسیار عالی ست و اتفاقاتی عظیم بزودی صورت خواهد گرفت. امروز حکومت از سایه نحس خودش هم می ترسد. شبانه دفن کردن کسانیکه که حتا چند نفر طرفدار دارند همه از این روست.
کاربر مهمان / 19 June 2012
«….گسترش دامنههای اندیشه رادیکال و انتقادی به تمام زوایایی که تا به حال مجال اندیشیده شدن نیافته است. نقد نقد نشده ها. نقد راسها، خواندن دوباره تاریخ و اجازه سخن دادن به کشته شدگان و ستمدیدگان. سخن گفتن از حذفشدگان به گونهای دقیق و ریشه ای. گسترش دامنههای اندیشه و افقهای فکری به جاهایی که برای پرداختن به آن مجالی نبوده است.نوعی اندیشیدن جمعی.
استبداد، فرصت خوبی است برای رادیکال کردن اندیشه. این تنها راه مقابله با خاطره شدن جنبش سبز و انقراض آن است……»
امین عزیزم من هم هیچگاه امید را از دست نداده ام و به هیچ کردن مشغولم.
نوشته ات امیدبخش بود و راهگشا.
«حفظ نمادهای جنبش وفربه ساختن سرمایه فرهنگی مهمترین اقدام است. »
فرح طاهری / 20 June 2012
در مقطع فعلی بر دانشجویان وآگاهان جامعه است که خفتگان را بیدار کنند متاسفانه هنوز هم درروستاها وشهرهای کوچک کشور مان تعداد بیسواد ها زیاد است و بیشتر آن ها اخبار خودرا از رسانه های دروغ پرداز جمهوری اسلامی دریافت میکنند ومغزشان با دروغ های آخوندهای خیره خوار جمهوری اسلامی پرمیشود وبیشتر آنها از واقعیت اوضاع احوال ایران خبر ندارند واگر هم به مشکلی برخوردمیکنند در انتظار بازگشت امام زمان هستند بنابراین در این مقطع باید در روشن کردن این افراد برنامه ریزی کرد که اگر فردا فرصتی مجدد پیش آمد همبستگی محکم باشد
کاربر مهمان امید / 20 June 2012
به نظر شما مردم دیگه چه کاری باید بکنند که نکردند؟؟!! در طی این سی و سه سال نکبت بار از تاریخ معاصر ایران، انواع و اقسام راهها امتحان شد.زندان، حبس، شکنجه، حتی تا پای جان هم مردم رفتند.دیگه چه کار باید کرد؟؟ دست مردم رو گذاشتن تو پوست گردو! مردم آه ندارن که با ناله سودا بکنند! سه چهار روز کار نکنند هیچی ندارند به زن و بچه شون بدن! مردم رو گیج و مبهوت کردن! هر روز یه سنگی میندازن جلو پای مردم بخصوص جوانان! کشورهای غربی هم که به فکر نفت و باج سبیل خودشون هستند! باید اندیشه ای اساسی کرد و راه حل منطقی پیشه کرد! تکثر آراء در ایران بیداد میکنه.
کامران / 20 June 2012
درمقابل رژیمی باید تظاهرات مسالمت آمیز یا روشهای مدنی داشت و " اصلاح " طلب بود که رگه هایی از انسانیت درآن مشاهده شود مثل رژیم " شاه " نه در مقابل رژیمی که یک مشت بچه *** آخوندکهای *** که میلیاردر شده اند وبرای پول وقدرت هر جنایتی را مرتکب میشوند . ملت نادان طمع کار وترسوی ایران جایی که باید اصلاح طلب میبود برانداز شد وبا کماندو بازی 22 بهمن 57 این لجن را بر سرخود ریخت و حالا که موقع براندازی ومبارزه جنگی است " گاندی " شده وادعای مبارزه بی خشونت !!! دارد …..تنها راه 2 شکل از مبارزه است : یکی مبارزه عمومی کم خطر مانند بایکوت مزدوران رژیم ورسانه هایش و اسکناس نویسی ودیوار نویسی وخرابکاری واعتصاب پنهان وووووو……برای عموم مردم از 9 تا 99 ساله …..و به موازات مبارزه ویژه مسلحانه توسط افرادی که قدرت وآموزش وشجاعت وشرافت وانگیزه های قویتری دارند و به عنوان نوک پیکان مبارزه با ظلم پیشرو باشند و……… راه دیگر تحمل ذلت زندگی ! زیر سایه آغا و بدبختی و گمراهی و گرفتن لقمه سگ یارانه هاست …وحالا ملت ایران THE CHOICE IS YOURS ………..انتخاب با شماست .
کاربر مهمان / 20 June 2012
چه باید کرد ؟ همه دنبال پاسخ به این مهمترین سئوال هستند که پاسخهای بسیار و متفاوتی دارند که از خانه تا در بزرگترین اجتماعات می توان برای آن پاسخ تهیه کرد مثلا از روز شنبه دوم تیرماه مردم دست به اقدامی بی سابقه در حمایت از یکدیگر و مبارزه علیه حکومت می پردازند مردم به مدت سه روز خرید نان از نانوائی ها را تحریم می کنند کامیونها به مدت پنج روز اعتصاب می کنند و اتحادیه های کارگری اتوبوس رانان و دیگران نیز در پیوند با دیگران بر تحریمها و اعتصابات پای فشرده و آنرا پر شورتر خواهند کرد هفته ی آینده و روزهای پیش رو به برخی از چه باید کردها خود مردم با همبستگی پاسخ خواهند داد . ما روزها هفته ها و ماههای پر شور و پر التهابی را شاهد خواهیم بود دوران یاس و دلمردگی به پایان رسیده است و هر کس به اندازه ی توانش باید در این مبارزات فعالانه شرکت کرده تا نظم جمهوری اسلامی و لم دادنش بر قدرت را برهم زده و خوابش را آشفته سازد . تنها ایستادگی و پایداری در مقابل جمهوری اسلامی قادر به تغییر شرایط موجود و زمینه ساز سرنگونی جمهوری اسلامی را فراهم خواهد ساخت خواست سرنگونی فقط تنها راه نجات است .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 21 June 2012
حرکت و جنبش آزاديخواهي در ايران تمام نشدني است .
حتي هنوز باقرخان و ستارخان سردار ملي هستند و ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه مورد تنفر و نفرين مردم هستند….
جنبش سبز نيزبخاطر سرکوب حکومت مشروعه بنظر سرکوب شد ولی بصورت ديگر و شايد بی رنگ نمايان خواهد شد.
مهم آنست که تمام ادعاهاي حکومت ديني و مشروعيت نقش بر آب شد چرا که اين حکومت طالبانی رکورد فاسدترين و بی لياقت ترين رازد!
کاربر مهمان / 21 June 2012
اين حکومت جابرو پوسيده وقتي بخطرسرنگونی بيفتد سعی خواهد کرد مثل رژيم اسد مقاومت کند ولی هيچ پشتبان داخلی و داخلی غير از يک عده باچگير و مزدور باقی نگذاشته است.
اين بار جوانان نبايد فريب ولی و وکيل را بخورند و خود بايد در صحنه اصلی کشورحضوروکشور را از دروغ و فريب و تهمت و چاپلوسي و تظاهر و اوهام و دزدي و گردن کلفتي ، پالايش و حکومت قانون و صلح و آرامش راجايگزين حکومت چماق نمايند….
کاربر مهمان / 21 June 2012
یه جورایی بی معنی است که بگیم کسانی مثل ابوالفضل های قدیانی هیچ کاری نمیکنند. اونها دارند هزینه های سنگینی رو متحمل میشند و دارند مبارزه سیاسی میکنند.
کاربر مهمان / 24 June 2012