۱۴ فوریه ۱۹۸۹ آیتالله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد. سلمان رشدی رسماً از مسلمانان جهان پوزش خواست. اما فتوا بر جای خود باقی ماند. رشدی دو روز قبل (۱۲ فوریه/ ۲۳ بهمن) در سفرش به پاریس در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه گفت فتوای قتل او کهنه شده:
«ما در جهانی زندگی میکنیم که مسائل خیلی سریع تغییر میکنند. حالا موضوعات زیاد دیگری برای نگرانی وجود دارد. «آن زمان من ۴۱ سال داشتم و حالا ۷۱ سال از زندگیام گذشته. مسئله فتوای قتل دیگر قدیمی شده است.»
مشکلات نویسندگان تبعیدی ایران اما مانند فتوای قتل نویسنده رمان «آیات شیطانی» همچنان بر جای خود باقی است.
در آغاز سال ۱۹۹۲ روزنامهی سراسری “تاگستسایتونگ ـ تاتس” چاپ برلین، همراه با چند روزنامهی اروپایی دیگر، کارزاری (۱) برای ابراز همبستگی از طریق نگارش نامه با سلمان رشدی (۲) که بر اساس فتوای آیتالله خمینی تهدید به قتل شده بود، بهراه انداخت. دهها نویسنده از سراسر جهان به این فراخوان پاسخ مثبت دادند و با نوشتن نامهای از او پشتیبانی کردند. در این راستا تحریریهی ”تاتس” از فهیمه فرسایی، نویسندهای که تا آن هنگام دو رمان به زبان آلمانی منتشر کرده بود و به عنوان منتقد ادبی با نشریات آلمانیزبان همکاری میکرد، خواست در این کارزار شرکت کند. مطلب زیر برگردان این نامه به زبان فارسی است که در پنجم فوریه ۱۹۹۲ در “تاتس” منتشر شده است (۳).
آقای رشدی گرامی،
برایم دشوار است به نشانهی همبستگی با شما، این نامه را بنویسم. از خودم میپرسم چرا؟ میترسم که با نوشتهام سران جمهوری اسلامی را تحریک کنم؟ بیم آن دارم که گرفتار خشم سفاکانهی آنها بشوم؟ از مشکلات بزرگ و کوچکی وحشت دارم که بعدها به عنوان نویسندهی تبعیدیِ هنوز تابع ایران، احتمالا با آنها روبرو میشوم؟
قطعا نه، آقای رشدی!
یک رمان، یک فتوا
آیههای شیطانی رمانیست از سلمان رشدی.این رمان اولین بار ۲۵ سپتامبر ۱۹۸۸ به زبان انگلیسی با عنوان The Satanic Verses توسط انتشارات «ویکینگپرس» منتشر شد.سلمان رشدی در این رمان از آیه ۱۹-۲۲ از سوره ۵۳ قرآن به عنوان آیاتی که شیطان در گوش پیامبر اسلام نجوا کرده یاد میکند. اشاراتی هم به زندگی «محمد» دارد.یکی از شخصیتهای این رمان «امام» نام دارد: یک مرد ریشو و عمامه بهسر تبعیدی. رشدی در وصف او مینویسد: امام یک «سنگ زنده» است و آرامش خشونتباری دارد. او از واهمه نجاست و برای پالایش درون و «تزکیه نفس» مدام آب مینوشد. هر پنج دقیقه یک بار. آب را از دستگاه تصفیه آب ساخت یک کارخانه آمریکایی فیلتر میکنند که امام به میکربها آلوده نشود.گروهی از منتقدان اعتقاد دارند که رشدی این شخصیت را با الهام از آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی در تبعید پاریس آفریده است.رشدی در سال ۱۹۸۸ جایزه ادبی ویتبرد را به خاطر رمان «آیههای شیطانی» دریافت کرد.۱۴ ژانویه ۱۹۸۹ گروهی از مسلمانان مقیم بریتانیا در شهر بردفورد بر ضد رمان «آیههای شیطانی» تظاهرات کردند و نسخههایی از این کتاب را سوزاندند.۲۷ ژانویه همان سال گروهی از مسلمانان در هایدپارک لندن امضاهایی در مخالفت با این رمان گرد آوردند و «طومار» را به انتشارات پنگوئن که مالک انتشارات «ویکینگپرس» است فرستادند.دقیقاً یک ماه بعد، در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ آیتالله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد.۲ مارس همان سال هزار نویسنده سرشناس جهان خواهان پاسداشت آزادی بیان و حفظ جان سلمان رشدی شدند.۷ مارس ۱۹۸۹ بریتانیا رابطه دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد.جامعه الازهر و عربستان سعودی فتوای آیتالله خمینی را بیاعتبار و غیر شرعی خواندند.سران کشورهای اسلامی در نشست سال ۱۹۸۹ نیز فتوای قتل سلمان رشدی را محکوم کردند. ایران در آن سال از شرکت در این نشست محروم شده بود.سلمان رشدی رسماً از مسلمانان جهان پوزش خواست. اما فتوا بر جای خود باقی ماند.ایران بعد از درگذشت آیتالله خمینی، مبلغی را که برای کشتن سلمان رشدی تعیین شده بود دو برابر کرد.سلمان رشدی برای حفظ جانش پنهان شد. یک دوره انزوا در زندگی او آغاز شد.اتوره کاپریلو، مترجم ایتالیایی «آیههای شیطانی» در جولای ۱۹۹۱ در منزلش با ضربات چاقوی یک مسلمان متعصب به شدت مجروح شد.یک مسلمان متعصب دیگر هم در جولای همان سال به هیتوچی ایگاراشی، مترجم ژاپنی این کتاب در دفتر کارش حمله کرد.ویلیام نیگارد، مترجم نروژی کتاب هم با شلیک چند گلوله یک اسلامگرا به شدت مجروح شد.آیههای شیطانی در سال ۲۰۰۱ به ترجمه روشنک ایرانی به زبان فارسی در خارج از ایران منتشر شده است. |
نه به این خاطر که فوقالعاده شجاع و جسورم یا خود را تافتهای جدا بافته میدانم. نه. بلکه به این دلیل ساده که از دید سردمداران جمهوری اسلامی من به اندازهی کافی “جنایت” مرتکب شدهام که گناه “پشتیبانی از رشدی” پروندهام را سنگینتر نمیکند: یکی از تازهترین “جرمهایم” از نظر این جماعت، انتشار آخرین رمانم با عنوان “زمانه مسموم” به زبان آلمانی است که یکی از روزنامههای رسمی وابسته به حکومت، آن را اثری “ضد اسلامی ـ ضد ایرانی*” ارزیابی کرده است. آقای رشدی، لابد میتوانید پیامدهای احتمالی این ارزیابی را حدس بزنید. به هرحال، فکر میکنم یک “جرم” بیشتر یا کمتر، کارنامهی “سیاه” مرا سیاهتر نمیکند.
نه، به این دلیل نیست که نمیتوانم نامهی همبستگی برای شما بنویسم.
شاید نمیتوانم شرایط وحشتناک و غیرانسانیای که شما در آن بسر میبرید، تصور و درک کنم؟: مدام در ترس و اضطراب زندگی کردن؛ دایم در یک چهاردیواری محبوس بودن و زیر نظر محافظان قرار داشتن؛ یا با کابوس تحت پیگرد بودن، شکنجهشدن و به قتل رسیدن شب را به صبح رساندن و پیوسته با احساس تنهایی و انزوا دست و پنجه نرم کردن؟
چرا. وضعیت اسفبار و هولناک شما را میتوانم به خوبی احساس کنم. برای این کار نباید زیاد به خودم زحمت بدهم و به قدرت تخیل فوقالعاده یا قلب رئوفی هم نیاز ندارم. به این دلیل ساده که من هنگامی که تحت تعقیب قرار گرفتم، مجبور شدم مدتی مخفی زندگی و بعد هم فرار کنم، خود این شرایط وحشتناک و غیرقابل تحمل را تجربه کردهام. هنوز هم در تبعید، درگیر این مسایل هستم.
آقای رشدی، به این دلیل نیست که نامه نوشتن به شما برایم دشوار است.
سرانجام فکر کردم که شاید به خاطر نحوهی طرح در خواست شما از ما همکارانتان است که به سختی میتوانم با شما ابراز همبستگی کنم. شما در مراسم اهدای جایزه برای کتاب خود “هارون و دریای داستانها” که سال پیش در هتل دورچستر لندن برگزار شد، از ما خواستید: «خواهش میکنم واضح و سرراست بنویسید که نمیتوانیم بپذیریم چون مردی یک کتاب نوشته، باید به قتل برسد.» در گزارش اشپیگل در این رابطه آمده که رشدی «تقریبا به حالت التماس و در حالی که اشگ در چشم داشت، این جملات را بر زبان راند.»
شما این “خواهش” را طوری با تاکید مطرح کردید، انگار که پیش از ۱۴ فوریه ۱۹۸۹، یعنی روزی که خمینی فتوای قتل شما را صادر کرد، هیچ “مرد” دیگری بهخاطر فعالیتهای ادبیاش به قتل نرسیده بود.
بله، درست همین نکته مرا در نوشتن نامه به شما مردد کرد. چون بهیادم آمد که چند ماه پیش از صدور فتوا، “مردان” زیادی در ایران که در میانشان نویسنده و روزنامهنگار هم بودند، اعدام و همراه زندانیان سیاسی دیگر در گورهای گروهی دفن شدند، فقط به این دلیل که یک کتاب یا چند مقاله نوشته و نظر خود را به رشتهی تحریر درآورده بودند. برای اطلاع شما تنها از چند نفر نام میبرم: امیر نیکآیین، منوچهر بهزادی، جواد میزانی و ابوتراب باقرزاده… اینان به همان سرنوشت تلخی دچار آمدند که همکاران دیگرشان مانند سعید سلطانپور و رحمان هاتفی چند ماه پیش از آن مجبور به تحمل آن شده بودند؛ این دگراندیشان بیدلیل دستگیر، شکنجه و به جوخهی اعدام سپرده شدند.
ناگفته پیداست که نام هیچ یک از این روشنفکران در روزنامهای منتشر نشد. خویشان و بستگانشان حتی اجازهی برگزاری مراسم سوگواری برای آنها را نیافتند. بینام و نشان و افتخار به خاک سرد سپرده شدند و هنوز هم امروز کسی اجازهی نزدیک شدن به گورهای آنها را ندارد. شاید آنها هم امیدوار بودند، دستکم یک نامهی همبستگی از جانب شما به عنوان نویسندهای که چند صباحی پیش از اجرای حکم آنان، از سوی همان مسئولان به مرگ محکوم شده بود، دریافت کنند.
به هر حال آقای رشدی، ما به عنوان همکارانِ هنوز زندهی آنان، این فرصت بینظیر را از دست دادیم که با برانگیختن افکار عمومی جهانی در مورد سرنوشت تلخ آنها، از این دگراندیشان با احترام قدردانی کنیم.
بله، دست به این خاطر است که برایم نوشتن نامهی همبستگی به شما آسان نیست: این که شما “وضعیت وخیم” خود را در پیشزمینه قرار میدهید و “وضعیت وخیم” دیگران را نمیبینید. بسیاری از سخنان شما گواه این برداشت است؛ حتی زمانی که به “وضعیت وخیم” دیگران اشاره میکنید، باز هم روی این موضوع تاکید میکنید: از جمله در مصاحبهی تلویزیونیای که هفتهی پیش انجام دادید: «امروز این منم که در خطر قرار گرفتهام. و اگر این کارزار، این حملات به من و دیگرانی که در رابطه با آیههای شیطانی قرار میگیرند، موفقیتآمیز باشد، آن وقت میتواند فردا نوبت افراد دیگری برسد.»
متاسفانه این امر، واقعیت دارد. اما واقعیت دردناک دیگری هم هست؛ این که همین امروز ۱۱ همکار زن و مرد ما در شرایط وخیمی قرار دارند. این موضوع را لابد شما هم در گزارش کمیتهی “نویسندگان دربند” که در اکتبر سال ۱۹۹۱ در مجمع عمومی “انجمن جهانی قلم ـ پن” عنوان شد، خواندهاید. آنگلیکا مشتل، مسئول این بخش، در گزارش خود یادآور میشود که برای نویسندگان «اجبار به مخفیشدن و زندگی زیرزمینی… بهکرات پیش میآید. سلمان رشدی تنها مورد نیست.» در آمار یادشده، دستکم ۱۱ مورد دیگر مطرح شده است. آنگلیکا مشتل مینویسد: «از آن گذشته گزارش نشان میدهد که در سال گذشته، ۷۳۹ تن از همکاران ما در ۷۵ کشور مورد تعقیب قرار گرفتهاند؛ از این تعداد بیش از ۳۲۳ تن در حال حاضر در زندانهای کشورهای خود بسر میبرند و به مجازاتهای طولانیمدت محکوم شدهاند. تضییقاتی که در مورد ۴۱۶ نفر باقیمانده از همکاران ما اعمال میشود، اشکال گوناکون دارد: قتل، تهدید به مرگ شدن، ضرب و شتم، اجبار به زندگی مخفی، ترک زادگاه، تبعید و اخراج از جملهی آنها است.»
آقای رشدی، من حالا نمیخواهم با استناد به گزارش “انجمن جهانی قلم” شرایط فلاکتبار و تاسفآور همکاران زن و مرد خود را در سراسر جهان بیشتر توضیح بدهم. نتیجه، تصویری هولناک از بیعدالتی، ترور، اعمال خشونت و آزادیهای به غارترفته خواهد بود. شما خود با این وضعیت به خوبی آشنا هستید؛ چون شما هم قربانی بیعدالتی، ترور و اعمال خشونت شدهاید و آزادیهای فردی و اجتماعیتان به غارت رفته است.
البته که مورد شما منحصر به فرد است؛ زیرا دستور قتل، از سوی یک رژیم تروریستی خارجی صادر شده که شما شهروند آن نیستید. ولی وقتی همزمان دستکم ۷۳۹ نویسنده در شرایط مشابهی مانند وضعیت شما بسر میبرند، نباید برای این ویژگی جایگاه خاصی قایل شد. فکر نمیکنم که برای دبیر اول سابق کانون نویسندگان زئیر که فرمان قتلش صادر شده چندان اهمیتی داشته باشد که این دستور از سوی یک جلاد دیوانهی زئیری صادر شده یا کنیایی: این دگراندیش پس از فرار از زندان و پناهبردن به یکی از کشورهای “امن” اروپایی، هنوز هم مورد پیگرد است و پیوسته در حال گریز.
همین امر در مورد پارک کیـ پیونگ، شاعر ۳۳ سالهی کره جنوبی، هم صادق است که به دلیل داشتن “افکار آنارشیستی” به حبس ابد محکوم شده است. برای کسانی که مال و جاناشان به خطر میافتد یا از آزادیهای فردی و اجتماعی خود محروم میشوند، فرقی نمیکند که قاضی، جلاد یا ملایی که آنان را به سلاخخانه میفرستد، چشم آبی است یا موسیاه. آنان میخواهند مانند شما جاناشان را که در زبان آلمانی تمثیل “پوست” را دارد، به خاطر آن که به کار نویسندگی روآوردهاند، از دست ندهند. شما یک بار گفتید: «… میخواهم پوستم (جانم) را نجات بدهم؛ انگار که این، خواست شرمآوری است. وقتی متوجه شدم که مردم بهای کمی به پوست (جان) من میدهند، ناراحتکننده بود.» (تاتس، ۲۴ سپتامبر ۱۹۹۱)
جان (پوست) شما برای من خیلی ارزش دارد، آقای رشدی؛ به همان اندازه که آزادی بیان و نگارش. من همهی همکاران مونث و مذکر خود را که به این خاطر جاناشان را از دست دادهاند، تحسین میکنم و برای کسانی که میکوشند این بیعدالتی شرمآور و جنگ نابرابر روزی پایان گیرد، ارزش بسیار قایلم. بهویژه در برابر آن ۱۱ همکار زن و مردی که در گزارش از آنان یاد شده، سر خم میکنم و تصمیم دارم بلافاصله پس از نگارش این نوشته، نامهی سرگشادهای هم به آنها بنویسم؛ نامهی سرگشاده از این جهت که نمیدانم زیر کدام تکه از آسمان میهناشان مخفی هستند.
درود بر شما
فهیمه فرسایی
پانویس:
(۱) “تاتس” به مناسبت سومین سال فتوای خمینی، هنگامی که ولایتی، وزیر امور خارجه ایران، اعلام کرد که “فتوای رهبر” همچنان اعتبار دارد، کارزار نامهی همبستگی به رشدی را راهانداخت. نویسندگانی چون گونتر گراس، مارگارت آتوود، ایلزه آیشینگر، رالف جیوردانو، نادینه گوردیمر، کازو ایشیگرو، پل تروکس، یوهانس ماریو زیمل و … در این کارزار شرکت داشتند.
(۲) سلمان رشدی به دنبال انتشار رمان “آیات شیطانی” در سال ۱۹۸۹ با فتوای قتل از جانب آیتالله خمینی روبرو شد و از آن پس سالها در اختفا به سر برد. با این حال این فتوا و تهدیدات او را از نگارش و انتشار کارهای ادبیاش باز نداشت.
(۳) پس از اعلام پایان کارزار، سلمان رشدی نامهای به انگلیسی که برگردان آلمانی آن در شمارهی ۱۸ آوریل ۱۹۹۲ در “تاتس” به چاپ رسید، نوشت و به انتقاد فهیمه فرسایی پاسخ داد. او در ابتدای نوشتهی خود از اعضای تحریریه به خاطر ابراز پشتیبانی از او تشکر کرد. نویسندهی رمان “بچههای نیمهشب” در این نامه همچنین از نوشتههای نادینه گوردیمر، کازو ایشیگرو، پل تروکس و یوهانس ماریو زیمل نام برد و نوشت: «و شاید از همه صمیمانهتر، از فهیمه فرسایی تشکر میکنم که تاکید کرده، حمله به من و به کار من، تنها گوشهای از پیکاری بوده در کل جنگی بزرگتر. »
رشدی در ادامه مینویسد: «حالا اگر باید چیزی در مورد موضوعی که دربارهاش زیاد گفته شده، گفت، آن همین جنگ بزرگ است. فهیمه فرسایی در مقالهی خود انتقاد کرده که من از دیگر نویسندگان دفاع نکردهام؛ از سایر هنرمندان، تبعیدیان، زندانیان، شکنجهشدگان و نیز کسانی که کشته شدهاند. در واقع ولی من حتی از پیش از فتوای خمینی کوشیدهام با صدایی رسا بگویم که امروز در جهان مسلمانی، پاسبانان فکری قدرت گرفتهاند و نه تنها در دنیای مسلمانی؛ که بگویم تلاش برای محدود کردن آزادی تخیل، آزادی تفکر و باورهای متفاوت افزایش یافته است. من این نکته را در هر فرصتی که دست داده، گفتهام و بعد از این هم همین کار را خواهم کرد.»
رشدی، پس از آن در ۱۳ ژوییه ۱۹۹۴ خود کارزاری در پشتیبانی از تسلیما نسرین، نویسندهی بنگلادشی، كه از سوی مسلمانان بنیادگرا به دلیل نگارش رمان “انتقام” تهدید به مرگ شده بود، بهراه انداخت و در نامهای او و اثرش را مورد پشتیبانی قرار داد. فهیمه فرسایی هم در نامهای خطاب به نسرین از او دفاع کرده است.
* کیهان ۱۴ اکتبر ۱۹۹۱
بیشتر بخوانبد:
یک مقالهء بسیار عالی از سلمان رشدی در بارهء یکی از محبوبترین نویسندگانش, که تاثیر زیادی بر رشدی داشته است.
به زبان انگلیسی, از نشریهء ادبی “گرانتا”, نبشته در سال ۱۹۸۲.
ON GÜNTER GRASS
Salman Rushdie
In the summer of 1967, when the West was – perhaps for the last time – in the clutches of the optimism disease, when the microscopic, invisible bacillus of optimism made its young people believe that they would overcome some day, when unemployment was an irrelevance and the future still existed, and when I was twenty years old, I bought from a bookshop in Cambridge a paperback copy of Ralph Manheim’s English translation of The Tin Drum. In those days everybody had better things to do than read. There was the music and there were the movies and there was also, don’t forget, the world to change. Like many of my contemporaries I spent my student years under the spell of Buñuel, Godard, Ray, Wajda, Welles, Bergman, Kurosawa, Jancsó, Antonioni, Dylan, Lennon, Jagger, Laing, Marcuse and, inevitably, the two-headed fellow known to Grass readers as Marxengels. In spite of all these distractions, however, Oskar Matzerath’s autobiography had me hooked, and I stayed hooked all the way from grandmother Anna Koljaiczek’s wide skirt, past fizz powder and horse’s head full of eels, right up to Anna’s dark opposite, the wicked Black Witch.
————————————-
In 1979, Bill Buford transformed “Granta” from a student publication to the literary quarterly it remains today
سلمان رشدی در بارهء گونتر گراس / 14 February 2019
دانلود جلد اول کتاب ممنوعه “آیه های شیطانی”
کتاب «آیه های شیطانی» جلد اول، نوشته «سلمان رشدی» ترجمه «روشنک ایرانی»
کتاب «آیات شیطانی» بر پایه یک ماجرای صدر اسلام مشهور به «غرانیق» نوشته شده است که در بسیاری از کتاب های معتبر تاریخ اسلام مانند تاریخ طبری آمده و شرح آیاتی است که پیامبر اسلام ابتدا در آن آیات به تمجید از سه بت مورد قبول اعراب می پردازد اما پس از نازل شدن آیات جدید، این آیات را از قرآن حذف می کند و می گوید این آیات از طرف خدا نبود بلکه القائات شیطان بوده است. آیات 73 و 74 سوره اسراء اشاره به همین مسأله دارد.
————-
کتابخانه رایگان «ممنوعه» با این هدف راه اندازی شده تا صرفا “کتابهای ممنوعه منتقد اسلام و ادیان، کتابهای کمیاب و نایاب و نشریات و مقالههای گوناگون اسلام ستیز” را در بر داشته باشد و فعالیتش صرفا در زمینه کتابهای روشنگرانه و خرافه ستیز چه به زبان فارسی و چه انگلیسی میباشد. به همین منظور، کتابهای ممنوعه و مقالات نویسندگان منتقد اسلام و ادیان به مرور در این کتابخانه گردآوری میشود تا به صورت دسته بندی و کامل در قالب مجموعه ای پربار و رایگان برای دانلود و خواندن در اختیار خردگرایان حقیقت جو باشد چرا که برای آزادی و سربلندی ایران تنها یک راه وجود دارد؛ روشنگری، روشنگری … و باز هم روشنگری.
جبرئیل فرشته / 14 February 2019