در بخش اول «سرکوب و سلطنت» ادعاهای سرکوب در زمان دولت سلطنتی را به نقل از شاهدان و نهادهای بین‌المللی حقوق بشر خواندیم. در زیر دو یادداشت از نیویورک‌تایمز ترجمه و تخلیص شده‌اند که نشان‌دهنده پاسخ شخص شاه به این ادعاها و طرز فکر او در مورد اداره حکومت است.


سرکوب و سلطنت ــ بخش اول

جاناتان بترام اُکس، یکی از سرشناس‌ترین روزنامه‌نگاران آمریکایی در مقاله «ذهن پارسی» ــ که عنوانی کنایی دارد ــ چهارسال پیش از انقلاب پیش‌بینی می‌کند که سبک حکومتداری اقتدارطلبانه و تک‌سالارانه شاه در آینده او را به سقوط خواهد کشاند. شاه اما به هشدارها بی‌توجه است.

جیمز اف کلریتی، دیگر روزنامه‌نگار نیویورک‌تایمز در گزارش دوم مستقیماً به پاسخ شاه در برابر اتهام زندانیان سیاسی می‌پردازد.

شاه، همسر و فرزندش در جریان مراسم تاج‌گذاری ــ عکس: ویکیپدیا

▪️«ذهن پارسی»

(تهران،‌ ۳۰ سپتامبر ۱۹۷۵)

گزین‌گویه مشهور لوئی چهاردهم،‌ «دولت همانا که من‌ام» (“L’état, c’est moi”) را نمی‌توان در مورد هیچ کشور بزرگ دیگری در جهان معاصر به جز ایران صادق دانست. «اعلی‌حضرت همایونی شاهنشاه محمدرضا پهلوی»، همان‌طور که خودش هم روز‌به‌روز بیشتر معترف می‌شود، در واقع تجسد دولت است یا به عبارت دیگر، دولت را می‌توان در شخص او متجسد دید. شاه ایران با قامت کوتاه و لباس‌های محافظه‌کارانه و رفتار محتاطانه،‌ از مهمانان خارجی در یک اتاق پذیرایی سبکِ فرانسوی در کاخ نسبتاً فروتنانه‌‌اش در شمال تهران استقبال می‌کند،‌ و اصرار دارد که سلطنت استبدادی‌اش به شکل اصیلی منعکس‌کننده‌ی «ذهن پارسی» است. او تأکید دارد که این ذهن پارسی برای ۲۵۰۰ سال وجود داشته‌است و امروز هم سازگاری بی‌عیب‌و‌نقصی با وضعیت ۳۵ میلیون تبعه‌ی او دارد،‌ در‌حالی‌که همگی بر موجی از نفت درون گرداب اقتصادی و اجتماعی و سیاسی عصر مدرن فرو می‌روند.

جان بی اُکس، روزنامه‌نگار نیویورک‌تایمز

تنها زمانی احساسی حرف می‌زند که از تروریست‌ها،‌ کمونیست‌ها و متعصبان مسلمان افراطی بگوید؛ کسانی که به باور او تحت هدایت مسکو تنها مخالفان جدی در ملک وسیع او هستند. با این حال،‌ پلیس مخفی به‌شدت کارآمدش تا به‌حال موفق به نابودی این مخالفان نشده،‌ هرچند از تاکتیک‌هایی به سبک ایرلند شمالی مثل جستجوی خانه‌به‌خانه هم بهره می‌برد.

شاه هر پرسشی درباره شمار نامعلوم زندانیان سیاسی ــ که ناظران خارجی هزاران‌تن تخمین می‌زنند ــ و دانشجویان ناراضی را با این جمله از سرش وا می‌کند که «همه‌شان مارکسیست هستند». وقتی می‌پرسی آیا بخش قابل توجهی از کینه و نفرت از او از دیگر انتهای طیف اقتصادی نیست،‌ مثلاً‌ به خاطر کارزار ضدفسادش و برنامه‌های «اجتماعی»‌ای که ازشان دم می‌زند ــ بازتوزیع زمین،‌ تسهیم سود ــ،‌ سری تکان می‌دهد اما پاسخ می‌دهد: «من نیازی به طبقات فرادست ندارم. مردم پشت‌ام هستند.»

شاید هم مردم پشتش باشند، اما در کشوری که تعریف خود شاه از آزادی به محدودیت‌های سخت‌گیرانه در آزادی بحث و بیان انجامیده،‌ کسی واقعیت را نمی‌داند. تعریف شاه از آزادی هر گونه انتقاد از سلطنت، قانون اساسی و مفاد ۱۴ گانه برنامه او را ممنوع کرده است. و این یعنی ماهیت اقتدارگرایانه رژیم عملاً آزادی فکری و وجود اپوزیسیون متعارف سیاسی را ناممکن کرده و همه‌چیز حاکی از آن است که این اوضاع تا زمان فروآمدن شاه از تخت سلطنت تغییری نخواهد کرد. شاه ترک سلطنت را برای ۱۲ سال بعد برنامه‌ریزی کرده است.

این پرسش اما پابرجاست: چقدر از اصلاحات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی انقلاب خودخوانده «شاه و مردم» او واقعی یا تأثیرگذار هستند؟ آیا این اصلاحات همین حالا در برابر میل جنون‌آمیز برای بدل‌شدن به قدرت صنعتی و نظامی ــ که شاه همه منابع و ثروت نویافته‌ و قشر کم‌تعداد فن‌سالاران پرانگیزه و جاه‌طلب کشورش را بر آنها متمرکز کرده است ــ به جایگاه دوم یا سوم تنزل نیافته اند؟

فن‌سالاران شاه، منظومه‌ای درخشان از اقتصاددان‌ها و برنامه‌ریزهای جوان که اغلب در انگلیس یا آمریکا آموزش دیده‌اند، ظاهراً از همان فلسفه‌ حاکم‌شان پیروی می‌کنند: عزمی تک‌ساحتی برای توسعه اقتصادی شتابان ایران به عنوان اولویت نخست، که همه دیگر چیزها به جز توسعه نظامی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

شاه انگار به نگرانی عمیق برخی از وفادارترین زیردستانش بی‌توجه است؛ نگرانی عمیقی که به ندرت به بیان درمی‌آید، اما اعتراضی است به زیستن تحت حکمرانی پیش‌بینی‌ناپذیر و یک‌تنه شخص شاه. آنها می‌گویند این کشور در حال توسعه بیش از هر چیز به حکومت قانون نیاز دارد و نه حکومت دستوری.

حامیان نزدیکش در جمع‌های خصوصی حتی برخی تغییرات ریشه‌ای‌تر شاه ــ مثل درست کردن تنها یک حزب قانونی با از بین بردن دو حزب رقیب پیشین و تمرکززدایی برنامه‌ریزی‌شده حکومت تا سطح روستاها ــ را هم «فریبکاری‌های پوچ و توخالی» می‌خوانند. همه ایرانی‌ها می‌دانند ارتش نازپروده‌ترین بخش جامعه است. شاه ارتش را «بهترین سرمایه‌گذاری برای آینده کشور» و نیرویی پیشگیری‌کننده در برابر روس‌ها می‌داند. با این حال، انباشت تسلیحات این امکان را به وجود آورده ــ‌ امکانی که همیشه در حکومت‌های تک‌سالارانه استبدادی وجود دارد ــ‌ که ایران تحت لوای محافظت از مرزهایش در شرق کشور، خلیج فارس، جزیره‌العرب یا اقیانوس هند دست به ماجراجویی نظامی بزند. شاه در برابر این پرسش که آیا برنامه تسلیحاتی‌اش همسایگان عرب او را وحشت زده کرده یا نه، به خبرنگار آمریکایی پاسخ می‌دهد: «اگر مکزیک از سلاح‌های آمریکا نگران بود، آیا ایالات متحده از برنامه‌ای که فکر می‌کرد ضروری است، دست برمی‌داشت؟»

اعتماد بی‌تزلزل شاه به اوج‌گرفتن اقتصاد نفت‌محور ایران حتی با اخطار کارشناسان هم به خود تردیدی راه نداده. کارشناس‌ها به او هشدار داده‌اند که شاه می‌خواهد در مدت زمان بسیار کوتاهی، کارهای بسیار زیادی بکند. پرسش این است: اگر ایران در وضعیت آتشین کنونی‌اش با دشواری‌های مالی‌ای روبه‌رو شود که می‌توانند موجب عقب‌نشینی از وعده‌ها و کاهش تعهدات اجتماعی دولت شوند، آیا می‌توان نومیدی توده‌های گنگ مردم ایران (و حتی شاید طبقات فرادست) را کنترل کرد؟ آیا تنش‌های اجتماعی و اقتصادی داخلی را ــ که همین حالا در برنامه‌های تحقق‌نیافته، فساد فراگیر، شکاف رو به افزایش بین ثروتمند و فقیر، ذخایر ارزی رو به کاهش و تراز تجاری رو به نابودی آشکار هستند ــ در آن صورت می‌توان مهار کرد؟

کسی پاسخ را نمی‌داند. مشکل اصلی اینجاست که چنین مسائلی اصلاً به بحث گذاشته نمی‌شوند. شاه مشکلی پیش‌ رویش نمی‌بیند. مطمئن است که تورم ۲۰ درصدی یک جوری تا پایان سال به صفر خواهد رسید؛ اطمینان دارد وقتی ذخایر نفتی ایران به پایان برسد،‌ کشورش به مرکز اصلی تولید و صادرات سرتاسر خاورمیانه بدل شده ــ یا آن‌طور که خودش توصیف می‌کند، «یک آلمان دیگر». دلیلی هم نمی‌بیند که به پیشروی دائم اقتصاد ایران، فارغ از اتفاقاتی که در دیگر نقاط جهان می‌افتد،‌ شک کند. می‌گوید: «اولین بار نیست که ما در این کشور ناممکن را ممکن کرده‌ایم.»

شاید حق با اوست. اما اگر نباشد، چه کسی جرأت شک‌کردن به او را دارد؟ و چه کسی به او یادآور خواهد شد که بعد از لوئی چهاردهم لوئی پانزدهم آمد و بعد لوئی پانزدهم نیز همان‌طور که کلبی‌مشربان پیش‌گویی کرده بودند، «سیلاب» آمد. [1]

▪️پرسش از شاه درباره موضوع زندانیان سیاسی در ایران

(تهران، ۲۹ سپتامبر ۱۹۷۴)

موضوع زندانیان سیاسی ایران در دوران زمامداری محمدرضا شاه پهلوی اینجا دیروز نمود کم‌سابقه‌ای در مطبوعات یافت.

شاه و روحانیان ــ عکس:‌ ویکیپدیا

در متن اظهارات شاه در کانبرا، استرالیا مربوط به دیروز آمده بود که در ایران الفاظ «زندانی سیاسی» و «تروریست» یک معنا می‌دهند. او نگفت چه تعداد زندانی سیاسی در ایران هستند، اما تخمین‌های تأییدنشده از ده‌ها هزار بازداشتی ظاهراً به خاطر دلایل سیاسی خبر می‌دهند.

مسأله زندانیان سیاسی در مطبوعات اینجا به‌ندرت مطرح می‌شود. دیروز اما چندین روزنامه مهم پاسخ‌های شاه به پرسش‌های نشست خبری در کانبرا را منتشر کردند.

شاه در پاسخ‌هایش تأکید داشت که قصد ندارد درباره این مسأله با دولت‌های خارجی یا نمایندگانشان رایزنی کند. کیسینجر، وزیر خارجه قرار است اواخر ماه آینده در اینجا با شاه دیدار کند اما موضوعات بحث به طور رسمی اعلام نشده‌اند.

یک خبرنگار قبل از رسیدن شاه به استرالیا به او گفت که «شورای کمک‌رسانی خارجی استرالیا، اتحادیه دانشجویان استرالیا و عفو بین‌الملل اتهام‌هایی بسیار جدی‌ راجع به سرکوب داخلی در ایران مطرح کرده‌اند.» خبرنگار پرسش‌اش را با اشاره به پرونده «روشنفکرانی» ادامه داد که «در فعالیت انقلابی شرکت نداشته‌اند» اما اوایل امسال به زندان افتاده‌اند و حکم اعدام گرفته‌اند.

شاه جواب داد: «چرا عادت دارید هرکسی را که بمب پرت می‌کند،‌ روشنفکر بخوانید؟» گفت این پرسش احتمالا به پرونده‌ای در ۱۹۷۳ مربوط می‌شود که ۱۲ تن به اتهام طراحی توطئه ترور شاه و ربودن فرح همسرش و پسرشان رضا ولیعهد ۱۲ ساله بازداشت شدند‌، دو تن به اعدام محکوم شدند و بقیه به زندان افتادند. هنوز مشخص نیست آیا اعدام‌ها انجام شده اند یا نه.

شاه گفت که تعدادی از افراد گناهکار شناخته‌شده در توطئه‌چینی علیه او را عفو کرده است و افزود «می‌توانم آدم‌هایی را که قصد جان خودم را دارند ببخشم اما نمی‌توانم آدم‌هایی را ببخشم که می‌خواهند به حاکمیت ملی کشورم پایان دهند.»

شاه در پاسخ به سوال دیگری درباره این موضوع گفت: «زندانی سیاسی چیست؟ این اتفاق دارد در کشور من می‌افتد: کمونیسم ممنوع شده است چون [کمونیست‌ها] آدم‌هایی هستند که به پرچم ما سوگند وفاداری نخورده‌اند و به کشور دیگری وفادارند. آنها علاوه‌بر کمونیست‌بودن،‌ به خاطر تروریست‌بودن هم غیرقانونی هستند. آنها بمب می‌ترکانند. هروقت در فرهنگ لغات‌تان جلوی کلمه “تروریسم” نوشتید “زندانی سیاسی”، آن‌وقت می‌توانم به پرسش شما پاسخ دهم.»

یادداشت:

[1]  اشاره‌ای به این جمله منسوب به معشوقه لوئی پانزدهم که «پس از ما،‌ سیلاب». [Après nous, le déluge].


پرونده ویژه انقلاب: