تاریخ ایران و دست کم تاریخ معاصر و قطعا تاریخ حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی پیوندی ناگسستنی با شکنجه، اعتراف و اعدام دارد. این روشی است که برای دیکتاتورها تاریخ انقضا ندارد. دیکتاتورها خشونت را از یکدیگر می‌آموزند و از هم پیشی می‌گیرند. این در ذات این نوع حکومت است که بدون شکنجه و کشتار دوامی ندارد.

اما وقتی با خشونتی مواجه می‌شویم بهتر است دردها و شکنجه‌ها‌ی گذشته را فراموش نکنیم و تلاش نکنیم گذشته را تطهیر کنیم. تقویت حافظه تاریخی، شرط پایان دادن به چرخه شکنجه و اعتراف‌های نمایشی است. این روزها که اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و بسیاری دیگر در زندان هستند و شکنجه می‌شوند و یا وادار به اعتراف تلویزیونی، باید به خاطر داشته باشیم که این روش‌ها به نظام ولایت فقیه منحصر نمی‌شود و یک پیشینه طولانی سلطانی دارد.

اسماعیل بخشی، گروه ۹ نفره تیرباران شده در سال ۱۳۵۴، غلامحسین ساعدی در زندان
اسماعیل بخشی، گروه ۹ نفره تیرباران شده در سال ۱۳۵۴، غلامحسین ساعدی در زندان

حتما بسیاری از علاقه‌مندان تاریخ معاصر، شعر نازلی (وارطان) شاملو را خوانده‌اند و از جمله از طریق آن پی برده‌اند چه بر سر وارطان سالاخانیان و کوچک شوشتری آمد. آنان زیر شکنجه جان دادند و جنازه آن‌ها به جاجرود انداخته شد.

… «ــ نازلی! سخن بگو!

 مرغِ سکوت، جوجه‌ی مرگی فجیع را   

 در آشیان به بیضه نشسته‌ست! »…

حکومت‌های دیکتاتوری ایران چندین دهه است که عدالت‌خواهان ایران را حبس می‌کنند، شکنجه می‌کنند و یا وادار به اعتراف.

«در حد فاصل شهریور سال ۱۳۳۲ تا اردیبهشت ۱۳۳۶ تعداد ۲۸۴۴ توبه‌نامه از فعالان سیاسی به چاپ رسید.»[1]

آبراهامیان در کتاب خود «اعترافات شکنجه شدگان» می‌نویسد «محمد بهرامی (سومین دبیر اول حزب توده) زمانی حاضر به اعتراف شد که مچ دستش را داخل دستبند گداخته قرار دادند.»[2]

عبدالعلی لطفی وزیر دادگستری محمد مصدق بر اثر ضرب و شتم در بیمارستان ارتش فوت کرد. حسین فاطمی اعدام شد.

«در فاصله‌ی شش سال بعد از واقعه‌ی سیاهکل ۹۳ نفر محاکمه و تیر باران شدند. ۷۸ نفر زیر شکنجه جان دادند.»[3]

شکنجه‌هایی از قبیل فلک، محرومیت از خواب، زندان‌های انفرادی، ایستادن در یک نقطه، کشیدن ناخن‌ها، انداختن مار به جان افراد، شوک برقی از ناحیه مقعد، سوزاندن با سیگار، نشاندن روی اجاق‌های برقی، اعدام‌های نمایشی، شلاق با کابل و وادار به برهنه ایستادن، در دوران پهلوی مرسوم بود[4] همچنان که در زندان‌های جمهوری اسلامی متداول است.

علی مظفری، رئیس کل دادگستری استان خراسان رضوی، چندی پیش گفت: «ما به نمایندگی از امام زمان و به نمایندگی از خدا در امور مردم دخالت می‌کنیم. اگر فردی در زمان طاغوت در زندان بود، حبسش از مجازات اخروی او کم نمی‌کرد. مجازات در جمهوری اسلامی از عذاب اخروی مجرمان و زندانیان کم می‌کند.»

در دوران پهلوی به اتاق شکنجه «اتاق تمشیت» می‌گفتند. واژه‌ای دو پهلو به معنای «ارتقاء آگاهی» و راه انداختن اجباری کسی روی پاهای متورم.[5]. بعد از انقلاب نام اتاق شکنجه، به «اتاق تعزیر» تغییر کرد.[6] در واقع ماهیت قضیه همان بود فقط نامش اسلامی شد و با وضو شکنجه می‌کردند.

رویه‌ی دیکتاتورها شبیه یکدیگر است. در سال ۱۳۵۴ بیژن جزنی را به همراه ۸ زندانی دیگر در تپه‌های اوین به گلوله بستند و بعد ادعا کردند ۹ زندانی در حین فرار کشته شده‌اند. فرشید هکی را نزدیک منزل خودش کشتند و به آتش کشیدند و گفتند آقای دکتر هکی، استاد دانشگاه و فعال سیاسی و متقاضی ده ساله‌ی تأسیس حزب، به علت مشکلات مالی خودش را با چاقو کشته و سپس در خودرو شخصی‌اش به آتش کشیده است. زندانیان سیاسی را به بند زندانیان عادی (معتادان، چاقو کشان) می‌فرستادند تا مجازات شوند.[7] به یاد بیاورید زندانیانی که به دلیل عدم تفکیک در جمهوری اسلامی چه آسیب‌هایی دیدند. (سهیل عربی و محمد رضا عالی پیام و..)[8]

حکومت پهلوی هم در پخش اعترافات تلویزیونی ید طولایی داشت همچون اظهار ندامت هشت تن از رهبران کنفدراسیون به صورت تلویزیونی.[9] مصاحبه‌های رادیویی پرویز قلیچ خانی، غلامحسین ساعدی، رضا براهنی همه در روزنامه‌ها چاپ شد.

جمهوری اسلامی که تثبیت شد کشتار را از همان سال‌ها و ماه‌های اول نهادینه کرد. بین تیرماه تا آبان ۱۳۶۰ دادگاه‌های انقلاب ۲۶۶۵ زندانی سیاسی یعنی هفت برابر تعداد عناصر وابسته به رژیم پیشین را طی شانزده ماه گذشته کشته شده بودند، اعدام کردند. در خرداد ماه ۱۳۶۲ رقم کشته‌ها به ۵۰۰۰ نفر و در خرداد ماه ۱۳۶۴ به ۱۲۵۰۰ نفر رسید.[10]

در سرتاسر پاییز ۱۳۶۲ برنامه هفتگی اعترافات با حضور اسدالله لاجوردی و ۲۹ نفر دیگر مجاهدین، چند عضو سازمان پیکار، پنج نفر از دفتر بنی صدر چند نفر از اعضای جبهه ملی و چند نفر از فداییان (سازمان “اقلیت”) برگزار شد. در اردیبهشت ۱۳۶۱ حسین روحانی از رهبران جنبش چریکی نیز در نمایش اظهار ندامت شرکت داده شد. طاهر احمد زاده از نزدیکان بازرگان هم همین سرنوشت را داشت.

همه اعترافات کیانوری، به‌آذین، محمد علی عمویی، احسان طبری و اعضای دیگر حزب توده را در اردیبهشت ۱۳۶۲ به یاد دارند. اما این را نیز به یاد آوریم که مثلا محمد علی عمویی در سال ۱۳۳۴ مجبور به نوشتن ندامت‌نامه خطاب به شاه شد.

آنانی که در زندان شاه شکنجه می‌کردند اعقاب شکنجه‌گران فعلی در جمهوری اسلامی هستند. آنان که در زندان شاه شکنجه می‌شدند به همان دلیل، به همان سان و همان قدر خُرد می‌شدند که اکنون می‌شوند. احمد شاملو درباره غلامحسین ساعدی نوشته است: «در مورد ساعدی باید بگویم آنچه از او زندان شاه را ترک گفت جنازۀ نیمجانی بیش‌تر نبود. آن مرد با آن خلّاقیّت جوشانش پس از شکنجه‌‌های جسمی و بیشتر روحی زندان اوین دیگر مطلقاَ زندگی نکرد، آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد.»[11] در تاریخ شفاهی هاروارد ساعدی در بخشی از مصاحبه خود با حبیب لاجوردی از شکنجه‌های خود می‌گوید که صوتی آن بخش را در زیر می‌توانید گوش کنید.

مرضیه دباغ، زنی که در بیت خمینی در پاریس کارهای او را انجام می‌داد (خواهر دباغ)، در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم می‌گوید: «ساواکی‌ها دخترم را شکنجه می‌کردند که صدایش در سلول من بپیچد»[12]. رسول بداقی (فعال صنفی معلمان) در مصاحبه‌ای با صدای آمریکا گفت که چگونه شکنجه گران جمهوری اسلامی با استفاده از خانواده‌اش بر او فشار روانی وارد می‌کردند و چگونه خانواده‌اش را تحت فشار قرار می‌دادند تا از دخترش اقرار بگیرند.[13] همچنین فرج سرکوهی که توضیح می‌دهد در اتاق خوابش شنود گذاشته بودند.[14] و با شکنجه‌های جسمی و روانی تلاش کردند او را همچون بسیاری دیگر خورد کنند.

اعترافات تلویزیونی جمهوری اسلامی «طراحی سوخته‌ای» است اما شکنجه واقعیتی است که بر پوست و گوشت و استخوان و روان انسان می‌نشیند و شرط التیام آن استمرار و ثمربخشی مطالبات دموکراتیک جامعه است.


پانویس‌ها

[1]  یرواند  آبراهامیان ( ۲۰۰۳) اعترافات شکنجه شدگان، ترجمه رضا شریفها. ص ۱۴۱. ۱۳۸۲، سوئد: نشر باران.

[2]  همان، ص ۱۴۳

[3]  همان، ص ۱۴۹

[4]  همان، ص ۱۵۲

[5]  همان، ص ۱۵۳

[6]  همان، ص ۲۱۴

[7]  همان، ص ۱۵۶

[8] نگاه کنید به اینجا و اینجا.

[9]  همان ص ۱۶۲

[10]  همان، ۲۱۱

[11]  سایت رسمی احمد شاملو ـ خلاصه یی از پاسخهای احمد شاملو در مصاحبه با مجلۀ‌ «آدینه»

[12] سایت خبرگزاری تسنیم

[13]  سایت کلمه

[14]  منبع

در همین زمینه