یادداشت چهارم آنتونیو نگری در مورد جنبش جلیقه زردها و اعتراضات در فرانسه: فیلسوف کمونیست ایتالیایی به گرایش‌های درون خود این جنبش و گروه‌های مدعی بازنمایی آنها گریزی می‌زند و می‌گوید جنبش جلیقه‌زردها جنبشی برای ارزش‌گذاری مجدد کار است و امتناع از نولیبرالیسم؛ و بدین‌ترتیب شبح مبارزه طبقاتی را بر سر «اصلاحات پیشرو» امانوئل مکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه فروانداخته. دولت فرانسه به همین خاطر از گسترش اعتراض‌های جلیقه‌زردها یا به گفته مکرون «کژروی رادیکال» در آن می‌هراسد.

صحنه‌ای از اعتراضات جلیقه‌زردها در پاریس؛‌ روی پلاکارد نوشته شده: «جلیقه‌زردها خشمگین هستند»

خیابان شانزه‌لیزه، شب سال نو؛ روزنامه‌نگار لوموند تعریف می­‌کند که اکنون بسیاری از مردم خود را جلیقه زرد می­‌دانند. کودکی هیجان‌زده فریاد می‌­زند: بابا نگاه کن جلیقه‌زردها! اما پدر می‌­گوید نزدیک نشو، اول باید ببینیم جلیقه زردهای مهربان هستند یا جلیقه‌زردهایِ شرور!

می‌­توانم بگویم که از ششمین شنبه اعتراضات در ۲۲ دسامبر  که در آن درگیری‌­ها و خشونت‌­های گسترده به‌وقوع پیوست، بحث­‌ها در سطح ملی فرانسه بر سر بدیل‌های خوب یا بدِ جلیقه‌زردها قفل شده است. در مورد اینکه چه کسانی بد بودند، مشکلی وجود ندارد. آنها بلافاصله «فاشیست» و «ضد یهودی» نامیده می‌شوند و به مخالفت با آزادی اندیشه نیز متهم هستند زیرا به روزنامه‌نگارانی حمله کرده‌اند که از سوی ترول‌های روسی حمایت می‌­شوند.

به گفته نخست وزیر فرانسه، آنها فقط یک چهره دارند: «به‌طرز جنون‌آمیزی نژادپرست، ضدیهودی و توطئه‌گر هستند و بدیهی است ما در مواجهه با خشونت، پاسخ­‌های محکم‌تری خواهیم داد». به علاوه، بر اساس محاسبات مسخره‌ وزارت کشور، شمار آنها نیز هر روز کم‌تر و کم‌تر می شود. مکرون: «و اکنون نظم است که باید سلطنت کند، آرام و هماهنگ».

اما جلیقه زردها چه کسانی هستند؟ پاسخ به این سوال بر اساس پوشش رسانه‌های جریان اصلی بسیار دشوار است. در این دیدگاه، بر حسب یک منطق دولتی پیشرو، جلیقه‌زردها با وعده‌های اعلام‌شده برای فرونشاندن جنبش دیگر وجود نخواهند داشت، مگر در مواردی که اعتراض‌ها بنیان استواری در تمام قلمروهایِ اعتراضیِ موجود ساخته باشند. اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها در میادین و بزرگراه­‌ها همچنان ادامه دارند، اعتراض همه‌جا احساس و بیان می‌شود، اما فضای مبارزه به‌تدریج مورد هجوم قرار می‌گیرد. به گفته فرانسوی­ها، احتمالاً برنامه‌ای بسیار منسجم و غیر عادی [از سوی دولت] ترتیب داده شده که شاملِ موارد زیر است:

«بازسازی طرح ISF (مالیات بر ثروت‌های انبوه)، افزایش حداقل دستمزد (بیش از ۱۰۰ یورو که مکرون نهایتاً وعده‌اش را داد)، جلوگیری از افزایش قیمت سوخت، افزایش حقوق بازنشستگی، محدودکردن مالیات مستقیم و غیرمستقیم (بر درآمد)، افزایش مالیات شرکت‌های بزرگ، حمایت از کسب و کارهایِ کوچک، سرمایه‌گذاری در بخش‌های عمومی، کاهش جدی تمام مالیات بر اقلامِ اولیه زندگی».

باید در مواجهه با این مطالبات ــ‌ که عمومیت یافته‌اند ــ از خود بپرسیم که از کجا آمده اند و چه سوژه‌ای (به لحاظ جامعه‌شناختی) آنها را طرح می‌کند. در حال حاضر، این سوژه ظاهراً (در بزرگراه‌ها و جاده‌ها و خیابان‌ها) از ترکیب‌بندی زیر تشکیل شده است: ۵۰ درصد مزدبگیران، ۲۰ درصد بازنشسته ها ، ۱۰ درصد از مستقل‌کاران (کارگران خویش‌فرما) ، ۵ درصد از بیکاران …و زنان و مردان به نسبت مساوی در میان آنها حضور دارند.

آنتونیو نگری، فیلسوف ایتالیایی
آنتونیو نگری، فیلسوف ایتالیایی

نتیجه می‌گیریم که جنبش جلیقه‌زردها اساساً یک حرکت برای قیمت‌گذاری دوباره کار (بازارزش‌گذاری کار) است. جنبشِ مطالبه­ حقوق و دستمزد (در زمینه اجتماعی) جایی است که از دیدگاه دولت، «خطر یک کژروی رادیکال» بوجود می‌آید. این ظهور دوباره مبارزه طبقاتی است که قدرت رابه وحشت انداخته.

مکرون در آخرین سخنرانی‌اش نشان داد که کاملاً نسبت به عواقب افتادن سایه این شبح ــ این خطر ــ بر کل چارچوب سیاست‌گذاری‌اش آگاه است. او تلاش کرد که مخاطبانش را متقاعد کند برنامه اصلاحاتِ پیشنهادی‌اش ــ‌برنامه‌ای که با خیزش جلیقه‌زردها متوقف شد و هنوز قرار است ادامه یابد ــ‌ دلایل وقوع اعتراض‌ها را از بین می‌برد. او با این کار دوباره نشان داد که قدرت نمی‌خواهد درک کند اعتراض جلیقه‌زردها یک پدیده مقطعی نیست، بلکه بیان‌ای است از ردکردنِ منطق نئولیبرالی؛ امتناع از نولیبرالیسم، آن هم در لحظه‌ای که گرفتار بحران است.

شورش جلیقه‌زردها در واقع به همه انواع مقررات و تنظیم‌های نئولیبرالی‌ای حمله می‌کند که بر سیاست‌ هزینه‌گری دولت‌های اروپایی و مخارج عمومی آنها تحمیل شده است. قیام فرانسوی اعتراضی دوره‌ای نیست و در عوض، از قدرت و ابعاد سیاسی برخوردار است: این جنبش حمله به قوانین نئولیبرالی در سطح اروپا است و نشان می‌دهد که این قوانین از طریق سرمایه‌گذاری مولد که مبتنی بر مفلوک‌سازی جامعه است، ثروتی را برای جامعه تولید نمی‌­کنند – آنها صرفاً فلاکت و تقلای بیشتر برای زیستن به ارمغان می‌‌آورند. جالب آنکه این روزها بر خلاف گفته‌های مکرون، بانک مرکزی اروپا تمایل خود را برای به‌اصطلاح شل کردن سر کیسه جهت کمک‌ مالی و بودجه‌بندی نشان داده است. آیا جلیقه زردها سرنوشت این مسأله را پیش از مکرون تعیین خواهند کرد؟

این سوال باقی می‌ماند که اگر می‌خواهیم جلیقه‌زردها را نه فقط نیرویی «مهربان»، بلکه «محکم» نیز تعریف کنیم، آن وقت استحکام و سازماندهی‌شان از کجاست و چگونه در ماه‌های اخیر توسعه یافته؟ در حال حاضر، آنها هنوز یک «ضد قدرت» فراگیر هستند که در سراسر کشور تثبیت شده‌اند و اشکال جدیدی از ارتباطات و بیان سیاسی را درون گروه‌ها ایجاد کرده اند. آیا آنها تبدیل به یک حزب می‌­شوند، مانند دیگر حزب‌هایی که جلیقه‌زردها کاملاً با آنها مخالفند؟ آیا آنها بنا به پیشنهاد احزاب راست افراطی و چپ افراطی، [مطالبات] خود را از طریق کانال های نمایندگی سیاسی بیان خواهند کرد؟ این ها پرسش‌هایی است که از آغاز جنبش پرسیده ایم و امروز هنوز پاسخ‌شان را نمی‌دانیم.

صحنه‌ای از تظاهرات جلیقه‌زردها در ۲۲ دسامبر ۲۰۱۸ در بوردو ــ منبع: AFP

معتقدم کلاهبرداری‌هایی به نام «دموکراسی مشارکتی» یا «تکنوپولیتیک»[1] که بر مدل موجود دموکراسیِ نمایندگی سوار می‌شود، راه حلی برای این مشکل نیست. جنبش‌ها دیگر دست‌کم آموخته‌اند که تمام تلاش­‌های مبتنی بر قانون اساسی برای ساختن «مردم» در وحدت مورد نظر حاکم با یک مکانیسم نماینده‌محور شکست خورده‌اند و نشان داده اند که تقلیلِ کثرت مالتیتود به «واحد» یا «مردم» ممکن نیست.

این عملیات انتزاعی اکنون «غیردمکراتیک» دانسته می‌شود. بنابراین مسئله بر سر مخالفت با مدل موجود حکمرانی و آزمون‌گری برای ایجاد چهره­‌هایِ غیرحاکمیت‌محور و غیروحدانی است که در فضاهای زندگی و تولید اجتماعی قرار دارند.

جلیقه‌زردها در حال آزمودن این دیدگاه هستند. دیدیم که برای شروع، فریاد می‌زنند نه! آنها «ضد قدرت» هستند. اما در ادامه تجربه مبارزاتیِ خود، مسأله‌شان می‌شود بدل شدن به «یک قدرت دیگر». در واقع، این مسأله را در برنامه آنها نمی‌بینیم، بلکه می‌توانیم به دور از ترس با استفاده از مفهوم «طبقه» جلیقه‌زردها را به عنوان یک قدرت دیگر تعریف کنیم. اما مهم تر از همه، شکستن وفاداری به قانون اساسی ست که تا کنون مطیعِ آن بوده اند، یک برنامه طبقاتی را یک قدرت حاکم می‌تواند بر روی مردمِ مطیع اجرا کند: هم جلیقه‌زردها آن را می‌دانند، هم تمام کسانی که تراژدی سوسیالیسمِ (واقعا موجود) را در قرن بیستم تجربه کرده اند.

«یک قدرتِ دیگر» تنها زمانی بوجود می آید که اَعمال آن توسط تکینگی ها بهبود یافته و در شکل نهادهای غیر حاکمیتی به نوسانات هوش جمعی که از ویژگی های تشکیل‌دهنده‌ مالتیتود است، گشوده باشد. با این حال اگر تلاش‌های جلیقه زردها به پایان هم برسد ما شاهد اولین تجارب شورایی توسط نه تنها کارگرانِ صنعتی، بلکه کارگرانِ اجتماعی [2] بوده ایم.

می توانیم این نتیجه را از مقایسه جنبش جلیقه‌زردها با انفجارِ اعتراضاتِ ضد نئولیبرالی از سال ۲۰۱۱ به این طرف بگیریم (جنبش اشغال، جنبش پانزدهم می اسپانیا، جنبش‌های سرکوب‌شده در خاورمیانه و شمال آفریقا). جنبش کنونیِ فرانسه گسترده‌تر، عمیق‌تر و سیاسی‌تر است. فریاد «مکرون استعفا» از وجود گفتمانی‌ حکایت دارد که بر زمینِ شکل‌گیری آن، بازترکیب‌بندیِ طبقه کارگر در سطح اجتماعی به‌ طور کامل توسعه یافته است. در اینجا کار در زمینه اجتماعی ارزش می آفریند. تزلزل و بی‌ثباتی یک بخشِ جزئی رژیم کار نیست بلکه کیفیتِ هژمونیک نیروی کار است، اینجا کار شناختی [3]، پروسه‌هایِ کاری را با توسعه مجدد آنها به کار گرفته است. تکامل این فرآیندها و ترکیب‌بندی مجدد طبقاتی بر خلاف جنبش‌های دیگری که پس از سال 2011 رخ داد، توسط جلیقه‌زردها آشکار شده و نمود یافته است.

تصورش دشوار نیست که پس از این فصل کوتاه اعتراض، دوره‌ای ظولانی از سرکوب در راه باشد. اما نمی‌توان از این مطمئن بود که در طول این دوره کسانی که می‌خواهند مبارزه سیاسی انجام دهند، متعهد به ضرورت بازسازی خطوطی خواهند بود که جنبش جلیقه‌زردها بیانگر آن بوده‌اند.

یادداشت‌ها:

[1]  Technopolitics به شیوه های مشارکت اجتماعی و آموزشِ جمعی از طریق دستگاه های ارتباط جمعی بویژه اینترنت و اتاق­های بحث سیاسی توسط گوشی­های هوشمند اشاره دارد که در دوران اخیر بعنوان نوعی مدیریت سیاسی از آن نام برده می­شود که از پیامدهای کامپیوتریزه کردن تولید بوده است.

[2]  کارگرِ اجتماعی به جای کارگر توده ای و صنعتی، صورتبندیِ نوین، از سوژه طبقاتی در عصر نئولیبرالیسم است که استنتاجِ اولیه­یِ نگری از تضعیف مرکزیت کارخانه­یِ فوردیستی در شیوه تولید سرمایه داری بعد از دهه هفتاد میلادی بود، مفهومی نزدیک به مفهوم مالتیتود.

[3]  Lavoro cognitivo یا کار شناختی هژمونی اصلی کار در نئولیبرالیسم است که با گسترش تکنیک بویژه هوش مصنوعی به منبعبی برای تولید ارزش در سرمایه داری بدل شده است. کارگران بخش آموزش و فرهنگ و همه کارگرانی که در تولید محصولات غیر مادی نقش ایفا می­کنند مشمل این تعریف هستند.


یادداشت‌های پیشین نگری درباره جلیقه‌زردها:

مطالب دیگر درباره همین جنبش: