علیرغم انبوه بحرانهایی که خاورمیانه را فراگرفته، ژیل کِپِل، اسلامشناس و کارشناس سیاسی فرانسوی، در کتاب آخرش خبر از کاهش تنشها در منطقه میدهد. طرفین جنگ دیگر ابزار و پشتوانه لازم را برای تداوم جنگ ندارند؛ پس از جنگ اما، چه در انتظار خاورمیانه است؟
ژیل کِپِل در کتاب آخرش، «خروج از آشوب» تبار چهل سال بحران در جهان عرب و مسلمان را مرور میکند: از شوک نفتی نخست در سال ۱۹۷۳ که باعث اتحاد «بشکه نفت و قرآن» شد تا امروز.
او ظهور جنبشهای اسلامگرای خشن منطقه را پیش و پس از انقلابهای عربی در زمینه تاریخیشان بررسی میکند؛ و البته منطقهای خسته از جنگ را به تصویر میکشد؛ به زعم او، شرایط برای خروج از ستیزها و تنشهای موجود، در یمن و سوریه، فراهم شده است.
▪پرسش: عنوان کتاب «خروج از آشوب» غافلگیرکننده و تعجببرانگیز است، به خصوص اکنون که همه چیز در خاورمیانه بیش از پیش آشوبناک به نظر میرسد.
پاسخ: امانوئل مکرون دوران کنونی را با دوران میان دو جنگ جهانی مقایسه کرده، من اما بیشتر خاورمیانه امروز را شبیه اروپای ۱۹۱۸ میبینم. پس از یک دوره که همه در جنگ و در رویای پیروزی بودند، امروز بیشتر راهبردهای خروج از جنگ و البته تثبیت غنایم و امتیازات جنگ در دستور کار بازیگران این منطقه قرار گرفته است. همه تغییر مواضع و حرکتها اکنون در جهت تدارک خروج از بحران و ایجاد یک وضعیت تثبیتشدهاند. به گمانم، یک جنبش جهانی شکل گرفته از بازیگرانی که خود از جنگ دور نیستند، برای یافتن راه حلی برای یمن و سوریه و لیبی. طرفین تخاصم همه خسته شدهاند.
مثلاً در مورد داعش، در مراحل مختلف تکاملش، منفعت بسیاری از طرفین جنگ این بود که داعش رشد کند. قبل از همه، خود بشار اسد، چرا که با وجود داعش رژیم اسد دیگر بدترین عنصر روی نقشه نبود. همین مسأله در مورد ایرانیها صدق میکند، چرا که در مقابل داعش آنها دیگر شر اصلی نبودند. کشورهای حاشیه خلیج فارس هم موافق قدرت گرفتن داعش بودند؛ چرا که از این طریق حساب کار دست ایرانیها میآمد. و به همین ترتیب، رهبران ترکیه؛ چرا که آنها به میانجی داعش از قاچاق نفت نفع میبردند. امروز اما منفعت فراهم آوردن بستر حضور گروههای افراطی در جنگ کمتر از چشمانداز تأثیرگذاری بر فرآیند پایان بخشیدن به مخاصمه است. قدرتهای منطقه که با منطقی ماکسیمالیستی بازی میکردند (عربستان و ایران)، دیگر ابزارهای لازم برای این کار را ندارند. حامیان اصلی آنها دیگر مشوقشان برای انتخاب این گزینه نیستند، دستشان دیگر مثل قبل باز نیست و قبل از دست زدن به هر عملی باید به قیمهایشان در مسکو و واشنگتن گزارش دهند.
پارادوکس عربستان سعودی این است که به روسیه نزدیک شد تا نوعی توازن با ائتلاف آمریکاییها شکل بگیرند. در نهایت توافق این دو قدرت نفتی (عربستان و روسیه) بود که اهرمی شد تا هر بشکه نفت از ۲۶ به ۸۷ دلار برسد.
▪پرسش: بعد از توصیف افراطگرایی اسلامی به عنوان یک بازیگر اصلی در روابط بینالمللی از دهه هفتاد تا امروز، اکنون آیا شما معتقدید در آستانه دوران عقبنشینی این نیرو هستیم؟
شکی نیست که ظرفیت عملیاتی داعش از زمانی که قلمرویش را از دست داده به شکل ملموسی کاهش یافته است. داعش ثروتمندترین سازمان تروریستی جهان بود که ۸ میلیون نفر را تحت کنترل داشت. از یک سال گذشته اما اقدامات تروریستی این سازمان بسیار محدود شده است. داعش هنوز اقدام به حملات با چاقو میکند، اما دیگر شاهد عملیاتی تروریستی به وسعت باتاکلان (پاریس، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵) نبودهایم. این بدان معنی نیست که ظرفیت آن دیگر نه در اروپا و نه در خاورمیانه وجود ندارد، هنوز وضعیت آبستن شکافهای فرهنگیای است که سلفیسم معرف و مبدع آنها بود. بله، ما در نقطه اوج جهادگرایی نیستیم، اما اشتباه است فکر کنیم که جهادگرایی به تاریخ پیوسته است.
▪پرسش: سرنوشت جهادگرایی اسلامی در منطقه به چه چیز وابسته است؟
قبل از هر چیز به توافقات حاصل در دوران پس از جنگ. سوریه پس از جنگ چه شکلی خواهد بود؟ اگر شاهد نوعی اشغال روسی-ایرانی سوریه باشیم، میتوان تصور کرد که در جمعیت سنیای که جهادگرا نیستند، احساس کینتوزی انگیخته خواهد شد. این وضعیت را در موصل دیدیم که نفرت ضد-شیعه باعث شد حتی طرفداران صدام هم جهادگرا شوند. پوتین، که سال ۱۹۸۹ سرهنگ ک گ ب در درسدن بوده و از نزدیک درگیر گرفتاری ارتش سرخ در افغانستان، اصلاً مایل نیست این ماجرا در سوریه تکرار شود. سوریه بدون شک به روسیه امکان داد تا دوباره به عنوان یک قدرت بزرگ خودی نشان بدهد. مسکو با استفاده از ظرفیت تخریبیاش توانست خودش را به عنوان یک ابرقدرت مطرح کند، اما در واقعیت توان ایفای چنین نقشی را ندارد. تولید ناخالص ملی روسیه در حد اسپانیا است و این کشور ابزار تداوم و پیشبرد سیاستهایش را ندارد.
▪پرسش: برندگان و بازندگان جنگ چه کسانی هستند؟
پیوند روسها و اسد یک «ازدواج» دائم نیست، آنها دنبال یک راه حل سیاسیاند. ایرانیها هم دیگر ابزار پیشبرد سیاستهای خود را ندارند؛ آنها میخواهند اسد قدرت نظامی خود را هر چه زودتر بازیابی کند. ترکها خط سیاسی کاملاً منسجمی را پیش میبرند. آنها با فراغ بال در حال افزایش حضورشان در شمال غربی سوریه در مناطق کردنشین «کردزداییشده» هستند. شاید شاهد نوعی «نو-سنجاقستان» در منطقه باشیم؛ مسئولیت جعل این مفهوم را من به عهده میگیرم. با تصرف مناطق نظامیزداییشده ادلب، آنها نوعی منطق گسترش سنجاق را دنبال میکنند [سنجاق اسکندرون منطقهای بود که قیمومیت فرانسه در سوریه آن را به ترکیه در سال ۱۹۳۹ واگذار کرد؛ سوریه اما همواره این منطقه را استان پانزدهم خود به حساب آورده است]. وانگهی، ماجرای خاشقجی باعث شد اردوغان بار دیگر در مرکز صحنه قرار بگیرد. چند هفته بعد از این ماجرا، پوتین، مکرون و مرکل به استانبول آمدند که برای خروج از بحران و آشوب سوریه چارهای بیندیشند. در هر حال، همه چیز بعد از دورهای مذاکرات سخت و نفسگیر مشخص خواهد شد. در حال حاضر، ترکیه دست بالا را دارد و در مقابل، شاهد تضعیف محور آمریکا هستیم.
▪پرسش: آیا حل بحران سوریه منوط به خروج اسد از قدرت است؟
شاید. در مسکو که بودم، کسی برایم تعریف کرد که اسد ۱۴ ماه مه به سوچی دعوت شده بود. او تنها با یک هواپیمای نظامی روسی به آنجا رفته بود و آنجا با این مضمون مورد انتقاد قرار گرفته بود که: چه میکنی؟ ما تا ابد نمیتوانیم هزینه تو را بدهیم… مقاله بسیار جالبی در مورد رفتار بد روسها با ارتش سوریه در مناطق تحت کنترلشان خواندم؛ در مقاله آمده بود که توی گوش یک ژنرال ارتش سوریه زده بودند. روسها اجازه نمیدهند اسد چیزی را به برنامه و دستور کارشان تحمیل کند، آنها اسد را ناتوان و ارتشش را ناکارا میدانند، و همین هم آنها را مجبور به مداخله در سوریه کرد. امروز، آنها آماده مصالحهاند. پلیس نظامی روس، در حلب، به ویژه متشکل از سنیهای چچنی و اینگوشی است. و به همین خاطر شورشیها به آنها اطمینان دارند. در واقع یک محور روس-سنی بسیار مهم هم وجود دارد که نباید آن را فراموش کرد. این بدان معنا نیست که روسها پشت علویها را خالی خواهند کرد؛ آنها نه علویها را به حال خود خواهند گذاشت و نه کردها را که میتوانند از چشم مسکو اهرمی علیه ترکیه باشند.
▪پرسش: در مورد یمن، به نظر میرسد پرونده خاشقجی باعث سرعت بخشیدن به فرآیند خروج از بحران شده است.
ترامپ میخواست به حمایت از عربستان ادامه دهد، اما بعد از ماجرای خاشقجی، حمایت از عربستان بسیار دشوار شده است. پیوند بسیار قوی میان محمد بن سلمان و جرد کوشنر، داماد ترامپ، دیگر کفایت نمیکند. دیگر حتی سناتورهای جمهوریخواه هم این خط را دنبال نمیکنند. ماجرای خاشقجی باعث بیدار شدن و بازگشت احساسات قدیمی ضد-سعودی شده است. در ادامه پرونده خاشقجی، فشار بر عربستان برای خاتمه حمله به یمن و شکستن محاصره قطر افزایش یافته است.
▪پرسش: راه حل بحران یمن چیست؟
سعودیها امروز همان وضعی را در یمن دارند تجربه میکنند که مصریهای دوران ناصر در دهه ۶۰ در یمن تجربه کردند. آن زمان حرف از «ویتنام مصر» بود. از یک طرف، امارات، شریک سعودیها، با تکیه بر جداییطلبان جنوب دارد بازی خودش را میکند. اماراتیها در حال حاضر دارند از بیماری سلطان قابوس و تضعیف عمال بهره میبرند تا تسلطشان را بر سواحل خلیج عدن و دریای عربی گسترش دهند. جزیره سقطرا عملاً به پایگاه نظامی امارات بدل شده است. آنها سومالی لند را خریدهاند تا آن را به دروازهای برای آفریقا بدل سازند. منازعه آنها فقط محدود به جیبوتی نیست. اماراتیها در حال ساختن یک امپراطوری دریاییاند که به آنها اجازه کنترل تنگه باب المندب و مسیر صادرات نفت را میدهد.
▪پرسش: یمن برای سعودیها نیز امروز حکم نوعی ویتنام را دارد؟
عربستانیها در یمن درگیر یک جنگ پسا-قراولی شدهاند که هیچکس هدف از آن را نمیفهمد. نباید فراموش کرد که حوثیها خود محصول سلفیسم افراطیاند. وضعیت حادی که سلفیستها ایجاد کردند، باعث شد حوثیها نوعی جبهه مقاومت شیعه زیدی تشکیل دهند. و آنها حمایت و پشتیبانی را همانجایی جستجو کردند که آن را یافتند، یعنی نزد ایرانیها. حمایت و پشتیبانی ایرانیها بیشتر از آن است که حوثیها ادعا میکنند و البته کمتر از آنی که عربستان و امارات میگویند. آنها حمایت تهران از حوثیها را با حمایتشان از حزبالله لبنان مقایسه میکنند. واقعیت اما این نیست. سعودیها در یک وضعیت پیچیده گیر افتادهاند چرا که حوثیها منطقهای را تحت کنترل دارند که دسترسی و نفوذ به آن مشکل است. صنعا یکی از پایتختهای دنیا با بالاترین ارتفاع است. فرستادن تانک و بخش زیادی از ادوات نظامی فوق مدرن غربی به آنجا بیفایده است. تنها میماند بمباران گسترده هوایی که ویرانی به بار میآورد بدون آنکه نتیجه مشخصی داشته باشد. علیرغم آنکه جامعه بینالمللی به اندازه کافی نسبت به این جنگ حساس نیست، جنگ به حد نهاییای رسیده که دیگر ادامه آن دشوار است. از این رو، در یمن درست مثل سوریه امروز وارد منطق تازهای شدهایم، مواضع و آرایشها در جهت آمادگی برای دوران پس از جنگ است، هر چند این هنوز به معنای صلح نیست.
منبع: لیبراسیون
بیشتر بخوانید:
عامل بدبختی منطقه اسلام و حکومتهای اسلامگرا هستن , تا زمانی که این منطقه از یوغ 1400 سال پیش بیرون نیاد و به سمت لیبرال دموکراسی نره در همین وضع خواهد موند
ahmad / 10 December 2018