ملیسازی و/یا کنترل کارگری؟ این پرسشی است که در برابر بخشی از جنبش کارگری بریتانیا در اوایل قرن بیستم قرار گرفت؛ در دورانی که بریتانیا هنوز شاهد یک بسیج اجتماعی بسیار قدرتمند بود. پاتریک لو تِرِاوندا در مطلب پیشرو تبار این پرسش و پاسخهای آغازین جنبش کارگری بریتانیا را مرور میکند.
اصطلاح کنترل کارگری بعضاً در فرهنگ سیاسی بریتانیا مبهم است، چراکه هم میتواند به معنای کنترل کارگری باشد و هم به معنای آنچه خودگردانی [autogestion] مینامیم و از کنترل صرف فراتر میرود. در واقع، در زبان انگلیسی، بافت و زمینه تاریخی بوده که محتوای این اصطلاح را مشخص کرده، البته پیش از آنکه استفاده نه چندان فراگیر از واژه خودمدیریتی [self-management] باب شود.
دو دهه نخست قرن بیستم، بریتانیا شاهد یک بسیج اجتماعی بسیار قدرتمند بود. در تابستان ۱۹۱۰، تام مان، رهبر سندیکا، جزوهای با عنوان «مسیر پیروزی» را منتشر و در آن از اتحاد سندیکاها، کنترل کارگری و حتی از ایده اداره کل جامعه به دست سندیکاها دفاع کرد؛ این ایدهها البته از سوی حزب کاگر رد شدند. و نفوذ او به رادیکالیزهترین گروههای حاشیهای جنبش سندیکایی محدود ماند.
از همان زمان، تعدادی از هیئتمدیرههای سندیکاها خواستار کنترل مشترک بنگاههای دولتی (به دست دولت و سندیکاها)، یا ملی کردن این بنگاهها میشوند. طرح عدهای دیگر نیز این است که مصرفکنندگان هم در این کنترل یا اداره نقش داشته باشند. سندیکای کارگران اداره پست نیز طرح دقیقی برای خودگردانی خدمات عمومی تدوین میکند که براساس آن در وهله اول، اداره و مدیریت بین دولت و سندیکاها تقسیم میشود.
به سوی ملیسازی، بله ولی چه کسی اداره کند؟
سندیکاهای حمل و نقل ریلی از سال ۱۹۱۰ و به عنوان راهحلی برای شرایط نامناسب کاری، خواستار ملیشدنِ خطوط راهآهن بودند. با این وجود، برخی از جریانهای سندیکایی تصور نمیکردند که ملیسازی بتواند راهحل مشکلات کارگری باشد. آنها این موضوع را مطرح کردند که تنها با اداره خطوط راهآهن به دست خود کارگران بهود شرایط کاری تضمین خواهد شد. در سال ۱۹۱۹، یک سندیکای دیگر این بخش اعلام میکند که «هرگونه نظام مالکیت دولتیای که در زمینه امنیت و کارکردِ خطوط راهآهن به حد کافی به آنها کنترل و اختیار ندهد، موردپذیرش سازمانهای سندیکایی نخواهدبود.»
در بخش معدن نیز مطالبات مربوط به ملیسازی و مطالبات مربوط به کنترل کارگری به یکدیگر گره خورده بودند. در این میان، کمیته اصلاح ساوت ولز همچون جنبشی از پایین، بیرون از سندیکاها و پیشرو سر برمیآورد. در ۱۹۱۲، این جنبش ایده ملیسازی را رد میکند و خواستار قرار گرفتن صنعت معدن تحت کنترل سندیکاها میشود.
به سوی اتحاد میان سندیکاها و کنترل کارگری
بین سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۱۷، جنبشی از پایین در صنعت شکل میگیرد: جنبش کمیته ادغام، که دو هدف اصلی آن الغای کار مزدی و کنترل کارگری بر صنعت بود.
جنبش کمیته ادغام با مشاهده تقسیم و پراکندگی سازماندهی طبقه کارگر در قالب سندیکاهای مجزا و خاص هر حرفه، خواستار ایجاد «یک سندیکا برای یک صنعت» بود. این جنبش در زمان حیاتش، هدف غاییاش را اینچنین تعریف میکرد: «آمادهسازی کارگران برای رهاییِ اقتصادیشان از طریق به دست گرفتنِ ابزار تولید و توزیع و در چارچوب سازماندهی اقتصادیای خارج از هرگونه کنترلِ پارلمانی، حزبی، فرقههای مذهبی و غیره.»
بهزعم یکی از رهبران این جنبش، اتحاد میان سندیکاها «کارگران را برای انجام مأموریت تاریخیشان، که همانا برپایی یک جامعه مبتنیبر همکاری و تعاون است، آموزش و تعیلم میدهد.» کمیتههای محلی تشکیل میشوند اما آغاز جنگ چند ماهی فعالیت آنها را به تعلیق درمیآورد. با این وجود، گردهماییها به سرعت از سر گرفته میشوند. در این هنگام، یک بحث فضای جنبش را متلاطم کرده است: مسئله جایگاهی که باید در پروژه کنترل به اتحادیهها و نمایندگان آنها داده شود. در زمان برگزاری کنفرانس نیوکاسل در ماه اکتبر ۱۹۱۷، با ۳۷ هزار رأی موافق (از میان ۲۰۰ هزار کاغذ رأی توزیعشده) تصمیم گرفته میشود یک سندیکای جدید تأسیس شود. جنبش در آن زمان ۱۵۰ هزار عضو داشت. با این وجود، برخی از مبارزین این ایده را رد میکنند و پیشنهاد میدهند با جنبش نمایندگان اتحادیههای کارگری ادغام شوند. جنبش کمیته ادغام بهسرعت به سراشیبی سقوط میفتد و از جنبشی برای ایجاد اتحاد میان سندیکاها و کنترل کارگری به عامل دیگری برای ایجاد تفرقه میان سندیکاها تبدیل میشود.
نمایندگان و کمیتههای کارگری
تشکیل کمیته کارگری کلاید (که نام آن برگرفته از رودخانه کلاید است که از میان منطقه صنعتی گلاسگو میگذرد) در تابستان ۱۹۱۵ نشانگر آغاز جنبشی اصیل در طبقه کارگر بریتانیا است؛ این جنبش در سال ۱۹۲۲ پایان میپذیرد.
سال ۱۹۱۵ شاهد شکلگیری جنبش اجتماعی قدرتمندی هستیم که از اعتصابات غیرقانونی برای بالا رفتن دستمردها شروع شده و در بطن آن یک کمیته کارگری مرکب از ۲۰۰ نماینده کسبوکارها شکل گرفته بود. اولین اعتصاب پس از آغاز جنگ در منطقه کلاید صورت میگیرد: ۱۰ هزار کارگر بسیج میشوند. مسئله کنترل کارگری در مرکز و محور سیاست نمایندگان قرار دارد. و جنبش مخالف «اشتغال کارگر ناشی» (توسل گسترده به نیروی کار غیرماهر یا کممهارت و/یا زن در صنعت برای پاسخگویی به نیازهای اقتصاد جنگ) است.
«اشتغال کارگر ناشی» تهدیدی برای مزدبگیان تلقی میشد و واکنشهای کارگری حاکی از نوعی صنفگرایی.
سندیکاها نیز به طور کلی مخالف اشتغال کارگر ناشی بودند، اما میگفتند آن را در دوران جنگ قبول میکنند و پس از پایان جنگ خواستار لغو آن خواهند شد.
در دسامبر ۱۹۱۵، لوید جرج، که آن زمان وزیر وزارت تسلیحات بود، به کلاید میرود. او اعلام میکند که نمیخواهد با نمایندگان کارگری ملاقات کند؛ اما وقتی میفهمد ملاقات با آنها غیرقابلاجتناب است، نظرش عوض میشود. روز ۲۵ دسامبر او به سه هزار نماینده کارگران ملاقات میکند و البته هو میشود.
در ادامه، هفتهنامه کارگر، متعلق به کمیته کارگری کلاید، توقیف و ۳ تن از مسئولان آن دستگیر میشوند. برای لوید جرج این سفر به سرزمین اسکاتلند یک شکست است و کارفرمایان نسبت به اجرای طرح «اشتغال کارگز ناشی» مردد میشوند. وزارت تسلیحات تصمیم به تفرقهاندازی میگیرد. و این تاکتیک مؤثر واقع میشود: نماینگان شرکت پارکهِد شرایط دولت را قبول میکنند. از آن طرف، کارگران و نمایندگانی که هچمنان با «اشتغال کارگر ناشی» مخالفند در مورد آنکه آیا —با توجه به آنکه کشور در موقعیت جنگی قرار دارد— بر سر موضوعی به حساسیت موضوع تأمین تسلیحات جنگی رودرروی حکومت بایستند یا نه دچار تردید میشوند. ممکن است افکار عمومی آنها را حمایت نکند. پس از بحثهای فراوان با حکومت، کمیته کلاید تا پایان برسر مواضع خود میماند، اما در نهایت مجبور میشود شکست خویش را بپذیرد.
نسیم اکتبر
در ادامه، کمیتههای کارگری متعددی که تشکیل میشوند، از برنامه کمیته کلاید الهام میگیرند. با این حال، مسائل بیشماری هنوز روشن نشده است. آیا کنترل صنعت از سوی کارگران برای سرنگونی سرمایهداری بدون در دست گرفتن ماشین دولت کافی است؟
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه همچون پاسخی به این پرسش از راه میرسد و مدافعان و مبارزان کنترل کارگری از آن الهام میگیرند. در سال ۱۹۱۸، کمیته کلاید در سندی با عنوان اقدام عملی که به امضای رهبران کمیته، گلکِر و جِی آر کمبِل رسیده، خواستار آن میشود که زمینها، معدنها، کارخانهها و… به «مالکیت اشتراکی مردم» درآیند، نیروهای مسلح «به شیوهای دموکراتیک کنترل شوند»، و طبقات اجتماعی «ملغا» شوند. برای رسیدن به این اهداف، همه قدرت باید به «کنگره فدرال شوراهای اجرایی مردمی متشکل از نمایندگان طبقات کارگر» منتقل شود.
این جنبش چندوجهی برای دستیابی به کنترل کارگری اما در ادامه دچار تفرقه میشود. معدنکاران در سال ۱۹۱۹ برای ملیسازی و کنترل اشتراکی شرکتهایشان مبارزه میکردند، اما جنبش کمیتههای کارگری به این دلیل که معدنکاران خواستار کنترل اشتراکی با «دولت سرمایهدار» هستند، نسبت به این مبارزه توجهی نشان نمیدهد.
علاوه بر این، در سال ۱۹۲۱، تحولی سیاسی در خصوص مسئله کنترل رخ میدهد. بخش صنعت مکانیک و کشتیسازی سند راهنمای مطولی منتشر کنند که در آن بر ضرورت نابودی دولت بورژوایی تأکید شده، اما در عین حال در آن توصیه شده که «سندیکاها در کنترل و اداره بخشهای بزرگ صنعت با دولت سهیم شوند…»؛ در این سند آمده که سطح این کنترل «بسته به شرایط خواهد بود»؛ در واقع، بهزعم نویسندگان این سند «توده کارگرانی را که تحت کنترل کارگزاران سرمایهداری زندگی کردهاند» بعید است «بتوانند ناگهان کسانی را از میان خودشان و از صحن کارخانه برای اداره امور صنعتی انتخاب کنند.» در پایان، نویسندگان این سند اعتراف میکنند که کنترل و اداره برای مدتی کوتاه یا بلند «از بالا انجام خواهد شد». برخی از رهبران کارگری اسکاتلند از همان زمان پیرو مکتب روسها بودند!
چشماندازی که ما از پیدایش مسئله کنترل کارگری در بریتانیای اوایل قرن بیستم ترسیم کردیم، البته کامل نیست. و بازیگران و عوامل معتدد دیگری ن از جمله جریانهای مختلف سندیکایی یا سیاسی، فعالانه در تکوین این مسئله نقش داشتند.
در هرحال، مسئله کنترل کارگری در دهههای بعد همچنان اسم رمز مبارزه و رکنی تنظیمی و سازماندهنده باقی میماند. و بله، در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ دوباره سربرمیآورد.
منبع: Association Autogestion