آدمی در مهاجرت و با فاصله گرفتن از جامعهای که در آن بزرگ شده است، اغلب ارزشهای فرهنگی خود و هنجارهای معمول در جامعه جدید را مقایسه میکند. این بازنگری هم فردی و هم جمعی است. در چنین شرایطی فرد میتواند آگاهانهتر و بهتر به خویشتن و هم جامعهای که در آن بزرگ شده است نگاه کند و به تعمق در ویژگیهای فرهنگی و رسم و رسومی بپردازد که با آنها بزرگ شده است.
یکی از این عرصهها، به برخورد ما با ملیتهای گوناگون برمیگردد. امروزه برخورد مستقیم با مقولهای مانند نژادپرستی، بیش از پیش مورد توجه شماری از پناهندگان و مهاجران از جمله ایرانیان خارج از کشور قرارگرفته است. زندگی درجوامعی با تنوع نژادی، قومی، فرهنگی و برخورد روزمره با مردمانی از چهارگوشه جهان، یکی از دلایل بازنگری انتقادی ما در چگونگی برخورد خودمان با مسائلی از قبیل رنگ پوست، ملیت، مذهب و … اطرافیانمان است. به نظر میرسد این بازنگری انتقادی ازجمله درادبیات نویسندگان برونمرز نیز بازتاب یافته است.
هدف از نوشتن این یادداشت نیز تنها طرح چند پرسش است: آیا در زمینه بررسی مسائل نژادپرستانه در مطالعات جامعه شناختی ایرانیان تحقیقات همه جانبهای صورت گرفته است؟ آیا برخورد ما با رنگ پوست یعنی درجه سیاهی و سفیدی آن و هم ملیت و مذهب و مواردی اینچنین، برخوردی متعارف و منطبق بر ارزشهای انسانی و دموکراتیک است؟ آیا به عنوان نمونه سیاهی پوست نمادی از زشتی و هم فرودستی اجتماعی است؟ آیا زبان ما هیچ از حیث مسائل نژادپرستانه مورد بازنگری قرار گرفته است؟ آیا به عنوان نمونه استفاده رایج و روزمره از واژه “سیاه سوخته” در توصیف افراد سیاهپوست، برخوردی نژادپرستانه نیست؟ آیا این که هزاران سال پیش اعراب به ایران حمله کردهاند و اسلام را به ما تحمیل کردهاند توجیه خوبی برای دشمنی شمار زیادی از ایرانیان با عربتباران است؟ و صدها پرسش دیگر.
داستانی طنزآلود
در ایران هم انواع تبعیضهای قومی و مذهبی نسبت به هممیهنان ما درچهارگوشه کشوررایج بوده است و هست. بارها شاهد بودهایم که هموطنان آذری، کرد، عرب، ارمنی و بهایی ما چه صدماتی را به خاطر این تبعیضها متحمل شدهاند و میشوند.
بد نیست بدانید چرا پرسشهای یادشده در ذهنم شکل گرفتند: چند روز پیش داستانی خواندم در یک مجله قدیمی به نام “شکوفه ذغال”. داستانی نوشته علی شفیعی که حدود یک دهه پیش در شماره ۲۶ و ۲۷ ماهنامه “کارنامه” چاپ شده بود: مردی به فرودگاه میرود تا مادرش را که از ایران به استکهلم آمده است به خانه ببرد، اما همسر سیاهپوستاش را از ترس واکنش غیر منتظره مادرش به استقبال او نبرده است. او برای مادر بهانه میآورد که “کریستینا” در خانه مانده است تا غذا بپزد. به خانه که میرسند “کریستینا” در را باز میکند و با خوشرویی مادرشوهرش را درآغوش میکشد و به زبان فارسی به او خوشامد میگوید. مادرشوهر اما مدام درخانه چشم میگرداند و از پسرش میپرسد: “پس زنت کجاست؟”
مرد به او میگوید که همسرش همین خانمی بوده که به او خوشامد گفته است. مادرشوهر جواب میدهد: “پس بگو چرا زنت را نیاوردی فرودگاه. آخه زن قحطی بود، رفتی یه سیاه سوتکی گرفتی؟ به خدا اول فکر کردم کلفتته.”
مرد جواب میدهد: “این حرفها چیه میزنی؟ اتفاقا سبزه با مهریه.”
مادرپوزخندی میزند: «سبزه با مهریه یا شکوفه ذغاله؟ با شو (شب) هیچ مو نمیزنه.”
دراین داستان کوتاه که فقط به فرازی از آن اکتفا شد، به زبان طنز به ذهنیت ایرانی دربرخورد با مسئله رنگ پوست و رابطه آن با ارزشهای فرهنگی نژادپرستانه اشاره شده است؛ ازجمله اینکه برای آن مادر ایرانی خیلی عادی است که فرض کند: زن سیاهپوست خدمتکار خانه است. سیاه بودن رنگ پوست برای او به منزله پایین بودن منزلت اجتماعی هم هست.
پیشداوریهای رایج درمورد ملتها و اقوام گوناگون زمینهساز افکار نژاد پرستانهاند. افراد اغلب این پیشداوریها را در تربیت دوران کودکی و جوانی درونی کردهاند. ترس از بیگانه و نفی او در افکار نژادپرستانه به عبارت دیگر لازمه مشروعیت و مقبول بودن خودی و رد و طرد غیر خودی است.
برای بازاندیشی در این زمینه باید ازخود شروع کرد. بد نیست که بعضی از برخوردهای خودمان را با ملیتهای مختلف مرور کنیم:
داستان امیر
بسیاری ازایرانیان ساکن دنیای غرب که اغلب با پیشداوریهای کلیشهای رایج در مورد ایران، خاورمیانه و مسلمانان در جوامع جدید مواجهاند، هم به نوبه خود در برخورد با نظریات “غرب محور” یا “اروپا محور” با تکیه بر تاریخ، شکوه و جلال ایران باستان درصدد پاسخگویی و دفاع فرهنگی هستند.
امیر به تازگی با هزارامید راهی خارج شده است و ظاهراً میخواهد یکشبه دنیا را فتح کند. به نظر باهوش میرسد و کلی طرح و نقشه دارد. بارها از پدر و مادرش برایم گفته است که چقدر برایش زحمت کشیدهاند.
امیر یکبار که برایم درد دل میکرد، گفت که شاگرد اول رشته فیزیک بوده، عکاسیاش بی نظیر است و کلی حرفهای دیگر، اما هنوز به فرنگ نیامده خیلی توی ذوقش خورده است. چند هفتهای نیز خانه خالهاش در آمستردام میهمان بوده. خالهاش سالها پیش از همسر هلندیاش جدا میشود و با دودخترش زندگی می کند. وقتی امیر ایران بوده اغلب ساعتها به عکسهایی که خاله جانش میفرستاد خیره میشده. دخترخالههای موبور و چشم آبی هم سن و سالش بودند. امیر با این عکسها کلی جلوی دوستاش پز میداده. به نظر او هردوشان خیلی خوشگل هستند مثل ستارههای هالیوود. او آنها را فقط توی عکسها دیده بوده و چیز زیادی در موردشان نمیدانسته. هنوز از راه نرسیده اما تمام رویاهای رمانتیکاش نقش بر آب میشود. هر دودختر دوست پسر داشتند که خوب قبلاً حدسش را میزد، اما امیر وقتی خیلی شوکه میشود که میبیند یکی ازدخترخالهها با یک سیاهپوست و دیگری با یک پسرمراکشی دوست است.
او بیشتر جا میخورد وقتی میفهمد “دخترخاله جان” میخواهد با این به قول خودش “سیاهه” ازدواج کند و خاله هم مخالفتی ندارد.
او خالهاش را مقصر میداند که درتربیت دخترانش کوتاهی کرده است: “این دو نفر هیچ چیز در مورد ایران، خون و نژاد آریایی و فرهنگ باستانی ما نمیدونن. باورتون میشه؟ یک سیاه و یک عرب… برای خانواده ما خیلی باعث سرشکستگیه. ولی خدا را شکر خالهام سالهاست اینجاست و ارتباطی با قوم و خویشها توی ایران نداره و درضمن من هنوز به پدر و مادرم هم حرفی نزدم.”
من مانده بودم که در جواب او چه بگویم. ذهنم مغشوش شده بود. یاد یک روشنفکر هموطن افتادم که کلی ادعا داشت، اما او هم ترجیح میداد که دخترش هرگز با یک سیاهپوست به خانه نیاید. بارها از چند خانم مسن ایرانی شنیده بودم که “وای! دختربه این زیبایی چطور با مردی به این سیاهی میخوابد؟”
حتماً امیر هم به این قسمت قضیه فکر کرده بود. با خودم گفتم: خب! پس یک جوان تحصیلکرده نژادپرست روبهرویم نشسته است. بعد مستقیم و بدون رودربایستی به او گفتم: “من نمیدانستم که تو نژادپرستی.”
تحقیر نژادی میتواند با دلسوزی به ظاهرانسان دوستانه همراه باشد. باورکردنی نیست که یک زن تحصیلکرده و مهربان ایرانی بگوید: “چرا خدا اینهمه به این آفریقاییها ظلم کرده و آنها را سیاه آفریده است؟ خداکنه این دارویی که باعث سفیدی مایکل جکسون شد ارزان و در دسترس همه بشه.”
از حرف من یکه خورد و گفت: “نخیر، براتون سوءتفاهم نشه. برای من همه آدمها باهم برابرند. این که تبعیض نژادی نیست. مسئله فرهنگ، آداب و اینجورچیزهاست. خاله من چطوری میخواد با آدمهایی که هیچ ربط فرهنگی به او ندارن فامیل بشه؟ تازه یک دختر به این خوشگلی چطوری دلش میآید تمام عمربا یک سیاه سوخته سورینامی باشه؟”
امیر اصلاً متوجه نبود که سرتا پای افکارش نژادپرستانه است و آن را مدام توجیه هم میکرد.
داستان امیر برای من جدید نبود. اینکه تیرگی پوست، زبان و لهجه، قومیت و مذهب درهمه دنیا به راحتی میتواند مبنای قضاوت و تبعیض باشد که تازگی ندارد. میلیونها نفر در جنگها و لشکرکشیهای قرن گذشته به همین دلایل نابود شدهاند. در ایران هم انواع تبعیضهای قومی و مذهبی نسبت به هممیهنان ما درچهارگوشه کشوررایج بوده است و هست. بارها شاهد بودهایم که هموطنان آذری، کرد، عرب، ارمنی و بهایی ما چه صدماتی را به خاطر این تبعیضها متحمل شدهاند و میشوند.
گروهی دیگر اما به نوبه خود هرجا که فرصتی پیدا کنند با خوارشمردن آفریقاییها، عربها، ترکها و یا افغانها آنها را تحقیرمیکنند. این مسئله هم البته قابل تعمیم به همه مهاجران ایرانی نیست، اما واقعیتی غیر قابل انکار است.
بسیاری ازایرانیان ساکن دنیای غرب که اغلب با پیشداوریهای کلیشهای رایج در مورد ایران، خاورمیانه و مسلمانان در جوامع جدید مواجهاند، هم به نوبه خود در برخورد با نظریات “غرب محور” یا “اروپا محور” با تکیه بر تاریخ، شکوه و جلال ایران باستان درصدد پاسخگویی و دفاع فرهنگی هستند. البته این موضوع قابل تعمیم به همه نیست، اما واقعیتی از رفتار شماری زیادی از ایرانیان است. بحثهای اغراقآمیز دراین زمینه بسیار است که به قول احسان یارشاطر، پژوهشگر و بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا، ایرانیان گاه ابداع همه چیزرا در تاریخ باستان و به خود نسبت می دهند. مصداق آن هم این ضربالمثل معروف است: هنرنزد ایرانیان است و بس.
چند خاطره دیگر
تبعیض و نژادپرستی درمیان ایرانیان گاه شکلی خشن و آشکار به خود میگیرد و گاه با تردستی و ظرافت، در لفافه بیان میشود. این موضوع نیاز به بررسی پژوهشگران دارد و در اینجا تنها اشارهای به خاطرات و تجربههای شخصی میشود.
دریک پیک نیک، یکی ازآشنایان که مربی تنیس است، با خنده رو کرد به من و با اشاره به پسر جوان سیاهپوستی که درنزدیکی ما روی چمنها دراز کشیده بود، گفت: “این تئوری داروین که میگه ما از نسل میمونیم حداقل درمورد این آفریقاییها درسته. خداییاش کپی هم هستند.”
یکی دو شب پیش در تماس تلفنی به دوستم گفتم میخواهم درباره نژادپرستی ایرانیان بنویسم. او بلافاصله به وضعیت افغانها درایران اشاره کرد و گفت: ” در ایران بارها شنیدهام وقتی خیلی ازدست کسی عصبانی میشوند، به قصد اهانت به او میگویند: هو! افغانی.”
درهمین آمستردام، در یک میهمانی شنیدم پدری برای ملامت پسرکوچک و شیطانش که لباسش را کثیف کرده بود، گفت: “چرا مثل سومالیاییها شدی؟ برو لباستو عوض کن.”
تحقیر نژادی میتواند با دلسوزی به ظاهرانسان دوستانه همراه باشد. باورکردنی نیست که یک زن تحصیلکرده و مهربان ایرانی بگوید: “چرا خدا اینهمه به این آفریقاییها ظلم کرده و آنها را سیاه آفریده است؟ خداکنه این دارویی که باعث سفیدی مایکل جکسون شد ارزان و در دسترس همه بشه. آن وقت دیگه مسئله رنگ و مشکلات مربوط به آن حل میشه وهمه سیاهها هم سفید میشن. فکرش را بکن چه دنیای خوبی میشه. نه؟”
در هلند
در هلند نژادپرستی و تبعیض قومی و مذهبی درقانون ممنوع است، اما البته نمیتوان ادعا کرد که نژادپرستی در این کشور که مردمش با ویژگی Dutch Tolerance به معنی مداراگری هلندی، به آزاداندیشی و تحمل تفاوتها در دنیا معروف هستند، ازبین رفته است. به خصوص در ده سال اخیر که جو هم مخالفت با مهاجران مسلمان و هم اسلام ستیزی درهلند گسترش یافته است. بسیاری از شهروندان این کشوراز برپایی مساجد و مدارس اسلامی درهلند ناراضی هستند. در این میان حزب دست راستی آزادی و رهبرش خیرت ویلدرس با درپیش گرفتن سیاستهای خشن علیه مسلمانان در تشدید احساسات نژادپرستانه و ضد خارجی رل مهمی را برعهده داشته است، اما نکته تاسفآور، محبوبیت ویلدرس درمیان بخشی از ایرانیان ساکن هلند است. گاه دیده میشود دربحثها با اشتیاق او را ستایش میکنند: “این فرد حق دارد. این ترکها و مراکشیهای عقبافتاده جایی در این مملکت ندارند.” بعضی ازهموطنان درپیشداوری های خود با کوبیدن برطبل عربستیزی از هلندیهای مرکشی تبار با صفاتی تحقیرآمیز مانند “ملخ خور و بربر” یاد می کنند.
ایرانیان هوادار ویلدرس با طرفداری ازاو بیزاری تاریخی و نهادینه شده عجم ازعرب را بازتولید میکنند. بسیاری از آنان شاید نمیخواهند به یاد بیاورند که هویت اسلامی بخشی از هویت تاریخی ایرانیان نیزهست. نفی و انکارهویت اسلامی در این گروه داستان پیچیده دیگری است که در فرصتی دیگرباید به آن پرداخت.
پالایش زبان ازادبیات نژادپرستانه، برخورد آگاهانه با رسومها و قضاوتهای نهادینه شده در برتری رنگ سفیدپوستها برسیاهپوستها، و به تبع آن برتری سفیدها بر سیاهها و مبارزه علیه تبعیضهای قومی و مذهبی یکشبه اتفاق نمیافتد. باید با جدیت روی آن کار کرد. به همین خاطر شاید بد نباشد از خود بپرسیم: چرا حاجی فیروز باید صورتش سیاه باشد و چرا هیچکس اعتراضی به این مسئله ندارد؟
مقاله شما درد عمیقی است که مردم این سرزمین با آن خو کرده اند اما در مورد حاجی فیروز و یا هر المان آیینی دیگر نه ایران هیچ جای دنیا به این صورت برریب نمیشود علم و زبان خو را دارد ( اسطوره وآیین) مثلا حاجی فیروز به این سبب که از جهان مردگان میآید سیاه است و برای اطلاع شما با سیاوش که از با ارزش ترین شخصیتهای اسطوره است برخاسته و به جای مانده .رنگ سیاه او به هیچوجه نشان دون پایگی او نیست
rouzbeh / 01 April 2012
متن بسیار سطحی و احساسی است.
1- جا داشت که نویسنده در کنار “مدارگری هلندی” صحبت از تاریخ سیاه هلند در بهره کشی از ملیونها افریقایی انجام می داد.
2- نمی توانم باور کنم که این مقاله توسط کسی نوشته شده باشد که در اروپا زندگی می کند. هنوز نژاد و رنگ فاکتور بسیار مهم در انتخاب شریک عاطفی در جوامع اروپایی حتی در قشر روشنفکر و تحصیل کرده آن است. جستجو در این زمینه کار دشواری نیست. کافی است که آمار ازدواجهای بین نژادی را مقایسه کنید با ازدواج دورون نژادی.
3- در مورد حاجی فیروز هم نویسنده می بایست کمی به خود زحمت می داد و کتابی می خواند در زمینه سمبلهای ایرانی و اینکه به چه دلیل حاجی فیروز چهره اش سیاه است. آیا به خاطر این است که ملت ایران تسمه از گرده افریقایی ها کشیده و آنها را پست می داند یا حاجی فیروز سمبل و نشانه است شاد از تمام شدن زمستان سخت و سیاه و آمدن فصل بهار.
4- متاسفانه رادیو زمانه رادیو زمانه سالهای پیش نیست و هر کسی که توانایی تایپ داشته باشد مطلبش را چاپ می کنند.
5- امیدوارم که کامنتم در شورای نگهبان زمانه تایید شود.
کاربر مهمان / 01 April 2012
اسنتناج یک نتیجه جامعه شناختی خطیر با چند مثال دم دستی و تعمیم آنها، نشان از ضعف علمی و متدلوژیک نویسنده و به تبع آن رسانه منتشرکننده آن دارد.
فرامرز / 01 April 2012
نوشته بسیار جالب و خواندنی بود . من فکر میکنم نژاد پرسنی آگاهانه و نا آگاهانه بسیار بیشتر در ایرانیان جاری است و همانطور که اشاره کردید ایرانیان با تکیه بر مقوله ” غرب محور ” و نزدیک دانستن خود با این مقوله و ادعاهای غلو امیز تاریخی در مورد ایران باستان سعی در جدا کردن خود از خیل دیگر مهاجران دارند . در لندن دختر خانم تحصیل کرده ای ملاقات کردم که گویا مسئله اقامتش به مشکل برخورده بود . در حین صحبت یک انگلیسی سیاه پوست که اتفاقا دختر خانم مورد نظر را می شناخت به جمع ما پیوست و خود را معرفی کرد و بعد از چند دقیقه ای خوش و بش خداحاقظی کرد و رفت . این آقا متولد انگلیس بود و در ضمن دارای موقعیت علمی و اجتماعی خود در انگلستان . بعد از رفتن این اقای محترم اولین حرف آشنای ایرانی ما این بود که ” نگاه کن این سیاه سوخته راحت اینجا زندگی می کنه ولی برای من اینقدر مشکلات ایجاد شده ” . با شنیدن این جمله اصلا دیگر قادر به ادامه صحبت با این آشنای ایرانی خود نبودم .
amir pooyan / 01 April 2012
نوشته ی بسیار خوبی بود اما:
1) در جایی که به «کلفت» انگاشته شدن خانم سیاه پوست اشاره کردید، گفتید که از نظر مادرشوهر، فرد سیاه پوست منزلت اجتماعی پایینی داشته است. شما خود نیز گرفتار بعضی از این گره ها هستید. این که کلفت الزاما منزلت اجتماعی پایینی دارد از هیچ کجای برخورد مادرشوهر برداشت نمی شود (دست کم در حدی که شما در داستان آوردید) و گویا برداشت شخصی شماست که خودتان هم به آن باور دارید.
2) مساله ی اسلام ستیزی ربطی به نژادستیزی ندارد. دین، یک باور است که می توان از آن دست کشید یا آن را دگرگون کرد. نژاد، رنگ پوست، قیافه یا نقص های جسمی چیزهایی است که انسان با آن به دنیا می آید و انتخاب شخصی نیست و تنها به همین دلیل نمی تواند دستمایه ی تبعیض یا انتقاد باشد (شما می توانید بگویید رفتار یا باورهای یک شخص، وحشیانه یا احمقانه است، اما نمی توانید بگویید رنگ پوست او احمقانه است)!
قلی / 01 April 2012
خانم فروغ تمیمی گرامی با تشکر از مقاله جالب شما که بسیار انسانی است . از رادیو زمانه هم برای دامن زدن به این قبیل بحثهای مهم قدردانی میکنم . یک نکته کلیدی را اشاره کنم که شاید گره تاریخی و جعل آن میباشد آن اینکه تا ما ایرانیها از تاریخنویسان خارجی خود را خلاص مکنیم در به همین پاشنه خواهد چرخید و عوافب این نژادپرستی وحشتناک را خواهیم دید. اولا باید بپذیریم نژاد برتر بحث غیر علمی است دوما در حیطه گروه بندی ما به هند و ایرانی متعلق هستیم و نژاد هند و اروپایی تخیلی بیش برای عقده ای ها نیست .ما باید در باور چنین توهماتی آیینه نگاه کنیم .
پارسا هندی تبار / 01 April 2012
مقاله را خواندم اما نویسنده تنها یک بعد قضیه را دیده و خواسته بسیار اخلاقی و انساندوستانه به قضیه نگاه کند. اما یک سئوال آیا مردمانی با رنگهای مختلف که بیشترشان از جوامع مسلمان آمده اند خود در شکل گیری این بینش که آن را نژادپرستانه می نامید، سهیم نیستند؟
من در فرانسه زندگی می کنم و روزانه شاهد رفتارها و ناهنجاریهای بسیاری هستم که بیشترشان توسط مهاجرینی که از کشورهای اسلامی آمده اند، انجام می شوند. شکستن شیشه ایستگاههای اتوبوس، شاشیدن به درب قطارها، شاشیدن توی متروها، بزهکاری و فروش مواد مخدر، دزدی و خیلی مسائل دیگر و بنیادگرایی اسلامی.
من هم از یک کشوراسلامی به اروپا امده ام اما چیزی که بیشتر از نژاد پرستی اروپائیها نسبت به مهاجران توی ذوقم زد، رفتارهای نابهنجار همین مهاجران بوده است.
چند روز پیش توی قطار نشسته بودم. پسر جوانی روبرویم نشسته بود و نزدیک به 8 ایستگاه را با هم طی کردیم. او در تمام طول این مدت موبایلش را روی بلند گو قرار داده بود و دوست دخترش برایش آواز عربی می خواند. دیگر مسافران توی کوپه همه عصبی شده بودند و با نگاههایشان می خواستند پسر جوان را متوجه رفتار نابهنجارش کنند اما او توجهی نمی کرد. در نهایت این مسافران بودند که مجبور به تغییر جایشان می شدند.
هفته پیش یکی از دوستانم ماجرایی را که در کلاس زبان فرانسوی برابش اتفاق افتاده بود تعریف می کرد. یکی از هم کلاسیهایش به شدت تفکرات اسلامی داشت. دوست ما برای اینکه به هم کلاسیش بگوید که او هم قرآن را خوانده است چند آیه ای از آیت الکرسی را خوانده بود و هم کلاسیش او را تهدید کرده بود که اگر بار دیگر قرآن را در چنین جای نجسی که کافران حضور دارند بخواند واجب است که کشته شود. دوست ما وحشتزده بود.
خلاصه بسیاری مسائل دیگر. که باید با چشم خود دید. در همین پاریس محله هایی هستند که توسط مسلمانان کشورهای مختلف پر شده است و هر شب فاجعه ای در آنها رخ می دهد.
اینکه در اروپت نژادپرستی وجود داردف محرز است. اما در وحله اول این خود مسلمانان هستند که در شکل گیری آن مقصرند. مسلمانانی که در این کشورها زندگی می کنند و از امکانات موجود حتی برخی اوقات بیشتر از خود اروپائیها استفاده می کنند اما به شدت با انان نیز دشمنی دارند. و به راحتی باعث ایجاد ناامنی های اجتماعی در این جوامع می شوند.
در نهایت این را بگویم که برای تحلیل چنین مباحثی باید دو طرف قضیه را دید.
نارین / 01 April 2012
دلایل بسیاری در مورد کاستیهای فرهنگی و باورهای اشتباه جمعی یا فردی در اجتماع را میتوان برشمرد، ۴ دلیل قابل توجه اینست که ۱) فرد ایرانی اگر چه در یک جامعه با فرهنگهای متنوع بزرگ شده ولی بدلیل بسته بودن اجتماع و نقصان یک جامعه باز، همزیستی با دیگر اقوام، نژادها و آداب و رسومها را یاد نگرفته است. اگر آذری یا سنی مذهب در تهران مورد اذیت و تمسخر قرار میگیرد ، یک فارسزبان هم در تبریز یا کردستان سوژهایی برای انتقام و دست انداختن میباشد، مسئله اصلی برخورد برتریطلبانه اکثریت در مقابل اقلیت در موقعیت و شرایط مختلف و در مقیاسهای کوچک و بزرگ است. ۲) پدیده کنش و واکنش، بسیاری از ما، مستقیما این احساسی که از محیط خود، بعبارتی عرف معمول (قوانین نانوشته)در جامعه کسب میکنیم، بیخبریم، در بیشتر مواقع رفتار و برخوردی که بومیان غربی با مهاجران دارند را مهاجران در میان خود بازتولید میکنند که نوعی تخلیه روحی برای اشخاص بوجود میآورد. ۳) در ایران باستان، فاصله طبقاتی بین شاهان, درباریان، موبدان و خادمان اداری حکومت از یک سو و با مردم عادی،پیشهوران و دهگانان از سوی دیگر،بسیار زیاد بوده و شاید بصورت ژنتیک قومی- فرهنگی هنوز در ما وجود دارد، این فرادستی و فرودستی نجومی در ایران قدیم،سبب فروپاشی آن بدست اعراب شده است.۴)آموزههای اسلامی،خصوصا اسلام- سیاسی، مانعی در آزادندیشی و همزیستی مسالمتآمیز با دگراندیشان است. اسلام در طول تاریخ با کشتار اسفناک انسانها و بردهکردن آنها در جنگ و کشورگشایی،خرید و فروش برده و حتا خریدن و آزاد کردن برده بعنوان بده و بستان با خدا برای آمرزش گناههان، جزیه دادن مومنین ادیان دیگر به حاکمین اسلامی و خوارشمردن مردمی که اعتقادی به الله ندارند، زمینههای فکری حاکم و محکوم، ارباب و بنده، فقیر و غنی، مومن و مرتد و… را از بدو ظهور اسلام در عقیده و زندگی روزمره مسلمین نهادینه کرده است.
ایراندوست / 01 April 2012
فروغ نازنین،
از نوشته میشود فهمید که شما در اروپا و هلند زندگی میکنید. راستش را بخواهی این وضعیت در آمریکای شمالی (جایی که چند گاهی است در آن ساکن هستم) فرق میکند.
در آمریکای شمالی آنقدر اقلیت نژادی زیاد هست که من تاکنون هیچ گاه، نه از ایرانیان و نه از خارجیها، صحبتهای نژادپرستانه نشنیدهام. شاید مربوط به جو کشور باشد یا دلایل دیگر، اما آنچه تاکنون مشاهده کردهام این بوده که کوچکترین حرفی که بویی از نژادپرستی و پایین آوردن کسی به خاطر رنگ پوستش داشته باشد حتا از سوی جوانان رد میشود چه برسد به بزرگسالان بالغ.
امکان و اجازه بروز سخنان نژادپرستانه در جامعه آمریکای شمالی وجود ندارد ولی در اروپا حتا سیاستمدارانی چون وزیر کشور فرانسه نیز گاه سخنانی به زبان میآورند که تاسف آور هستند.
نیما / 02 April 2012
مقاله ای خواندنی و مفیدی بود. به نظر من بعنوان کسی که هم در ایران و تهران زندگی کردم و هم سالها در کشورهای خارجی، ایران جز نژاد پرستانه ترین کشورها در جهان می باشد. نژاد پرستی در ایران نورمالیزه شده است. یعنی گفتن “عرب ملخ خور” و یا ” ترک خ ر ” “ترک وحشی” و… مثل آب خوردن هستش. جک های نژاد پرستانه که نگو. این نژاد پرستانه هم فرهنگی و هم سیستماتیک از طرف دولت اعمال میشود. طبق تعریف سازمان ملل متحد هر نوع تبعیض طبق زبان و … نژاد پرستی محسوب می شود. ممنوعیت زبانی غیرفارس ها بزرگ ترین تحقیر و نژاد پرستی بر علیه آنهاست. یکی از فاجعه های این وضعیت اینکه روشنفکران ایرانی همواره نه تنها موضوع نژاد پرستی را در ایران به چالش نکشیده اند بلکه آن را انکار هم کرده اند. وقتی موضوع نژاد پرستی به ذهن امان می آید ما نمی تونیم هیچ اسمی از یک فعال و یا روشنکر ایرانی نام ببریم که بخاطر فعالیت ها و یا نوشته های ضد نژاد پرستانه اش شناخنه می شود. اگر مبارزه ای هم با نژاد پرستی هستش اونم از طرف حرکت های ملی غیرفارس ها چون ترکها و عرب ها صورت می گیرد. مثلا” آقای دکتر علیرضا اصغرزاده استاد دانشگاه جامعه شناسی در تورونتو کانادا همواره موضوع نژاد پرستی را در ایران مطرح ساخته اند. از اینرو مرسی واسه زمانه و نویسنده مقاله!
ائلشن موغان / 02 April 2012
دوستانی که نظر داده اند حق مطلب را اداکرده اند. دو نکته باید اضافه کنم.
1 شهروندان اروپای شرقی بخصوص لهستان و چک ، اسلواکی نفرت عمیقی از روسها دارند. اگر چیزی بد و خراب باشد میگویند روسی است. واژۀ روسی جای بد یا خراب را گرفته. گمانم کاملا قابل درک باشد! اشغال یک کشور فاجعه ای است هولناک. با سقوط شوروی هم حافظه تاریخی پاک نمیشود! ودر همین فضا نفرت خیلی از ایرانیها از اسم “محمود افغان” خصوصا جنایات این دیوانه و لشکرش در اصفهان! جایی که سلطان صفوی تسلیم شده بود! البته دلیل نمیشود امروز با پناهندگان همزبان در خالیکه زمانی یک ملت بوده ایم بدرفتاری شود. اما احکام نویسنده بر آن شواهد و دلایل سطحی و عوامانه، پاک متزلزل است! نقش مخرب دولت اسلامی هم را نباید از یادبرد که دست بالا دارد.
2 معمولا تازه به فرنگ مشرفان دو رویه در برخورد با فرنگ دارند: الف_ یا همه چیز بد است و خراب جماعت فرنگان فاسد و بد و بد و بد ب_ اما اغلب بویژه ایرانیان چنان مجذوب میشوند انگار ولایت است و باید ذوب شد. بعد شروع میکنند که ایرانیان بدند و بدند و بدند. گمام این نگارندۀ گرامی از این دومیهایش باشند.
اورینب / 02 April 2012
بیخود ****پست مدرن را مثل کمونیست بازی ها قبلی تحویل ما ندید هر مملکتی حریم و مرز های زبانی و نژادی دارد و به بهانه برابری انسانها نمیتوان این مرز ها را برداشت، انسانها هیچگاه برابر نبوده و نخواهند بود در باره این سیاست فعلی غرب هم 50 سال دیگه که جمهوری اسلامی هلند تشکیل شد نظر بدبد نه الان من به شخصه سیاسیت ژاپن را در مسایل جمعیتی و نژادی بیشتر ترجیح میدهم تا چرندیات پست مدرن را
کاربر مهمان / 02 April 2012
نگاه بسیار جالبی بود. از ان چیزهایی که به عمد نمیخواهیم ببینیمش و با هزار توجیه تغییرش میدهیم. امیدوارم این بحث ادامه یابد. مثل اینکه خیلی ها از این نیشتر دردشان امده است.
کاربر مهمان / 02 April 2012
حالا از ایرانی هایی که اروپا و امریکا هستن بگذریم، ایرانیهایی که من در چین دیدم، نژادپرست ترین آدم هایی بودند که تو زندگیم دیدم. طوری از بالا به چینی ها نگاه میکنن که انگار چه لطفه بزرگی به چینی ها کردن که تو کشورشونن و بدونه اونا کار چینی ها تموم بود.
آرزو / 03 April 2012
خود مقاله که از جنس نشریات زرد بود. احساسی ، یکطرفه ، بدون تحقیق، پر از غلط ، و ساده انگارانه. ولی با تشکر از دوستان دانا ، و همچنین با تشکر از سردبیر رادیو زمانه که اجازه داد سخنان دوستان هم در زیر این ****مقاله چاپ شود، یک عالمه کامنت درست و حسابی خدمت سایر خوانندگان ارائه شد. نظر خود من هم این است که این حرف های انسان دوستانه صرفا ادعا و شعار و نمایش و شعاف و به استلاه "افه" هستند. ***** سر کار خانم محترم، اختلاف بین نژاد ها، بین رنگ ها، بین سابقه های فرهنگی، بین قدرت های اقتصادی ، یا بین قدرت های نظامی واقعی است… شاید برای کسی که خودش جلای وطن کرده، راحت تر باشد که از برابری انسان ها دم بزند تا شرایط زندگی خودش را آسان تر کند، ولی همه ما در ته دلمان میدانیم که بعضی ها دون مایه ترند
Anonymous / 03 April 2012
از دوستان در راديو زمانه هم خواهشمنديم مطالب را با بررسي و دقت بيشتري برگزينند. درباره مطلب خانم تميمي (به نظرمن) درآغاز بايد پاسخ پرسشهايي روشن شود؛ براي نمونه، تا چه اندازه ميتوانيم جزئياتي كه مي بينيم را به حساب همه يا عموم مردم ايران بگذاريم، آنچه نسبت داده ميشود تا چه اندازه واقعيت وعموميت دارد؟ يا آنچه بعنوان دليل درستي نظر خود مي آوريم آيا درواقع تاييد كننده نظر ما است؟ همچنين موضوع براي طرح تا چه اندازه داراي ضرورت، فوريت و اولويت است؟ برخي از آنچه ايشان مطرح كرده اند ( به نظر من ) به مردم ايران نميتوان نسبت داد ودليل نژادپرستي اين مردم نيست. اگر مادرشوهري دوست دارد رنگ عروسش سپيد باشد دليل بر نژادپرستي عموم ايرانيان نيست. حتا دليل نژادپرستي آن خانم هم نيست. من خانمي را مي شناسم كه عروس امريكايي و نوه ايشان سياه هستند ولي بسيارهم آنها را دوست دارد. سياه بودن حاجي فيروز هم دليل نژادپرستي نميشود، دلايل و پيامهاي ديگري دارد. اينگونه حرفها هم مال كشوري است كه بخشي از ملت سياه باشند و بخشي ديگر نسبت به آنها رفتارو نگاه نژادپرستانه داشته باشند. ولي بخشي ازملت ايران سياه پوست نيستند يا با سياه پوستان تا اين اندازه سروكار نداريم كه چنين مسئله اي آنهم تا اين اندازه عمومي و حاد كه نوشته اند داشته باشيم. اين كه ميفرمايند «سياه سوخته» گفتن نشانه نژادپرستي است، تا آنجا كه خود در ميان اين مردم از روستايي و شهري ديده ام، بعضي از روي شوخي به كساني كه رنگ تيره دارند يا سيه چرده اند ميگويند سياه سوخته. حتا شاهد بودم پدري به شوخي به دختر سيه چرده اش را بغل ميكردو ميبوسيد وميگفت سياه سوخته. ولي هرگز نديدم كه كسي با موضع و انگيزه نژادپرستي چنين حرفي بزند. برخي رنگ سياه را بدليل تيرگي آن غم انگيز ميدانند ونمي پسندند، يا آدمهايي را زيبا يا خوش لباس نميدانند. نميشود اين نظرها را به حساب نژادپرستي مردم گذاشت. دوست داشتن يا نداشتن رنگها هميشه مربوط به نژادپرستي نيست، بيشتر بستگي به سليقه افراد دارد. ايشان موضوع را بسيار ساده گرفتند.
خانم تميمي برپايه جمله اي از يك مربي تنيس به اين نتيجه شگفتي آور رسيدند كه « تبعیض و نژادپرستی درمیان ایرانیان گاه شکلی خشن و آشکار به خود میگیرد و گاه با تردستی و ظرافت، در لفافه بیان میشود»! آيا اين شد پژوهش علمي؟ اگر يك مربي تنيس به كسي بگويد سياه سوخته آيا يك نويسنده يا پژوهشگر بايد نتيجه بگيرد كه « تبعیض و نژادپرستی درمیان ایرانیان گاه شکلی خشن وآشکار» داردو« گاه با تردستی و ظرافت، در لفافه بیان میشود»؟! تبليغات ضد ايراني حاكمان اسلامي را كم داشتيم كه شما هم رسيديد!
درباره كساني كه از كشور افغانستان مي آيند، براي نمونه هراتي ها، خراساني هستند و در زمان قاجاريان ازايران جدايشان كرده اند، نژادشان كه عوض نشد. حساسيت منفي برخي از مردم براي جرمهايي است كه برخي انجام داده اند، ربطي به قوميت ومليت ندارد. البته اين رفتارهم پذيرفتني نيست. هركس مسئول رفتار خودش است. هيچكس را نبايد مسئول رفتار ديگري قلمداد كرد.
خانم تميمي موضوع را به قومهاي ايراني كشاندند و ميفرمايند:«بارها شاهد بودهایم که هموطنان آذری، کرد، عرب، ارمنی و بهایی ما چه صدماتی را به خاطر این تبعیضها متحمل شدهاند ومیشوند.»! ايشان تبعيض ديني را نيز با نژادپرستي درهم آميختند.
بهايي ها يا دگر هم ميهنان غيرشيعه و حتا برخي آخوندهاي شيعه منتقد يا مخالف حكومت، هم براي قوميتشان آسيب نديده اند بلكه براي دين وعقده اشان است. دراين زمينه هم مگر ما پيش ازانقلاب چه مسئله اي ميان مردم داشتيم؟ از مسلمان (سني و شيعي) و يهودي و مسيحي و زرتشني و بهايي و بي دين با هم دوست بوديم . اگر هم درمواردي بحثهايي پيش مي آمد جزئي بود نه عمومي.
درايران، تبليغات ضد نژادي از سوي مردم نيست، از سوي حكومت است، آن هم عليه خود ايرانياني تباران و بسود عربها. براي مثال دراين سي ودوسال هرچه فيلم درسازمان صدا وسيما ساخته ميشود، بر نقشهاي منفي، جنايتكاران، دزدان، خيانتكاران و نقشهاي خنده آور نام ايراني ميگذارند، ولي برنقشهاي جدي ونقشهاي مثبت نام عربي! خود ميدانيد معنا و پيام اين سياست و روش چيست. دوسال پيش در خبرها آمده بود كه يكي از وزيران با چند تن از مسئولان و نمايندگان مجلس اسلامي در مراسمي حضور يافتند. هنگامي كه سرود اي ايران پخش ميشد، آنها با اعتراض جلسه را ترك كردند! ميدانيد چرا؟ اين تنها يك از هزاران است. اينجا بحث قوميت واكثريت واقليت نيست، هرچه ايراني است خوار است و هرچه از نظر حاكمان، اسلامي وعربي است گرامي! حاكم اسلامي، ايراني را با هزينه ايراني تحقيرو ازعرب با هزينه ايراني تمجيد ميكند!
پس از فروپاشي شاهنشاهي ساساني، نخستين بار مردمي از تبار ماد و از اردبيل، ايران را يكپارچه كردندو باز هم نام پارس يا فارس را براين سرزمين گذاشتند و خويش را شاهنشاه پارس خواندند. از آن زمان تا امروز حتا يك نفر هم از قوم پارس به حكومت نرسيد. حتا كريمخان هم از خاندان زند و لُـر بود نه پارسي. نادر از خراسان وغيرپارسي بود. درمدت پادشاهي آن «پدروپسر» مازندراني هم آماربگيريد وببينيد نخست وزيران، وزيران، سياستگذاران، بالاترين فرماندهان ارتش و شهرباني و سرمايه داران ملي و…، از استان فارس بيشتر بودند يا از آذري ها. براي مثال از يازده ارتشبد درارتش شاهنشاهي 5 يا 6 تن آذري بودند. حتا از ميان زنان شاهان پهلوي هم برترين موقعيت را فرح داشت كه آذري بود و مادرش گيلك.
پس ازانقلاب هم آقايان مهندس بازرگان، بني صدر، رجايي، موسوي اردبيلي، موسوي خامنه اي، …، سيدعلي خامنه اي و… و آقازاده معاون معاون رئيس جمهورو رئيس حساسترين سازمان ( انرژي هسته اي )،… و برخي از بالاترين فرماندهان سپاه، آذري تبارند. آقاي سيدعلي خامنه اي تبريزي زاده 8 سال رئيس جمهور بود. پيش ازآن هم با آقاي موسوي اردبيلي از رهبران چهارگانه حزب جمهوري اسلامي و از بلندپايگان بودند. تاكنون بيش از بيست و دوسال حاكم مطلق ايران هستند و در نظر دارند كه حكومت مطلقه وفرديشان تا پايان عمر ادامه داشته باشد وحرفهايي هم ازجانشيني فرزند ايشان است. حتا امروز كه جنبش سبز مطرح است، با اين كه شنيدم برخي هم ميهنان تبريزي گفتند درگيري فارسها با هم است، ولي واقع اين است كه دريك سو آقاي علي خامنه اي است و طرف ديگر خويشاوند نزديك ايشان موسوي خامنه اي، نفر سوم هم يك لُر است.
قوم فارس كجا هست كه قوم اكثريت باشد؟! دركجاي تهران قوم فارس گردآمدند و جاي ديگر قومها را گرفتند، يا همه امتيازها را بردندو به ديگران يا به آذري ها نميدهند؟! حتا سپاهاني ها (اصفهاني ها) هم از قوم فارس يا پارس نيستند بلكه از نژاد مادند.
برخي هم تهراني را با قوم فارس يكي ميگيرند؛ در حالي كه تهران يك روستا بيش نبود كه آقامحمدخان قاجار آن را پايتخت كرد. ازآن زمان تا كنون، چند هزار برابر مردم اصلي تهراني از شهرستانها بويژه آذريها به تهران آمدند واين جمعيت حدود 14 ميليوني پديد آمد. خود تهرانيهاي اصلي كه ديگر نزديك به صفر درسد هستند از تبار مادند نه پارسي. در تهران امروز، به نسبت، بيشترين جمعيت آذريها هستند. درهرسازمان و وزارتخانه ودستگاه دولتي و درهرمحله و فروشگاه و… هرجاي تهران، چه تعداد فارسي يا براي مثال شيرازي مي بينيد وچه تعداد آذري و براي نمونه تبريزي و اردبيلي؟
برخي زبان فارسي را بعنوان زبان قوم فارس مطرح ميكنند! درحالي كه زبان فارسي رسمي زبان همه مردم ايران از هرقوم است نه تنها زبان قوم فارس. قوم فارس از جمله شيرازي ها، كم و بيش مانند همه جاي ايران داراي لهجه ويژه خود هستند كه با اين فارسي تفاوت دارد.
تبعيض درايران هست، بسيار هم هست، ولي تبعيض قومي و نژادي نيست؛ ازسوي مردم نيست از حكومت است. تبعيض عقيدتي و ديني است، تبعيض ميان طرفداران حكومت و مخالفان حكومت است. فرقي هم ندارد از كدام قوم باشند. از نظر حكومت مهم اين است كه شيعه 12 امامي و معتقد به ولايت مطلقه فقيه و درخدمت «نظام» باشيد، اگرآخوند با اين ويژگيها باشيد چه بهتر. وضع هركس بستگي به اثروجودي او در خدمت به «نظام» دارد نه به قوميتش. چشم برواقعيت هاي امروز ايران نبنديم، سررشته را گم و ديگران را هم گمراه نكنيم. مسئله كم نداريم، مسئله سازي نكنيم.
يك تبريزي زاده، حاكم مطلق و بي چون چرا براي همه عمراست. امكانات و سرمايه هاي بي حساب ملي صرف حفظ حكومت او ميشود و دراين راه به هيچ كس از هيچ قومي رحمي نميكنند. اين هم مربوط به خودشان است نه قوم آذري. همه تصميم هاي مهم و سرنوشت ساز با آقاي خامنه اي (جاكم مطلق ) است، نه قوم فارس.
ممكن است كسي از قوم فارس، آدم خوب، شايسته و با دانشي باشد ولي شهروند درجه سه هم بشمار نيايد وازفشار تبعض و حتا براي نجات جانش از ايران بگريزدو به امريكا برود، ولي يك عرب تبار خوزستاني كه درخدمت حكومت است، شهروند درجه يك باشد و سردارو دريادارو وزير دفاع و فرمانده همزمان دو نيروي دريايي وكانديداي رياست جمهوري و… هم بشود. وارونه آن هم ممكن است باشد، يعني عرب تبار مخالف سركوب شود ولي فارس تبار طرفدارحكومت بالا كشيده شود؛ ربطي به قوميت ندارد.
خانم تميمي پرسشهايي كرده اند كه تا اندازه اي پاسخ ميگويم:
1ـ پرسش: آیا در زمینه بررسی مسائل نژادپرستانه در مطالعات جامعه شناختی ایرانیان تحقیقات همه جانبهای صورت گرفته است؟
پاسخ: فرض كنيم صورت نگرفته باشد، آيا اين مسئله در برابر ديگر مسائلي كه هستي ما را تهديد ميكند دراولويت است؟ يا پرداختن به چنين موضوعي گريز و غفلت از مسائل حساس و حياتي كنوني است؟ خبرها را درهمين سايت زمانه ببينيد، آيا چنين مسئله اي درايران وجود دارد؟ يا اگر وجود دارد آيا عمومي، حياتي و اضطراري است ؟ آيا فوريت دارد و دراولويت است؟ يا طرح آن زمينه ساز افزايش و گسترش برخي تبليغات ضدايراني و تفرقه افكني است؟
2ـ پرسش: آیا برخورد ما با رنگ پوست یعنی درجه سیاهی و سفیدی آن و هم ملیت و مذهب و مواردی اینچنین، برخوردی متعارف و منطبق بر ارزشهای انسانی و دموکراتیک است؟ آیا به عنوان نمونه سیاهی پوست نمادی از زشتی و هم فرودستی اجتماعی است؟
پاسخ: در فرهنگ ايراني (از هر قوم ايراني)، چنين چيزي نداريم كه رنگي زشت و نشانه فرودستي باشد. ما «برخوردي» با رنگ پوست نداريم كه متعارف يا نامتعارف باشد. گويا شما ايران را با رودزياي 35 سال پيش اشتباه گرفته ايد. سياهي هم در ايران نمادي از زشتي و فرودستي اجتماعي نيست. نمي دانم چرا و از كجا شما به چنين نتيجه و قضاوتي در باره ايرانيان رسيده ايد! از كدام كشور و ملت حرف ميزنيد؟ در ايران قضيه برعكس است، رنگ سياه و تيره پوشيدن نشانه سنگيني و وقار است. حتا عمامه روحانياني كه سيد هستند سياه است، «سياه» رنگ ثابت و چشمگيردر مكانهاي مقدس شيعي است. پارچه ها را ببينيد. رنگ سياه رنگ مذهبي شيعي است و احترام هم دارد. اين درست وارونه داوري شماست. با اين همه مصيبت هايي كه داريم و فوريت هم دارند، شما موضوعي را وارونه مطرح ميكنيد، سپس برپايه آن، مسئله اي كه وجود ندارد را ميخواهيد ايجاد و حل كنيد!
3ـ پرسش: آیا زبان ما هیچ از حیث مسائل نژادپرستانه مورد بازنگری قرار گرفته است؟ آیا به عنوان نمونه استفاده رایج و روزمره از واژه “سیاه سوخته” در توصیف افراد سیاهپوست، برخوردی نژادپرستانه نیست؟
پاسخ: نژادپرستي مسئله چشمگير و حادي در ميان ايرانيان نيست تا چنين بررسي اي فوريت و اولويت داشته باشد. اين سخنان مربوط به برخي كشورهاي اروپايي است، درايران چنين مسئله حادي نداريم و زبان ما هم نسبت به زبانهاي برخي كشورهاي اروپايي نمادهاي نژادپرستانه ندارد تا آن را ازاين نظر پالايش كنيم. ما در كشورمان آنقدر سياه پوست نداريم كه باآنها كشمكش و رقابت و دشمني اي داشته باشيم و يا آنها را بانظر تحقير سياه سوخته بخوانيم. در كشور ما «سياه سوخته» را براي « توصيف افراد سياهپوست» بكار نمي برند و كسي براي «توصيف افراد سياهپوست» چنين حرفي نميزند. اين را ازجاي ديگري آورديد و به ملت ما نسبت ميدهيد.
4ـ پرسيدند: آیا این که هزاران(!) سال پیش اعراب به ایران حمله کردهاند و اسلام را به ما تحمیل کردهاند توجیه خوبی برای دشمنی (!) شمار زیادی(!) از ایرانیان با عربتباران است؟
پاسخ: اول اين كه عربها هزاران سال پيش به ما حمله نكردند و 1400 سال پيش حمله كردند. اين سخن شما هم مانند ديگر حرف هايتان است. «شمار زيادي ازايرانيان» با «عرب تباران دشمني» ندارند. ديگر اين كه ما ايرانيان تنها براي تحميل اسلام از عربهاي مهاجم 1400 سال آزرده نيستيم، براي جنايتهاي بي شمارشان آزرده ايم، براي اشغال و ويرانگري كشورمان، براي غارت داراييها ، براي كشتار گسترده مردمي كه از سرزمين و ناموس خوددفاع كردند، براي اسيركردن مردم بي دفاع و زنان و دختران بي پناه و دغدار، تجاوز به آنها و كنيز گرفتن آزادزنان و تحقير و فروختن انسانها و …، عجم وموالي خواندن ايرانيان، براي نابود كردن فرهنگها و زبانها و … از آنها آزرده ايم، آنهم از عربهاي مهاجمي كه در 1400 پيش چنين كرده اند نه از عرب تبارهاي امروز، مگر عرب تبار يا حتا ايراني تباري كه آن جنايتها را تاييد كند. مگر جنايتكاراني چون صدام كه براي او در جنگ، عرب و غيرعرب فرقي نداشت.
تاكيد ميكنم اين آزردگي تاريخي هم ازآن رو امروزه هم مطرح است كه آثار زيانبار و مصيبت زاي رفتار عربهاي مهاجم و اشغالگر1400 سال پيش را همچنان دراين روزگار هم در زندگي خود مي بينيم. از عربهايي آزرده ايم كه اكنون هم ما را عجم و خليج پارس را عربي ميخوانند و خواهان تجزيه و ناتواني ايران هستند. براي عرب تباربودن هم با كسي «دشمني» نداريم. دشمني و جنگ بيشتر ميان خود عربها است. امروزه چه بسيارند عربهايي كه با آنها دوست هستيم. ميخواهيم با صلح و دوستي و با حفظ حقوق همه ملتها و قومها در كنار هم زندگي كنيم. بفراواني ميتوان ديد كه ايرانيان به آنها مهرباني ميكنند. ميخواهيم با صلح و دوستي و با حفظ حقوق همه ملتها و قومها در كنار هم زندگي كنيم. هركس مسئول رفتار خود است. اصل براين است كه هركس حقوق ديگران ازهرقوم و ملت و با هرعقيده و دين و رنگ و جنس كه باشد را بشناسد و محترم بدارد.
اين كه گاهي به گفتاري برميخوريم كه نشان از آزردگي ازبرخي قومها دارد، آن آزردگي ناشي از قتل عامها و ويرانيهاي گسترده، به بردگي و كنيزي بردن و تحقيرو فروش انسانها توسط برخي قومهاي مهاجم است وجنبه تاريخي دارد، آن هم در زمينه هايي است كه آثار مصيبت بارش همچنان برجاست. جمله «هنر نزد ايرانيان است وبس» واكنشي دربرابر تحقير ايرانيان توسط عربهاي مهاجم و كارگزاران ترك آنها بوده است ( تركان؛ نه آذري ها كه ماد تبارند و مانند ديگرايرانيان قرباني اين رفتارها شده اند ).
5ـ صدها پرسش دیگر.
پاسخ: آن «صداها» پرسش ديگر هم بايد از همين گونه پرسشها باشند .
دوستدار: بابك
کاربر مهمان / 04 April 2012
خطاب به شورای نگهبان رادیوزامانه، چرا حرف من را سانسور کردید؟ آیا شما هم نژاد پرست هستید که نتوانستید تحمل کنید که شمار افغانی بنامم؟
کاربر مهمان / 03 April 2012
به کامنت گذار بعد از خودم، کاربر میهمان: اختلاف میان نژادها دیگر چیست؟ این نازیها خیلی سعی کردند حرفهای راسیستی امروز شما را ثابت کنند که به جائی نرسید، همه اش جعل و حقه بازی و تعصب و غرض بود. شما چه مشکلی با رنگهای گوناگون دارید؟ من اگر بگویم که از رنگ سفید و سبزه ی تو ایرانی حالم به هم می خورد، چه احساسی در شما ایجاد می شود؟ بس کنید این “دماغ گندگی” ایرانی را، دماغ گنده اشکالی ندارد اگر که بالایش در کاسه ی سر مغز سالمی باشد یا مانع تنفس و مشکلات جسمی دیگر نباشد. فاشیسم و نژادپرستی روی دیگر حس حقارت و خود کم بینی است. خانم یا آقائی که از عقاید نژادپرستانه دفاع می کنید، این ره که می روی به جائی شبیه داخائو است، لطفا نامتان را ذکر کنید و پای موضع نژادپرستانه تان با مسئولیت بایستید. اینجا هیچ شوخی و تعارف نداریم با هم. بحث پست مدرن و غیر پست مدرن تان را هم ببرید جای دیگر زیرا ربطی به این موضوع و بحث ندارد.
هایده ترابی / 03 April 2012
فروغ عزیز سلام، بحث خوبی را دامن زدی. و باید بیشتر از اینها در باره ی پدیده ی نژادپرستی در میان ایرانیان نوشت. این مسئله بسیار جدی است و افزون بر عوامل سیاسی و سیاست گذاری جمهوری اسلامی، ریشه های سنتی و تاریخی هم دارد. نژادپرستی به سود هیچ ملت و ملیتی نیست و دودش هم بالاخره زمانی به چشم ملت غالب و خود برتربین خواهد رفت. زمینه های (سیاسی – اقتصادی – فرهنگی) اش که فراهم باشد/شود، در همه جا و در میان همه ی ملیتها می تواند چون دیوی سر برآورد و تنوره بکشد. درست می گوئی “اسلام هراسی” حتما ریشه در نژادپرستی و بیگانه ستیزی و برتری طلبی اروپائی/غربی دارد، همانگونه که تاریخ “اسلامیسم” و “جنگهای صلیبی” و… بری از این گرایشهای ارتجاعی نیست.
یکی دو نفری درباره ی اینکه رنگ سیاه حاجی فیروز ربطی به نژادپرستی ندارد، نوشتند و سعی کردند توجیه اسطوره ای برایش بیاورند. اما باید یادآوری کرد که همان اسطوره ها هم بری از انواع پیشداوریها و تعصبات و تبعضیات نژادی و جنسیتی نیستند. اسطوره ها خود باز تولید اذهان و باورهای مردم در طول تاریخ هستند و رد پای اینها را می توان تشخیص داد. چرا نماد مرگ باید رنگش سیاه باشد؟ چرا عنصر “منفی” در اذهان این فرهنگ یا فرهنگهائی دیگر، باید رنگ سیاه به خود بگیرد؟ این رنگ سیاه که همیشه نمادی برای “عناصر منفی” نبوده است. و زیر زمین و مرگ و زمستان و سردی هم همیشه در اذهان انسانها منفی/با رنگ سیاه همراه نبوده و نیست. مثلا سومریها خود را با افتخار “سیاه سران” می خواندند. کسانی که به اسطوره ی دموزی اشاره می کنند، باید دلیل بیاورند که مثلا سومریان هم دموزی را به رنگ سیاه تصور می کردند. این بحث مفصل است. تنها یک اشاره کنم که در نمایشهای عامیانه ی کمدی دل آرته ایتالیائی هم نوکر دلقلکی هست به نام آرلکین/هارلکین که رنگش سیاه است، و در نمایشهای تقلید و روحوضی خودمان هم سیاهی داریم که سیاه بازی می کند و مایه ی تفریح و خنده، و البته نقد و انتقاد هم هست. این سیاه تقلید حتما باید ارتباطی با حاجی فیروز هم داشته باشد. بهر رو، در همه ی این موارد این “سیاه” هم بازتاب فرودستی و تبعیض و تحقیر است و هم نماد اعتراض و انتقاد.
هایده ترابی / 03 April 2012
با سلام و تشکر
مقاله تان بسیار به جا و در همه موارد درست بود. این خرده گیری های برخی دوستان هم با توجه به وضعیت و شرایط موجود در جامعه ایرانیان قابل درک است. بنده چندسال پیش به ایران رفته بودم و از نزدیک شاهد یک حس غرور قرین به نخوت و جنون در ایرانیان مقیم تهران و شهرستانها بودم. مسلما عوامل زیادی این حس دروغین خودبرتر بینی و خودشیفتگی در جامعه ایران را به وجود اورده که اموزه های دینی در میان انها نقش بسیار بارز و اساسی دارند. همین چندروز پیش بود که اقای احمدی نژاد در دوشبه تاجیکستان اظهاراتی کرد مبنی بر اینکه ایرانیان و به خصوص شیعیان ایران مسیولیت کار پیامبر اسلام را به دوش میکشند و در نتیجه قوم برتر هستند. اما وقتی به همین قوم خودبرتر بین به دقت نگاه کنیم می بینیم که در بطن ان نه تنها تبعیض های گوناگون منجمله نژادی غوغا میکند بلکه این خودبرتر بینی در واقع برای پوشاندن حس تحقیری است که در عمق وجود شان رخنه کرده است. متاسفانه ذهنیت جامعه ایران فقط تا سطح قشری پوست یعنی همان رنگ و زیبایی عمیق تر نمیرود. در حالیکه یک ظرب المثل امریکایی میگوید عمق زیبایی تا سطح پوست بیشتر نیست. جامعه ایران انچنان در گیر تفاوتهای ظاهری و بی پایه است که کمتر کسی متوجه زیبایی های درون افراد میشود. حتما شما هم دیده و شنیده اید و یا خودتان اماج قضاوت ها و نظر های ناخواسته از طرف ایرانیان به خصوص از اقوام و اشنایان شده اید. بنده خود نزدیکانی دارم که سرتا پا توقع هستند و انتظار دارند که زندگی ام را بر اساس نظرات انها طراحی و اجرا کنم! در حالیکه خداوند بندگان خودرا ازاد و صاحب اختیار در امور خود افریده است. شما تصور کنید وقتی اساس مذهب شیعه بر مقلد و مرجع تقلید استوار است دیگر کجا جایی برای ازادی فردی میماند؟ همه باید مطیع امر رهبر و یا مرجعی باشند و اصلا نظر فرد و خواست فرد اهمیت ندارد. همه باید مقلد باشند و خودشان نباشند. بعد از مدتی متوجه شدم که کشور ایران کشور انعکاسهای شرطی است تا یکی میگوید های بقیه باید بگویند هوی . تا یکی بگوید قایم ال محمد همه باید صلوات بفرستند و تا یکی میگوید امام 12 همه باید بایستند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این تقلید. در چنین شرایطی فرد به خودی خود برای جبران این نقیصه درونی به ایرادگیری و عیب جویی از دیگران مبادرت میکند بدون اینکه بداند خودش از همان عیب و ایرادها به همان میزان یا بیشتر بر خوردار است.
حسن ختام حرفم را در دو شعر مولانا می بینم:
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دوصد لعنت براین تقلید باد.
و در چایی دیگر بازگو کردن داستان چهار نمازگزار ،که همه اشعارش در خاطرم نیست، بسیار مناسب این بحث است که چگونه عیبجویان همیشه خود راه را بیشتر از دیگران گم کرده اند.
چهار هندو در یکی مسجد شدند
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
هر یکی بر نیتی تکبیر کرد
در نماز امد به مسکینی و درد
موذن امد، از یکی حرفی بجست
کای موذن بانگ کردی وقت هست؟
گفت ان هندوی دیگر از نیاز
هی سخن گقتی و باطل شد نماز
ان سوم گفت ان دوم را ای عمو
چه زنی طعنه به او؟ خودرا بگو
ان چهارم گفت حمدالله که من
در نیفتادم به چه چون ان سه تن
پس نماز هرچهاران شد تباه
عیبجویان بیشتر گم کرده راه
و ین داستان زبان حال مردم پوست پرست و عیبچوی ایران است که تا قیام قیامت باقی خواهد ماند.
امید است زیاد تند نرفته باشم و به کسی برنخورد. اگر از خود شروع نکنیم و خود و اعمال خودرا زیر ذره بین نگذاریم مشکل کماکان پابرجا خواهد ماند.
با تشکر
کاربر مهمان / 04 April 2012
خطاب به دوستی که گفته: “نگاه بسیار جالبی بود. از ان چیزهایی که به عمد نمیخواهیم ببینیمش و با هزار توجیه تغییرش میدهیم. امیدوارم این بحث ادامه یابد. مثل اینکه خیلی ها از این نیشتر دردشان امده است.” …. باید عرض کنم که فقط نیشتر نیست که درد دارد، و شما نباید فکر کنید که چون کسی دردش گرفته، پس نیشتری خورده . موارد دیگری نیز هستند که دردزا هستند، از جمله نوشته های زرد یا حرف بی حساب که مستقیما به شعور خواننده دقیق و با سواد توهین میکند از جمله مواردی هستند که درد دارند ، البته برای افرادی که بهتر میبینند… بنابر این اگر شما دردتان نگرفته، شاید اشکال از شماست که نمیتوانید بهتر و دقیق تر ببینید…
کاربر مهمان / 04 April 2012
عجب! پس شما خواننده فرهیخته! با صراحت اعتراف می کیند که به تبعیض نژادی باور دارید. یعنی چون بعضی ها بیشتر پیشرفت کرده اند و بعضی ها کمتر باید مردم را به دید شما « دون پایه» خواند. واقعا عجب استدلالی و به همین دلیل هم به نظر شما یک قدرت اقتصادی و نظامی حق دارد بقیه را به این دلایلی که ذکر کردید سرکوب کند. پس تکلیف اعلامیه جهانی حقوق بشر و بقیه مبارزات آدمی برای برابری قانونی و حقوقی همه انسان ها چه خواهد شد. از نظر شما نویسنده سطحی است اما شما و طرز فکرتان چی؟ آیا شما یک نژادپرست هستنید و با این مسئله هم مشکلی ندارید؟
یک خواننده خارج نشین و مخالف فاشیسم
کاربر مهمان / 04 April 2012
با سلام و تشکر از زمانه که نصب و پخش این مطالب جالب و زیبا را میسر میکند و در جواب کاربری که احتمالا دو نوشته زیر را در دو جای مختلف همین مبحث ارایه کرده اند:
{خود مقاله که از جنس نشریات زرد بود. احساسی ، یکطرفه ، بدون تحقیق، پر از غلط ، و ساده انگارانه. ولی با تشکر از دوستان دانا ، و همچنین با تشکر از سردبیر رادیو زمانه که اجازه داد سخنان دوستان هم در زیر این ****مقاله چاپ شود، یک عالمه کامنت درست و حسابی خدمت سایر خوانندگان ارائه شد. نظر خود من هم این است که این حرف های انسان دوستانه صرفا ادعا و شعار و نمایش و شعاف و به استلاه “افه” هستند. ***** سر کار خانم محترم، اختلاف بین نژاد ها، بین رنگ ها، بین سابقه های فرهنگی، بین قدرت های اقتصادی ، یا بین قدرت های نظامی واقعی است… شاید برای کسی که خودش جلای وطن کرده، راحت تر باشد که از برابری انسان ها دم بزند تا شرایط زندگی خودش را آسان تر کند، ولی همه ما در ته دلمان میدانیم که بعضی ها دون مایه ترند}
{خطاب به دوستی که گفته: “نگاه بسیار جالبی بود. از ان چیزهایی که به عمد نمیخواهیم ببینیمش و با هزار توجیه تغییرش میدهیم. امیدوارم این بحث ادامه یابد. مثل اینکه خیلی ها از این نیشتر دردشان امده است.” …. باید عرض کنم که فقط نیشتر نیست که درد دارد، و شما نباید فکر کنید که چون کسی دردش گرفته، پس نیشتری خورده . موارد دیگری نیز هستند که دردزا هستند، از جمله نوشته های زرد یا حرف بی حساب که مستقیما به شعور خواننده دقیق و با سواد توهین میکند از جمله مواردی هستند که درد دارند ، البته برای افرادی که بهتر میبینند… بنابر این اگر شما دردتان نگرفته، شاید اشکال از شماست که نمیتوانید بهتر و دقیق تر ببینید…}
شما که از دیگران بهتر میفهمید ممکن است مقاله ای بنویسید و همه مارا از ان تفکرات نورانی خود مستفید کنید؟ باشد که همه ما بدانیم که شما گدون مایگی” را چه میدانید. به صرف اینکه شما چیزی را متفاوت میبینید یا “دردی را بیشتر حس میکنید” به این معنی نیست که انرا بهتر می فهمید. حالا فرض کنیم درد شما بالاتر و بزرگتر از همه دردهاست اذعان ان و قبول ان چه ربطی به مشکل نژادپرستی موجود در جامعه ایران دارد که موضوع بحث این مقاله است؟ درست است ممکن است کاستی هایی هم در اطلاعات داده شده در این مقاله باشد اما این عیبجویی شما نشان علت است برادر عزیزم. بازهم بایستی از مولانا کمک بگیرم تا حق مطلب بهتر ادا شود:
“صبر و خاموشی جذوب رحمت است
این نشان جستن نشان علت است”
اری دوست عزیز و نشاخته در اموزه های عیسی هم چنین امده: اگر نمیتوانید چیز خوبی را در مطلبی یا کسی ببینید بهتر است سکوت کنید. وگرنه ایرادگیری که دردی را دوانمیکند. فقط درد شحص ایرادگیر را دوچندان و بلکه صد جندان میکند بدون اینکه دردی را دوا کند.
اری برادر شما هم اگر از نردبان تفاوت های ظاهری پایین بیایید و خودرادر حلقه کاربران این بحث قرار دهید دیگر انقدر “زردی” را نمیبینید و از دردتان هم شاید کاسته خواهد شد.
مسلم بدانید که اگر با انصاف تر به موضوع بنگرید شما هم به این نتیجه خواهید رسید که افکار شما هم مثل خیلی از ایرانیان دیگر مبتلا به همین حس “خودبرتر بینی” و “ایرادگیرانه” است و به قول مولانا : “پس نماز هر چهاران شد تباه”.
به ان دوست عزیزی هم که از برخی نوشته ها براشفته شده اند و به تندی مطلب نگاشته اند بازهم باید از اموزه های مولانا کمک بگیریم و نه تنها
“از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب”
بلکه یادمان باشد که
“ما برای وصل کردن امدیم نی برای فصل کردن امدیم”
به امید روزی که همه با هم بر سفره ایران بزرگ بنشینیم و بی توجه به اینکه کدام یک ترک است و تاجیک و افغان و بلوچ و کرد و عرب و گیلک و خراسانی و فارس و غیره — و بدون توجه به تفاوت های ظاهری یکارچه و دست در دست همدیگر ایران را اباد کنیم.
اما همه میدانیم که راه فرهنگسازی بسیار درازی در پیش است و اگر همه مان در زدودن افکار نژادپرستانه و خود برتر بینانه همت نکنیم همجنان در “زردی” که نه بلکه در سیاهی و تباهی خواهیم ماند.
با تشکر مجدد
کاربر مهمان / 04 April 2012
البته یک قسمتی از حرفهای من توسط ادیتور حذف شده، و هرچقدر هم اصرار کردم حرف های من را کامل اینجا نگذاشتند… واسه همین کمی بیسر و ته شد!! ولی من با صراحت اعلام میکنم که نژاد پرست هستم، و با صراحت اعلام میکنم که شما هم نژاد پرست هستید… همانطور که گفتم قسمت زیادی از حرفای من توسط شورای نگهبان حذف شده، وگرنه من دلیل هم آورده بودم که انسان های نژاد ایکس یا ایگرگ برتر یا پست تر هستند …. اما من گفتم شما هم نژاد پرست هستید… بله، درست شنیدید… شما هم نژاد پرست هستید… اگر توییه چرایی و چگونگی این برداشت درست من را میخواهید، یک ایمیل بدهید تا مفصلا خدمتتان بگویم… به هر حال من نژاد پرستی هستم که این را میداند ، و شما نژاد پرستی هستید که خود را فریب میدهد… شما آن کس هستید که نداند ، و نداند که نداند …. در ضمن، چه کسی گفت که چون بعضی ها دون مایه ترند، پس باید سرکوب بشوند؟ مگر شخص شما، حشرات یا سگ و گربه را فقط به خاطر اینکه دون مایه تر هستند میکشید یا سرکوب میکنید؟ یعنی آیا شما انقدر ضیف کش هستید که هر موجود دون مایه ای را مستحق سرکوب میدانید؟ اگر چنین باشد که خود شما فاشیست هستید …. آیا انسان های پست تر باید کشته یا سرکوب شوند؟ خیر. حتا باید به انسان های پست تر کمک هم شود تا بلکه ترقی کنند و دست از سر مترقی تر ها بردارند، یا با رقابت سالم دنیا را به جایی بهتر تبدیل کنند (مثل چین)… ولی باید از ووود انسان های پست به جوامع مترقی تر جلو گیری شود…. مگر انسان های مترقی تر چه گناهی کرده اند که باید شاهد هجوم انواع نخاله ها به کشورشان باشند؟ من در نوشته قبلی ام مثال های خیلی روشن و متقاعد کننده ای زدم ، ولی متاسفانه شورای نگهبان مصلحت ندانست که آنها را چاپ کند… در ادامه پاسخ به شما، شما فرمودید “پس تکلیف اعلامیه جهانی حقوق بشر و بقیه مبارزات آدمی برای برابری قانونی و حقوقی همه انسان ها چه خواهد شد. از نظر شما نویسنده سطحی است اما شما و طرز فکرتان چی؟” ا اعلامیه جهانی حقوق بشر هرگزو هرگز و هرگز نگفته نژاد ها یا کشور های مترقی تر باید تاوان عقب ماندگی نژاد ها یا کشور های پست تر را بدهند… این برابری سیاهان با سفیدان ریشه در برده داری امریکا دارد… و اگر آمریکاییان برده داری نمیکردند ، امروزه مجبور نبودند در عصر رسانه سیاهان را تحمل کنند تا در انتخابات رای بیاورند… برابری انسان ها در چهارچوب قانون هم حرفی کلی، سطحی، شعار گونه، شعاف گونه، و “افه” است (و باز نشاندهنده ذهن ساده انگار شماست)… کدام قانون؟…. قانون مجازات اسلامی؟ قانون مسیحیان؟ قانون سرخپوستان؟ قانون فدرال؟ قانون کانادا؟ قانون ژاپن؟ قانون چین؟ قانون سوریه؟ قوانین غرب محور و بی پشتوانه سازمان ملل؟ سازمان ملل به نفع کدام ملت اقدام کرده، که شما قوانینش را باور میکنید؟ لیبی را با سوریه مقایسه کنید… در یکی کمتر از ۱۰۰۰ نفر کشته شد و سازمان ملل رای به حمله همه جانبه به اسم حقوق بشر داد، و در سوریه ، مرگ ۱۰۰۰۰ نفر برای این قوانین حقوق بشر کافی نیست، چرا؟ چون سوریه نفت ندارد ولی لیبی نفتی مرغوب دارد! یا به این فکر کنید که کدام قانون ثابت و واحد بین انسان ها وجود دارد که شما در راه برابری قانونی انسان ها مبارزه میکنید؟ فقط وقتی میتوان از برابری حرف زد که نقطه اتکا “ثابت” باشد… خود شما هم سطحی هستید وقتی در مدینه فاضله خیالی زندگی میکنید… چرا ، البته یک قانون واحد و جهانشمول وجود دارد: قانون بقا (قانون جنگل) که همیشه و در همه جا ، و توسط اکثر افراد به خوبی رعایت میشود! و ظاهرا این قانون در شما هم نهادینه شده، چرا که میپندارد که شخصی که پست تر است ، باید سرکوب شود….
کاربر مهمان / 04 April 2012
خوانندگان گرامی من واقعا خوشحالم که شما چه موافق و چه مخالف به مسئله تبعیض قومی و نژادی درایران توجه کردید و بحث های دیگری را پیش کشیدید، البته دراین مورد هنوز باید خیلی کار کرد و ایران هم تافته جدا بافته بدون شک نیست و فرهنگ ما مثل همه فرهنگ های دیگر دارای محاسن و معایبی است. اما درواقع از بحث های طرح شده می توان فهمید که ما تا چه حد به انتقاد سازنده نیاز داریم تا خودمان را بهتر بشناسیم . بنابراین باید دراین موارد هم مثل موضوعات دیگر تابو شکنی کرد. من در مطلب بعدی درمورد برده داری درایران خواهم نوشت. شاید شما هم می دانید که در آغاز قرن بیستم در تهران چند صد برده از افریقا در دربار و درخانه اشراف زندگی می کردند!
و چه خوب است که ما بتوانیم با نگاهی انتقادی به خودمان نگاه کنیم و فراموش نکنیم که با لاپوشانی و خودشیفتگی فرهنگی ما به جایی نخواهیم رسید.
هایده عزیز خیلی از توجه ات ممنونم.
با تشکر فروغ تمیمی
کاربر مهمان / 04 April 2012
با سلام به زمانه و مخاطبان عزیز
این نوشته را در رابطه با کاربرد یک اصطلاح اشتباه است که برگرفته از نوشته یکی از کاربران است و در جمله زیر امده است.
{فروغ عزیز سلام، بحث خوبی را دامن زدی.} اصطلاح دامن زدن فقط در مورد آتش بر افروختن مصداق دارد و نمیتوان بحثی را دامن زد. بحث را میتوان پیش کشید یا اغاز کرد یا پیش برد یا ادامه داد اما نمیتوان انرا دامن زد چون اصطلاح “دامن زدن” برای روشن کردن اتش است نه کارهای دیگر. البته به “اتش” مجازی خشم و نفرت هم میتوان دامن زد اما انچه را که با اتش سروکاری نیست قابل دامن زدن هم نیست. وجه تسمیه و استفاده این اصطلاح هم اینست که در قدیم برای روشن کردن اتش با استفاده از دامن پیراهن خود، کدبانوان و خانه داران به اتش باد میزدند تا اتش گیرا شود. با تشکر جهت اطلاع شما عزیزان و کاربران به خصوص سرکار خانم ترابی.
کاربر مهمان / 04 April 2012
کاربری نوشت که “بحثی را نمی توان دامن زد” چرا؟ چون تنها برای روشن کردن آتش یا شعله های خشم از اصطلاح دامن زدن استفاده می کنند؟ خیر، اشتباه است. “دامن زدن چیزی/به چیزی دامن زدن/چیزی را دامن زدن” همیشه به معنای باد زدن آتش نیست. گفتگوها/مباحثی را هم می توان دامن زد، یعنی در آنها حرکت بیشتری ایجاد کرد و بیشتر به مرکز توجه کشاند. منظور این است. سکوت جایز نیست و بایست اینگونه نقدها و مباحث را که معمولا در رسانه ها به حاشیه رانده می شوند، بیشتر دامن زد تا توجه عموم به آن جلب شود. منظور این است.
هایده ترابی / 04 April 2012
خطاب به خانم هایده ترابی
اول ارض کنم که بنده نگفتم ایرانی ها نژاد برتر هستند…. پس لطفا شما هم مثل دوستی که من را فاشیست تلقی کرده بود، ولی در واقع ذهن و خسوسیاات خودش را در من دیده بود ، خوصسیات پنهان خود را در دیگران نبینید… در مورد اختلاف نژاد ها ، چه کسی گفته که درست نیست؟ آنچه هیتلر گفته بود ممکن است چرند باشد زیرا بدون مدرک گفته بود ، ولی ادله برای اثبات اختلاف نژادی موجود است… توجه کنید که به اختلافات فیزیکی، هوشی، فرهنگی بین نژاد ها… (باز مجبورم مثال نزنم که ادیتور سانسور نکند)… در مورد اینکه چه احساسی به من دست میدهد اگر شما به من بگویید از من حالتان به هم میخورد، خوب من ناراحت میشوم… ولی اگر من و هموطنان افغان ام یا عرب ام به کشور شما هجوم آورده باشیم و سطح زندگی در کشور شما را پایین آورده باشیم و به دختران شما تجاوز کرده باشیم ، اینکه شما به من بگویید از من حالتان به هم میخورد کوچکترین چیزیست که حقم است! شما که انقدر دلرحم هستید، چرا دلتان برای ان کودک ایرانی نمیسوزد که مجبور است بهای زندگی کودک افغانی یا عرب را بدهد؟
در مورد اینکه با کسی شوخی ندارید و دستور فرمودید که اسمم را کامل بگویم، … این شما هستید که بر موج های علیه نژاد پرستی سوار شده اید و در واقع فاشیسم ذاتی خودتان را ارضاء میکنید… اگر شما از حرف من به خشم آمده اید و من را تهدید میکنید و با من جدی میشوید، چطور است که نمیتوانید تحمل کنید و میخواهید اسم واقعیی بگویم که بتوانید تهدید کنید؟ دوستی میگفت همه ما ایرانی ها دیکتاتور های کوچک هستیم، و من مثالش را در شما میبینم که در کوچکترین فرصتی که موج علیه نژاد پرستی را با خود همسو میبینید، از آن استفاده میکنید و سعی در تهدید و شوخی نداشتن و خشن شدن میکنید… وای به روزی که شیطان خفته درون شما مجالی بیابد…………………..
. در پاسخ به سایر دوستان، از کاربر مهمان ای که کامنت بلند و کاملشان آدم را شدیدن امیدوار میکند ممنونم : (ارسال شده توسط کاربر مهمان در تاریخ چهارشنبه, 01/16/1391 – 19:27.)………………….
خطاب به برادر عزیزم که فرمودند “شما که از دیگران بهتر میفهمید ممکن است مقاله ای بنویسید و همه مارا از ان تفکرات نورانی خود مستفید کنید؟ باشد که همه ما بدانیم که شما گدون مایگی” را چه میدانید. به صرف اینکه شما چیزی را متفاوت میبینید یا “دردی را بیشتر حس میکنید” به این معنی نیست که انرا بهتر می فهمید. حالا فرض کنیم درد شما بالاتر و بزرگتر از همه دردهاست اذعان ان و قبول ان چه ربطی به مشکل نژادپرستی موجود در جامعه ایران دارد که موضوع بحث این مقاله است؟ درست است ممکن است کاستی هایی هم در اطلاعات داده شده در این مقاله باشد اما این عیبجویی شما نشان علت است برادر عزیزم.”……
شما که من را برادر عزیز خود میخوانید، چرا توهین میکنید؟! من کی گفتم از “دیگران” بهتر میفهمم؟ من گفتم از نویسنده این مطلب و دوستی که کامنت گذاشته بود بهتر میفهمم…. من کجا گفتم تفکراتم نورانی است؟! یا کی گفتم درد من از “همه” درد ها بالاتر و بزرگتر است؟! اینه فرمایشات شما نشان چیست؟
البته به شما حق میدهم که بپرسید که چرا میگویم دون مایه….. لطفا این چرا را از ادیتور محترم رادیو زمانه بپرسید که نصف بیشتر حرف های من را که شامل مثال هایی میشود که توضیح میدهد چرا بعضی ها دون مایه تر هستند ، حذف کرده اند…. ولی از این توهین های شما که بگذریم، باید بگویم که قرار نیست و نبوده که من مقاله بنویسم… شما هم اگر با من مخالفید، خود مقاله بنویسید….. تا من زیرش کامنت بگذارم …. من از امکانات برای ابراز عقیده استفاده میکنم و ادیتور های رادیو زمانه نیز از این فرصت برای تمرین دموکراسی استفاده میکنند….. ولی اگر مقاله میخواهید هم ، بزرگانی هستند که مقالات فراوانی در این زمینه نوشته باشند و پایه و اساس مقالاتشان نیز بر چند خاطره کوچک و چند گفتگو دوستانه و خودمانی نبوده، بلکه بر اساس تفکر و تحقیق بوده… شما را به آنها ارجاع میدهم …. برادر عزیزم، اینکه میفرمایید این حرف من نشانه حقارت من است و اینکه میفرمایید این حرف من نشانه علت است، ممکن است درست باشد… به هر حال اگر نیت شما خیر بوده، ممنونم …. سعی میکنم برطرف اش کنم….. اگر خیر نبوده و قصد تخریب شخصیت بنده را داشتید ، هم ، خود این کارتان نشانه عقده حقارت درونی شماست که به خود شخصی که فقط با ” نظر ” شما مخالف بوده، به طور شخصی حمله و توهین میکنید ، آن هم با ذکر اشار فراوان که از سویی نشان دهنده اهل فکر بودن شماست و از سویی آنها نیز میتواند نشانه عقده های حقارت باشد …………… به هر حال اگر خیر بود، ممنون……. شاید این بهس ها در درجه اول ، بیشتر به کار تمرین دموکراسی بخورد , هم برای من و هم شما.
در ادامه فرموده اید “اری دوست عزیز و نشاخته در اموزه های عیسی هم چنین امده: اگر نمیتوانید چیز خوبی را در مطلبی یا کسی ببینید بهتر است سکوت کنید. وگرنه ایرادگیری که دردی را دوانمیکند. فقط درد شحص ایرادگیر را دوچندان و بلکه صد جندان میکند بدون اینکه دردی را دوا کند. اری برادر شما هم اگر از نردبان تفاوت های ظاهری پایین بیایید و خودرادر حلقه کاربران این بحث قرار دهید دیگر انقدر “زردی” را نمیبینید و از دردتان هم شاید کاسته خواهد شد.” ……………..
دوست من، اگر نیت شما از این مطلب خیر بوده، از شما ممنونم …. ولی اجازه بدهید که با کمال احترام فرمایشات شما از دین مسیحیت را قبول نکنم که اگر ایرادی دیدیم بهتر است سکوت کنیم، و اجازه بدهید قبول نکنم که ایرادگیری ، درد شخص ایرادگیر را دوچندان میکند “بدون اینکه دردی را دوا کند”……. ایراد گیری میتواند سبب شود که زردی کمتر شود….. در ضمن به من حق بدهید وقتی میبینم نوشته ای به شعور و درکم توهین میکند، یا گله کنم و یا نخوانامش …. به هر حال من تا به حال از این دوست نویسنده مطلبی ناخوانده بودم و وقتی خواندم ، نیاز بود که کامنت بگذارم…. شاید یکی دو مطلب دیگر نیز از ایشان بخوانم…. یا بنده شامل لطفشان میشوم و مطالبشان گوهربار تر میشود، یا من دیگر مطالبشان را نمیخوانم ….. در هر دو صورت شما آسوده خواهید بود و نیازی نیست که اشعار مولانا را خرج بنده کنید ؛)
کاربر مهمان / 04 April 2012
دوست مولانا دوست من ، حتا اگر توجه کرده باشید ، من در همان ابتدا گفتم ” ولی با تشکر از دوستان دانا ، و همچنین با تشکر از سردبیر رادیو زمانه که اجازه داد سخنان دوستان هم در زیر این ****مقاله چاپ شود، یک عالمه کامنت درست و حسابی خدمت سایر خوانندگان ارائه شد. “…
این به خوبی نشان میداد که بنده بر خلاف فرمایش شما، خودم را از “دیگران” بالاتر نمیدیدم، بلکه میدیدم و لذت میبردم که بسیاری از دوستان اینجا مطالب را با دقت و دانایی دنبال میکنند و کامنت های ارزشمند میگذارند…. پس اگر بلافاصله و با عجله اقدام به پاسخ دادن و ترور شخصیت نمیکردید، و مطالب من را واقعا میخواندید، دیگر به من اتهام نمیزدید که خود را از “دیگران” بالاتر میدانم…..
کاربر مهمان / 04 April 2012
اگر در هر زمینه ای افراط شود باعث تباهی است، اهمال و سستی ای که کشورهای غربی در برابر مهاجرین جهان سوم و بخصوص مسلمانان به بهانه حقوق بشر و برابری و… انجام میدهند در نهایت به نابودی خودشان خواهد انجامید. این مسلمانان و افریقایی هایی را که به هر عنوان در کشور خود میپزیرند در نهایت فرهنگ منحط کشور مبدا را مثل قوانین شریعت و… به کشور میزبان خواهند آورد و بجز تولید مثل هنر دیگری ندارند. و بسیاری از مشکلات فعلی اروپا بدلیل سیاست های غلط مهاجرتی چپ ها و سبز ها در سالهای گذشته است. حال عده ای انتظار دارند همان تساهل و تسامح وبرانگر در ایران نیز صورت بگیرند و با توجه به رشد جمعیت بسیار بالای افغانستان و پاکستان سیل مهاجرت از این گشورها به ایران نیز صورت بگیرد.
ایرج / 04 April 2012
با سلام به خانم ترابی
عزیزم
ان مطلب نوشته نشد که خدای نخواسته از شما ایرادی گرفته شود. اما اگز شما اصرار دارید بنده هم حرفی ندارم. به هر کاری میتوان دامن زد. اینهم مثل اغلاط دیگر از قبیل “نمودن” به جای “کردن” در افعال ترکیبی و “کاها” به جای گاهگاهی یا گاهی است. گرچه این الفاظ به ظاهر قشنگ و پسندیده هم به نظر میرسند اما نابجا یا گاهی هم غلط هستند. به صرف اینکه عده ای دیگر انرا به شکل غلط مصطلج به کار میبرند نمیتوان انهارا صحیح دانست.
اما شما که تاب تحمل یک اصلاح را ندارید چگونه میتوانید انتقادرا پذیرا باشید؟ فکر میکنم اگر یک تشکر خشک خالی میکردید کافی بود تا اینگونه به یک گوشزد ساده واکنش کنید. به هر حال از شما متشکرم.
کاربر مهمان / 04 April 2012
مخالفت اروپاییان با نژاد عرب نیس بلاه با بنیادگرایی اسلامی است که آرزوی قلبی آنان سلطه دوباره بر بخش ذاعظمی از جهان است.در ضمن ایرانی هویت اسلامی را قبول نداشته باشد چکار باید بکند؟
محمودی اهواز / 04 April 2012
با سپاس فراوان از بابک عزیز. گل گفتی.
کاربر مهمان / 04 April 2012
با سلام همه این مثالهایی که اورده اید غلط های مصطلح هستند که با کمال تاسف انقدر تکرار شده اند که شما هم انهارا صحیح می پندارید. مثل اصطلاح “کج دار و مریز” که گاهی به صورت کجدار و مریض” نوشته شده و نویسنده از ریشه کلامی و مفهومی ان ان بی خبر بوده است. از این اغلاط در فارسی افواهی فراوانند. حال به فرض اینکه در پیش روی یک بحث بایستیم و به مفهوم کلمه به ان دامن بزنیم بازهم مفهومی در ذهن ایجاد نمیشود. مشکل در استفاده غلط از این اصطلاح است نه اینکه نتوان به بحث دامن زد. تازه مثال اول شما “دامن زدن چیزی” که به کلی از نظر انشایی هم غلط است و بایستی به چیزی دامن بزنیم نه انطور که شما مرقوم کرده اید. در این دنیای مجازی امروز که لغاتی از قبیل “مثلِ” را مثله مینویسند و “نسبت ِ” را نسبته، دیگر داریم کمکم زبان فارسی و اصول نگارش انرا فراموش میکنیم و یا اصطلاحاً به “بوته فراگربه ای” میسپاریم. منظورم فراموشی بود.
کاربر مهمان / 05 April 2012
نويسنده، پژوهشگر اجتماعي و مسئول رسانه بايد مسائل جامعه اش را بشناسد، مسئله يابي كند، ببيند كدام موضوع بواقع مسئله جامعه و مسئله زمان اوست. آنگاه چراغ قلم و ابزار پيوند و پخش و رسانه را بردارد و مسائل اصلي و مسائل زمان جامعه اش را نشان بدهد و نظر جامعه را به آن سو جلب كند. اين يك كار است.
از آن سو، يك رشته از كارهاي رسانه اي حكومت استبدادي، مسئله سازي و طرح مطالبي است كه مسئله جامعه نيستند يا در اولويت نيستند، درآن زمينه جَوسازي ميكند تا نظر مردم را از مسائل اصلي زمان، به سمت ديگري منحرف كند؛ آدرس را عوضي ميدهد. مانند بسياري از كارهايي كه سازمان صدا و سيما ميكند.
اين وظيفه مهمي است براي پژوهشگر و نويسنده اجتماعي و يك رسانه ( بويژه اگر نام زمانه برآن باشد )، كه نگذارد حاكمان استبدادي آدرس عوضي به مردم بدهند.
دراين موقعيت آيا از نظر راديو زمانه يا خانم تميمي مسئله زمان جامعه ما، مسئله دراولويت ايرانيان، برده داري است؟ آيا اكنون مشكل ما ايرانيان نژادپرستي و تبعيض عليه سياهان است؟ آيا مسئله حاد و در اولويت و مسئله زمان ما اين است كه 110 سال پيش در دربار قاجار يا چند تا از شراف چه تعداد سياهپوست بودند؟ آيا نظر شما اين است كه دراين موقعيت كه هرلحظه احتمال جنگي است كه شايد منطقه را به آتش بكشد، دراين زمان كه سرمايه هاي كشور بي هيچ شرمي غارت ميشوند، دراين زمان كه مردم در زير بار گران استبداد خشن و بيرحم ديني و زيربارسنگين مسائل اقتصادي، سياسي و فرهنگي و اجتماعي خرد و نابود ميشوند، شما دنبال چه چيزي هستيد؟ سهم خدمت شما درپيكارهاي آزادي خواهانه چيست؟ كدام تبعيض قومي؟ كدام قوم تبعيض روا ميدارد؟ اينجا كه پايتخت ( در واقع پاي منبر ) است ميشود گفت همه مردم شهرستاني هستند، از قوم پارس هم بسيار كم هستند. به نسبت بيشترين جمعيت آذري اند. هرجاي تهران (درهر سازمان ) به نسبت بيشترين جمعيت آذري هستند. خود حاكم مطلق و همه عمر هم «خامنه اي» است. پدرش از تبريز به مشهد رفت. اين كه اصل و ريشه وتبار را تغيير نميدهد. از تبريزاست. كدام قوم در تهران گرد آمده اند كه همه امتيازها و حقوق را گرفته اند وبه ديگر قومها نميدهند؟ تبعيض و ستيز ميان حاكمان و طرفدارنشان ( شهروندان درجه يك ) و مردم عادي و مخالفن و آزاديخواهان است. فرقي نميكند كه از كدام قوم باشند. شما را به خدا با تحقيق و از روي حقيقت و واقعيت سخن بگوييد. آيا نسبت دادن نژاد پرستي و برده داري به اين مردم دراين موقعيت و دراين باره بحث و ستيز رسانه اي راه انداختن، خدمت به جامعه است؟ يا درحد خود باعث غافل شدن و گريز از مسائل زمان ميشود؟ آيا اين باعث نميشود كه برخي ازما خوانندگان شما، آدرس را عوضي دريابيم؟ يعني همان چيزي كه حكومت استبدادي ميخواهد؟ نميگويم شما چنين هدفي داريد، ولي به نظرمن، اين گونه كارها ( در حد خود ) اين پيامدها را دارد.
مسئله «زمانه» ما استبدادي است كه موجوديت كشور را به خظرانداخته است. مسئله ديروز ما هم استبداد بود. شما با امكان رسانه اي كه داريد شايسته است كه در راه رهايي مردم از استبداد و رسيدن به آزداي كمك كنيد. اگرهم بخواهيد ريشه اي مسئله را مطرح كنيد و راه حل نشان بدهيد، بايد ببينيد چه چيزي باعث پيدايش اين استبداد شده يا ميشود. ريشه و زمينه پيدايش استبداد در ايران هم نژادپرستي و برده داري نيست. چنين چيزي مسئله عمومي جامعه ما نبوده؛ ايراني برده داري و نژادپرستي نداشته وندارد. نژادپرستي درعربها نسبت به غيرعربها يا بگفته خودشان موالي بوده؛ با همان روحيه اي كه امروزه در حاكمان ما بازتاب دارد و ديده ميشود. نژادپرستي در اروپاييان، از زمان حاكميت يونانيان، روميان تا همين چند دهه پيش بوده، در امريكا نيز. خوب، اين را هم عرض كنم كه مسائل اجتماعي و تاريخي كمتر پيش مي آيد كه سد درسدي باشند.
اگر دنبال مسئله هستيد، ياداوري ميكنم كه ما روحيه و خوي مستبد پروري داريم، سخن مخالف و حتا وجود مخالف را برنمي تابيم؛ يا كمتر تحمل ميكنيم. همين هم از زمينه ها وعلتهاي پيدايش حكومت استبدادي است. همين هم نميگذارد يكپارچه شويم و باهم براي آزادي و حل مسائلمان بيش ازاينها همكاري كنيم. اين را ريشه يابي كنيد و براي حل آن راه نشان بدهيد.
اگر كمك كنيد تا مسائل زمان و اولويت هايمان را بشناسيم، در پيامها به يكديگر ناسزا نگوييم؛ بحث سازنده كنيم، تمرين كنيم كه چگونه باهم گفتگو و بحث كنيم، عقايد مخالف را بشنويم و براي رسيدن به راهي مشترك هم انديشي و همكاري كنيم، خدمت بزرگي است. خوانندگان هم بايد همكاري كنند. كسي معصوم و بي عيب وكامل نيست، من هم از همين شمارم.
مسئله يابي بسيار مهم است. به نظر من نياز است درباره روحيه استبدادي و مستبد پروري بنويسيم و آن را به بحث بگذاريم، باهم گفتگوي سازنده داشته باشيم، نه اينكه موضوعي را مطرح كنيد كه شايد پيامد آن غفلت از مسائل اصلي و دراولويت و مسائل زمانمان شود.
در ايستگاه هاي راديو تلويزيون حكومتي، بخش بزرگي از بحثها در باره اختلافهاي ورزشكاران و مربيان ومسئولان باشگاه هاي ورزشي است؛ مسائلي ( به نظرمن) بي اهميت. مسائل ورزشي ما مهم اند ولي اصل مشكل و ريشه ي مسائل ما درجاي ديگري است كه حكومت نميخواهد مطرح شود، ازهمين رو با اين روش آدرس را عوضي ميدهد تا مردم غافل و نظرشان از مسائل حاد و حساس و اساسي زمان منحرف شود. ميخواهند ما به مسائل زمان خويش نپردازيم . ولي از شما انتظار طرح مسائل اصلي و زمانه خود را داريم.
خانم تميمي تازه ميخواهند در باره برده داري درايران بنويسند! نميدانم ايشان تا چه اندازه با تاريخ وجامعه ايران آشنا هستند. آخر، همشيره خانم! كدام برده داري درايران؟ اينجا يونان يا روم باستان است؟ يا عربستان پيش وپس ازاسلام ؟! از كدام ملت و كشور حرف ميزنيد؟ گيريم در 100 سال پيش تعدادي سياهپوست در دربار قاجار يا درخانه برخي از اشراف كار ميكردند، آيا عموم مردم ايران را ميشود نژادپرست و برده دار خواند؟ آيا اين مسئله عمومي جامعه و مسئله زمانه ما بوده يا است؟ تا آن حدي كه دراين زمان بعنوان مسئله روز مطرح شود ؟ مطلبي كه موضوعيتي براي ايرانيان ندارد.
حتا يك دانشجوي سالهاي اول يا دوم دوره ليسانس ميداند كه وقتي گزارش يا مقاله اي مينويسد نخست بايد موضوعش را تعريف كند تا خواننده بداند منظور نويسنده چيست واز چه چيزي مينويسد. ولي خانم تميمي مقاله اي در باره نژادپرستي نوشتندو آن را به مردم ايران نسبت دادند بي اينكه از نظرخود، نژادپرستي را تعريف كنند! تا خواننده بداند كه تعريف اين نويسنده محترم ازنژادپرستي چيست!
درهمين سايت زمانه ستوني درست شده بود كه در آن رخدادهاي دهه 60 غيرواقعي گزارش ميشد. كلي بحث و پيام و ستيز و توهين ميان برخي خوانندگان شد! به نظرم رسيد كه مطالب آن ستون را با هدف روشنگري و براي خدمت رسانه اي نمي نوشتند. زيرا برخي از رخدادهايي كه خود در تهران گواه آن بودم را ديدم درآن ستون وارونه جلوه داده بودند. چرا؟!
«زمانه» رسانه خوبي است. بارها در تهران و برخي شهرستانها به دوستان توصيه كردم به اين رسانه سربزنندو مطالبش را بخوانند. خودم با وجود مشكل فيلتر روزي يك بار آن را مي بينم و بهره مند ميشوم. گاهي هم يادداشت و پيام ميگذارم. ولي شگفتا و دريغا كه گاهي …. ! حيف است به خدا.
خانم تميمي يادداشت گذاشته اند كه (ميخواهند) تابو بشكنند! كدام تابو؟ اين مردم اسير خشن ترين نوع استبدادند و در حال پيكار براي رهايي. حكومت استبدادي هم بي هيچ رحمي، كشتار، زندان، شكنجه و… و سركوب ميكند، حتا در رسانه ها اين مردم و نياكانشان را تحقيرو به آنها توهين ميكند؛ درهمين حال شما با بهره گيري از رسانه زمانه، اين مردم را متهم به نژادپرستي و برده داري ميكنيد! آيا اين تابو شكني است و افتخار دارد؟! اگر براستي ميخواهيد تابو بشكنيد، مانند برخي پژوهشگران، شما هم در باره آنچه كه بي منطق و بدون حقيقت تبديل به مقدسات در جامعه ما شده اند و ما را از خودمان بيگانه كرده اند پژوهش كنيد وبنويسد. در همين رسانه نوشته هاي ارزشمندي داشته ايم و داريم.
ارزش كارهايتان را پايين نياوريد. روزي تاريخ پيكارهاي اين مردم براي آزادي از استبداد نوشته و سهم هر رسانه هم بررسي و ارزيابي خواهد شد. آنگاه اين موضوع هم مطرح ميشود كه دراين موقعيت و زمانه، در سايت زمانه چه كسي در چه جهت، چه چيزي نوشت و چه اثري گذاشت؟ اثر بسود مردم يا بسود استبداد حاكم؟ نوروز همگي فرخنده باد. دوستدار: بابك ( از تهران )
کاربر مهمان / 05 April 2012
در جواب این کاربر بی نام که نوشته بودند:
خطاب به خانم هایده ترابی
اول ارض کنم که بنده نگفتم ایرانی ها نژاد برتر هستند…. در پاسخ به سایر دوستان، از کاربر مهمان ای که کامنت بلند و کاملشان آدم را شدیدن امیدوار میکند ممنونم : (ارسال شده توسط کاربر مهمان در تاریخ چهارشنبه, 01/16/1391 – 19:27.)………………….
دوست عزیز من تصور میکنم شما دچار اشفتگی فگری و زودرنجی هستید که امیدوارم این حرف بنده را باز هم به صورت توهین نبینید و یا از ان نرنجید. اینکه بنده مطالبی را بی نام می نویسم نه به دلیل ایکه میخواهم خودرا قایم کنم اما به این دلیل است که میخواهم خودم را از ماجرا بیرون بگذارم و بنویسم. این ایرادهایی که به ادیتور زمانه گرفته اید که فلان قسمت نوشته تان را حذف کرده است بایستی به عنوان یک فرد بی طرف به شما عرض کنم که نوشته شما مثل نوشته های بنده چندان چنگی هم به دل نمیزند. پر از اقلاط املایی و از ان مهمتر مشحون از اغلاط نگارشی و مفهومی است. تازه ردایوزمانه که پسرعمه کسی نیست که یک مطلب را سانسور کند یا نکند. انها هم محدودیت هایی دارند که گاه به حکم قانون و گاه به حکم احلاق و گاه به حکم ادب نمیتوانند مطلبی را منتشر کنند چه وقتی منتشر شد مسیولیت زمانه محسوب میشود. اینکه شما انتظار دارید زمانه یا هر نشریه دیگری عینا نوشته های شما یا بنده را بی کم و کاست منتعکس کند نشان خودخواهی و خود بینی است و این خود میتواند نشان علتی دیگر هم باشد.
بازهم اگر اجازه دهید برایتان مطلبی از مثنوی بنویسم شاید حق مطلب بهتر ادا شود: در دفتر اول کتاب مولانا در مورد ادب و محرومیت بی ادب قطعه ای دارد که سعی میکنم انرا کامل بنویسم البته اگر حافظه یاری کند.
{از خدا حوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خودرا داشت بد
بلکه اتش در همه افاق زد
مایده از اسمان در میرسید
بی شرا و بیع و بی گفت و شنید
درمیان قوم موسی چند کس
بی ادب گفتند کو سیر و عدس
منثطع شد نان و خوان از اسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسمان
باز عیس چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
با گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زله ها برداشتند
کرد عیس لابه ایشان را که این
دایم است و کم نگردد از زمین
بدگمانی کردن و حرص اوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گداخویان نابینا ز آز
ان در رحمت برایشان شد فراز
نان و خوان از اسمان شد منقطع
بعد از ان زان خوان نشد کس منتفع}
دیگر از این بهتر نمیشوذ از مولانا مثالی اورد که به درد شما و بنده ایراد گیر بخورد. اگر به ماهیت وجودی زمانه همچون “مایده” بنگریم میبینیم که این مایده زمینی با زحمت بسیار و کوشش عده زیادی هرروز پابرجاست و به ما خدماتی را ارایه میدهد که در دیگر رسانه های مشابه کمتر یافت میشود. دلیلش هم همین است که مطالب شما و بنده را با ان همه کاستی ها و بی مایگی ها بازهم منتشر میکنند.
نهایتا برای شما و بهبود افکارتان دعا میکنم و امید است شما هم به این خوان نعمت زمانه ادای احترام و تشکر کنید نه ایراد گیری که انهارا مسلما دلسرد خواهد کرد.
بی نام
کاربر مهمان / 05 April 2012
به کاربر مهمان که به اختلاف هوش در نژادهای گوناگون باور دارد و می اندیشد که برخی از آنها دون پایه هستند. متأسفانه دو پهلو می نویسید و راه را برای توجیه حرفهایتان باز می گذارید، گوئی که خودتان هم شرمتان می شود که چنین می اندیشید. این چیزی است که از حرفهای شما دستگیر من مخاطب می شود، و رادیو زمانه هم لابد بی جهت نبوده که همه ی سخنان شما را منتشر نمی کند زیرا می داند که مخاطبانش ممکن است چگونه برداشت کنند و برای آنها هم مسئولیت دارد. بهر رو، شما می توانید آزادانه هر چه که می اندیشید بیان کنید، اما مخاطبان هم باید بتوانند با شما به عنوان یک فرد حقیقی و حقوقی روبرو شوند. به همین جهت از شما خواهش کردم با نامی که شناسای هویت تان است، باورهایتان را مسئولانه در افکار عمومی مطرح کنید. بویژه گفتگوئی که می تواند به مسئله ی راسیسم و سکسیسم و تحقیر ملیتها ربط بیابد، بسیار حساس است و گفتگو کنندگان باید نهایت مسئولیت را در این زمینه نشان دهند.
در برابر “تجاوزات افعانها” و “حملات اعراب” و غیره هم شما را رجوع می دهم به اخبار تخلفات و بزهکاریهای ایرانیها در خارج از ایران و در خود ایران و به موارد تاریخی تجاوزات/حملات امپراتوری پارسها/ایرانیها به اعراب و ملل و اقوام دیگر. وارد بحث تاریخی می شویم که جایش اینجا نیست.
هایده ترابی / 05 April 2012
دوست محترمي نوشتند : موارد تاریخی تجاوزات/حملات امپراتوری پارسها/ایرانیها به اعراب ! و … !
كجا؟ كي؟ آيا موضوع برعكس نيست؟ در زمان شاهنشاهي پارسها اعراب چه داشتند كه ايراني ها به آنها تجاوز كنند؟ شايد داستان دفاع ايراني ها از يمني ها در برابر حبشي ها را ميفرماييد، كه براي همان هم در فرهنگ و ادبيات يمني ها ايرانيان را بني الاحرار يا آزادزادگان خوانده اند. يا كمكهاي ايرانيان در دفاع از عربهاي پيش ازاسلام و كمكهاي خواربار در زمان قحطي ها به تازيان را ميفرماييد (به گزارش محمد تبري و … ). يا شايد بحث ديگري باشد كه من نديده ام. افغانها هم بيگانه نبودند كه به ايران تجاوز كرده باشند، حمله محمود به پايتخت صفويان هم يك كودتا(ي داخلي) بود. آن زمان هنوز كابل بخشي از خراسان (بزرگ) بشمار مي آمد ، بنابراين محمود هم از مردم خراسان بزرگ بود. گاهي گزارشهاي تاريخي وارونه و غيرواقعي «تكرار» ميشود تا جا مي افتد. بايد مراقب بود. عرض ميشود كه تاريخ ايران زمين ( تاريخي و بزرگ ) بسيار پيچيده است و بايد با دقت بسيار خوانده و بررسي و با احتياط بيان شود. بقيه مطالب بماند براي فرصتي ديگر.
کاربر مهمان / 05 April 2012
با سلام
بعد از خواندن مقاله خانم تمیمی و اظهارات همه شرکتجویان این بحث بسیار نادر و جالب بایستی چد نکته را که به ذهن بنده خطور کرده بیان کنم
1 . اول اینکه بایستی از دست اندرکاران زمانه به خاطر مهیا کردن این فرصت تبادل نظر تشکرکنم.
2 . دوم اینکه از همه عزیزان شرکتجوی این بحث به خاطر وقت و اهتمامی که ورزیده اند تا نظرات خودرا به دید دیگران برسانند باید تشکر کنم.
3. برخی انتقاداتی را متوجه نویسنده اصلی مطلب یا شرکتجویان بحث یا رادیو زمانه کرده بودند که به نظرم دانستن انها خالی از لطف نبود و میتوان از ان انتقادات سازنده یا حتی ناسازنده هم اموخت.
3 . در مجموع میتوان گفت که مقاله فوق در مقایسه با سایر مقالات طیف وسیعتری از شرکتجویان را به نوشتن و اظهار نظر کردن واداشت که میتوان انرا نشانه موفقیت و یا حساس بودن و یا حتی ضروری بودن بحث دانست.
4 . شاید بتوان مساله نژاد پرستی قوم ایرانی را منتج از افتخارات و فتوحات و زمامداری فرماندهان و فروانروایان ایران دانست اما به احتمال فراوان این جواب نمیتواند کامل و کافی باشد.
5. شاید این مساله نژاد پرستی ایرانیان ریشه در بیماری خودبرتر بینی داشته باشد یا اینکه بتوان نژادپرستی را به عنوان زیرمجموعه ای از خودبرتر بینی و خود شیفتگی دانست که انهم در حقیقت حاصل برخی نارسایی های رشد روانی و دماغی است. درست است که در میان ما ادم های خیلی باهوش و با فکری هم پیدا شده و میشود اما اگر احتمالا میانگین رشد فردی را با شاخص های متعددی بسنجیم به احتمال قوی میانگین رشد دماغی و روانی ما ایرانیان به طور چشمگیری پایینتر از نرم دنیا یا حد اقل دنیای صنعتی می باشد.
6. این کمبود رشد روانی و دماغی هم در همه ابعاد رفتاری و عاطفی مان به راحتی پیداست. چه در رانندگی مان در سطح شهر و بیابان و چه در برخوردهای فردی و اجتماعی مان در سطح خانه و خانواده و یا شهر و روستا.
7. ما مردمی هستیم خودبرتربین و بی غاطفه نسبت به خواسته ها و نیازهای دیگران. به دیگران اعتماد نداریم جون به خود اعتماد نداریم و به همه چیز دوروبرمان مشکوکیم چون خودرا حقیر و بی مسیولیت می انگاریم. نمیتوانیم درک کنیم که اعمال و رفتار مان بر دیگران تاثیر میگذارد و متاسفانه متوجه گفتار خود نیستیم.
همه را که جمع کنیم ما ملتی عقب مانده هستیم و با ادعا نمیتوان پیشرفته شد.
“تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
تا که اسباب بزرگی همه اماده شود”
کاربر مهمان / 05 April 2012
بابک عزیز باز هم گل گفتی. ممنونم.
کاربر مهمان / 05 April 2012
به دوست مولانا دوستم بگویم که لطفا یاد بگیرید که دیگر از ادبیات “شما این مشکل را دارید” استفاده نکنید. این ادبیات ، خودش نشانه مشکلات عدیده شما است. به من فرمودید که زودرنج هستم….. اگر زودرنج بودم، در پاسخ به شما که فرمودید عقده حقارت دارم، نمیگفتم “ممنون”…. این شما هستید که زود رنج هستید که با یک کامنت کوچک مخالف اینچنین به تخریب شخصیت پرداختید و در کامنت قبلیتان این همه به من توهین فرمودید….
در ضمن بنده میدانم که ادیتور مسولیت دارد که قسمت هایی را پاک کند، نیازی نیست توضیح واضحات بدهید. من هم آن طور که شما شلوغش کردید، به ادیتور گله نکردم…. فقط گفتم که اگر فکر میکنید حرف من بی سر و ته بوده، علت این است که نصفه به دست شما رسیده. در ضمن شرط چاپ شدن کامنت ها “چنگ به دل زدن نیست” که فتوا میدهید…
به هر حال با تشکر از گفتگو و وقتی که گذاشتید، و با آرزوی موفقیت برای شما.
کاربر مهمان / 06 April 2012
به سرکار خانم ترابی،
هدف دو پهلو نویسی و توجیه نبوده . شرمی هم در کار نیست چون حرفی که زدم به نظرم اشتباه نبوده که از گفتنش شرم داشته باشم…. اگر قسمتی از حرف هایم دو پهلو بوده، لطفا دقیق بفرمایید تا یا شفاف بگویم، یا قبول کنم که فرمایشتان درست است و بابت دو پهلو نویسی محتمل عذرخواهی کنم . به هر حال من صمیمانه معتقدم که بین نژاد ها اختلاف نژادی هست و بعضی ها دون مایه ترند. جای دیگر هم گفتم که فکر نمیکنم ایرانی ها نژاد برتر باشند…… (این دو نکته را لطفا مد نظر داشته باشد تا چند جمله بعدی)…….. پس تا اینجا با من همراه شدید که افغانی ها و اعراب مهاجر و مهاجم چه ها که در این کشور نکرده اند… (شاید حتا با من همراه شده باشید که اگر دلتان برای آن کودک افغانی میسوزد، بهتر است که دلتان برای کودک ایرانی ای بسوزد که دارد تاوان ان افغان را میدهد)……….. خوب من هم با شما موافقم که نخاله های ایرانی چه ها که در اروپا و امریکا نکرده اند…. دو پهلو هم نیست، شما میبینید که من معتقدم که اروپایی ها و آمریکایی ها از مهاجران ایرانی برترند….. همانقدر که ایرانی ها از افغان ها و اعراب برترند.
در مورد اختلاف هوش نژاد ها هم، این حرف و ایده شخصی من نبود. یک جستجوی کوتاه در اینترنت منابع فراوانی را نشانتان میدهد که تحقیقات در این زمینه به خوبی نشان میدهند که بین نژاد ها اختلاف هوش وجود دارد.
در کنار این ها هم معتقدم که این که من از یک افغانی برترم دلیل نمیشود که او را بکشم (ان طور که دوستی دیگر، فکر خود را به من فرافکن کرده بود و من را فاشیست خوانده بود)، فقط نباید اجازه بدهم که وارد کشورم شود یا اگر وارد شد، باید بیرونش کنم (مگر افغانی ای که از نظر مشخصات انقدر شایسته باشد که بتواند دردی را از کشورم دوا کند)… در مورد مهاجران اروپا هم همین نظر را دارم، به نظر من اروپاییان و آمریکاییان باید پیش از ورود مهاجران به کشورشان ، آنها را شدیدا ارزیابی کنند و فقط جواهرات کشور های دیگر را به عنوان مهاجر بپذیرند ، نه اینکه نخاله وارد کنند [به اسم انسان دوستی]…. امیدوارم که شفاف شده باشم…. نیازی به جنگ افروزی به نام نژاد پرستی نیست…. ولی اختلاف نژادی وجود دارد و شدید هم هست….
در ادامه فرموده اید: “بهر رو، شما می توانید آزادانه هر چه که می اندیشید بیان کنید، اما مخاطبان هم باید بتوانند با شما به عنوان یک فرد حقیقی و حقوقی روبرو شوند. به همین جهت از شما خواهش کردم با نامی که شناسای هویت تان است، باورهایتان را مسئولانه در افکار عمومی مطرح کنید.”
اول صمیمانه تشکر میکنم که ادبیات نرمتری را جایگزین ادبیات قبلی فرمودید. شما هم مختارید که نظرتان را بفرمایید و نظرتان هم محترم.
ولی خانم ترابی، اگر قرار بود من اسمم را بگذارم، خود رادیو زمانه از من میخواست که با اسم کامنت بگذارم. وقتی که رادیو زمانه این اجازه را به من میدهد که اسم نگذارم، شما چطور چنین فرض (اشتباهی) را پیش میکشید که من “باید” اسم بدهم تا با من به صورت حقیقی و حقوقی “روبرو” شوند؟! نیازی نیست مخاطبان بتوانند با من “روبرو” شوند…. اگرچه هر کسی (مثل شما) حرفش محترم است، ولی هیچ کدام از ما نماینده مخاطبان نیستیم…. لطفا از طرف مخاطبان صحبت نفرمایید. اگر نیاز بود که من هویتم را بگویم، خود رادیو زمانه هنگام کامنت گذاشتن و یا چاپ کامنت، این محدودیت را اعمال میکرد.
پس از آن فرموده اید “بویژه گفتگوئی که می تواند به مسئله ی راسیسم و سکسیسم و تحقیر ملیتها ربط بیابد، “””””بسیار حساس است””””” و “””””گفتگو کنندگان باید نهایت مسئولیت را در این زمینه نشان دهند”””””.”……………….. دوست من شما قوانینی صادر میکنید ، گویی من از پشت کوه آمده ام. …… خیر، مسئله راسیسم هم مثل سایر بهس ها میتواند به همین شکلی که هست جریان بیابد، و شرط هایی که شما اجبار میفرمایید فقط برای خودتان قابل اجبار است. نمیتوانید با چند “باید” کلی (مثلا اینکه “گفتگو کنندگان باید نهایت مسئولیت را در این زمینه نشان دهند”)، و یا با گفتن فرمایشاتتان از طرف “مخاطبان” ، چیزی را طلب کنید که نه موجه است ، و نه واقعا از طرف مخاطبان است…….. آیا این مشخصات شما، خودتان را یاد دیکتاتور ها نمی اندازد؟
فرموده اید: “متأسفانه دو پهلو می نویسید و راه را برای توجیه حرفهایتان باز می گذارید، گوئی که خودتان هم شرمتان می شود که چنین می اندیشید. این چیزی است که از حرفهای شما دستگیر من مخاطب می شود، و رادیو زمانه هم لابد بی جهت نبوده که همه ی سخنان شما را منتشر نمی کند زیرا می داند که مخاطبانش ممکن است چگونه برداشت کنند و برای آنها هم مسئولیت دارد. “………………
سر کار خانم ترابی، باز هم که از جانب شخص دیگری فرمایش فرمودید . باید بگویم که رادیو زمانه آنطور که شما از جانبش صحبت میفرمایید، به علت اینکه (به نظر شما) دوپهلو نوشتم یا اینکه خودم از حرفهایم شرمم میایاد (!) قسمتی از حرف هایم را سانسور نکرد. بلکه صرفا به خاطر این بود که چند مثال با لحن تند از چند نژاد دیگر در ایران، در امریکا، و در کشور خودشان زدم. فکر میکنم ادیتور به خاطر لحن تند نسبت به سایر ملل آن قسمت ها را حذف کرد که موجه است (هرچند لحن تند وقتی مثلا در مورد فیلم تجاوز افغانی ها به دختر ایرانی صحبت میشود ، غیر قابل اجتناب است) …. ولی ادیتور مثل شما نمیایاد نگاه کند که “چون این کاربر مهمان دوپهلو نوشته و خودش هم شرمش میشود (!)، پس من سانسورش کنم” …. خدا را شاکرم که شما ممیزی کتاب نشدید.
به هر حال با تشکر از گفتگو و وقتی که گذاشتید، و با آرزوی موفقیت برای شما و سایر دوستان.
کاربر مهمان / 06 April 2012
به سرکار خانم ترابی،
یک کامنت من بطور کامل سانسور شده بود…. دوباره فرستادمش، قسمت هایی را حذف کردم که دیگر دلیلی برای سانسور نباشد. یک قسمتی از قلم افتاده بود که در زیر میبینید:
هدف دو پهلو نویسی و توجیه نبوده . شرمی هم در کار نیست چون حرفی که زدم به نظرم اشتباه نبوده که از گفتنش شرم داشته باشم…. اگر قسمتی از حرف هایم دو پهلو بوده، لطفا دقیق بفرمایید تا یا شفاف بگویم، یا قبول کنم که فرمایشتان درست است و بابت دو پهلو نویسی محتمل عذرخواهی کنم . به هر حال من صمیمانه معتقدم که بین نژاد ها اختلاف نژادی هست و بعضی ها دون مایه ترند. جای دیگر هم گفتم که فکر نمیکنم ایرانی ها نژاد برتر باشند…… (این دو نکته را لطفا مد نظر داشته باشد تا چند جمله بعدی)…….. پس تا اینجا با من همراه شدید که افغانی ها و اعراب مهاجر و مهاجم چه ها که در این کشور نکرده اند… (شاید حتا با من همراه شده باشید که اگر دلتان برای آن کودک افغانی میسوزد، بهتر است که دلتان برای کودک ایرانی ای بسوزد که دارد تاوان ان افغان را میدهد)……….. خوب من هم با شما موافقم که نخاله های ایرانی چه ها که در اروپا و امریکا نکرده اند…. ولی نخوانده ام که ایرانیان قومی را لال نامیده باشند ، به آتش کشیده باشند ، یا به دختران سایر کشور ها تجاوز کرده باشند …. در ضمن مگر اعراب چه داشته اند که قابل غارت یا سوزاندن باشد؟ ولی اگر حرفتان درست باشد ، ممنون به خاطر این نکته مثبت و ارزشمند. من حتما مرور میکنم و اگر پیدا کنم که ایرانیان هم به همان ظالمی بوده اند، عقب مینشینم. ولی اگر نبودند ، پس دلیلی بر برتری تاریخی دارم……. ولی از تاریخ هم که بگزریم ، در شرایط حال این افغان ها هستند که در ایران زندگی انگی دارند.
به هر حال با تشکر از گفتگو و وقتی که گذاشتید، و با آرزوی موفقیت برای شما و سایر دوستان.
—————————————
خانم ترابی شما بنده را ارجاع داده بودید به جنایات ایرانیان یا پارسیان در کشور های همسایه، خوشبختانه دوستی دیگر کامنت گذاشت و بنده را از این جنایات نکرده آگاه کرد. پس هر دو میبینیم که فرض من به قوت خود باقیست، جنایاتی که سایر اقوام در ایران کرده اند و خوبی هایی که ایرانیان در حق سایر اقوام کرده اند…. بنابر این همانطور که قرار بود من عقب نشینی کنم (اگر ایرانیان نیز ظالم بوده اند)، فکر میکنم وقتش است که شما حالا عقب نشینی بفرمایید چون ایرانیان ظالم نبوده اند
کاربر مهمان / 06 April 2012
ایرج عزیز شما هم گل گفتی. ممنونم.
کاربر مهمان / 06 April 2012
فروغ عزیز یک بار دیگر از تو تشکر می کنم بابت مقاله ی مؤثری که نوشتی و بابت “دامن زدن” به این بحث درباره ی نژادپرستی. تعدادی “کاربر میهمان” در آن فعالانه شرکت کردند و نشان دادند که تا چه حد این مسئله برای ایرانیان جدی و نهادی است. مشت نمونه ی خروار است. منتظر مقاله ی بعدی ات درباره ی برده داری در نزد ایرانیان (از هر دوره و مقطعی که باشد) خواهم بود.
موفق باشی
هایده ترابی / 06 April 2012
خطاب به کاربری که مطلب زیر و بسیاری از مطالب بالا را نگاشته اند: در جواب شما خاموشی را بهترین جواب میدانم. موفق باشید.
بی نام
به دوست مولانا دوستم بگویم که لطفا یاد بگیرید که دیگر از ادبیات “شما این مشکل را دارید” استفاده نکنید. این ادبیات ، خودش نشانه مشکلات عدیده شما است. به من فرمودید که زودرنج هستم….. اگر زودرنج بودم، در پاسخ به شما که فرمودید عقده حقارت دارم، نمیگفتم “ممنون”…. این شما هستید که زود رنج هستید که با یک کامنت کوچک مخالف اینچنین به تخریب شخصیت پرداختید و در کامنت قبلیتان این همه به من توهین فرمودید….
در ضمن بنده میدانم که ادیتور مسولیت دارد که قسمت هایی را پاک کند، نیازی نیست توضیح واضحات بدهید. من هم آن طور که شما شلوغش کردید، به ادیتور گله نکردم…. فقط گفتم که اگر فکر میکنید حرف من بی سر و ته بوده، علت این است که نصفه به دست شما رسیده. در ضمن شرط چاپ شدن کامنت ها “چنگ به دل زدن نیست” که فتوا میدهید…
به هر حال با تشکر از گفتگو و وقتی که گذاشتید، و با آرزوی موفقیت برای شما.
ارسال شده توسط کاربر مهمان در تاریخ جمعه, 01/18/1391 – 11:51.
کاربر مهمان / 06 April 2012
خانم فروغ تمیمی، لطفا توجه کنید که ترک ، لر ، فارس ، و غیره نژاد نیستند. بلکه اینها “تیره” های مختلف از نژاد ایرانی هستند.
کاربر مهمان / 06 April 2012
دوستی فرمودند “در مجموع میتوان گفت که مقاله فوق در مقایسه با سایر مقالات طیف وسیعتری از شرکتجویان را به نوشتن و اظهار نظر کردن واداشت که میتوان انرا نشانه موفقیت و یا حساس بودن و یا حتی ضروری بودن بحث دانست.”….. فکر میکنم علت حساسیت این مطلب تا حدی خبری بود که در ۱۳ به در پخش شد مبنی بر اینکه در اصفهان از ورود افغانی ها به یک پارک جلوگیری شده بود، و چقدر رسانه های خارجی روی این قضیه مانور دادند…. خیلی هایی که من میشناختم خطاب به بی بی سی میگفتند، اگر شما انقدر دلتون به حال افغانی ها میسوزه، چرا خودتون آنها را از ایران تحویل نمیگیرد و در کشور خود سکنا نمیدهید؟! حتا ما ایرانیان حاضریم به شما جایزه هم بدهیم، به ازای هر ۱۰ افغانی که از کشور ما خارج کنید، یک ایرانی هم بهتان هدیه میدهیم !!
کاربر مهمان / 06 April 2012
خطاب به دوست مولانا دوستم که در پاسخ به من خاموشی را بهترین جواب دانسته اند، باید بگویم که این پاسخ شما خود توهینی دیگر بود. بنده نیز خاموشی را در پاسخ به شما بهترین پاسخ میدانستم و میدانم، ولی به خاطر داشتن تربیت خانوادگی ، از توهین کردن به طرف مقابلم میپرهزم. بنابر این چند خطی برایتان نوشتم که خدای نکرده بهتان نگفته باشم بلا نسبت و دور از جان …. هستید. به هر حال شما در کنار سایر توهین هایتان، صفت ابله را هم به من نسبت دادید… توهین کردن در یک بحث نشانه خالی بودن چنته شخص توهین کننده است…. این مشکل نیز با خواندن و فکر کردن حل میشود. بنابر این پیشنهاد میکنم بر معلومات خود بیفزایید تا نیازی به توهین کردن نداشته باشید ، و به جای توهین کردن، بتوانید متقاعد کنید.
کاربر مهمان / 06 April 2012
این محاوره های بینام و نشان خیلی جالب و آموزنده بود…. به خوبی میتوان مثال “کافر همه را به کیش خود پندارد” را در صحبت ها دید. شخصی که خود شدیدا زودرنج است و کوچکترین انتقادی را برنمیتابد ، به دیگران اتهام زود رنج بودن میزند…. شخصی که خود عقده حقارت دارد، به دیگران اتهام داشتن عقده حقارت میزند….. شخصی که خود انباشته از نفرت است، به دیگران میگوید فاشیست… کلاس درسی بود.
کاربر مهمان / 06 April 2012
بنده به همه دوستان و رادیو زمانه پیشنهاد میکنم که برای نصب شدن مطلب روی پایگاه مجازی کاربران از اسم یا اسم مستفار استفده کنند و در پایین نوشته خود از ان استفاده کنند. به این ترتیب اگر کسی بخواهد جوابی به کاربری بنویسد اشتباها به همه “کاربران” مهمان خطاب نخواهد کرد و ایجاد. این مساله را بنده در همین بچث حاضر متوجه شدم که گاهی چند بار توسط یک نهر یا بیش از یک نفر مطالبی نوشته میشود و صاحبان انها را نمیتوان از هم تشخیص داد. از این به بعد خود بنده با نام مستعار “خوباش را بردار بقیه را بگدار” مطالب خودرا خواهم نوشت. ممنون
کاربر مهمان خوباش را بردار بقیه ر / 07 April 2012
اعراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم “غذا” بنامیم و حال آنکه در
زبان عربی غذا به “پس آب شتر” گفته میشود. در دهخدا بخوانید: غذا. [ غ َ ] (ع اِ) بول شتر. (اقرب الموارد). رجوع به غذی شود.
دهخدا توصیه کرده است به جای غذا از پزا استفاده کنیم: دهخدا: پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده ، واژه پزا را میتوان بجای غذا که هموزن یکدیگر میباشند بکار برد تا با این روند از درایش واژگان ناپسند بیگانه در زبان پارسی خودداری نمود
و
اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمۀ “نفر” را استفاده کنیم
و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه میشمارند و انسان را با
کلمۀ “تن” میشمارند؟ شما ۵ تن آل عبا و ۷۲ تن صحرای کربلا را بخوبی
میشناسید.
اعراب به ما آموختند که “صدای سگ” را “پارس” بگوئیم و حال آنکه این کلمه
نام کشور عزیزمان میباشد؟
اعراب به ما آموختند که “شاهنامه آخرش خوش است” و حال آنکه فردوسی در
انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن میگوید.
آیا بیشتر از این میشود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمیفهمد، که به کسانی احترام میگذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته اند وهنوز با استفادۀ همین کلمات به ریشش می خندد.
آیا در کتاب سفینه البهار نمیخوانیم که بالاترین ایرانی از پست ترین عرب
پست تر است؟!!!
علی / 12 April 2012
با تشکر از علی که در تاریخ 01/24/1391ساعت 43:17 مغانی لغات عربی تحمیلی را به ما یاداور شدند.. باید عرض کنم که در ایران زمین تعداد افراد هوچی همیشه بیش از افراد متفکر و عمیق اندیش بوده و همان داستان “خر برفت و خر برفت و خر برفت” مولانا مصداق بسیار دارد. اکثریت ما حرفهای دیگران را بی ادیشه و ناآزموده میپذیریم و بعد از مدتی به ان مهر تطهیر و تقدیس میزنیم و بعد هم با تمام قوا از ان اندیشه و حرفهای واهی دفاع میکنیم و حتی برایش شهید میدهیم. یادم هست اقای رفسنجانی هم در خاطرات خودشان در مورد یک درگیری اوان انقلاب کلمه “تلف شدن” را برای انسان هایی که در یک درگیری کشته شده بودند به کار بره بودند. در حالیکه عبارت تلف شدن بیشتر به معنی مرگ و میر و ازدست رفتن مال زنده و یا حیوان است.
خوبا را بردار بقیه را بگذار
کاربر مهمان محفوظ / 13 April 2012
با تشکر از علی که در تاریخ 01/24/1391ساعت 43:17 مغانی لغات عربی تحمیلی را به ما یاداور شدند.. باید عرض کنم که در ایران زمین تعداد افراد هوچی همیشه بیش از افراد متفکر و عمیق اندیش بوده و همان داستان “خر برفت و خر برفت و خر برفت” مولانا مصداق بسیار دارد. اکثریت ما حرفهای دیگران را بی ادیشه و ناآزموده میپذیریم و بعد از مدتی به ان مهر تطهیر و تقدیس میزنیم و بعد هم با تمام قوا از ان اندیشه و حرفهای واهی دفاع میکنیم و حتی برایش شهید میدهیم. یادم هست اقای رفسنجانی هم در خاطرات خودشان در مورد یک درگیری اوان انقلاب کلمه “تلف شدن” را برای انسان هایی که در یک درگیری کشته شده بودند به کار بره بودند. در حالیکه عبارت تلف شدن بیشتر به معنی مرگ و میر و ازدست رفتن مال زنده و یا حیوان است.
خوبا را بردار بقیه را بگذار
کاربر مهمان محفوظ / 13 April 2012
سلام سرکارخانم تمیمی
باتشکراز مقاله ی بسیار وزین ودرخورستایشتان.امیدوارم که زحماتتان به نتیجه نشیندوعده ای را که بخاطر عدم اعتماد به نفس وداشتن هویت مشخص دچارعقده خودبرتربینی گشته اندازخواب غفلت بیدار گردندوبدانند که باید به خودخویشتنشان فرصت زندگی دهند.
کاربر مهمان / 10 May 2012
باسلام
من عربم وازنژادپرستها چندسوال دارم.
1آیاساسانیان به غیر خود دیگر ایرانیان را تو آدمها حساب میکردند؟
2ایا زرتشت به غیرآریاییها محبت داشت؟
3آیانام کورش در شاهنامه آمده؟
4آیاهمچنان برای حفظ برتری خون ونژادتان همانند قبل از اسلام با محارمتان ازدواج میکنید؟
5آیا میتوانید از زبان پهلوی در زندگیتان استفاده کنید ودیگر28حرف عربی را بکارنبرید؟
مرسی.
کاربر مهمان / 10 May 2012