پریسا کاکائی ـ در طول سالها، خشونت با واژه «مرد» همراه شده و هویتی مردانه به خود گرفته است. خشونتهای فیزیکی و غیر فیزیکی که مردان بر زنان روامیدارند و راهکارهایی که در سطح بینالمللی میکوشند تا این معضل جهانی را به حداقل برسانند.
اگرچه خشونت، مفهومی وابسته به فرهنگ است و در جوامع مختلف، نمودی متفاوت دارد، اما آثار و آسیبهایش در نهایت به تخریب وجودی انسان میانجامد که به سختی قابل جبران و بازسازی است. حال این نوشتار در پی یافتن پاسخ به سئوالی است کهگاه و بیگاه در پیوند با همین موضوع مطرح میشود. آیا به واقع، خشونت علیه زنان تنها توسط مردان صورت میگیرد و فقط اشکالی را شامل میشود که بارها و بارها شاهد آن بودهایم؟
خشونت بر اساس اینکه از چه نوعی بوده یا در چه مکانی اعمال شده است میتواند بارز یا نهفته و پنهانی باشد. در اشکال بارز آن نقد و تلاش برای یافتن علل و ریشهها کار دشواری نیست. خشونتهای حکومتی، قانونی و یا بسیاری از خشونتهای فیزیکی در سطح جامعه از این جمله هستند، اما وقتی خشونت به صورت پنهانی یا ناآگاهانه اعمال شود نیاز به کنکاش بیشتری دارد. چنین خشونتی، دو شکل دارد:
اول آنکه اگرچه فیزیکی است، اما در انظار عمومی صورت نگرفته و مانند خشونتهای خانگی در فضایی غیر عمومی اعمال شده است و به عنوان یک راز باقی میماند.
دوم، صورت فیزیکی ندارد و گونهای از فرهنگ خشونتآمیز است که بر پایه عدم آگاهی اعمال میشود. این خشونت آنقدر درونی شده است که میتواند به بخشی از روند عادی زندگی، فرهنگ و سنت یک جامعه تبدیل شود.
میز را چه کسی جمع میکند؟
کودکی دورانی است که برداشت اولیه هر انسانی در مورد هویت جنسی خودش و دیگران، همچنین کلیشههای مثبت و منفی شکل میگیرد. آنچه در این دوران زیربنای دانش کودکان قرار میگیرد برگرفته از آموزش درون خانواده، مدرسه، رسانه و جامعه است. بهطور مشخص رفتارها، ویژگیها و باورهایی که برای یک جنس هنجار شمرده میشوند، در قالب نقشهای زنانه و مردانه از کودکی به انسان القا شده است و در نهایت به کلیشههای جنسیتی منجر میشوند.
آیا به واقع، خشونت علیه زنان تنها توسط مردان صورت میگیرد و فقط اشکالی را شامل میشود که بارها و بارها شاهد آن بودهایم؟
نکته مهم در مورد دوران کودکی و آموزشهای دریافتی کودکان، سهم بزرگسالان به عنوان آموزشدهندگان این مفاهیم است. زنان به عنوان مادر، نقش مهمی را در این میان بازی میکنند و در تولید و بازتولید کلیشههای جنسیتی سهیم هستند. این موضوع، اگرچه مسئلهای جهانی است، اما در جامعه ایران، بسیار برجسته و قابل توجه است. بسیاری از مادرها از همان ابتدا یا بر اساس باورهای فردی خود و یا همراهی با پدرها و جامعه، فرزندانشان را بر اساس نقشهای تعریف شده تربیت میکند و آنها را در قالبهای از پیش تعریف شده قرار میدهند. به این ترتیب بسیاری از دخترها برای همسر و مادر بودن تربیت میشوند، کارهای خانه را یاد میگیرند، میآموزند که در نقشهای اجتماعی و اقتصادی سهم کمتری دارند و بیشتر، نقشهای آموزشی، تربیتی و خدماتی را عهدهدار میشوند. از سوی دیگر، پسرها این اجازه را کسب میکنند که نقشهای مردانهای را که جامعه برای آنها تعریف کرده است تمرین کنند. در این میان، مادران، مفهوم زن بودن را با نوع رفتار خود در خانواده به پسرها آموزش میدهند. با تقسیم وظایف، پوشش، رفتار و نقشهای جنسیتی، موجب نقش بستن کلیشهها در ذهن فرزند پسر خود میشوند. بسیاری از مادرها بهندرت از پسر در کارهای خانه کمک میخواهند و در نهایت به او مسئولیت خرید خانه را واگذار میکنند. از وی توقع دارند تا در غیاب پدر مرد خانه باشد. غیرتمندی و ناموسداری را به عنوان حسن پسر و نشانهای از بلوغ او تشویق میکنند. او حق دارد دیرتر از خواهرش به خانه بیاید، سفر برود و با دوستانش رفت و آمد داشته باشد. اگر پسری در کارهای خانه کمک کند مورد تشویق قرار میگیرد گویی به خانواده لطف و برای مثال در چیدن میز مشارکت کرده است، اما خانهداری برای یک دختر وظیفه است همانطور که یافتن کار و کسب درآمد ازجمله وظایف پسرها محسوب میشود. البته امروزه این نقشها به پررنگی گذشته نیستند، اما هنوز نسل به نسل منتقل میشود و تنها شکل آنها تغییر یافته است.
آن زن دیگر
آموزش نقشهای جنسیتی به کودکان تنها به وظایف آنها در خانه منتهی نمیشود. در کل آنها در فضایی بزرگ میشوند که رفتارها و گفتارهای به ظاهر نامربوط به آنها، آینده فکریشان را شکل میدهد. آنها به دقت شاهد کردار بزرگسالان خود هستند. مادران و خواهرانی که برخیشان روایتگر خشم، تنفر، تمسخر، تحقیر و یا حسادت به همجنس خود هستند. همسرانی که اگر شوهرشان با زنی ارتباط برقرار میکند، بیتردید آن زن به دیگری که دشمن است تبدیل میشود و نقش و سهم مرد در این ماجرا به کلی فراموش میشود. مادرانی که وقتی پسر دارند، تمامی دخترهای دور و نزدیک، گرگهای منتظر برای به دام کشیدن پسر یگانهشان تصور میشوند و به همین دلیل است که تهمتها و تحقیرهای بیدریغ در مورد این دخترها آغاز میشود تا جایی که حتی به ترور شخصیتی افراد هم میانجامد. دختر بچهها خیلی زود جوان و بالغ میشوند و بر اساس آموختههای کودکی، به آراستن خود برای دیگری و نه برای خود میپردازند. آنها یاد میگیرند بر سر پسرها با همجنسان خود رقابت کنند. حتی بسیاری مواقع رقیب را فاحشه خطاب کنند و هرچه میتوانند در تحقیر او مقابل مرد مورد علاقه خود بکوشند. آنها ازدواج میکنند و مرد به دارایی ارزشمند زندگیشان تبدیل میشود که باید او را از دسترس “همجنسان دزد” خود دور نگهدارند. دختر مجرد در جمع دوستان متاهلش به راحتی گذشته نیست. لباس باز او در مهمانیها با تردید قضاوت میشود. رفتارهایش زیر ذرهبین قرار دارد و مردها در این میان، همیشه قربانیان خاموشی هستند که زنها با دشمنی نسبت به هم باید آنها را نجات دهند.
رفتارها، ویژگیها و باورهایی که برای یک جنس هنجار شمرده میشوند، در قالب نقشهای زنانه و مردانه از کودکی به انسان القا شده است و در نهایت به کلیشههای جنسیتی منجر میشوند.
مفاهیمی چون عروس، مادرشوهر، خواهرشوهر و مواردی مشابه، همه و همه حکایت از دشمنی دیرینهای دارند که زنان بر اثر آموختههای فرهنگی و سنتی، نسل به نسل منتقل میکنند و سعی در بازتولید آن دارند. آنها رقابت با همجنس خود را پیش از دوستی با آنها میآموزند. از همان زمان که با هویت خود و هدف مورد نظر جامعه از زن بودن آشنا میشوند رقابت بر سر دست یافتن به این جایگاه آغاز میشود. جنگی پنهانی که با آراستهگی افراطی، رفتارهای اغراق شده دخترانه، پرورش اندام باربیگونه و تلاشهای دیگر آغاز میشود. در این میان، خانواده، اجتماع و به ویژه مادر و زنان فامیل در تقویت این احساس نقش مضاعفی دارند. آنها مدام او را برای اینکه دختری خوب و زیبا باشد با دیگران مقایسه میکنند. او را نه برای موفقیت در تحصیل بلکه هنرهای خانهداری، آراستگی ظاهری و در نتیجه بالاتر رفتن شانس ازدواج تحت فشار قرار میدهند. زنان از کودکی با آن زن دیگر در رقابت هستند و این رقابت تا حدی پیش میرود که بعد از مدتی دیگر رقابتهای سالم را فراموش میکنند و تنها به زنانی تبدیل میشوند که میخواهند بهتر از آن دیگری باشند تا مبادا شوهرانشان دلیلی برای روی گرداندن از آنها پیدا کنند. زن همیشه باید با همجنس خود رقابت کند تا چه از میان زنان و چه از جانب مردان طرد نشود.
بازی قدرت
بسیاری از دخترها برای همسر و مادر بودن تربیت میشوند، کارهای خانه را یاد میگیرند، میآموزند که در نقشهای اجتماعی و اقتصادی سهم کمتری دارند و بیشتر، نقشهای آموزشی، تربیتی و خدماتی را عهدهدار میشوند.
نگاههای عاری از حساسیتهای جنسیتی تنها متعلق به مردم کوچه و بازار نیست. زنان وقتی وارد سیاست میشوند چه در جایگاه دولتی و چه به عنوان فعالان اجتماعی و مدنی، گاه فراموش میکنند که در کنار دیدگاههای سیاسی خود بهتر است در مورد مسائل و سیاستگذاریهای مربوط به زنان حساسیت بیشتری به خرج بدهند. آنها تا حدی از تاکید بر زن بودن خود هراس دارند تا مبادا از میدان سیاست که بازی مردانه تلقی میشود رانده شوند و نه تنها سیاستهای ضد زن را متوقف نمیکنند بلکه خود در اعمال خشونتهای سیاسی و قانونی علیه زنان نقش بازی میکنند و مصرانه بر اجرای آن تاکید میورزند. آنها در نهایت مغلوب قوانین مردسالارانه سیستم مبتنی بر قدرت میشوند و خود تبدیل به مردی دیگر میشوند که به خشونت علیه زنان دامن میزند.
آنها در محیط کار و در مسند ریاست برای دست یافتن به جایگاه برابر با مردان، از قوانین سنتی مدیریت مردانه پیروی میکنند. تلاش میکنند که خشن و بیملاحظه جلوه کنند و در این راستا نه به دلیل کیفیت بهتر کار و یا توانمندیهای قابل ملاحظه بلکه تنها برای تضمین امنیت روانی و جایگاه شغلی خود، ارتباط بهتری را با همکاران و زیردستان مرد برقرار میکنند و قضاوتهای جنسیت محور را ادامه میدهند. آنها به شکلی خود را از حلقه زنان همکار دور میکنند تا راحتتر بتوانند به دنیای مردانه ملحق و حلقهای از حلقه قدرت آنها شوند.
مفاهیمی چون عروس، مادرشوهر، خواهرشوهر و مواردی مشابه، همه و همه حکایت از دشمنی دیرینهای دارند که زنان بر اثر آموختههای فرهنگی و سنتی، نسل به نسل منتقل میکنند و سعی در بازتولید آن دارند. آنها رقابت با همجنس خود را پیش از دوستی با آنها میآموزند.
خلاصه آنکه زنان به فرزندان خود و زنان دیگر میآموزند که خشونت کلامی، فیزیکی و یا حقوقی بخشی از زندگی است که بهتر است پذیرفته شود. آنها افسانههای موجود در مورد مردان از جمله افسانه نیاز جنسی بیپایان مردان را پذیرفتهاند و چون خود را ناتوان از پاسخگویی به آن میدانند، علاوه بر پذیرش چندهمسری، به تبلیغ آن نیز میپردازند. برخی از این نیز پیشتر میروند و خشونت فیزیکی یا جنسی شوهر و یا فرزند پسر را نسبت به دختر خود، نادیده میگیرند و با حذف صورت مسئله سعی در حفظ آرامش ظاهری خانواده دارند. قطع عضو جنسی دختران را نسل به نسل ادامه میدهند تا دخترانشان باکره بمانند و بتوانند ازدواج کنند. برخی دیگر، با تکرار جوکهای جنسیتی، تمسخر همجنسان خود و سهیم شدن در خشونت کلامی مردان علیه زنان، سعی در حفظ جایگاه خود میان مردان و حفظ محبوبیتی دارند که به ظاهر برای آنها امنیت روانی و اجتماعی به همراه میآورد. این چرخه کم و بیش در سراسر دنیا به اشکال مختلف ادامه دارد تا جایی که ما زنان دریابیم که خشونت علیه زنان تنها زمانی پایان میپذیرد که خود بازتولید آن را متوقف کنیم..
واقعاً از شما به خاطر نوشتن این متن بی طرف و غرض تشکر می کنم. تا وقتی که ما زنها تفکرات و رفتارهای پوسیده مان را غربال نکنیم نمی توانیم توقع برخورد عاری از بار جنسیتی از مردان داشته باشیم. یک سوزن به خود یک جوالدوز به بقیه اینجا کاملاً صدق می کند.
آیدا / 31 March 2012
از همان دوران مهدكودك نيز با شعار “دخترا موشن پسرا شيرن” بزرگ ميشويم و دوست بودن و برابری با جنس مخالف را فراموش كرده و هرگز نمیآموزيم. با همين دشمنی و كينه و با علمیدروغين به آنكه “بازنده”ی نهايی “جنس دوم” است بزرگ میشويم و همين را به دختران خود انتقال ميدهيم. چه بسيار سنگينی نگاه زنان ديگر در پمپ بنزين را تحمل كردهام كه به مسئلهی بنزين زدن يك زن برایماشين خودش بدون منتظر ماندن برایمسئول مربوط به صورت توهينیآشكارا و نقض قوانين كليشهای “پاك دامنی” مینگرند.
بسيار زيبا، دقيق و موشكافانه نوشته بوديد. سپاسگزارم
کاربر مهمان / 31 March 2012
در رابطه با تربیت جنسیتی دختران، زنده یاد محمد جعفر پوینده کتابی ترجمه کرده با عنوان “اگر فرزند دختر دارید..” (نشر نی) که به خوبی ابعاد ستم و سرکوب جنسیتی رو در آموزش، تربیت و فرهنگ نشون میده
ن.س / 11 April 2012
خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزارو گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست. ترسی است که آرام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته
خشونت بی کلام، بی تماس بدنی، مردی است که در را که باز می کند زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد. انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که باید لاغرتر باشد چاق تر باشد زیباتر باشد خوشحال تر باشد سنگین تر باشد خانه دارتر باشد عاقل تر باشد. خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد. خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند. این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده است.
خشونت، آزار، تحقیر امتداد همان “مادر ، خواهر ج…ده مادرش را فلان ها، عمه اش را بیسار”هایی است که به شوخی و جدی به هم و به دیگران می گوییم. خشونت، آزار، تحقیر همان “زن صفت، مثل زن گریه می کردی”هایی است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند.
خشونت، آزار، تحقیر، پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش با فلانی و بیساری معاشرت نکن چون… فلان لباس را نپوش چون…است.
چون هایی که اسمشان می شود “عشق”. عشق هایی که می شوند ابزار کنترل. که منتهی می شوند به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده، ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده و شاید کتک خورده که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است. که مرد عاشق زخم می زند و زخم بالاخره خوب می شود.
خشونت زنی است که زیر نفس های آغشته به بوی الکل مردش تظاهر به لذت می کند و فکر می کند قاعده ی بازی همین است. خشونت توجیه آزار روحی، کلامی، جسمی، جنسی مردی است که مست است. مستی انگار عذر موجهی باشد برای ناموجه ترین رفتارها.
می دانید؟ کتک بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست. کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خویشی که از زن در طول ماهها و سالها گرفته می شود گاهی هیچ وقت، هیچ وقت، ترمیم نمی شود
خشونت دست سنگین پدری است که بر صورت دخترک 9 ساله اش بلند می شود اما هرگز فرود نمی آید.
خشونت گردنکشی برادری است که نگاه پسرک معصوم همسایه را کور می کند و خواهر را ناامید می کند از عشق پاک و دیوار به دیوار همسایگی
خشونت آروغ زدن های شوهر است به جای دستت درد نکند برای دستپخت عالی یک صبح تا ظهر حبس شدن در آَشپزخانه .
خشونت قانون نابرابر حق قیمومیت پدربزرگی است که در فقدان پدر ، صاحب بلامنازع نوه ی دختری اش می شود بی اینکه حضور مادر در جایی دیده شده باشد. ( فیلم ” واکنش پنجم ” به خوبی این موضوع را نشان میدهد.)خشونت حق ارثی است که پس از مرگ پدر به زن داده می شود نیم آن چیزی که برادرش می گیرد و تازه منت بر سرش می گذارند که نان آور خانه اش دیگری است .
خشونت خـــود شما زنانید که تمامی اینها را می پذیرید بی هیچ اعتراضی و آن کسی را هم که در میانتان به اعتــــراض بلند می شود با القاب زن فلان و بهمان به سخره می گیرید .
ahvazmk / 08 June 2012